شاپور فقیه بر اسب و والرین نتانیاهو زانوزده در پیشگاه او
علیرضا نوریزاده نویسنده و روزنامهنگار
جمعه ۲۷ تیر ۱۴۰۴ برابر با ۱۸ ژوئیه ۲۰۲۵ ۸:۰۰
کوه نازا است؛ اگر هم معجزه کند و بزاید، حاصلش ظهور موش کوری خواهد بود که به تعبیری میشود آقا مجتبی، ولیعهد نایب امام غایب یا میرحسین موسوی، نخستوزیر ۱۰ ساله خمینی که آرزو داشت ما را به «عصر طلایی امام» بازگرداند. اسدالله علم جا به جا در خاطراتش مینویسد: «الملک عقیم». بنابراین نمیتوان از خلیفهای که بساط سلطانی پهن کرده و هم مفتاح عالم فانی را در دست دارد و هم کلید جهان باقی را در جیب قبا دارد، انتظار داشت هنگام زایش، نوزادی شبیه به فرزند آدم را به ملت عرضه کند. به عبارت دیگر، از درون ولایت سیدعلی، آزادمنشی به دنیا نمیآید. آنها که از سفره او لقمه برمیچینند، از تیره حدادعادلاند که شرافت استادی و منزلت فرهنگمداری را یکجا به پای سلطان فقیه ریخت. سربازان نایب امام زمان یا از نوع ولایتی و یحیی رحیمصفوی و علی آقا شمخانی، بابای هکتورند، یا از تیره محمدی گلپایگانی و اصغر حجازی. مجتبی، فرزند ولی فقیه و رهبر حزبالله و چاقوکشان لباسشخصی، که قرار است بهزودی عنوان ولایتعهدی خلیفه چهارراه آذربایجان را از مجلس خبرگان دریافت کند، در راس کمیتهای است که با حضور اصغر حجازی و قالیباف و محسنی اژهای و حسین بازجو (شریعتمداری)، محمدباقر ذوالقدر، قائممقام همه کارها، و البته غلامعلی خان حدادعادل تشکیل شده است. نگویید چرا مرتب اسم «حضرت دکتر» را میآورم. انسانی که مظهر صیروره معکوس میشود و از پرش از مکان ملائک به نادیدهها، به قعر گودال فلاکت و ذلت نوکری سلطان خلیفه سقوط میکند، بهمراتب آلودهدامنتر و جنایتپیشهتر از مثلا حاج طائب معزول (میثم سابق) است که از نوجوانی آدم کشته است. کمیته ویژه سیدمجتبی جز سر کار گذاشتن همه ما هدفی ندارد و شگفتا که اصلاحطلبان داخل حکومت که از پس و پشت ماجرا باخبرند، با سر در صحنهای افتادهاند که سیدمجتبی برایشان چیده است. ۱۲ روز کوبیدن خانه پدری و ۱۲ روز کل ولایت و اتباع به سوراخموشها خزیدن، به ملتی که حالا مقام ولایت برایش دستمال ابریشمی به دست گرفته، کاملا آشکار کرد که این طایفه حاکم ذرهای حب وطن ندارند. فردای آتشبس بفرموده دونالد ترامپ، نجاتدهنده سیدعلی از مرگ حتمی، ایروانی، رئیس هیئت نمایندگی جمهوری اسلامی در سازمان ملل، با معاون همتای آمریکاییاش ملاقات کرد تا حرز جواد سالم ماندن ارباب فقیهش را از ترامپ دریافت کند. تحولات روزهای پس از جنگ آشکار کرد که هیچکدام از بازیگران اصلی جمهوری ولایت فقیه پایگاه مردمی وسیعی که بتوانند با تکیه بر آن قدرتمدار شوند، ندارند. در اینجا دوست دارم نکتهای را بازهم با اصلاحطلبان داخل و سینهزنان در خارجشان مطرح کنم. این دوستان هرجا وضع خود را در خطر میبینند و به قولی، حقشان را میخوردند، به فکر ملت و آزادیخواهان میافتند و فریاد برمیدارند که مسلمانی نیست و آزادی و حقوق بشر و عدالت زیر پا گذاشته شد، اما هرگز حاضر نیستند برای کسانی که گاه به علت حمایت از آنها خود متحمل هزینههای کلان شدهاند، هزینه بدهند. در این لحظاتی که اصلاحطلبان از فردای سرنگونی رژیم و بیرون ماندن از دایره قدرت نگراناند، قصد زخمزبان زدن و ملامت کردنشان را ندارم، اما ضروری است به این حضرات یادآور شوم اگر وارد این بازی زشت نمیشدید و با شفافیت، جنگ را ناشی از توهمات غلط سیدعلی و نوکرانش میدانستید و به خاطره کشتار یهود بنیغریضه (۷۵ تن در یک روز به دست مولا علی) مجال ظهور و فوران نمیدادید، امروز جایگاهی یافته بودید که ولی فقیه و نوکرانش بهآسانی نمیتوانستند تسخیرش کنند یا به تخریبش بپردازند. جمهوری ولایت فقیه با آبروی ازدستشده شماها جان میگیرد و امید سر پا شدن دارد. امروز هم به استمالت از شما و بازی دادنتان نیاز دارد. حالا دیگر جای تردیدی نمانده که وزن اپوزیسیون ملی و محکومکنندگان جنایت خامنهای و نوکرانش از همه گروهها و طوایف بیشتر است. تبلیغات گسترده نظام در این محور که ملت ایران در پشت سرش ایستاد و شهنشاه معمم، شاپور پایینخیابانی، «والرین نتانیاهو» را در جلو پای اسبش به کرنش واداشت، حتی اهالی ولایت فقیه را به تمسخر میکشاند. ایجاد یک غرور کاذب و احساس ملی بر اینکه موشکها و پهپادهای نظرکرده آقا مهدی