يار مفروش به دنيا كه بسي سود نكرد...
يكهفته با خبر
سه شنبه 25 تا جمعه 28 مه
پيشدرآمد: سوداي «آزادي» كه در سپيدة دوم خرداد چنان پررنگ در انديشه و عواطف ما جان گرفته بود كه خيليها از جمله نسل جواني كه امروز دل افسرده و آزرده به هر چه رنگ سياست دارد، بيباور شده، ميپنداشتيم به گامي ديگر كشور صبح با ما است، در فضاي سياه امروزي كشور، به كابوسي بدل شده است كه جان و جهان ما را آزار ميدهد.
فيلمي مستند از زندگي جوانان امروز ايران را «پيك نت» پخش ميكند (چه كار زيبائي كرد اين سايت اينترنتي حرفهاي و ديدني كه با كمك آقامرتضي فيلم مارمولك را به ميليونها مراجع اينترنت عرضه كرد) حتماً اين فيلم را ببينيد. جواناني كه از ديو و دد ملولند و هر روز بيشتر از روز پيش در خود فرو ميروند و زندگيشان در پرسههاي بيهدف بر سر كوي و برزن و بازار در جرعهاي و يا دودي، خلاصه شده است.
به گمان من آقاي خاتمي هنوز درنيافته است كه سكوت و مماشات و گاه فرصت سوزيهاي نابخشودني او چه بلائي بر سر نسل زيبا و پر از اميد و عشق سرزمين ما آورد.
بگذاريد محتواي سه e-mail را از يك عضو دفتر تحكيم وحدت برايتان نقل كنم. آن وقت متوجه ميشويد كه خاتمي چه بلائي بر سر باورهاي ما و نسلهائي آورد كه مطالباتشان، چندان سنگين و عجيب و غريب نبود، بلكه فقط ميخواستند در سرزمينشان آزادانه زندگي كنند و يك آقا با چهارمتر چلوار بر سرش نتواند به نام آنها تصميم بگيرد.
e-mail اول به تاريخ سوم خرداد 76 يك روز پس از انتخابات رياست جمهوري است. و من آن را به اين دليل حفظ كردهام كه اصولاً از حدود 8 سال پيش، اغلب نامههاي ارسالي از ايران و به ويژه از جوانان را جمع ميكنم و قصد دارم اگر نفسي باقي بود در پايان دوران رياست جمهوري خاتمي مجموعهاي از اين نامهها را با ذكر تاريخشان به صورت كتابي منتشر كنم. و اينك اين نخستين نامه:
«استاد... حظ كردم، كار امروز شما شاهكار بود. اينها قصد و نيت ديگري داشتند. همينكه شما در صداي آمريكا آنهم صبح گفتيد خاتمي انتخابات را برده و بشارتي جهرمي دارد اين دست و آن دست ميكند تا مقام رهبري از خواب بيدار شود وكار را به دور دوم بيندازند و به ناطق نوري از نفس افتاده، جان تازهاي بدهند، كار خود را كرد. هاشمي ــ رفسنجاني ــ به بشارتي زنگ زده بود كه چرا نتايج را اعلام نميكني. حدود هشت صبح بود كه من به اتفاق هادي ... و بابك .... و مصطفي ... و حسين كه با وجود فرزند شهيد نامدار بودن بيزار از تجار شهادت است و سخت به مصطفي چسبيده، به جلوي وزارت كشور رسيديم. چند خبرنگار خارجي هم بودند. از جمله آن خانمي كه شما شماره مرا به او داده بوديد. بشارتي با حال نزار بيرون آمد، و انگار خبر مرگ پدرش را ميدهد گفت بله به نظر ميرسد آقاي خاتمي اكثريت مطلق آرا را به دست آورده است. بچهها هورا كشيدند و... از شما سپاسگذاريم كه همه جا اين پيروزي را پيشبيني كرديد. حتي نزديكترين افراد به خاتمي و اعضاي دفتر ــ تبليغاتي انتخابات خاتمي ــ باور نميكردند او برنده شود. ميگويند مقام رهبري تب كرده و زبانش بند آمده قرار است آقاي عسگراولادي گل گاوزبان بار كند و ليواني به ايشان بدهد كه سَرِ دلشان باز شود... فرزند شما سعيد».
