عشقبازي كارِ بازي نيست اي دل سر بباز...
يكهفته با خبر
سه شنبه 23 تا جمعه 26 نوامبر
پيشدرآمد: افسردگي درون، از ويژگيهاي ما ايرانيان دور از خانة پدري است. مثل ماهيهاي كوچكي كه از حوض بيرون افتاده اند بر پهندشت اين جهان بالا و پائين ميپريم، تا آنگاه كه نفس تنگ شود و سپس آهي و شعله اي و يا حفره اي با يك جعبه چوبي، و وصيتي كه خاكستر و يا استخوان مرا به آنجا بريد كه دلم تا آخرين لحظه به يادش ميتپيد.
هيچ چيز ما را شاد نميكند. لبخنده اي اگر به لب داريم آنچنان كوتاه است كه حضورش در جانمان اثري ندارد. به جهان حسرت ميبريم، به همة آنها كه در پراگ انقلاب مخملين را به ثمر رساندند، به آنها كه همراه جان سيمپسون در روز سقوط طالبان وارد كابل شدند، به مردم تفليس آن روز كه با حضور خود در خيابان، شوارنادزه را به كناره گيري واداشتند. حالا نيز چشم به خيابانهاي كييف دوخته ايم، از حضور آنهمه انسان در سرماي زير صفر پر از حماسه و خروش ميشويم و آرزو ميكنيم ايكاش روزي چنين اجتماعي را در خانة پدري مشاهده كنيم.
شماري از ما به غربت نشستگان پلهاي پشت سر را خراب نكرده اند و يا در سالهاي اخير به ترميم آن پرداخته اند. به همين دليل نيز مدتي را در سال در ايران ميگذرانند و جمعي از آنها خيلي هم از وضع موجود راضي هستند. ايران را «تايلند»ي ديگر فرض كرده اند و با دلار و پاوند و يورو به آن ملت دربند فخر ميفروشند و هر بار در بازگشت از جنسهاي ناب و دختران محصل و دانشجو و ... سخن ميگويند كه به چند دلاري به اجارة آنها ميروند. كسان ديگري كه استخوان و خون و جانشان در آن سرزمين جاودانه با دماوند و خليج هميشه فارس و درياي مازندران پيوند نخورده است و اغلب در سالهاي كودكي همراه با خانواده به خارج آمده اند، حداقل تا پيش از رسيدن به سالهاي تأمل و خاكسترنشيني مويشان، چندان در انديشة خانه اي كه براي آنها خانة پدربزرگ است نخواهند بود.
در چنين فضاي غريبي، طبيعي است كه بي اعتمادي و سوءظن جاي جاي جهان ما را پر ميكند. هر حركتي را به جستجوي آنكه ره به خانة قدرت حاكم ميبرد نفي ميكنيم. امروز خود از رفراندوم ميگوئيم اگر فردا دگري همين سخن را تكرار كرد، در تخطئه او ترديد نميكنيم. و حتماً با رگهاي برآمدة گردن فرياد ميزنيم، اينهم بازي ديگري است كه رژيم به راه انداخته است. اگر رژيم را چنين هشيار و با ذكاوت ميدانيم كه براي براندازي خود متوسل به رفراندوم شده است چرا ديگر زور ميزنيم و ادعاي مبارزه ميكنيم؟ در طول چند روزه اخير من در برابر واكنشهاي عجيب و غريبي كه نسبت به بيانيه ۸ تن از فعالان سياسي و رهبران جنبش دانشجوئي ايران پيرامون عدم مشروعيت نظام و ضرورت محوري كردن اعلاميه جهاني حقوق بشر به عنوان يك حلقة پيوند بين ايرانيان، شاهد بوده ام به اين نتيجه ميرسم كه رژيم فقط با استفاده از امكانات مالي عظيمش به جنگ آزاديخواهان ايران نيامده است بلكه اميد رژيم به آنهاست كه در برابر هر حركت و جنبش آزاديخواهي شمشير از نيام در ميآورند و دون كيشوت وار قصد براندازي آسياهاي بادي را ميكنند. مگر نويسندگان بيانيه چه كرده اند كه مدعيان مبارزه اين گونه با چشم بسته و دهانهاي باز به جنگشان كمر بستهاند؟
بگذاريد حقيقتي را با شما در ميان بگذارم. من طي بيست و چهار سال گذشته (از همان روزي كه در آغاز دهه 80 در نشريه ايران و جهان نامه اي به شاهين فاطمي و زنده ياد اسلام كاظميه نوشتم و آرزو كردم روزي را ببينم كه چهره هاي سرشناس اپوزيسيون از چپ و راست و ميانه دست در دست هم، يكصدا آزادي خانه پدري را فرياد كنند) تا امروز لحظه اي از اين فكر دست برنداشته ام كه مشكل ما تاج و كلاه و سلطنت و جمهوري نيست. بلكه بايد زير تاج و كلاه را به يك منشور آزادي مثل ميثاق جهاني حقوق بشر پيوند دهيم. طرح رفراندوم اينك فرصت تحقق اين آرزو را فراهم كرده است و من با همه دلم از اين طرح حمايت ميكنم. در اين طرح به روشني عدم مشروعيت رژيم عنوان شده است، اينكه رژيم در همة عرصه ها با شكست روبرو شده است، و اينك به نقطه اي رسيده ايم كه راه برون رفت از آن، تنها از طريق يك همه پرسي امكان پذير است.
