امسال سال ديدار است
سردبير روزنامه اي پر آواز در خانه پدري برايم نوشته است : به دل من هم برات شده است ...
اشاره او به اين سخن بود كه ؛ امسال حكايت هجران به سر مي آيد... شعري در دلم جوشيد كه آن را
مي خوانيد.
هفت آسمان غربت من تار است
وان آسمان آبي ايرانم؛
بعد از هزار سال جدائي
خورشيد پاره بر سر من مي ريزد.
پيري است اين كه ذره ذره به در مي زند
و ناگهان ؛
در لحظه اي كه چشم تو بر در نيست
سنگين و سرد مي آيد.
************
لب مي گشائي از دل پرسوز
از كوچه هاي كودكي ات
از لحظه ي جواني ديروز
يك سينه حرف داري
از پشت شيشه شب عاشق ؛
وقتي چراغ ؛
با نرمي چكيدن تو در چشم
درياي نور مي شد
و شعر از تصور تو؛
ماهور و شور مي شد.
وقتي به نام نامي تو ؛
سرو بلند كوچه دل ؛ جاودانه شد
و واژه هاي من
در لحظه هاي شعر و غزل ؛ عاشقانه شد.
روزي كه شاخه هاي گل مريم
در هشتي قديمي دل
يك باغ عطر جاري كرد
و شعله هاي بوسه ما
شبهاي خانه پدري را ؛
روشن كرد
در قاب سينه ام باقي است .
**********
هفت آسمان غربت من مي بارد
اما از آسمان آبي ايرانم
يك قطره نور مي خواهم...
امسال ؛
سال ديدار است .
سالي كه خانه پدري را
مادر به عطر دل مي شويد
و كعبه مي گشايد ؛
درهاي بسته اش را
فرزند گمشده ؛
در كوچه هاي غمزده مي ريزد؛
آواز خسته اش را .
لندن ۱۷ /۴/۲۰۰۵
April 17, 2005 03:38 PM