نامة دوم چهار سال بعد در اواسط ارديبهشت نوشته شده دو سه هفته به انتخابات دومين دوره رياست جمهوري خاتمي مانده بود كه من اين نامه را دريافت كردم.
«استاد... از صدا و نوشتههاي شما ميتوان فهميد كه چندان علاقهاي به موضعگيري در رابطه با انتخابات رياست جمهوري نداريد. ولي يادتان نرود كه اگر اينها بتوانند با شكستن آرا انتخابات را به دور دوم بكشانند كار ما تمام است. ميبينيد نه تا از سنگين وزنهاشان را به مصاف سيد فرستادهاند كه هم در ميانشان نظامي هست، هم قاتل، هم قاچاقچي ارز و سيگار و هم ملاي فاسد و جنايت پيشه. شما در برابر فرزندانتان وظيفه داريد كه مانع از شكستن آرا شويد. حرف شما اثرگذار است. آمار مراجعان سايت خود را حساب كنيد. تازه دهها برابر اين عده حرفهاي شما را از طريق راديوهاي خارجي و مخالف ميشنوند. حتي اگر ته دلتان راضي نيست به خاطر ما توصيه كنيد جوانها در خانه ننشينند و روز رأيگيري به خاتمي رأي دهند.
ديروز دستهجمعي به ديدن ... رفتيم. يك مرخصي 48 ساعته داشت و با آنكه خانهاش زير نظر بود ما حدود ده شب به ديدنش رفتيم. خيلي سلام رساند و گفت... (يك اسم) موفق شده از يك زنداني چك و سفته كه در زندان به آگاهي رسيده، يك راديوي موج كوتاه بهعاريت بگيرد و هر روز ميتواند به تمام راديوها گوش كند... فرزند شما سعيد».
و سرانجام نامه سوم را مي آورم كه روز سوم خرداد جاري برايم ارسال شده است.
«استاد... سالروز دوم خرداد امسال حتي براي آدمهاي دور و بر خاتمي جذابيتي نداشت. لابد يادداشت ابطحي را ديدهايد. حالتي در بچهها نسبت به خاتمي وجود دارد كه نمي توان آن را نفرت و يا دلزدگي و غضب ناميد در عين حال مجموعه اي از همه اينها نيز هست. فرصت سوزيهاي خاتمي، چنان فاجعه اي را باعث شده كه امروز شما نمي توانيد از جمع آن هزاران بل ميليونها جوان شاد اميدوار، حتي 5 تن را پيدا كنيد كه اميدي به فرداي خود داشته باشند. آن روز كه در سعدآباد عدهاي از بچهها و اغلب با چشمان پر از اشك قباي او را گرفتند كه اي سيد چرا با ما چنين كردي؟ خودش نيز به گريه افتاد. اما چه فايده وقتي ريشه اميد در نسلي ميخشكد. آن خط و حركتي كه با دوم خرداد جان گرفت اگر خاتمي كمي مقاومت كرده بود امروز آقاي خامنه اي نميتوانست يك بچه پاسدار بيسواد را رئيس صدا و سيما كند و حداد عادل را كه هر سياست را از بر تشخيص نمي دهد، به قول شما روي كرسي صنيع الدوله بنشاند. همه چيز اينجا تهوع آور شده است. اوباش جان گرفته اند. روزگار بچههاي تحكيم و روشنفكران دگرانديش و جامعه و نشاط و فتح و صبح امروز و كيان و شمس الواعظين و زيدآبادي و بهنود و گنجي و باقي و كديور به سر آمده است. زمانه زمانه دوناني از تيرة الله كرم تيغ كش و حسين شريعتمداري بازجو و انبار لوئي دلال و شايانفر شكنجه گر است.
