... فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم
يكهفته با خبر
سه شنبه 7 تا جمعه 10 دسامبر
پيشدرآمد: طي اين سه هفته اي كه از تولد طرح «رفراندوم» ميگذرد، گمان ميكنم به اندازه سه سال گفته ام و نوشته ام و درباره اهداف گروهي كه پس از ماهها بحث و مطالعه اين طرح را عرضه كرده اند و نيز معاني و مفاهيم، يكايك واژگان و عبارات طرح، توضيح داده و روشنگري كرده ام. و اينهمه نه از سر تفنن و در قالب يك بازي سياسي، بلكه به دليل ايمانم به اين طرح و اطمينانم به توفيق آن در صورت درست عمل كردن ما، در سه محور، بوده است. اين سه محور به ترتيب، محور همبستگي ملي و تفاهم در مرحله گذار از بن بست امروز به «چهار»راه فردا است. (درباره «چهار» راه توضيح خواهم داد.). محور دوم بر ايجاد پل ارتباطي بين جامعة داخل با جمع ايرانيان برونمرز و سپس انتقال صداي مشترك ــ داخل و خارج ــ به صحنة سياسي جهان، نظارت دارد. و سرانجام محور سوم روي چگونگي مصاف ما با حاكميت در عرصه انتخابات رياست جمهوري آينده كمتر از شش ماه ديگر، تمركز مييابد.
پيش از آنكه به شرح و توضيح پيرامون هر يك از سه محور بپردازم ضروري است اشاره اي را كه به «چهار»راه داشتم معنا كنم. «چهار» راه آن نقطة نهائي است كه پس از سقوط رژيم جمهوري اسلامي در مرحلة تأسيس نظامي تازه، با آن روبرو هستيم. چرا كه خواست اكثريت ايرانيان در داخل و خارج كشور، در رابطه با گزينش دولت مطلوب، از چهار نمونه بيرون نيست. به عبارت ديگر در رابطه با «قالب» حداقل در طرح رفراندوم آمده است كه مردم ايران به كمتر از ميثاق جهاني حقوق بشر رضايت نخواهند داد. يعني اينكه جمهوريخواه و مشروطه طلب، چپ ملي و راست آزادانديش و... اصل مردمسالاري را فراتر از هر اصلي براي نظام آينده كشور پذيرفته اند. در عين حال به نظامي چشم دارند كه در آن دين از دولت جداست، بين زن و مرد و اكثريت و اقليت، كرد و بلوچ و تالش و آذري و فارس و عرب و تركمن و... هيچ نوع تمايز و تميزي وجود ندارد. با اين فرض سرانجام در پي بركناري جمهوري ولايت فقيه به «چهار»راهي ميرسيم كه چشم اندازهاي زير را پيش چشم ما ميگذارد.
الف: نظام مشروطه سلطنتي (غير مشروطه اش اصولا نه ممكن است و نه مردم ايران پذيراي آن خواهند بود) در چنين نظامي پادشاه به عنوان نماد وحدت ملي (مثل پادشاه بلژيك) اختياراتي نمادين و تشريفاتي خواهد داشت و نخست وزيري كه در چهارچوب يك نظام مردمسالار حزبي، با پيروزي حزبش در انتخابات برگزيده ميشود رياست دولت را براي 4 يا 5 سال عهده دار خواهد بود. در چنين نمونه اي براي اينكه استمرار قدرت در دست يك فرد منجر به ديكتاتوري نشود ــ كه در جوامع ما اين امر يك اصل مسلم است ــ ميتوان رياست دولت را براي هر فرد هرچند محبوب به دو دوره محدود كرد.
ب: نظام جمهوري ملي: در اين نظام رئيس جمهوري كه توسط پارلمان برگزيده ميشود (مثل آلمان و نزديك خودمان هند) درست همان جايگاه پادشاه مشروطه را دارا خواهد بود و نخست وزير مسئول در برابر مردم و پارلمان است. رئيس جمهوري نماد وحدت ملي و نخست وزير عامل اجراي مطالبات ملي است. و باز محدوديت دو دوره پياپي نخست وزيري را بايد براي او هم قائل شد.
