پيام داد كه خواهم نشست با رندان...
سهشنبه 17 تا جمعه 20 مه
پيشدرآمد: اين روزها بسيار به لحظات و روزهائي ميانديشم كه در فاصله اي كوتاهتر از 8 سال، جان و جهان من و ميليونها ايراني را پر از نور و روشني و اميد كرده بود. روزهاي پاياني ارديبهشت سال 76 و سپس آن روز عزيز زيبا، دوم خرداد كه رودخانه اي از انسان در چهارسوي ايران به حركت درآمد، طنين جريانش، در گوش ولي فقيه و ذوب شدگان در ولايت جهل و جور و فساد، بانگ مرگ بود امادر گوش آنها كه عشق به خانة پدري در رگهايشان جاري است و جز سعادت و سربلندي ملت ايران چيزي نميجويند و نميخواهند، خوشترين زمزمه مهر و وحدت و همبستگي را سرريز كرده بود.
دوم خرداد تنها يك انتخابات نبود، بلكه برخلاف همه آنچه پيروان فلسفه دائيجان ناپلئون و دائي جان ولي فقيه و دائي جان يوسف ادعا ميكنند، دوم خرداد يكي از ماندگارترين جلوههاي خيزش مدني يك ملت زجركشيده عليه حاكميت فاسد و زورگوي ولايت فقيه بود. اينكه خاتمي نتوانست از سرمايه بزرگي كه ملت در دوم خرداد بدون دريافت هيچ ضمانتي در اختيار او گذاشت، استفاده مطلوبي كند، اين واقعيت را تغيير نميدهد كه 8 سال حضور خاتمي در صحنه سياسي ايران، موجد دگرگونيهاي اساسي در نگرش مردم ايران به سياست، حكومت، ولايت فقيه، مذهب، جامعه مدني و عدالت اجتماعي بوده است. در 26 سال گذشته ما با رژيمي روبرو بودهايم كه در نخستين برهه از حضورش از حمايت طيفهاي گوناگوني از صاحبان انديشه از ناسيوناليستهاي دوآتشه تا راديكالهاي چپ آتشين مزاج و همه نيروهائي كه بين اين دو قرار ميگيرند، همراه با يك پايگاه مردمي نيرومند، برخوردار بوده است.
مرحله ريزش...
در دومين مرحله، نيروهاي سياسي طرفدار انقلاب و رژيم با ريزشهاي پياپي (گاه خونين) همراه بوده است اما رژيم همچنان با شروع جنگ ميتوانست بخش عمدهاي از پايگاه تودهاي خود را حفظ كند. حضور خميني در رأس نظام به عنوان عاملي جهت پيوند تودهها (به ويژه دينمداران) با نظام، با مرگ او كوتاه مدتي پس از سركشيدن جام زهر قطعنامه 598 شوراي امنيت، به سرعت كمرنگ شد و با آنكه زوج جديد قدرت (خامنهاي ــ هاشمي) كوشيدند تا مدتي با كمك احمد خميني و برجسته كردن نقش «امام راحل» در پي برپا داشتن قبه و بارگاه براي او از ته مانده خاطره او، تغذيه كنند و خلاء ناشي از مرگ آقا و حذف فقيه عاليقدر و اميد امت و امام منتظري را پر كنند، در اين مرحله تلاش براي جا انداختن خامنهاي به عنوان يك مرجع با شكست كامل روبرو شد و سپس اقدام ديگري براي آنكه او را بر كرسي مرجعيت براي شيعيان خارج از ايران بنشانند نيز با موضع گيري يكي از دست پروردگان رژيم يعني محمد حسين فضلالله در لبنان و مراجع نجف و در رأس آنها آيتالله خوئي و پس از درگذشت او سبزواري و سپس سيستاني به صورت مفتضحانهاي شكست خورد. برپايه توافق نانوشتهاي كه بين هاشمي رفسنجاني و خامنهاي صورت گرفته بود جمله معروف «آنچه از آن خداست مال خدا و آنچه از آن قيصر است مال قيصر خواهد بود» نصبالعين زوج قدرت قرار گرفت. كساني مثل احمد خميني، مهدي كروبي و حلقه (خوئينيها، محتشمي و...) يا با داروي ويژه به لقاءالله فرستاده شدند و يا دچار عزل و فصل و طرد شدند.
شراكت ناپايدار
شراكت هاشمي / خامنهاي دو سه سالي يعني تا آنجاكه خامنهاي موفق شد پايه هاي ولايت خود را با تكيه بر دستگاههاي امنيتي و قوه قضائيه و نيروهاي مسلح و امكانات مالي گسترده مستحكم كند، ادامه يافت اما از سال چهارم رياست اكبر هاشمي در دوره اول رياستش، فاصله گرفتن اين دو از يكديگر آغاز شد.
