روژان دوباره ميخواند...
بانوي كرد مي خواند:
درد هزارساله ايران را
بانوي پر شكسته كردستان
آواز خوان كوچه ي رندان
يك شهر شعر دربدري را
در زخمه هاي سازش
بيدار ميكند.
روژان سرود صبح جدائي را
بر بال عشق و خاطره ميخواند
و در نسيم موج صدايش
پروانه اي به رنگ سحرگاه
پرواز ميكند.
******
آن شب كه با شكوفه لبخند
در دشت سينه ام روئيدي
آنشب كه عشق را
از دفتر قديمي شعرم
با واژه اي به وسعت دل چيدي
از دور دست كودكي ام تا من
پرواز صبح سبز جواني را
در چشمهاي غمزده ام ديدي .
******
در صفحه ي نخستين
آذر به شوق ديدن دارا
گيسوي رشته رشته خود را
بر شانه هاي باد رها ميكرد
در آخر كتاب
دارا به ياد آذر
تصوير آفتابي خود را
بر بام شب صدا ميكرد.
******
روژان دوباره ميخواند:
از عاشقان كردستان
آنها كه مثل باران
در خشكسال مردي
باريدند
روژان دوباره ميخواند.
علي رضا نوري زاده --- لندن ۱۴/۱۲/۲۰۰۴
December 14, 2004 02:38 AM