ج: نظام جمهوري متمركز (شبيه ايالات متحده) در اين نظام رئيس جمهوري با رأي مستقيم مردم براي 4 سال برگزيده ميشود و رياست قوه اجرائيه با اوست در عين حال فرمانده كل قوا نيز ميباشد. در چنين نظامي اگر نسخه آمريكائي مدنظر باشد معاون رئيس جمهوري، جائي نزديك به جايگاه نخست وزير دارد. و اگر نسخه فرانسوي در نظر باشد، نخست وزير با پيروزي حزبش رياست دولت را عهده دار ميشود و معمولاً اداره امور داخلي كشور منهاي مسائل بالاي امنيتي و نظامي، و سياست خارجي با او خواهد بود.
د: و سرانجام در برابر ما نظام شورائي قرار دارد؛ شورائي با عضويت سه يا پنج تن كه به تناوب هر يك به مدت يكسال به عنوان رئيس نظام مقام نمادين پادشاه يا رئيس جمهوري را دارا خواهد بود. اين نمونه البته از نظر من براي ايران مناسب نيست. در اين نظام نيز نخست وزير رئيس قوه مجريه است و هر چهار يا پنج سال يكبار در پي انتخابات پارلمان، به رياست دولت برگزيده ميشود.
جز اين چهار نمونه، نمونه هاي ديگري از نوع نظام اگر مد نظر كساني باشد، ترديدي نيست كه ره يا به ديكتاتوري ميبرد و يا به هرج و مرج و بي نظمي. جمهوري ولايت فقيه نمونه بارزي از يك نظام شتر گاو پلنگ بي نظم است كه در آن نه تكليف رئيس جمهوري مشخص است و نه ولي فقيه توان و قابليت شرعي و قانوني و حتي استبدادي را دارا است كه بتواند مثلا شبيه صدام حسين عمل كند.
رژيمهاي خلقي نيز كه حلوايشان را ديرگاهي است خورده اند. و به زودي طرح حلواي رفقا را در پيونگ يانگ و هاوانا نيز خواهند خورد.
حال بازگرديم به خود محورهاي سه گانه كه در آغاز از آنها ياد كردم.
1 ــ ما اينك در آغاز محور همبستگي و تفاهم ملي هستيم. زماني كه داريوش همايون در يك مناظره راديو تلويزيوني با راديو تلويزيون ياران، «مبارك پيشآمد رفراندوم ملي» را به همة آزاديخواهان ايران كه در ميانشان بسياري از چهره هاي سرسخت چپ و جمهوريخواه حضور دارند، تبريك ميگويد و بر اين فرخنده رخداد، همه اميدهاي دير و دور خود را در تجلي ميبيند. و هنگامي كه فرخ نگهدار، يا مهندس حسن شريعتمداري كه يكي نمادي از چپ ملي و ديگري مظهري مستدام از جمهوريخواهان ملي است از همنشيني در بستر يك طرح ملي، با مشروطه خواهان سرشناس نه تنها ابائي ندارند بلكه با شادماني از اين همبستگي دفاع ميكنند، ميتوان اميدوار بود كه گام اول در تحقق آرزوي ربع قرنه ايرانيان براي دستيابي به يك همبستگي و تفاهم ملي، به درستي برداشته شده است. براي نخستين بار است كه تجلي به هنجار گفته مولاناي بزرگ را شاهديم كه: اي بسا هندو و ترك همزبان / اي بسا دو ترك چون بيگانگان... و در پي آن: همدلي از همزباني خوشتر است و... با چه سختي و تحملي به اين همزباني رسيده ايم. بنابراين ديگر از سنگ اندازان نبايد باكي به دل راه دهيم. صد درصديها در دو سوي مرز بگذاريد به سنگ اندازي ادامه دهند. و نيز رها كنيد آنهايي را كه با اولين سنگ به شيشة نام و اعتبارشان عقب مينشينند، پا پس ميكشند، مهم نيست، كه اول قدم از عشق سرانداختن است. و براي رؤيت سيمرغ خانة پدري، نبايد از سختي راه واهمه كرد و كمانهاي گلادياتورهاي كوتوله را نبايد فراتر از «پلخموني» انگاشت كه كودكان خراساني براي شكار گنجشك به كف ميگيرند.