سومين مرحله از حكومت ديني در ايران با آغاز دومين دوره رياست جمهوري هاشمي همزمان شد. در اين مرحله از يكسو با شروع بعضي از طرحهاي پرهزينه عمراني، استقراض گسترده از خارج و منابع داخلي، و به راه افتادن موج فرهنگ پول و تلاش براي بهره گرفتن از سفرهاي كه شيخ بهرماني و مجموعهاش گسترده بودند به مرور پايگاه مردمي رژيم كوچكتر و كوچكتر شد و از سوي ديگر بخش بزرگي از جامعه بدون اعتقاد به ارزشهاي انقلاب و اسلام ناب محمدي، صرفاً در جهت بهره مادي بيشتر بردن، همراه با حكومت شدند. حتي شماري از وابستگان گروههائي كه مشمول طرد و تصفيه و زندان شده بودند، رداي سياست از تن كندند و به ميدان اقتصاد و پول و معاملات مشروع و نامشروع پيوستند.
در اين دوره طبقه جديدي از قارونهاي ريشدار و بيريش و كارچاق كنهاي (گاه چپ و ملي و ملي مذهبي) بياعتنا به ابتدائيترين اصول اخلاقي به وجود آمد كه ثروتهاي نجومي به دست آوردند. همزمان گسترش دانشگاهها با دادن كارت سبز به دست مافياي دانشگاه آزاد، برخلاف تصور جاسبي و حاميانش به جاي آنكه دانشگاههاي دولتي مهم كشور را كه بستر رشد انديشه سياسي و آزاديخواهي بود از اعتبار بيندازد خود عاملي شد كه بار ديگر دانشجويان از يكسو و فارغالتحصيلان بيكار از سوي ديگر، در جامعهاي كه اقليتي در آن به بهشت رسيده بودند و اكثريت مردم در آن، يا در جهنم فقر و درد ميزيستند و يا در برزخ جدال براي فراهم كردن حداقل زندگي و حفظ شرافت و ارزشهاي اخلاقي و انساني دست و پا ميزدند، پارامترهاي حاكميت را از كار بيندازند.
كرباسچي و زيباسازي
رژيمي زشت كه از پايورانش تا عملكرد و خطابش همگي زشت و تهوعآور بودند، ناگهان با جنبشي كه با حضور كرباسچي در رأس شهرداري تهران به راه افتاد، ناچار به زيباسازي شهرها، برپائي فرهنگسراها، پيدايش روزنامه رنگي كه بوي مرگ و نوحه و تكفير نميداد، تن در داد. در پايان دوره دوم رياست جمهوري رفسنجاني جامعه در اوج تضادهاي پنهان و آشكار با رژيمي روبرو بود كه از يكسو در عرصه بينالمللي، با محاسبه وحتي محاكمه روبرو شده بود و در دادگاه برلين سرانش را در عداد جنايتكاران عليه بشريت محكوم ميكردند، و در عرصه داخلي با موج فزاينده نارضايتيها، حضور جوانان و زنان و دانشجويان در صحنه و گسترش نزاع و درگيري در بين اركانش روبرو بود.
گزارشي را ديدهام از نشستي بين اركان نظام چند هفته پيش از برگذاري انتخابات دوم خرداد. در اين نشست خامنهاي صراحتاً ميگويد، اگر بازي انتخابات را ببازيم، نظام را با چالشي روبرو خواهيم كرد كه ميتواند ختم كار ما در آن رقم زده شود. مهدوي كني بعد از اين نشست رسماً به حمايت از ناطق نوري پرداخت و اصغر حجازي مشاور امنيتي ولي فقيه نيز پس از اين نشست دستور داد فيلم عاشورا از صدا و سيما براي زدن خاتمي به نمايش درآيد. با همه اين تمهيدات، موج خروشان جوانان و زنان، پدران و مادران بياعتنا به بازيهاي سياسي را به ميدان آورد و انتخابات را به نفع خاتمي پيش برد. در مرحله بعدي كه كمتر از 18 ماه طول كشيد، ذوب شدگان در ولايت فقيه، همچون اربابشان، چند هفتهاي دچار حيرت و لكنت زبان شده بودند. سپس در نشست تيرماه 76 در حضور رهبر، قرار بر تعامل آرام با خاتمي تا پس از برگذاري كنفرانس سران كشورهاي اسلامي در تهران شد. اصغر حجازي بر اين باور بود كه ميتوان آبروئي را كه خاتمي كسب كرده است به پاي رژيم خرج كرد. خامنهاي اما بر اين باور بود كه همزمان بايد خاتمي را بيآبرو ساخت. چنين بود كه طرح قتلهاي زنجيرهاي كه در ذهن سعيد امامي و جزو برنامههاي او بود، بار ديگر فعليّت پيدا كرد. سعيد امامي يكهفته پيش از ذبح اسلامي فروهرها در ركاب «ولي فقيه بانو» در سفر بود. همسرش فهيمه درّي نيز همراه والده آقا مجتبي بود. بنابراين حداقل ميتوان پذيرفت كه سعيدخان مطمئن بود شكافتن سينه فروهرها، اعتراضي را در نزد آقا و اربابش اصغر حجازي برنخواهد انگيخت.