نكته اي كه ذكر آن را ضروري ميدانم حضور كساني است كه در بيرون از چهارچوب اين بيانيه، تصور همدلي آنها در كنار يكديگر در طول 24 سال گذشته تنها در قالب يك وهم امكان پذير بود. (يكسال اول برپائي جمهوري اسلامي اكثريت مردم هنوز تبدار انقلابي بودند كه خود در برپائي و به قدرت رساندنش نقش اساسي داشتند) با چه تمهيد و تلاشي ميشد سرشناس ترين جمهوريخواهان ايران را در كنار مردان و زناني نشاند كه براي برپائي نظام پادشاهي و مشروطه تلاش ميكنند؟ با چه جادوئي ميتوانستيم چهره سرشناس سازمان فدائيان خلق را با فعال سياسي ناسيوناليست طرفدار حزب ملت ايران و عضو برجسته حزب دمكرات كردستان، بر سر يك ميز بنشانيم؟ اين رؤيا طي همين چند روز تحقق يافت. و آرزوي من اين است كه صد در صديها نيز به خود آيند و حداقل در خارج، گفتمان رايج در غرب را پذيرا شوند. حزب الله، شاه الله، رجوي الله، استالين الله، و امثال آنها بعد از 25 سال هنوز ياد نگرفته اند كه جهان در قرن بيست و يكم سياهِ سياه و يا سفيدِ سفيد نيست. فضاي خاكستري را نبايد از ياد برد. رژيمي را با داشتن نيروي نظامي قدرمند، ميلياردها دلار پول، تشكيلات امنيتي پيچيده و از همه مهمتر اراده قتل و سركوبي بدون رعايت هرگونه خط قرمزي، با شعار و مشت تكان دادن و تهديد از پشت شيشه تلويزيون يا راديو نميتوان يكشبه برانداخت. اينكار عشق بسيار ميطلبد و تلاشي پيگير. كنار هم نشستن امضاها اولين گام است. حداقل صد درصديها كمي دندان به جگر گذارند و تأمل كنند.
1 ــ «خليج هميشه فارس» اينك بر لبان همگان جاري است. بيست و پنج سال پيش كه شيخ صادق خلخالي، بيمار خطرناكي كه آقاي خميني مقام قاضي القضاتي ولايت انقلاب را به او واگذار كرده بود، بر سر سفره شيخ دبي لقمه زنان و با دهان پر و سر و روي چرب از روغن، خليج فارس را تقديم شيح كرد، (آنهم شيخي كه با همة دل عاشق ايران بود و رفتار خلخالي او را به شگفتي انداخته بود)، در مجله اميد ايران كه سردبيري اش را داشتم مقاله اي نوشتم با عنوان خليج هميشه فارسي است حتي اگر خلخالي نخواهد و در متن مقاله ضمن آنكه بر دهان ياوه گوي شيخ گيوي زدم نوشتم كه خليج هميشه فارس، بستر جزاير تا ابد ايراني تنب بزرگ و كوچك و ابوموسي خواهد بود.
