November 25, 2004

برو به كار خود اي واعظ اين چه فرياد است؟...

يكهفته با خبر
سه شنبه 16 تا جمعه 19 نوامبر

پيشدرآمد: يك حزب اولتراچپ كه هنوز در كوچه هاي بن بست ايدئولوژي زندگي ميكند، و همان شيشة كبودي را كه چند هفته اي درباره اش نوشته ام پيش چشم دارد، بيانيه اي انتشار داده كه آدم را به ياد روزهائي مياندازد كه هنوز فريب بزرگ قرن «اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي» و اقمارش در پشت ديوار آهنين، براي ميليونها فريب خورده ــ از جمله من و بسياري از نسل من ــ مظهري از بهشت موعود و جامعه بي طبقه بود، (نوع توحيدي اش را هم بعدها ما در ايران تجربه كرديم).
در اين بيانيه از كاك مصطفي حجري دبيركل حزب دمكرات كردستان به خاطر ارسال تلگراف تبريك به پرزيدنت بوش به مناسبت تجديد انتخابش، به سختي انتقاد شده و به سبك حسين شريعتمداري و ديگر حافظان بيضه اسلام ناب انقلاب محمدي، حجري متهم به انواع و اقسام خيانتها (به چي و كي؟) شده است.

نويسنده با واژگاني كه روزگاري دستگاههاي تبليغاتي حزبي و مسلكي ذوب شده در ولايت حضرت لنين و امامزاده استالين، براي نفي و بي اعتبار كردن هر آزاده اي كه حاضر به قبول سلطة اربابي شوروي و اقمارش نبود، مثلاً كوشيده است حجري را بي اعتبار كند و همزمان بوش را آدمخوار و امپرياليست و جنايتكار خوانده و همصدا با نايب امام زمان عليه سياستهاي آمريكا در خاورميانه موضعگيري كرده است. (نگاهي به خطابه حضرت ولي امر روز پنجشنبه در رابطه با جنايات آمريكا در عراق و فلسطين بيندازيد و سپس واژگان آن را با بيانيه حزب مربوطه مقايسه كنيد. آنوقت مثل من قانع ميشويد كه تفاوت سيد علي با كيم جونگ ايل فقط يك قبضه ريش است.)
يك ربع قرن پس از برپائي رژيم جمهوري ولايت فقيه و يك دهه و نيم بعد از فروپاشيدن امپراطوري سرخ فريب بزرگ قرن، هنوز با ادبيات دهه شصت و هفتاد رويدادهاي دنيا را ارزيابي كردن، و تعبيرهاي ورشكسته را در خطاب به يكديگر به كار بردن، نشانة عقب ماندگي ذهني است. ميتوان سياستهاي بوش را محكوم كرد و از بيخردي آمريكائيها در نينديشيدن به فرداي پس از سرنگوني صدام حسين با قاطعيت انتقاد كرد اما براي منِ ايراني، نبودن طالبان و تكريتي آدمكش در شرق و غرب كشورم يك تحول مبارك و ميمون است كه به بركت عملكرد بوش و دولت آمريكا، تحقق پيدا كرد. وقتي در استاديوم ورزشي كابل به جاي گردن زدن زنها، دختران و پسران جوان را ميبينم كه براي گرفتن برگ رأي دادن صف كشيده اند، و يا ميشنوم كه در عراق 160 روزنامه آزاد و چندين راديو تلويزيون بدون ترس از سعيد مرتضوي عراقي، آزادانه همه چيز را مينويسند و ميگويند و 31 ژانويه ميليونها عراقي عليرغم همة تهديدها و توطئه هاي پيروان اسلام ناب محمدي انقلابي در دو وجه سني و شيعه آن، به پاي صندوقهاي رأي گيري ميروند و شيخ احمد جنتيها با شوراي نگهبانشان، هيچ محلي از اعراب در اين انتخابات ندارند، كاملاً درك ميكنم كه چرا مبارز پرسابقه و آزاده اي مثل كاك مصطفي حجري پيروزي دوباره بوش را به او تبريك ميگويد و به او يادآور ميشود كه ملت ايران نيز ديرسالي است براي دستيابي به آزادي و حاكميت ملي در تلاش است. (حضرات اين اشاره حجري را به معناي دعوت از آمريكا براي لشگركشي به ايران گرفته اند. و آنجا كه دبيركل حزب دمكرات كردستان اشاره ميكند مردم ايران و به ويژه كردها از پيروزي بوش خوشحالند، خواب رفتگان در خيمه دائي يوسف، برمي آشوبند و از خيمه هاي گرم خود در سرزمينهاي زير سلطه امپرياليستها براي كردهائي كه در حصار درد و تهديد و اينك سرما همچنان شعلة مقاومت را روشن نگاه داشتهاند، تعيين تكليف ميكنند.)