در مرحله بعدي از آنجا كه قتلهاي زنجيرهاي نه تنها عامل ارعاب نشد بلكه زبان آنها را كه از كنار ره ميرفتند باز كرد و جامعه مدني به جاي آنكه خفقان گيرد، به فرياد آمد، در حالي كه خاتمي مرعوب (بعد از آنكه دخترش را ميثم در بازگشت از دانشكده به سرنوشتي مشابه سرنوشت فهيمه دري همسر سعيد امامي تهديد كرد و در اتاق كارش ميكروفونهاي مخفي پيدا شد و علي برادرش را دو روز بردند و بعد درهم شكسته و لرزان رهايش كردند) عملاً قدرت حركت نداشت، حمله گسترده آغاز شد. سعيد مرتضوي روزنامهها را بست و سعيد عسگر، معمار اصلاحات را روي صندلي چرخدار نشاند و...
در اين مرحله مافيا از تناقضي كه بين هاشمي رفسنجاني و خامنهاي به شكل گستردهاي در جريان بود به شكل هوشمندانهاي بهره برد. به اين ترتيب كه رفسنجاني را در برابر خاتمي و اصلاح طلبان قرار داد. ماجرا از اعلام فهرستهاي انتخاباتي آغاز شد. (مرحله شامل يك دوره 14 ماهه است جلو و عقب بودن رويدادها در اصل موضوع تغييري نميدهد) كساني مثل زيباكلام و شمسالواعظين به مشاركتيها توصيه ميكردند هاشمي رفسنجاني را در فهرست نامزدهاي خود بگذارند. مشاركتيها خط را تا پذيرش فائزه هاشمي بالا برده بودند اما حاضر به قبول رفسنجاني نبودند. از همين موضوع مافيا بالاترين بهره را برد و بار ديگر كرسي پدرخواندگي را به شيخ بهرماني واگذار كرد. مجلس ششم اگرچه زير سلطه اصلاح طلبان قرار گرفت اما با پيوستن هاشمي به جبهه مافياي ذوب شدگان، به تشكيل جبههاي ناهمگون منجر شد كه عليرغم تضادها و تعارضات، كمر مجلس را از همان ابتدا با حكم حكومتي سيدعلي رهبر در مورد قانون مطبوعات شكست و سپس طي چهارسال هم خاتمي و اصلاح طلبان را از اعتبار انداخت و هم زمينه يكسره شدن قدرت را با انتخابات شوراها و مجلس هفتم فراهم ساخت. و اينك ميرويم تا مرحله پاياني جمهوري ولايت فقيه را شاهد شويم. درباره اين مرحله به تفضيل در هفتههاي آينده خواهم نوشت. سخنم بر سر تحولات جامعه ما در دوران 8 ساله خاتمي بود.
تحولات 8 ساله
مهمترين اين تحولات را بدون توجه به اولويتها و اهميتهاي آنها ميتوان به صورت زير برشمرد.
الف: هيبت نهاد نظام و دولت به باد رفت. سيدعلي رهبر بدل به مهرهاي شد كه حتي اعتبارش از روضهخوانهاي سر قبر آقا نازلتر و مكانش از كمترين بركشيدگانش هم چون سعيد مرتضوي و حسين شريعتمداري و الياس محمودي، پائينتر افتاد. اينكه مردم اين روزها ميگويند حسين شريعتمداري ارباب خامنهاي است بهترين گواه بر تأثير ضربهاي است كه طي 8 سال اخير بر اعتبار و جايگاه ولي فقيه وارد آمده است.