تحليل و تفسير زيدآبادي در زمانة برزخي جائي ندارد حاليا دوران حسن عباسي است كه تصوير مار را در دوربين سيماي ولي فقيه نقش زند... از جمع ما تا امروز 38 تن به خارج رفته اند. هنوز 9 تن از آنها در تركيه به انتظار پاسخ دفتر پناهندگان هستند. فكري براي من بكنيد. مي دانم ورود به انگليس سخت است، شايد بتوانيد در گوشه اي جائي براي من پيدا كنيد. شايد سينا هم بتواند كمكي كند. خلاصه چنان دل آزردهام كه ديگر حتي برايم مهم نيست خانواده ام در غياب من چه خواهند كرد؟ ... فرزند شما سعيد».
چيزي به اين سه نامه اضافه نميكنم كه سومي قلبم را ميفشرد. تصوير نسلي كه امروز فقط به گريز از خانة پدري مي انديشد، سخت آزارم مي دهد. نسلي زيبا و سربلند كه از حضور خود زيباترين سرود حماسي ايران معاصر را خلق كرد. نسلي كه سر به آسمان مي سائيد و امروز دلشكسته و بياميد، چشم به آن سوي مرزها دوخته است. امامزاده اصلاحات بيمعجز از آب درآمده است و در غياب بديلي پذيرفتني،گريز از خانه، امروز به صورت يك خواست همگاني در بين جوانها درآمده است.
1 ــ دكتر شيرين عبادي از لحظه اي كه پا به آمريكا گذاشته تا امروز، بيش از همة آن هفتههائي كه در پي دريافت جايزه صلح نوبل در ايران و اروپا گذراند، مورد بحث و مركز جدال بوده است. بسياري از افراد فرزانة غيرسياسي و يا كساني از طايفه مليون و جمهوريخواهان و حتي چپها، در آمريكا و اروپا، سخنان اخير خانم عبادي و به ويژه آنچه را ايشان در دانشگاه UCLA لس آنجلس عنوان كرد زير سئوال برده اند.
شيرين بانو خود ميداند من از دير و دور همه گاه شهامت و پايداري او را در برابر رژيم سركوبگر ضد زن و آزادي ستودهام. و يكبار كه با او در كنفرانسي مشترك پيرامون قتلهاي زنجيرهاي سخن ميگفتم بسيار از سخنان او بهره بردم و او را ستايش كردم. بعد از دريافت جايزه نوبل نيز همه گاه در برابر منتقدانش ايستادم و با تشريح شرايط او، خواستار آن شدم كه با عينك بدبيني و فرضيه توطئه با او برخورد نكنند. بنابراين كسي نمي تواند مرا متهم به دشمني با او بكند. اگر سخني مي گويم از سر درد است و اميدوارم خانم عبادي اين حرفها را كه از دل برآمده، با همة سعة صدرش جدي بگيرد.
خانم عبادي به عنوان يك حقوقدان مبارز، طي بيست و پنج سال گذشته در راه رفع ظلم از زنان و كودكان، و دفاع از اهل انديشه و قلم و دگرانديشان، تلاشهائي در خور تقدير داشته است كه حتي پيش از دريافت جايزه صلح نوبل نيز به او جايگاه ويژه اي در جمع حقوقدانان مبارزه كشورمان داده است. اما شيرين عبادي پس از دريافت جايزه صلح نوبل، به شخصيتي بدل ميشود كه از يكسو چشم ملتي به گفتهها و عملكردش دوخته شده و از سوئي ديگر، درهائي به روي او باز شده كه كمتر كسي از آحاد ملت ايران قادر به عبور از آنهاست. چنين موقعيت ويژه اي، مسئوليت ويژهاي را نيز به همراه دارد. كسي ديگر از شيرين عبادي انتظار ندارد در ديدار با كوفي عنان دبير كل سازمان ملل، پيرامون حقوق كودكان كارگر و زنان شهدا سخن بگويد بلكه، همگان بر اين اميدند كه ايشان به دبيركل سازمان ملل يادآور شود در ولايت فقيهان ضد خدا و انسان، چه بلائي بر سر آزادانديشان و اهل قلم و نظر و دانشجويان ميآورند. مردم ايران به هيچ روي به خانم عبادي وكالت نداده اند تا در رابطه با نگرانيهايشان پيرامون زندانيان گوانتاناموي كوبا و زندان ابوغريب عراق، و يا شوخي بيمزه پخش ميكرب سياه زخم توسط آمريكا در افغانستان، در دانشگاههاي آمريكا و يا در ملاقات با دولتمردان غربي، سخن بگويد. بلكه حداقل انتظاري كه از ايشان داشته و دارند استفاده از فرصت نادري است كه نصيب ايشان شده تا صداي درد ملت ايران را به گوش جهانيان برساند. تا از دانشجوياني بگويد كه اين هفته در برابر دفتر نمايندگي سازمان ملل در تهران دست به اعتراض زده بودند.