2 ــ محور دوم: خيلي طبيعي است كه ما در اين سوي مرزهاي خانة پدري، ميتوانيم شفافتر سخن گوئيم و صريحتر بنويسيم. برخلاف گفتة بعضي از منتقدان ؛طرح رفراندوم اصلا ابهامي ندارد كه به گفته يك دوست عزيز، هركسي از ظن خود يار آن شود. اما به دنبال قهرمان شهيد هم نبايد بود. ميدانم كه يك شب پيش از عنوان شدن طرح رفراندوم نماينده اي از سوي امضا كنندگان اوليه طرح با حقوقداني ارجمند و آزاده ديدار كرده بود و به توصيه اين حقوقدان كه همه گاه ياور مبارزان و آزاديخواهان ايران در روياروئي با دادگاههاي بلخ نايب امام زمان بوده است، واژه اي از متن برداشته شده و به جاي آن تركيبي كه مفهوم همان واژه را داشت اما نويسندگانش را گرفتار تيغ مستقيم سعيد مرتضوي و پاسداران بيضه ولايت نميكرد، گذاشته شده بود. بنابراين رعايت احوال گرفتاران در خانه پدري وظيفة نخستين همه ما در خارج كشور و خاصه حاميان طرح رفراندوم ملي است. در دو هفته گذشته به صورت واضح و مشروح يادآور شده ام كه اين طرح زماني فعليت پيدا ميكند و ميتوان آن را نه به صورت يك آرزو و وهم بلكه به عنوان راه حلي براي جلوگيري از يك جنگ داخلي و خونريزي و ويراني، به اجرا گذاشت كه جمهوري ولايت فقيه زير فشار داخلي و تهديد خارجي ناچار به سر كشيدن جام زهري شود كه بديل آن شمشير آخته و طناب دار خواهد بود.
بنابراين نه طراحان رفراندوم ملي و نه تأييدكنندگانش هيچيك رويائي نمي انديشند بلكه هدف نخستين آنها، ايجاد يك زبان مشترك براي همة آزاديخواهان و مؤمنان به مردمسالاري در داخل و خارج كشور است. ايجاد پل بين داخل و خارج. (شگفتا كه اينك صداي سعيد عسگر از گلوي زخمي سعيد حجاريان بيرون ميآيد و حزب مشاركت نماينده نزد آن شيخ آزاده منتظري ميفرستد كه مبادا طرح را تأييد كنيد چون بخت اصلاح طلبان براي حضور مجدد در صحنه سياسي كشور با بالا گرفتن كار طرح رفراندوم به كلي از دست خواهد شد. و همزمان ولي فقيه دستور به شورايعالي امنيت ميدهد كه بخشنامه به رسانه ها بفرستيد اسمي از رفراندوم نياورند. و در عين حال محمد حسن اختري معاون ارتباطات بين المللي دفتر رهبري بخشنامه ديگري را به كاركنان زن نمايندگيها در خارج و همسران اعضاي نمايندگيها، ابلاغ ميكند كه به موجب آن، اين بانوان موظف ميشوند ضمن تماس با راديو تلويزيونهاي خارج از كشور از يكسو با طرح رفراندوم مخالفت كنند و از سوي ديگر چهره هاي سياسي و رسانه اي موافق طرح و مورد اعتماد مردم را بكوبند و حتي اتهام وابستگي به رژيم به آنها بزنند. شگفتا كه در خارج نيز صد در صديها همصدا با اهل ولايت فقيه از دو نوع محافظه كار و اصلاح طلب به همان كاري مشغولند كه محمدحسن اختري خواستار آن است،)به دنبال آنند كه پل ارتباطي را برنشده فروكشند، ما در خارج مسئوليم كه خط قرمزهاي داخليها را در مدنظر داشته باشيم. تغيير قانون اساسي با آن مقدمه و مؤخره اي كه در طرح رفراندوم آمده يعني تغيير نظام، يعني اينكه مردم يك حكومت ديني عقب افتاده سركوبگر را نميخواهند. ميثاق جهاني حقوق بشر يك قانون اساسي براي حكومت كردن نيست كه بعضيها مدعي شده اند در آن به جدائي دين از دولت اشاره نشده است. اين ميثاق همانگونه كه بارها گفته و نوشته ام، انسانها را برابر ميخواهد پس هيچكس نميتواند به نيابت از خدا و يا امام زمان براي خود جايگاه والاتري از يك شهروند عادي قائل شود. و زماني كه تبعيض نبود و شيعه مرتضي علي بر موسوي و عيسوي و برهمائي و زرتشتي و اهل سنت هيچ نوع افضليتي نداشت و زن و مرد در برابر قانون يكسان بودند جدائي دين از دولت تحصيل حاصل خواهد بود.