ب: تضادها بين مجموعهاي هزار و اندي نفره كه حاكميت را از بعد استعفاي مهندس بازرگان تا امروز در حباله نكاح داشتهاند، آشكارتر و دشمنيها عريانتر شد. تلاش براي كشتن تني چند از پايوران ارشد رژيم توسط پايوراني ديگر و آبروريزيهائي كه تا سطح انتشار شبنامه و CD و كاست عليه خاندان هاشمي رفسنجاني در يكسو و ايل و تبار خامنهاي در سوي ديگر گسترش مييابد، بهترين گواه بر واقعيت نبرد حقيقي بين گروههاي تشكيل دهنده هيأت حاكمه است.
ج: جامعه مدني كه حضوري ناچيز و كمرنگ در زندگي سياسي و اجتماعي و فرهنگي كشور داشت طي 8 سال زمين خوردن و به پا خاستن، جنگيدن و عقب نشستن امروز جاندار و استوار شاخههاي سبز و بالنده خود را گسترش ميدهد.
د: قوه قضائيه كه به اعتراف هاشمي شاهرودي دو سال پس از حضور خاتمي و اصلاح طلبان، ويرانهاي بيش نبود كه او از سلفش محمد يزدي تحويل گرفت، امروز ناكجا آبادي است كه در آن سگ صاحبش را نميشناسد و فاسد آدمكشي به نام الياس محمودي و دزد آلوده داماني به نام عباسعلي عليزاده و بچه بدكارهاي به نام سعيد مرتضوي به نام نامي سيدعلي رهبر در آنجا حكومت ميكنند و رئيس آن يعني همين سيد محمود هاشمي ناچار است اعتراف كند دادگستري ولي فقيه، مسلخ عدالت است و بيدادگاه اسلام ناب انقلابي محمدي، مايه ننگ و بدنامي رژيم جمهوري ولايت فقيه!
جامعه امروز 8 سال پس از تجربه دوم خرداد، به يقين دريافته است كه؛ اصلاح نظام غيرممكن است، اميد بستن به امامزادههاي موجود، به مثابه آب در هاون كوبيدن است، آميزش اسلام و دمكراسي حتي اگر به زور صورت گيرد، نتيجه آن مخلوق كريه بدخلق آلوده دامان و دهاني با خوي خونريزي و كشتار به نام جمهوري ولايت فقيه خواهد بود. امروز مردم ما حتي آنها كه به دين و مذهب پايبندند به اين واقعيت اقرار ميكنند كه براي صيانت و پاسداري از دين بايد دكان دين دولتي و مذهب حكومتي را تعطيل كرد و شريعت را از كف كساني كه به نام الله سر ميبرند و به نام محمد ثروت ملي را به غارت ميبرند و براي خشنودي امام زمان به عرض و ناموس مؤمنان تجاوز ميكنند، نجات داد.
8 سال پس از دوم خرداد با نگاهي به صحنه سياسي و فرهنگي و اجتماعي كشور در مييابيد كه خاتمي اگر هيچ كار عمدهاي نكرده باشد در انجام دو كار موفق بوده است، نخست پرده پنهان حرمسراي قدرت را بالا زدن و حالات اهل ولايت فقيه را در معاشقه با پتياره قدرت به امت هميشه در صحنه نشان دادن و دوم نگاه جامعه را متوجه مقولاتي كردن كه ديرسالي بود از ياد و دل مردم دور شده بود. پيش از دوم خرداد صد درصديها با خيال براندازي رژيم گاه در مجلس صدام حسين معلق ميزدند و زماني راه حل انتحاري را پيشنهاد ميفرمودند. گاهي از واشنگتن و بغداد و لندن ترتيب رژيم را يكشبه ميدادند و زماني نيز حكم مرگ مبارزه را با تسليم شدن به قدرت صادر ميكردند. صد درصديهاي داخل نيز بر اين باور بودند كه دولت و قدرت تا ظهور امام زمان، پشت قباله آنها شده است. بعد از دوم خرداد اما فضاي خاكستري آشكار شده است، اينكه ميتوان جمهوريخواه بود و با مشروطهخواه زير يك چتر مبارزه كرد، به چپ انسان مدار معتقد بود و با ليبرال عدالت جو، همراه شد. به طرح رفراندوم ملي براي تغيير قانون اساسي و هزاران ايراني كه از همه طيفها گرد آن جمع شدهاند نگاه كنيد. اين همبستگي از بركت حركتي است كه جامعه ما در 8 سال گذشته آن را تجربه كرده است.
