سعي نابرده در اين راه به جائي نرسي...
سهشنبه 31 مه تا جمعه 3 ژوئن
پيشدرآمد: خيلي صريح و بيپرده ميگويم اگر در انتخابات (يا هر اسمي ميخواهيد برايش بگذاريد) پيش رو، طرح تحريم با شكست روبرو شود، همه ما بايد فكر ديگري كنيم و بيش از اين عرض خود نبريم و بر زحمت نيفزائيم. صادقانه ميگويم بعد از 26 سال قلم زدن و گفتن و سرودن عليه جمهوري ولايت فقيه، اگر نتوانسته باشيم هموطنانمان را نسبت به عملي كه هيچ هزينهاي نيز براي آنها ندارد قانع كنيم و با بودن حداقل ده شبكه تلويزيوني سياسي معارض ماهواره اي و دهها راديو و اينترنت در انتقال اين پيام كه «بند ناف رژيم به صندوق راي گيري وصل است، و ما بايد بتوانيم با عدم مشاركت در انتخابات، رژيم را از مشروعيت بيندازيم» ناموفق باشيم آيا دوباره بايد چهار سال ديگر داد بزنيم و ناسزا بگوئيم و در خيال رژيم را براندازي كنيم و يا به دنبال ساحران هخازده و رهائي بخشهاي قلابي بيفتيم كه از پشت شيشه جعبه تماشا براي سران رژيم خط و نشان مي كشند و پا مي شكنند و سر مي برند؟
دو روايت كاملا متضاد از دو مسافر ايران يكي جوان و از نسلي كه در سه چهارسالگي به خارج آمد و به علت نظامي بودن پدرش از همان ابتدا در خانواده اي ضد رژيم رشد كرد و نفرت از اهل ولايت فقيه به قولي در خون او راه يافت، و ديگري كارشناسي ارشد در صنايع نفت كه در غربت ره به سرزمين كتاب و انتشار زده و مواضعي كاملا منطقي در برخورد با مسائل ايران دارد، اين هفته به گوشم رسيد.
سرخورده از سياست
با كمال شگفتي از جوان آزادانديشي كه براي نخستين بار پس از بيست و سه سال به ايران رفته بود، سخناني ميشنيدم كه برايم غيرقابل تصور بود. از وطني سخن مي گفت كه مردمانش برخلاف ما كه نگران خانه پدري هستيم و غم هموطنان، شب و روزمان را در تبعيدگاه به رنگ و طعم دردآميخته است، سخت در پي زندگي هستند. آنها كه دارند، زندگي را در بهترين وجه آن سر ميكنند. و آنها كه بضاعت اندك دارند، هم و غمشان خلاصه در اين است كه ناني به كف آورند و سقفي بر سر داشته باشند. براي اغلب جوانها دمكراسي يك شوخي است اما موبايل و داشتن ماشين و بهره بردن از لذايذ زندگي، و ميهمانيهاي آنچناني آرزوئي است كه براي خيليها تحقق پيدا كرده است. كارمندان با افزايش سيصد درصدي مواجب و مداخلشان، و احتمالا يكي دو كار بيرون از اداره، دارند زندگي ميكنند و خورد و خوراك و رفت و آمدشان و... به راه است. حضور حداقل سه ميليون ايراني در خارج كشور كه دست كم سي درصد از آنها با ارسال پول براي خانواده و آشنايانشان در ايران، نقش مهمي در گردش زندگي هموطنان داخل كشور دارند عامل ديگري است كه تحمل اوضاع را با گراني و بيكاري و فساد براي مردم ايران ممكن ساخته است.