در محور دوم هرچه بيشتر بتوانيم صداي مشترك داخل و خارج را به سمع جهانيان برسانيم در كار خود و سرعت بخشيدن به روند مبارزه قانوني خود، موفقتر خواهيم بود.
3 ــ محور سوم در مبارزه ما براي برگذاري رفراندوم رفتار و گفتار و موضع گيريهاي ما را در مقابل انتخابات رياست جمهوري آينده در بر ميگيرد. اجازه دهيد به اشاره از سه بحث بسيار جدي و داغ در داخل كشور ياد كنم كه جرقه هائي از آن به خارج نيز رسيده و بعضي از آنها كه هنوز در اعلام تأييد نسبت به طرح رفراندوم ترديد دارند هم به دليل وجود همين جرقهها است.
بسياري از آزاديخواهان و حتي مبارزان در داخل كشور با توجه به اوضاع فعلي به بحث نشسته اند و يكايك بدائل موجود را زير نظر دارند.
الف: جمعي (از جمله بخشي از اصلاح طلبان و جمعي از ملي مذهبيها، و عده اي از سرشناسان آل قلم) سخت از مقتدرتر شدن خامنه اي بيمناكند و اعتقاد دارند سيد علي ولي فقيه پس از آنكه كار مجلس را ساخت و قوه قضائيه را در كنار دستگاههاي اطلاعات و امنيت موازي به ابزاري براي سركوبي مخالفان ولايت فقيه و رقباي احتمالي تبديل كرد، اينك با همة نيرو در صدد تسخير جايگاه رياست جمهوري است. او ميخواهد حاجب الدوله اي داشته باشد مطيع و منقاد كه در عين حال ظاهرش معقول و مردم پسند باشد.
دو گزينة اصلي او يكي علي اكبر ولايتي و دومي علي لاريجاني هر دو از چاكران درگاهند. اما اگر آقا حس كند كه از اين دو چاكرتري لازم است، غلامعلي خان حداد عادل دست به سينه حاضر است.
من با تني چند از اين جمع سخن گفته ام و مقالات دو سه تن را نيز خوانده ام. آنها به اين نتيجه رسيده اند كه هيچكس به جز علي اكبر هاشمي رفسنجاني جلودار سيدعلي خامنهاي نيست. يكي از آنها كه به علت كمك و حمايتهاي بيدريغش به دانشجويان و آزاديخواهان ايران مورد احترام من است ميگفت: وقتي خامنه اي به رفسنجاني ميگفت فلان كار را انجام بده، شيخ علي اكبر يك به چشم و روي ديده اي ميگفت كه آقا را غرق رضايت ميكرد. اما چندي بعد ميديدي كه درست عكس آن كار را انجام داده، برعكس، خاتمي بسيار بار با رهبر سر موضوعاتي بحث و جدل ميكرد و عاقبت هم با قهر از او جدا ميشد اما فردا خواست او را بسيار بيشتر از آنچه او ميخواست انجام ميداد. به هر روي اين جمع معتقد است رفسنجاني نميتواند بيش از يك دوره ديگر رئيس جمهور شود و در اين دوره برخورد او با خامنه اي كار رژيم را يكسره خواهد كرد و بعد از آن ميتوان طرحي مثل رفراندوم را جا انداخت. حاميان بازگشت رفسنجاني به رياست جمهوري علاوه بر جمعي كه از آنها ياد شد، مديران مياني نظام و به ثروت رسيدگان دوران او هستند. بچه بازاريها، صاحبان برجهاي بلند، بازرگانان صاحب اقامت دائم در كانادا و اروپا و استراليا كه عيال و فرزندان را در خارج گذاشته و خود از لذايذ و منافع دو وطن استفاده ميكنند را نيز بايد به اين جمع اضافه كرد.