در درجه اول من قصد حمايت از حجري و كار او در ارسال يك تلگراف به پرزيدنت بوش را ندارم. حزب دمكرات كردستان ايران و رهبرانش با كارنامهاي پرافتخار و شهيداني به سرفرازي قاسملو و شرفكندي و قادري و دهكردي و اردلان ... و بزرگاني چون ماموستا عبدالله حسن زاده و شرفي جانشين دبيركل حزب، و صدها و صدها مرد و زني كه بيش از يك ربع قرن است در معرض شديدترين توطئه ها و حملات وحشيانه قرار داشته ولي استوار و راست قامت به مبارزه خود ادامه ميدهند و هيچگاه از ياد نبرده اند كه كرد ايراني هستند و اگر در پي حقوق مشروع و قانوني خود هستند اما در درجه نخست هم چون همة ايرانيان، يك ايران دمكرات و سرفراز را ميطلبند، نياز به دفاع و حمايت من ندارد. اما آنچه مرا به نوشتن اين سطور واداشت، انديشة خطرناكي است كه عليرغم فروپاشيدن امپراطوري فريب سرخ، همچنان بعضي از ما را در چنگال خود به اسارت گرفته است.
آيا نزديك به يك قرن بلايائي كه چندين نسل از بهترين فرزندان ايران را قرباني گرفته است و منشأ آن فريب بزرگي به نام كمونيسم ناب انقلابي بوده است براي اينكه ما عينك سياه را از پيش چشم برداريم كافي نيست؟
اجازه بدهيد در اينجا بخشي از نامهاي را كه ميرزا كوچك خان جنگلي روز اول اوت 1920 كوتاه زماني پس از بالا رفتن پرچم سرخ بر فراز كرملين، به رفيق لنين نوشته برايتان نقل كنم. از اين دست نامه ها و حتي گرمتر و مخلصانه تر از آن را بيش از هشتاد سال كساني كه در مقام رهبران احزاب و جنبشهاي ماركسيستي و استالينيستي و انورخوجه ايستي و مائوئيستي، قرار گرفته بودند به امامزاده هاي ريز و درشت كمونيست ارسال كرده اند اما من به بخشي از نامه ميرزا كه بنا به همة روايات انسان آزاده و ساده دلي بود، بسنده ميكنم.
«به رفيق خودم لنين رئيس كميسرهاي سويت روسيه و غيره...
در حالي كه قشون فاتح روس در پولونيا ــ لهستان ــ پيش ميرود، قشون انگليس سرمايه دار بناي جنگ با روسيه و ايران متحد نموده است. از وقتي كه قشون سرخ وارد انزلي شده من و رفقاي خودم از جنگل كه پس از حمله قشون انگليسيها و دولت بورژوازي ايران به آن پناهنده شده بوديم بيرون آمديم و به اسم آزادي و با اطمينان پيش رفتيم كه بيرق سرخ را برافرازيم و زنجير سرمايه داري را بگسليم... من اطمينان خود را به قشون سرخ روسيه ابراز نموده و خواهش نمودم در ايران بمانند و به قشون سرخ جوان ايران كمك كنند...»