از کوه صهیون تلی خاک به جا گذاشتند و شهرهای تلآویو و حیفا را تقریبا با خاک یکسان کردند، برای ملتی به عظمت و بزرگی ملت ایران، شوخی تلخی بود که فقط ملایان قادر به تکرار آناند. در محاصره اصفهان به دست محمود افغان و فقط سه هزار نیرویش، سرداران فاسد غلامباره هر روز به شاه سلطان حسین خبر میدادند که دیشب به اشاره امام زمان، زعفر خان جنی نیمی از لشکریان محمود را دود کرد و به هوا فرستاد. حالا هم نوکران سیدعلی از پشت سیمای میلی (و نه ملی) خبر میدهند که فاطمهزهرا دستی تکان داد و هلی کوپترها و هواپیمای صهیونیستها در آسمان به هم خوردند و نابود شدند. رژیم با به میدان فرستادن بعضی از افراد (از جمله چند خودباخته خودفروخته) طی دو هفته اخیر، این دروغ را به بسیاری از مردم از جمله شماری از مخالفانش، قبولاند که برای حفظ وطن و حاکمیت ملت لازم است در این مرحله حساس، حتی اگر با حکومت هم مخالفیم، سنگر را خالی نکنیم و دست در دست هم در برابر استکبار و صهیونیسم بایستیم. طرح رفراندوم میرحسین موسوی از همان آغاز، طوری به چنبره رویازدگان و خیالفروشان مدعی مخالفت با رژیم افتاد که شاید خود موسوی هم اگر صداقتی در طرح آن داشت، انگشت ندامت به دندان گرفت که «من جرب المجرب، حلت به الندامه» [معادل آزموده را دوباره آزمودن خطا است]. در مقابل، همه هموغم رژیم معطوف به آن شد که کاریکاتورهایی را که هخاوار میخواستند کلک رژیم را چندساعته بکنند، به عنوان اپوزیسیون و بدیل خود، در شبکههای تلویزیونی متعددش عرضه کند و از سوی دیگر خطر به میدان آمدن «خواهرمریم» و چارقد و مرحوم رجوی را به مردم گوشزد کند که اگر ما برویم، اینها میآیند. تمام این چهارهفته تبلیغات رژیم را دنبال میکردم. نوک حمله فقط متوجه نواده رضاشاه کبیر و فرزند شاه فقید بود. چون رژیم خوب میداند جایگاه او در دل مردم کجا است. به گمان من، اگر ذرهای انصاف و دوراندیشی و درایت در مدعیان مخالفخوان رژیم وجود داشت، بعد از آنچه در کشور روی داد، با شهامت اعلام میکردند که خطاب و پیام ما تا امروز غلط بود و از این پس باید اندیشهای نو و طرحی تازه را عنوان کنیم. در واقع در این مرحله می توان به طرح برپایی یک جبهه گسترده برای دموکراسی و حقوق بشر اعتبار و جایگاه والاتری داد، از مبارزان داخل در حرکت تازهشان حمایت کرد و اجازه نداد شعبدهبازان خیالفروش بار دیگر از مصیبت و درد مردم، دکان تزویر خود را پررونق کنند. در هر کاری نخستین شرط ورود به آن، داشتن تخصص است. سیاست ساحتی گسترده است که شناخت زوایایش نخستین شرط ورود به آن است. البته بدون عشق نمیتوان بدین وادی قدم گذاشت. چگونه ما میپذیریم کسانی که بلاهت از رفتار و گفتارشان میبارد، در میدان سیاست، پشتکوارو بزنند. از این پس، دیگر نمیتوان با خبرهای عجیبغریب و مبالغهآمیز که در داخل کشور اسباب خنده و شوخی است و به اسم اینکه نیت ما آزاد کردن مردم دربند ساکن خانه پدری از جنگ حکومت جهل و جور و فساد است، رژیم را در نگاه حتی مخالفان سرسختش، موجه جلوه داد. اینها چنان مردم را سر کار گذاشتهاند که ملت واقعا خیال کند علیآباد شهری است و طی دو سه روز، غلامعلی خان بر جایگاه خامنهای خواهد نشست. آیا انتظار داریم مردم رنجودردکشیده ایران، مردمی که طی ۴۶ سال گذشته در کوره حوادث آبدیده شدهاند، دستورالعملهای صادره از پشت بعضی از شبکهها و سایتها را به روی چشم گذارند و بدون هیچ برنامه و رهبری، به خیابان بریزند و رژیم را در یک چشمبههم زدن سرنگون کنند؟ در نهایت، یادمان باشد که ولی فقیه با همه توانش بر آن است که تا وقتی در سوراخ است، حاجبالدولهها و مداحان تیرخلاصزن خود را مامور رتقوفتق امور کند و تلختر از این واقعیت، این است که عدهای برای رهایی از شر افعی ولی فقیه، به مار غاشیه پناه بردهاند واعلامیه ۴۰۰ و ۵۰۰ امضایی منتشر میکنند. آیا مردم ما ۴۶ سال پس از نکبت انقلاب، به آن درجه از ذلت و فلاکت رسیدهاند که بزدلی معمم بر آنها حکم براند و آنها از سر ناچاری، دست توسل به سوی اصلاحاتچی و تدارکاتچی و هخاها دراز کنند؟ وقتی رضا پهلوی را داریم و ۴۶ سال پیداوپنهانش را آزمودهایم، به دنبال کی هستیم؟ این خباثت و عداوت در بعضی از ما آیا سرچشمهاش به جز خیانت و حمایت از رژیم نیست؟ دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.