ب: جمعي بر اين باورند (از جمله طيف چپ مشاركت، شماري از ملي مذهبي ها، و شماري از دانشگاهيان و تحصيلكرده هاي داخل دايره قدرت) كه بر اثر فشار خارجي و بالاگرفتن مخالفتها در داخل، رهبر و حاشيه او ناچار خواهد بود انتخابات رياست جمهوري را حداقل به صورتي شبيه به آنچه در خرداد 76 رخ داد، برگذار كنند. بنابراين بايد هرچه بيشتر فشار داخلي همراه با فشار و تهديدهاي خارجي افزايش يابد تا عقب نشيني آقا و شركا محسوس تر باشد. اين جمع معتقدند اگر عقب نشيني به صورت جدي و كامل صورت گيرد، آنگاه كساني مثل محمدرضا خاتمي، عبدالله نوري و يا حتي فردي مثل مهندس سحابي و سه چهار ملي مذهبي ديگر بخت آن را خواهند يافت تا با نامزد كردن خود، اوضاع جديدي را در ايران ايجاد كنند. بنابراين نبايد از حالا انتخابات را تحريم كرد. اگر عقب نشيني ظاهري باشد باز هم ميتوان با جلو انداختن فردي مثل دكتر مصطفي معين دانشجويان و جوانان و زنان را جذب انتخابات كرد و معين را به پيروزي رساند. اما اگر آقا عقب ننشست و قرص و محكم ايستاد و مانع از قبولي نامزدهاي اصلاح طلب توسط شوراي نگهبان شد، در آن صورت ميتوان انتخابات را تحريم كرد.
ج: اما نگاه سوم كه موافقان طرح رفراندوم و اغلب گروههاي دانشجوئي و آزادانديش در داخل و خارج كشور از آن حمايت ميكنند، همان نگاهي است كه اصل و مبدأ را بر تحريم گذاشته است و اين تحريم را نقطه آغازين نافرماني بزرگ در سطح ملي ميداند. من خود به اين نظر اعتقاد دارم. زمانِ انشاءالله گربه است و هاشمي جلوي خامنه اي ميايستد و آقا ممكن است عقب نشيني كند، به سر آمده است. ضمن اينكه حداكثر عقب نشيني خامنه اي اگر خطر را جدي بداند، بيرون آوردن قرارداد شراكت با هاشمي رفسنجاني است. آقاي خامنه اي سه سال قبل به خاتمي گفته بود من اين بساط را جمع ميكنم و حقا نيز با شكستن قلمها، بستن روزنامه ها و سركوبي آزاديخواهان بساط اصلاح طلبي را جمع كرد. حال دوباره او براي خود مزاحمي نخواهد تراشيد كه مثل عبدالله نوري زير شكنجه روحي و جسمي و حتي قتل برادرش دكتر عليرضا نوري، حسرت يك آخ را به دل نايب امام زمان گذاشت. پذيرفتن محمدرضا خاتمي كه يك شوخي است. به خصوص كه او داماد خاندان خميني است و همگان ميدانند حضرت آقا چه احساسي نسبت به خانواده خميني دارد.
جز اينان گروه اندكي نيز هستند كه يكسرشان به سپاه ميرسد و بر اين باورند كه بايد رضاخاني را علم كرد (سر اين رضاخان دعواست. ذوالقدر و وحيد و سليماني و حاج مرتضي رضائي نظر به احمدي نژاد شهردار دارند حال آنكه رحيم صفوي و غلامعلي رشيد و علائي، محسن رضائي فرمانده سابق سپاه و علي شمخاني وزير دفاع و محمدباقر قاليباف فرمانده نيروي انتظامي را گزينه هاي مناسب براي رضاخان شدن ميدانند) سر ديگر اين گروه وصل به حسين مرعشي معاون خاتمي در امور ميراث فرهنگي و فرد نزديك به هاشمي و مدير نمونه نظام است. اينها ميگويند بايد فردي غيرسياسي را روي كار آورد كه كشور را بسازد و با سازندگي جلوي نق نق و اعتراض مردم را بگيرد. براي جوانان كار ايجاد كند و فضاي نظامي ــ امنيتي ــ مذهبي كشور را عوض كند.