ميرزا پس از اشاره به اينكه يكباره نميشود مرام اشتراكي را به خورد ايرانيان داد و شكاياتي از نماينده جديد روسيه، خواستار آن ميشود كه رفيقش لنين حدود و ثغور جمهوري ايران را تعيين كند. و بعد يادآور ميشود: به اندازه اي به ايرانيان از حكومت شاه ــ احمدشاه ــ صدمه وارد آمده است كه فتح ايران آسان است ولي ايرانيان به اين كار عادت كرده اند و بنابراين ما بايد به تدريج كار كنيم... در همين نامه ميرزا ــ بدون شك با وسوسه ها و دروغهاي حيدرعمو اوغلي ها ــ از رفيقش لنين ميخواهد: «اگر روسيه تصور ميكند كه مسلك اشتراكي براي ايران واجب است يك نظامنامه اي كه مناسب مملكت باشد، بايد نوشته شود.»
هشتاد و چهار سال پيش مردي كه امروز هم جمهوري اسلامي تصويرش را به روي تمبرهايش چاپ ميكند و هم بازماندگان در خيمة دائي يوسف به عنوان بزرگ انقلابي تكريم و تقديرش ميكنند، از رهبر انقلاب روسيه ميخواهد حدود و ثغور جمهوري را كه او درصدد برپائي آن است تعيين كند و نظامنامه براي اشتراكي كردن ايران بنويسد. و ديديم راهيان كعبة مسكو (و پكن و پيونگ يانگ و هاوانا و تيرانا...) نيز طي هشتاد سال نماز رو به قبلة كمونيسم، براين باور بودند كه راه رستگاري از جاده فريب بزرگ ميگذرد.
بعضي نيز هم چون كامبخش ها رسماً در خدمت K.G.B درآمده بودند و يا چون سرتيپ ارتش ايران مقرّبي به جاسوسي مشغول شدند و اسرار نظامي كشور را به بيگانة سرخ فروختند.
حالا يك تلگراف را پيراهن عثمان كردن كه بله اين تلگراف سند رقيّت و خيانت و دعوت اجنبي به حمله به ايران است، جز اين است كه شماري از ما درهاي واقعيت را به روي خود بسته ايم و از پشت شيشه كبود ايدئولوژي ورشكسته جهان را در همان محدودة اتاقمان نگاه ميكنيم؟!
گاهي اوقات كه من برنامة تلويزيوني يك حزب مشابه حزب صادركننده بيانية مورد اشاره، با چهار تا و نصفي عضو را ميبينم، به جاي عصباني شدن اندوهگين ميشوم. آقايان و خانمها در آمريكا و اروپا لم داده اند و نسخة انقلاب كارگري سرخ براي مردم ايران مي پيچيند. از رهبر درگذشته شان پيغمبر ميسازند و به ياد و تصويرش دخيل ميبندند. كه حضرتش براي همه دردها از نازائي و دل درد مزمن، تا از بين بردن بيسوادي و فقر، آيه نازل كرده است. باور كنيد همة اينها اگر جمع شوند پانصدنفر نميشوند آنوقت اينهمه سروصدا به پا ميكنند كه بله ما مركز عالميم و قطب عرصه امكان... دلم ميخواهد امكاني پيدا ميشد و چهار تن از رهبران اين گروههاي سه تا و نصفي، در مقابل چهارتن از نمايندگان نسل جوان ايران در داخل (بچه هاي تحكيم وحدت براي مثال) قرار ميگرفتند تا براي همگان آشكار ميشد كه پاي استدلال حضرات ذوب شده در ولايت استالين و انورخوجه و كيم ايل سونگ تا چه حد در برابر استدلال و منطق جوانان سرفراز مبارز ايراني ميلنگد.
1 ــ درباب توافقنامه سه كشور اروپائي با جمهوري ولايت فقيه پيرامون توقف غني سازي اورانيوم چند نكته را يادآور ميشوم.