همة ما اميدوار بوديم خانم عبادي هرجا زبان به سخن مي گشايد، نام ناصر زرافشان، اكبر گنجي، يوسفي اشكوري، احمد باطبي، منوچهر و اكبر محمدي و... را بهعنوان نمونههاي بارزي از انسانهاي انديشمندي كه در زندان ولي فقيه هستند، بلافاصله بر زبان آورد. البته در دانشگاه استانفورد و با حضور فرزانة آزادانديش دكتر عباس ميلاني، خانم عبادي تا حدودي كوشيد جبران مافات كند. اما به نظر من اين كار جبران فرصت سوزيهاي قبلي را نخواهد كرد. جاي خانم عبادي در كنار اعضاي هيأت نمايندگي ولي فقيه در سازمان ملل نيست، بلكه اگر او ميخواهد در قلب ملت ايران جايي داشته باشد و نامش را امروزيان و فردائيها به بزرگي ياد كنند، و نقش ويژهاي را كه ميتواند در جنبش آزاديطلبي مردم ايران ايفا كند، گرامي دارند، لازمه اش دوري گرفتن از رژيمي است كه حكايت جناياتش را از هر زبان كه ميشنوي نامكرر است.
من ايرادي ندارم كه اخوي خانم عبادي معاون وزير است. چرا كه حضور ايشان در كابينه خاتمي، مانع از آن نشد كه رئيس جمهوري حتي به احترام معاون وزيرش، آن عبارات سرشار از بيمهري و شايد كمي غضب را نثار ايشان چند روزي پس از دريافت جايزه صلح نوبل نكند.
انتظار من از بانوئي كه اينهمه درباره اش نوشته و گفته ام بسيار بيش از اينها بود. ميگويند خانم عبادي در UCLA در محيطي سخن ميگفت كه فضاي ضدآمريكائي بر آن سايه انداخته بود بنابراين ناچار بود مطابق خواست حاضران، با لحني ضدآمريكائي سخن گويد. در برابر اين سخنان يادآور ميشوم كه در انقلاب ايران نيز روشنفكران و آزاديخواهان سر در پي عوام گذاشتند و مقهور جو آن روز شدند. زنده ياد دكتر بختيار كه مخالف جريان آب شنا ميكرد بارها ميگفت؛ مهم نيست من شكست بخورم اما سرانجام روزي پردة جهل و تعصب و منزه طلبي و دماگوژي عوام فريبانه كنار زده خواهد شد و مردم ايران خواهند فهميد كه در جريان انقلاب بودند كساني كه مقهور فضاي انقلابي نشدند و زبان در كام نكشيدند. خانم عبادي نبايد براي خوشايند اين و آن و يا شنيدن تشويق و ترغيب و كف زدنهاي شنوندگانش سخن مطابق ميل آنها بگويد بلكه حقيقت را هرگز نبايد فداي مصلحت كرد.