مرحوم صفي پور مدير اميد ايران مدتي نگران بود كه اين مقاله مرا گرفتار خلخالي نكند. سرانجام ارباب خلخالي مجلة ما را در اوج موفقيت و اعتبارش تعطيل كرد اما خليج هميشه فارس در يادها ماند و امروز در اعتراض به عمل نابجا و اهانت آميز موسسه «نشنال جيوگرافي» درگذاشتن صفت مجعول عربي در كنار نام خليج فارس، ميليونها ايراني در داخل و خارج كشور، پرچم خليج هميشه فارس را بر دست گرفته اند.
يادم هست از همان كودكي كه به دنبال يادگيري زبان عربي افتادم و اغلب همراه پدر گوش به راديوهاي عربي ميسپردم، بانگ پرطنين احمد سعيد گوينده سرشناس صوت العرب در قاهره در گوشم طنيني دلپذير داشت به ويژه آن دم كه شعار «من المحيط الاطلسي الي الخليج الفارسي» را مطرح ميكرد. درگيري عبدالناصر با ايران باعث شد اين شعار از ميان شعارهاي احمد سعيد و قوميهاي طرفدار ناصر رخت بركشد و به جاي آن گفته شود «من المحيط الي الخليج» و سپس تركيب الخليج العربي به ضرب صوت العرب و معلمان مصري كه در چهارگوشة جهان عرب و از جمله شيخ نشينهاي حاشيه خليج فارس كار آموزش نسلهاي جوان را عهده دار بودند در ذهن نسلهاي جوان جا افتاد. چند ماه قبل در جريان سميناري در پارلمان كويت هنگامي كه سخن از خليج فارس و سه جزيره تا ابد ايراني تنب ها و ابوموسي به زبان آوردم چنان همهمه اي در سالن سخنراني شد كه محمد جاسم الصقر رئيس كميسيون سياست خارجي پارلمان كويت و مدير جلسه ناچار به مداخله شد تا همهمه را بخواباند و فردا همة روزنامه هاي كويت به استثناي الرأي العام كه يكي از دوستان من معاون سردبير آن است، ستونهائي را به حمله به من اختصاص داده بودند. مهم اين است كه در آن جمع عنوان حقيقي خليج فارس را به همگان دادم. در پايان كنفرانس پيري سرشناس از خاندانهاي سرشناس كويت نزدم آمد و آهسته به فارسي گفت شير مادر حلالت، ديرگاهي بود آرزو ميكرديم فرزندي از ايران، در برابر ما كه زبانمان بسته است نشاني دقيق خليج فارس را بدهد. و سپس با گلايه از رژيم حاكم گفت كه ذره اي مهر به وطن در دل و جان مسئولانش راه ندارد. و نيز از مسئولي بلندپايه گفت كه در ديدار با يكي از دولتمردان كويتي گفته بود؛ شما پول بدهيد ما سميناري برگذار ميكنيم در خارج ايران و ميدان را به دست شما ميدهيم تا خليج را عربي كنيد. در كشوري كه رهبرش شال فلسطيني به گردن مياندازد و خطابش بيش از آنكه متوجه مردم ايران باشد، در انديشه تحريك شهروندان عرب عليه دولتهاي آنهاست، در سرزميني كه سالها به جاي استفاده صحيح از نام عربستان سعودي، در حمايت از چهار تا و نصفي شيعة مزدورشان، تركيب جزيره العرب و حجاز را به كار ميبردند، و امروز نيز اعتباري براي كيانات حاكم در منطقه قائل نيستند، خيلي طبيعي است در آن سوي آبهاي خليج فارس، فارسي خواندن خليج زير سئوال برود و بيست و دولت عرب از جمله سوريه متحد استراتژيك رژيم كه تا خرخره مديون ايران است هر گاه مناسبتي پيش ميآيد عنوان مجعول خليج عربي را مورد استفاده قرار دهند. تلويزيون الجزيره كه به قول وزير دفاع عراق حازم الشعلان، ارگان تروريستهاي بنيادگراست و سخت مورد توجه مقامات رژيم قرار دارد، در سايت انگليسي خود، يك طرح كارتوني مسخره براي دست انداختن ايرانيان و كاربرد تركيب خليج فارسي به راه انداخته است. از هموطنانم ميخواهم به اين طرح توهين آميز اعتراض كنند و تلويزيون كشوري را كه به اندازه تهران پارس ما است و كل جمعيتش از كرج نيز كمتر است نسبت به تعرض به ارزشها و مقدسات ملي ما هشدار دهند.