الف: يك سال پيش درست در چنين روزهائي وزراي خارجه فرانسه، آلمان و بريتانيا در سفر به تهران، پس از خوش و بش هاي آنچناني با حسن فريدون روحاني و سيد كمال خرازي، چهارچوب موافقتنامه اي را پي ريزي كردند كه بار ديگر امروز شاهد نوشته شدن دوباره و امضاي آن هستيم. اگر رژيم اعتباري براي موافقتنامه پيشين قائل شد براي دومي هم قائل خواهد شد. يك سال وقتي كه اروپائيها براي رژيم خريدند اين امكان را به سازمان صنايع هوافضاي سردار احمد وحيد با دو ميليارد دلار پول مرحمتي نايب امام زمان فراهم كرد تا سه مركز زيرزميني تحقيقات اتمي تازه در سمنان و تهران و اصفهان بسازد. يك سال ديگر وقتي بمب اتمي از زير عباي حضرت ولايت عظما، سر بيرون كرد آنوقت آقايان سرافكنده از فريب خوردن خود، اظهار پشيماني خواهند كرد.
ب: فيل هوا كردن مجاهدين هيچ مطلب تازه اي به همراه نداشت. در همين ستون يك سال قبل ديدار خامنه اي با كارشناسان اتمي و موضوع دو ميليارد دلار را فاش كرديم و در باب سايت لويزان نيز حدود 9 ماه پيش به تفصيل نوشتيم. همچنين پيرامون دانشكده شهيد عباسپور (صنعت آب و برق).
ج: وقتي علي لاريجاني نماينده ولي فقيه در شوراي عالي امنيت ملي و نامزد حفاظت اطلاعات سپاه و سپاه قدس در انتخابات رياست جمهوري آينده معتقد است موافقتنامه اخير بين نمايندگان رژيم از جمله حسن روحاني دبير شورايعالي امنيت ملي و نماينده ديگر ولي فقيه در شورا، و سه كشور اروپائي آب نباتي است كه در مقابل مرواريد (غني سازي اورانيوم) دريافت كرده ايم، آيا ميتوان به عهد و پيمان رژيم اعتماد كرد و براي امضاي آقاي روحاني اعتباري قائل شد؟
د: اكنون براي هموطنان ما كاملاً روشن شده است كه برخلاف تبليغات رژيم دست كشيدن از پروژه اتمي به منزله نقض حاكميت و لطمه ديدن غرور ملي آنها نيست. اين شيادان كي به فكر اعتبار و منزلت ملي ايرانيان بوده اند كه حالا سينه كوبيدنشان را براي مليت، پذيرا شويم؟ آنها كه ادامه غني سازي اورانيوم و دنبال گيري پروژه اتمي توسط جمهوري اسلامي را ضامن منافع ملي ميدانند دست در دست رژيمي دارند كه اگر به دنبال ساختن سلاح هسته اي است هدفش، صيانت از حدود و ثغور ايران و مصالح عاليه كشور نيست، بلكه اين بمب كه به اعتقاد كالين پاول بر سر موشكهاي شهاب 3 خواهد نشست، به قول سيد علي رهبر، جمهوري ولايت فقيه را براي ربع قرن بيمه خواهد كرد. دستيابي رژيم به حتي تكنولوژي ساخت سلاح هسته اي يك فاجعه است كه با تمام نيرو بايد جلوي وقوع آن را گرفت.

شنبه 20 تا دوشنبه 22 نوامبر

1 ــ شايد مراسم افتتاح «كلينتون سنتر» را در شهر ليتل راك مركز ايالت «اركانزاس» از تلويزيون مشاهده كرده باشيد.