با اين گزينه ها روبرو هستيم. و لازم است در محور سومي كه ياد كردم، يكصدا از هم اكنون رأي به تحريم كامل بدهيم.
شنبه 11 تا دوشنبه 13 دسامبر
آنچه دادستان كل مصر در رابطه با نقش محمدرضا حسين دوست، مترجم و مأمور امنيتي دفتر حفاظت منافع ايران در قاهره تا يك سال پيش، در استخدام مزدور و تروريست جهت ترور شخصيتهاي بلندپايه مصري و خارجي در آغاز هفته گذشته عنوان كرد، رژيم ولايت فقيه را شوكه كرده است. يك عضو وزارت خارجه كه از دوستان من است و از مطالب اخيرم در رابطه با دو سفير شكنجه گر و آدمكش رژيم كه در خدمت دستگاههاي اطلاعاتي رژيم بودند (ناصر سرمدي سفير رژيم در تاجيكستان و طاهريان مباركه سفير ولي فقيه در اوكراين)، بسيار شادمان بود، در رابطه با محمدرضا حسين دوست ميگفت، بچه پاسداري را كه اهل و طايفه اش از معاودين بودند از اطلاعات سپاه به ما تحميل كردند. در لبنان و الجزاير و امارات و مصر، هر بار با تلاشهاي دولت روابط به مرحله دوستي و گسترش در همه زمينه ها ميرسيد، اين حضرت آقا با ارتباطات پنهاني خود با گروههاي افراطي و مخالف، كاسه كوزه ها را ميشكست و بار ديگر روز از نو و روزي از نو، حضرتش را يا اخراج ميكردند و يا محترمانه عذرش را ميخواستند، اين بار اما مصر گريبانش را گرفت و دادستان مصر فاش ساخت چگونه آقاي محمدرضا حسين دوست با دادن پنجاه هزار دلار به يك جوان مصري به نام محمد دبوس او را فريفت، و در آغاز با دادن بورس به او جهت آموزش زبان و ادبيات فارسي او را به ايران كشاند. جائي كه وي آموزش نظامي ديد و سپس راهي لبنان شد و در يكي از پايگاههاي حزب الله، راههاي جاسوسي و تروريستي را آموخت. اين فرد چندي بعد به عربستان سعودي رفت و در منطقه صنعتي «ينبوع» كاري گرفت. مأموريت او جمع آوري اطلاعات درباره مجتمع بزرگ پتروشيمي در اين منطقه بود. همين اطلاعات چهار ماه پيش مورد استفاده يك گروه تروريستي وابسته به القاعده قرار گرفت كه در حمله به مجتمع، پنج شهروند آمريكائي و انگليسي و استراليائي را به قتل رساندند و چند مأمور سعودي نيز در اين عمليات همراه با تروريستها كشته شدند.
آقاي محمدرضا حسين دوست به دبوس وعده داده بود در صورت كشتن حسني مبارك و يا ژنرال عمر سليمان رئيس استخبارات نظامي مصر (و به احتمالي جانشين مبارك)، يك ميليون دلار جايزه بگيرد. حسين دوست همچنين كارمند يك تاجر مصري را كه اجدادش ايراني بوده اند، فريفته بود و با دادن مبلغي به او از وي خواسته بود اطلاعاتي در رابطه با رفت و آمد اعضاي خاندان پهلوي به مصر به وي بدهد. (اين تاجر داراي روابطي نزديك با خانواده سلطنتي سابق ايران است).
آقاي حميدرضا آصفي سخنگوي وزارت خارجه البته همة اظهارات دادستان مصر را انكار ميكند. اما مداركي كه دادستان مصر ارائه ميدهد جاي ترديدي به جا نميگذارد كه به دوستي اين نظام هرگز نميتوان اعتماد كرد كه: نيش عقرب نه از ره كين است و...
December 16, 2004 12:21 PM