2 ــ مشتاقان جلوس بر كرسي حاجب الدوله يكايك از پشت پرده بيرون ميآيند. هنوز اما حاجب الدوله بزرگتر علي اكبر هاشمي نوقي بهرماني، حرف آخر را نزده است. ضمن آنكه همة نشانه ها حكايت از رغبت سرشار او براي نشستن دوباره بر اين كرسي، ميكند. در حال حاضر گروههاي سياسي و تجمعات مافيائي شريك قدرت، براساس تعلقات خود، هريك فردي را به عنوان نامزد برتر، و فرد دومي را براي روز مبادا در نظر گرفتهاند.
اهم اين گروهها و نامزدهايشان به طور اشاره از اين قرار است:
الف: بارگاه مقام عظماي ولايت: در اين دستگاه سه ديدگاه با سه نامزد مشخص مشاهده ميشود. نخستين گروه كه چهرة شاخص آن اصغر حجازي مسئول امور امنيتي در دفتر خامنه اي است از رياست جمهوري علي لاريجاني حمايت ميكند. لاريجاني در عين حال از حمايت كادرهاي امنيتي سپاه نيز برخوردار است اما مافياي ذوالقدر جانشين فرمانده سپاه پشت محمود احمدي نژاد شهردار را گرفته است كه يك هوچي حزب اللهي با سابقه تيرخلاص زني و مداحي خاصه ولي فقيه ميباشد.
ديدگاه دوم از آن ناطق نوري و وابستگان مؤتلفه و شخص خامنه اي است كه تا امروز از نامزدي علي اكبر ولايتي حمايت ميكنند. به اعتقاد اين گروه ولايتي بيش از ديگر نامزدهاي ذوب شده، ظاهر مقبول دارد. كت و شلوار شيك ميپوشد، ريش خود را مرتب ميكند، در حرف زدن شبيه حزب اللهي ها نيست و در عين حال با 15 سال تصدي وزارت خارجه، سابقه مديريت دارد. در خارج كشور نيز داراي ارتباطاتي است كه ميتواند كار سازش با خارجيها را آسان كند.
سومين دسته در دفتر رهبري مجموعه معاودين است. آنها كه با كمك سيد محمود هاشمي شاهرودي و محمد حسن اختري و ابوالمشاغل معروف علي محمد تسخيري به دفتر رهبر راه يافته اند. اين مجموعه چون در طول جنگ با محسن رضائي ارتباط تنگاتنگ داشتهاند، امروز دل با دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام دارند و بدشان نميآيد كه رضائي وارد كارزار انتخابات شود. رضائي همچنين از حمايت بعضي از كادرهاي سپاه و شماري از مديران مياني كه از بچه هاي قديمي سپاه هستند، برخوردار ميباشد.
ب: كارگزاران، باشگاههاي كوچك شغل يابي فاميلي كه نام حزب بر آنها گذاشته اند مثل همبستگي و... البته زير چتر حضرت نوقي هستند و اميدشان دوباره ديدن او بر سر قدرت است. به اين جمع بايد شمار كثيري از مديران بالاي رژيم و بازرگانان به مال رسيده جوان و بچه بازاريها و عدهد اي از تحصيلكردگان وابسته به خانواده هاي حكومتگر يا در حاشيه حكومت را اضافه كرد. اين گروه اميدوارند مشكلات رژيم و فشارهاي بين المللي تا نقطه اي دوام يابد كه رهبر مجبور شود دست توسل به سوي شيخ علي اكبر دراز كند. در آن صورت سيل هم جلودار شيخنا نخواهد بود و ولايتي و لاريجاني نيز وارد كارزار نخواهند شد.
رفسنجاني مذاكراتي را با جمعي از دوم خرداديهاي سرشناس آغاز كرده و اميدوار است در برابر وعده وزارت و مديريت كلان به آنها دادن، بتواند در نهايت يك جمع همبسته از اصلاح طلبان را به حمايت از نامزدي اش در انتخابات وادارد.