چهار رئيس جمهوري آمريكا كه دو تن از دمكراتها و بوش پدر و پسر از جمهوري خواهان بودند، بدون توجه به پايگاههاي سياسي و نقطه نظرهايشان، كنار هم نشسته بودند و با انبوهي از مردمي كه به تجليل از مردي آمده بودند كه دوران 8 ساله رياست جمهوري اش يكي از درخشانترين دوران تاريخ آمريكاست. مردي كه موفق شد ميلياردها دلار از بدهيهاي كشورهاي فقير را پاك كند، در بالكان به ياري مسلماناني برود كه توسط صربهاي مسيحي در معرض نابودي كامل قرار گرفته بودند و در خاورميانه روياي برپائي يك دولت مستقل فلسطيني را آن چنان واقعيت بخشد كه خلف جمهوري خواهش جورج بوش، تشكيل چنين دولتي را در صدر اولويتهاي خود در خاورميانه قرار دهد.
آنچه مرا به تحسين وا داشت و در عين حال آرزو كردم روزي ما نيز به اين درجه از علو طبع و آزادمنشي برسيم كه مخالف خود را تحمل كنيم و فراتر از آن اگر او عملي را انجام داد كه به مصلحت وطنمان و هموطنانمان بود، اين عمل را قدر نهيم و به انكار آن نپردازيم، سخناني بود كه بوش پدر و پسر دربارة كلينتون ادا كردند. بوش پدر كه در انتخابات از كلينتون شكست خورده بود، از فصاحت كلام و قدرت رقيبش و سپس عملكرد درخشان او ياد كرد و او را به عنوان يكي از بهترين رؤساي جمهوري آمريكا ستود. و پس از او جورج بوش پسر، چنان از كلينتون گفت كه باور نميكردي همين چند هفته پيش چه انتقادات گراني از زبان كلينتون و در حمايت از جان كري صادر شده است. در آن اجتماع بزرگ ملتي واحد را ميديدي كه عليرغم دوپارگي سياسي در جريان انتخابات، شانه به شانه هم به بزرگداشت كلينتون، آمده بودند.
حال نگاهي به وطن و وطنهاي كوچكي كه در خارج ساخته ايم، بيندازيم. درآن ولايت پردرد گرفتار،هر كه پيش از ظهور حضرت نايب امام زمان مصدر كاري بوده، خائن است، هر آنكس كه در 25 سال گذشته مخالف رأي ولي فقيه نظري داده حتي اگر در جايگاه فقيه عاليقدر همين رژيم باشد، و يا از جانب رهبر و بنيانگذار اين رژيم به نخست وزيري و وزارت منصوب شده باشد، عامل استكبار و ستون پنجم آمريكا و دشمن و منافق و معاند خوانده ميشود. در خانة پدري كه سلطة مرگ بر آن حاكم است، جنايتكاري مثل سعيد مرتضوي مسئول آن است كه درجه وطنپرستي و آزادانديشي و دين و ايمان مردم را اندازه بگيرد و شوراي نگهبان مجاز است تا صلاحيت انسانها را براساس ميزان ذوب شدن آنها در ولايت جهل و جور و فساد، تشخيص دهد. بنابراين نميتوانيم انتظار داشته باشيم كه فردي دور از قدرت و يا مخالف، حتي پس از مرگش، مورد قدرداني قرار گيرد. درد آنجاست كه در خارج از كشور نيز سلطة ولايت فقيهان همچنان برقرار است. آيا ميتوان در يك جمع جمهوري خواه واژه اي در رابطه با اعمال مثبت و خدمات آن پدر و پسر بر زبان آورد و تكفير نشد؟ (در همين چند هفته اي كه من اشاره به خدمات رضاشاه داشتم حكم تكفيرم از چند زاويه صادر شد.) آيا در يك جمع طرفدار سلطنت ميتوان به خدمات پيراحمدآبادي و نقش او در ميان ملي شدن نفت و مبارزه با استعمار سخن گفت؟ آيا به ياد داريد كه در نشست مليون كسي اجازه يافته باشد از قوام السلطنه و رزم آرا و زاهدي و هويدا، كلامي به نيكي بر زبان آورد؟ دوستان چپ آيا هرگز اجازه دادهد اند دربارة خيانتهاي بعضي از سران و فعالان حزب توده و ديگر احزاب چپ سخني به ميان آيد و از آنها كه تيمسار مقربي را شناسائي و دستگير كردند به عنوان جلاد ياد نشود؟