شنبه 21 تا دوشنبه 23 مه
سرانجام فرمان آقا صادر شد
در اين كه معين رد صلاحيت ميشود ترديدي نداشتم اما هفته گذشته وقتي خبر شدم احمد جنتي بر آن است تا قاليباف را ظاهراً به علت آلودگياش به فساد مالي گسترده و نيز پرونده شكايات دارندگان سايتها و وبلاگهاي اينترنتي از او به عنوان فرمانده سابق نيروي انتظامي، و محمود احمدي نژاد شهردار تهران را به سبب بدنامي و بيسوادي و ناداني، رد صلاحيت كند تا فردا بتواند رد صلاحيت شدن مصطفي معين را توجيه كند كه بله براي ما راست و چپ و محافظهكار و اصلاح طلب فرقي نميكند و مهم پاكدامني نامزدها و التزام عملي آنها به ولايت فقيه است، و ميبينيد كه هم معين نور چشم خاتمي را رد صلاحيت ميكنيم و هم دو فرزند سرسپرده ولي فقيه يعني قاليباف و احمدينژاد را، به نظرم رسيد كه خامنهاي نميتواند به اين تصميم جنتي روي خوش نشان دهد. او 80 ميليارد تومان براي بزك كردن و آراستن عروسك شمشير به كف و ستاره به دوشش و خاصه مداح تيرخلاص زن خود اختصاص داده است. آقا مجتبي پسرش و فريدجان فرزند حكيم آفتابهدارش والاگهر غلامعلي خان رئيس ديوانخانه مباركه را مأمور اداره تشكيلات تبليغاتي و آدم جمع كني قاليباف و احمدي نژاد كرده است و بر اين باور است كه با اين دو حاجبالدوله كه يكي شمشيرزن است و خلبان و آن دگري زنجيرزن است و تيرخلاص در كن، قادر خواهد بود هم كمر اصلاح اطلبان را بشكند هم گردن ستبر شيخ علي اكبر نوقي بهرماني را، و در نهايت نيز هم چون شاه شهيد سلطان صاحبقران، بر كرسي سلطاني آسوده بال تكيه زند كه هم مجلس را دارد و هم قوه قضائيه را و حالا رياست جمهوري منتخب را، لذا هرگز نميپذيرد به هر دليل و توجيهي اين دو نور چشمانش رد صلاحيت شوند. چنين نيز شد. شامگاه شنبه اصغر حجازي به جنتي دستور داده بود شرفياب شود. پيرمرد مفلوك پس از پابوسي ارباب فقيه، دريافته بود غلط زيادي كرده و از حد خود پا را فراتر گذاشته است. آقا گفته بود اين آقاي كروبي را هم از آن رو به ميدان رقابت راه ميدهيم كه اولا نوكر خوبي است، ثانيا براي روي هاشمي را كم كردن، به دردمان ميخورد...
چنين بود كه از جعبه مارگيري شوراي نگهبان شش تني بيرون آمدند كه در شهر پركرشمه خوبان ولايت فقيه شش طرف متصل به حلقه ولايت جهل و جور و فساد را نمايندگي ميكنند.
در اينجا بايد ديد آيا جبهه مشاركت همانگونه كه سرانش پيش از اين گفته بودند غيرت آن را دارند كه هم چون ششصد و اندي آزادانديش در داخل كشور و همصدا با گروهها و احزاب مبارز و ملي، چپ و ليبرال و تحكيم وحدت و ديگر جنبشهاي دانشجوئي، به حاكميت نه بگويد و با خط تحريم ائتلاف كند؟ آيا آنها كه همچنان بحث مشاركت در انتخابات به هر قيمت را دنبال ميكنند هنوز هم بعد از روشن شدن تكليف نامزدها، معتقدند كه بايد رفت و مثلا به كروبي راي داد؟
به باور من اين انتخابات حداقل در ميان مدت، آخرين ميداني است كه ما ميتوانيم در تعيين سرنوشت نظام در آن نقش داشته باشيم. خطرناكترين نتيجه اين بازي آن است كه با آرائي اندك، كسي هم چون احمدي نژاد يا لاريجاني و قاليباف سر از صندوقهاي رأي بيرون آورد.
بهترين نتيجه اما آن است كه با شكستن آراي آن ده پانزده ميليون نفري كه به هر حال راي ميدهند انتخابات به دور دوم كشانده شود و در آنجا از ميان دو تن (به احتمال زياد هاشمي رفسنجاني و لاريجاني و يا قاليباف) يكي با درصدي كه نميتواند فراتر از 15 تا 20 درصد دارندگان حق راي باشد، به رياست جمهوري انتخاب شود. در چنين شرايطي است كه هم خامنهاي بازي را باخته است و هم برنده انتخابات در عرصه داخلي و بينالمللي در عداد بازندگان به حساب خواهد آمد.
اگر پيام تحريم كارساز شود ايمان داشته باشيد اين آخرين انتخابات رژيم جمهوري ولايت فقيه خواهد بود.
May 27, 2005 01:19 PM