ج: سومين گروه؛ راستهاي جديد، از نامزدي احمدي نژاد شهردار حمايت ميكنند. در اين مجموعه عناصري از انصار حزب الله دست در دست ماليخوليا گرفتگاني چون مسيح مهاجري مدير روزنامه جمهوري اسلامي و حسين شريعتمداري مدير كيهان در عمل يك جمع نامتجانس را تشكيل ميدهند كه سخن مشترك آنها، مرگ بر همه چيز و هر كس است. البته همة اينها با يك تشر ولي فقيه جا ميزنند چون حقوق بگير و نوكر او هستند.
د: روحانيت وابسته: موضع روحانيت وابسته هنوز روشن نيست. براي نمونه فاضل لنكراني ازنامزدي دوست و رفيق گرمابه و گلستان خواهرزاده اش عباس ملكي، يعني علي اكبر ولايتي حمايت ميكند در حالي كه نظر بهجت و صافي و مكارم شيرازي بيشتر متوجه علي لاريجاني است كه فرزند يك مرجع حوزه اي يعني مرحوم هاشم آملي و داماد مرحوم مطهري است.
هـ : درباره اصلاح طلبان بايد گفت پس از انصراف ميرحسين موسوي، آنها با يك مصيبت بزرگ دست به گريبان هستند. جبهه مشاركت به دنبال نامزدي مصطفي معين است كه حتي از بغض معاويه حاكم هم نميشود به او راي داد. كروبي را جوانها اصلا نميپسندند ضمن اينكه خامنه اي نيز حاضر نخواهد شد با كارهاي غيرمنتظره او، گرفتاري تازه اي براي خود ايجاد كند. جمعي از اصلاح طلبان نيز همانگونه كه آمد مشغول مذاكره با رفسنجاني هستند. در هر حال از امامزاده اصلاح نبايد انتظار معجزه اي را داشت. در چنين فضائي گروهي از بچه هاي مشاركت بر اين باورند كه بايد نامزدهائي را معرفي كرد كه مثل محمدرضا خاتمي و بهزاد نبوي و حتي ابراهيم اصغرزاده حتماً رد صلاحيت ميشوند آنگاه ميتوان با طيب خاطر انتخابات را تحريم كرد و بي آبروئي رژيم را در برگذاري انتخابات، نوعي پيروزي براي خود منظور كرد.
ملي مذهبيها تا كنون تصميم جدي به معرفي نامزد نگرفته اند. در ميان آنها كساني به كوبيدن در آستان شيخ علي اكبر نوقي پرداخته اند اما گروه باشرفها و آزادگانشان، قصد تحريم انتخابات را دارند. عنوان شدن طرح رفراندوم در چنين فضائي، از هوشمندانه ترين اقداماتي بود كه تهيه كنندگان بيانيه رفراندوم و امضاكنندگان آن، در بزنگاهي تاريخي به آن دست زده اند.
شنبه 27 تا دوشنبه 29 نوامبر
1 ــ سرانجام رژيم با همه بازي ها و اطوارهايش مجبور شد تن به شروط اروپائي ها بدهد و بپذيرد كه كليه فعاليتهايش را براي غني سازي اورانيوم متوقف سازد.
در سياست آنهم در عرصة سياست بين المللي كساني موفق ميشوند كه همزمان با چيدن مهره هاي خود بر صفحه شطرنج مذاكرات، متوجه آرايش حريف و حداقل يك دو حركت احتمالي او باشند. اگر حريف با دست باز حمله كرد، لاجرم بايد در برابرش از روش دستهاي باز بهره گرفت. نميتوان با حريفي كه وزيرش را به قلعه برده، با پيش و پس كردن دو سه سرباز به نبرد پرداخت.
از نوامبر سال پيش كه وزراي خارجه فرانسه، آلمان و بريتانيا در سفر به تهران، با لبخند و شادي اعلام كردند سرانجام موافقت رژيم را در امضا كردن پروتكل الحاقي به پيمان منع گسترش سلاحهاي هسته اي به دست آورده اند و جمهوري اسلامي پذيرفته غني سازي اورانيوم را متوقف كند، تا نوامبر امسال كه دوباره همان بحثها و جدلها بين نمايندگان رژيم و سه كشور اروپائي و آژانس بين المللي انرژي اتمي، درگرفت، رژيم يكسال فرصت يافت كه در راه دستيابي به سلاح هسته اي، دانش بيشتر، وسائل مدرنتر، و آزمايشگاههاي مجهزتري را به دست آورد. يكسال ديگر كافي است تا سر كلاهك هسته اي از زير عباي نائب امام زمان سر بركشد. آنگاه توجيهات اتحاديه اروپا و تلاشهاي فرانسه، بريتانيا و آلمان براي به راه عقل كشاندن اهل ولايت فقيه به جائي نخواهد رسيد.