سلطنت طلبها آيا هرگز پذيرفته اند كه در ميان چپها و آنها كه عدالت اجتماعي را با سوسياليسم برابر ميدانستند مرداني نيز بوده اند كه جان و جهانشان ايران بود و كمتر از آنها به خانه پدري و گربه نشسته به ديوار آسيا، عشق نداشته اند؟
با حسرت و اندوه فيلم تجليل از كلينتون را در مراسم افتتاح مركزي به نامش در ليتل راك نگاه ميكنم. راستي چه زماني ما اين نوع مراسم را در وطن خود برپا خواهيم كرد؟
2 ــ عبدالعزيز حكيم رئيس مجلس اعلاي انقلاب اسلامي در عراق روز يكشنبه در مصاحبه اي با «ژيزل خوري» روزنامه نگار و مصاحبه گر معروف تلويزيوني در شبكة العربيه شركت كرده بود. دلم ميخواست سيد علي رهبر نيز اين مصاحبه را ميديد. مثل يك دولتمرد سخن ميگفت، و ميكوشيد اثري از وابستگي هايش به اهل ولايت فقيه در كلام و چهره اش ظاهر نشود. به شدت به تروريستها و آدمكشاني كه زير نام مقاومت سر ميبرند و منفجر ميكنند حمله كرد. بدون آنكه نام رژيم جمهوري ولايت فقيه را بياورد از مداخلات بيگانگان گفت و اينكه دولتهاي هم جوار عراق از دولت علاوي حمايت ميكنند اما ارگانها و دستگاههائي وجود دارند كه به تروريستها كمك ميكنند. آنچه اما بر زبان او نيامد، حكايت نقش سپاه قدس در كشتن برادرش محمد باقر حكيم بود. عبدالعزيز از تروريستهائي كه از ايران آمده و ميآيند حرف نزد. اشاره اي به ابومصعت الزرقاوي نداشت كه از افغانستان به ايران آمده بود و با حمايت و كمك محمد باقر ذوالقدر و سردار سيف اللهي و سردار جعفري و قاسم سليماني، راهي عراق شده بود. رئيس مجلس اعلا هيچ سخني در رابطه با رفت و آمدهاي تروريستها به خاك ايران، و چمدانهاي پول ارسالي از دفترآقا و جايزه پنج هزار دلاري براي كشتن هر آمريكائي و هزار دلار براي قتل پليسها و افراد گارد ملي و ارتش عراق، بر زبان نياورد... انسان وقتي گرفتار بندي باشد كه به يك مركز قدرت وصلش ميكند، دچار لكنت زبان ميشود. چه رجوي باشد و در خدمت صدام حسين، و چه عبدالعزيز حكيم و در خدمت ولي فقيه ايراني.
ژيزل صراحتاً به حكيم ميگويد در رابطه با كمكهاي رژيم ايران به مقتدا صدر چه توجيهي داريد؟ و او پاسخ ميدهد بله اگر منظور كمكهاي انساني است كه البته بعضي از مراكز و سازمانهاي ايراني كمكهائي از نوع دارو و غذا به مردم نجف كردند كه ممكن است اتباع مقتدا صدر از آن سود جسته باشند. لكنت زبان اجازه نداد تا بگويد: روزي كه مقتدا به تهران رفت، آقاي رفسنجاني دستور دارد 5 ميليون دلار نقد به او بدهند و بعد هم ميليونها دلار برايش فرستادند و افرادش را تعليم دادند و سلاح و مربي برايشان فرستادند.
چقدر خوب است انسان اگر اهل مبارزه با استبداد و ظلم و بيعدالتي است، طوق بندگي كسي و دولتي را بر گردن نيندازد.
و اين امر فقط محدود به وابستگان صدام يا ولي فقيه نميشود، همة آنها كه رو به قبله بيگانه نماز ميخوانند، به لكنت زبان دچار ميشوند.


November 25, 2004 12:02 PM






advertise at nourizadeh . com