شنبه 29 تا دوشنبه 31 مه
1 ــ براي مردم عراق بسيار خوشحالم، اينكه دكتر اياد علاوي به نخست وزيري عراق برگزيده شد حادثهاي بسيار مهم است كه بايد آن را با اميدواري و خوشبيني بسيار استقبال كرد. من بسيار نگران بودم مبادا پال بريمر و لخضر ابراهيمي نماينده دبيركل سازمان ملل زير فشار و توجيهات شماري از اعضاي شوراي حكومتي، تن به نخست وزيري كساني مثل دكتر ابراهيم الجعفري ــ از حزبالدعوه ــ و يا احمد چلبي كه اين آخريها بدجوري نور ولايت در دلش و بر وجناتش ظاهر شده و يا هر فرد وابسته به احزاب تندرو اسلامي شيعه بدهد. حتي سيد حسين شهرستاني دانشمند اتمي عراق كه بعضيها در واشنگتن به دنبالش بودند به درد اين مسئوليت خطير نميخورد. و بسيار خوشحال شدم كه خود ايشان اعلام كرد كه حتي اگر از او بخواهند مسئوليت نخست وزيري را بپذيرد، حاضر به قبول اين درخواست نخواهد شد.
قبل از پرداختن به احوال دكتر علاّوي با تشديد لام... (هفته پيش عبارت خداي قاصم جبار بهاشتباه قاسم جبار چاپ شده بود.) اجازه دهيد يادآور شوم كه مطلبي را كه من درباب آقاي «آراس كريم حبيب» دستيار احمد چلبي و ارتباط او با دستگاه اطلاعات ولي فقيه سه هفته قبل فاش كردم و علاوه بر راديو ياران و صداي آمريكا در كيهان نيز با حروف اول نامش نوشتم كه اطلاعات محرمانه اي از طريق او به اطلاعات سپاه و سپاه قدس داده شده است، در آغاز هفته گذشته با تيتر بزرگ در گاردين و چندين نشريه معتبر بينالمللي در اروپا و آمريكا به چاپ رسيد. و راديو فردا در بخش انگليسي خود ضمن مصاحبه اي با من، كرديت اين افشاگري را به من داد. از اين بابت خوشحالم كه يكبار ديگر مسائل پشت پرده اي را كه در باب اهل ولايت فقيه و مزدورانشان در خارج فاش كردم، مورد تأييد مهمترين رسانههاي بينالمللي قرار گرفت.
باري از دكتر اياد مي گفتم. من ايشان را از سالها قبل ميشناسم و پنجشنبه همين هفته با «نوري بدران» وزير كشور عراق تا دو ماه پيش و معاون اياد علاوي در «جنبش تفاهم ملي» ملاقاتي در لندن داشتم كه طي آن بدران به سفرش به تهران اشاره كرد و ملاقاتي كه با يونسي وزير اطلاعات داشته و اينكه يونسي در برابر مطالبي كه او پيرامون فعاليت عوامل اطلاعاتي جمهوري اسلامي در عراق، عنوان كرده بود، با تعجب از معاونش به فارسي پرسيده بود كه بدران چه ميگويد؟ و معاون وزارت اطلاعاتي پاسخ داده بود كه اينها عوامل ما نيستند بلكه از اطلاعات سپاه و سپاه قدس هستند.
اياد علاوي پزشكي است كه پس از زمان كوتاهي عضويت در حزب بعث از سي و دو سه سال پيش ناچار به پذيرش زندگي تبعيدي شده بود. آزادمردي است كه بيش از هر رهبر تبعيدي در عراق محبوبيت دارد. شيعه است اما ضد ولايت فقيه و حكومت ديني. سكولار است اما به مراجع بزرگي مثل آقايان سيستاني و سعيد حكيم و حسين الصدر احترام ميگذارد اما در برابر شياداني هم چون مقتدا صدر كوتاه نميآيد. در تركيب جديد حكومتي عراق دوست كرد ما هوشيار زيباري در وزارت خارجه ماتد برهم صالح كه رئيس پرلمان دولت خودمختار كردستان است نيزواردكابينه شد. غازي عجيل الياور از رؤساي تحصيلكرده عشايرشمرو رئيس فعلي شوراي حكومتي كه مورد حمايت اكثريت عراقي ها و آمريكا و بريتانياست رياست جمهوري را عهده دار شد .در باره او باز هم خواهم نوشت .
June 2, 2004 09:09 PM