برپايه گزارشي كه از درون سازمان صنايع هوا فضا مسئول ساختن بمب اتمي اسلامي به دستم رسيده، و نويسنده آن يكي از كارشناسان برجسته فيزيك اتمي از فارغ التحصيلان امپريال كالج لندن است، از حدود يك سال پيش 8 تن از دانشمندان و كارشناسان اتمي عراق كه تا ساختن بمب اتمي صدام حسين راه درازي نداشتند و اگر جنگ كويت رخ نداده بود، در پايان سال 1993 اولين بمب اتمي را آزمايش ميكردند، در دو مركز زيرزميني اتمي ايران در نطنز و جنوب سمنان مشغول به كار هستند. به اين عده حدود سي دانشمند اتمي هندي و پاكستاني، شش كره اي، يك دوجين اوكرايني و قزاق و سه بلغاري را بايد اضافه كرد كه در مراكز اتمي تحت نظارت سازمان صنايع هوا فضا و يا سازمان انرژي اتمي مشغول به كار هستند. اين عده در برابر دستمزدهاي كلان كه گاه بالغ بر دويست و پنجاه هزار دلار نقد هنگام عقد قرارداد، ماهيانه اي بين ده تا پانزده هزار دلار، مسكن و اتومبيل مجاني و بليط هواپيما براي سفر به كشورشان دوبار در هر پنج ماه است، به خدمت پروژه توليد سلاح هسته اي رژيم درآمده اند. اگر در برابر طرح خطرناك توليد سلاح هسته اي رژيم سكوت كنيم و دنيا را از خطري كه مردم ايران و منطقه و در نهايت صلح جهاني را تهديد خواهد كرد به طور جدي نگاه نكنيم، مثل همين امروز رژيم خواهد توانست باز هم دنيا را بفريبد و زمان بيشتري جهت تحقق آرزوي ولي فقيه، دست و پا كند.
2 ــ يكبار ديگر خواهري كه با همه دردهايش، عاشقانه ياد برادر را بر دوش ميكشد، يعني خانم رباب صدرشرف الدين در ديدار با بارونس اليزابت سايمون وزير مشاور در امور خارجي عراق در لندن يادآور شد كه رژيم معمر القذافي زماني ميتواند به جامعه جهاني راه يابد كه در كنار دست كشيدن از برنامه هاي خطرناك اتمي و پرداخت غرامت به قربانيان جنايتهايش در لاكربي و آفريقا و برلين، پرده از آنچه بر امام موسي صدر و دوستانش شيخ محمد يعقوبي و عباس بدرالدين در ليبي گذشت بردارد. امام صدر در سپتامبر 1978 در آستانه انقلاب ايران هنگام سفر به ليبي مفقود شد. رژيم ايران تا زماني كه خاتمي بر سر كار آمد (به جز دوران كوتاه دولت موقت كه مهندس بازرگان و مهدي چمران پيگير كار مفقود شدن امام موسي صدر بودند) بيش از امام صدر دلبسته موشكهاي سكادبي قذافي بود. در لبنان نيز نوكران و برشدگان امام صدر مثل آقاي نبيه بري و حسن نصرالله و حسين الموسوي بيشتر به دنبال ميز و مقام و دستگاههاي عريض و طويل خود بودند. تنها بانوئي سربلند از صلب مرحوم سيدصدرالدين صدر، لحظه اي در فراق برادر خواب و راحت نيافت. رباب خانم صدر چهل و هشت ساعتي در لندن بود فقط براي آنكه به وزير انگليسي بگويد، قذافي را به اين آساني نميتوان با آب توبه بر سرش ريختن نجات داد كه ديدگان بسياري به اميد ديدن امام صدر همچنان به راه مانده است.
December 2, 2004 12:11 PM