دوست جوانم از روستاها و شهرهاي كوچك مي گفت «آنها كه به كار كشاورزي مشغولند اوضاع رو به راهي دارند. طرف يك بار خربزه را به ميدان نقش جهان اصفهان ميآورد و همانجا ميفروشد و شب هنگام پانصد هزار تومان در جيب دارد. دولت گندم و جو و برنج را به قيمت بالا از كشاورزان ميخرد به همين دليل نيز در بعضي از مواد مثل گندم و چغندر به خودكفايي رسيدهايم. در جامعه كمتر اثري از همدلي و نوع دوستي و به داد يكديگر رسيدن مشاهده ميكنيم. ضدفرهنگ پول و ماديات از بركت سلطه اسلام ناب محمدي انقلابي، چنان در جامعه جا افتاده است كه برادر سر برادرش را كلاه ميگذارد و پسر براي راحت شدن از شر پدر و مادر پير، آنها را به خانه سالمندان ميسپارد. مفاهيم و اصول اخلاقي كه روزگاري جامعه ما بدانها مباهات ميكرد جائي در ايران امروز ندارد. دوست به خانه دوست ميرود و همسر او را قُر ميزند و مادري كه متوجه ميشود فرزند خردسالش از رابطه نامشروع او با پسر همسايه خبردار شده او را از پنجره به بيرون پرتاب ميكند. رابطه نامشروع بين محارم به شكل گستردهاي در بين طبقات فقير و به ويژه در شهرهاي مذهبي مثل قم به چشم ميخورد. (پيش از اين نيز از قول يكي از وكلاي سرشناس ايران كه به دفترم آمده بود نقل كردم كه مي گفت سرايدار مسجد اعظم قم از دخترش صاحب سه فرزند است و راز آنها زماني برملا شد كه يكي از فرزندان با رسيدن به سن هفت سالگي به مدرسه رفت و زماني كه از او شناسنامه خواستند و پدرش به مدرسه آمد معلوم شد كه تولد او و برادر و خواهرش ثبت نشده و آنها شناسنامه ندارند و...)
دوست جوانم مي گفت تماشاگران و شنوندگان تلويزيونهاي ماهواره اي و راديوهاي فارسي زبان، اغلب ميانسالان و افرادي هستند كه در پناه ديوارهاي خانه، زير لب غر مي زنند و روزي كه ماموران رژيم فرزندانشان را در دانشگاه سركوب مي كردند حتي حاضر نشدند به خيابان بيايند و از فرزندان خود، حمايت كنند. روحيه كاسبكارانه باعث شده خيليها، به صرف اينكه شايع كردهاند رفسنجاني ميخواهد با آمريكا رابطه برقرار كند و وضع اقتصادي كشور بهتر خواهد شد، تصميم گرفته اند به او راي بدهند. دانشجويان مبارز و آزادانديشاني همچون تحكيم وحدتيها، اميرانتظام و يارانش، زرافشان، گنجي، ملكي و... اگرچه مورد احترام اقشار تحصيلكرده و آزاديخواه جامعه هستند اما به محض آنكه پاي هزينه دادن براي حمايت از آنها پيش ميآيد اكثر همان تحسين كنندگانشان جا مي زنند. تنفسگاههائي مثل دبي و تركيه و نيز سفر كردن به خارج به دعوت فرزندان و خواهر و برادر غربت نشين و به هزينه آنها، براي بسياري از خانوادهها فرصتي فراهم مي كند كه هر از گاه از فضاي جمهوري ولايت فقيه بيرون بزنند و به قول معروف نفسي تازه كنند. از سوي ديگر هزاران ايراني مقيم خارج كه با پس دادن گذرنامههاي پناهندگيشان (كه با هزار دروغ و دغل و افسانه سازي آن را به دست آوردند) گذرنامه ايراني گرفته اند و در جيب ديگر گذرنامه كشور محل اقامتشان را دارند، سالانه گاه دو سه بار به وطن سفر ميكنند و اين عامل ديگري براي ادامه وضع موجود و بالا رفتن مدار بي اخلاقيها در جامعه است. آقا در 60 سالگي دو هزار دلار در جيب مي گذارد و به ايران سفر مي كند تا ضمن تجديد خاطرات گذشته از وفور نعمتهاي كشيدني و لمس كردني ارزان بهرهمند شود. در سفر چهارم يا پنجم نيز بنا به وسع مالي آپارتماني مي خرد تا در سفرهاي آينده وقتي بساط عيش و نوش را برپا كرد و در مقابل 50 دلار دختر دانش آموز پانزده شانزده ساله را به خانه برد مزاحم و سرخر نداشته باشد. رژيم از طريق منظومههاي كارشناسي (Think Tank)ها نبض جامعه را در دست دارد. به محض آنكه احساس ميكند ماهوارهها مسائل جدي را مطرح ميكنند و از رويافروشي فاصله گرفتهاند به جنگ ماهواره ميرود و زماني كه ديد ماهوارهها به دستگاههاي تصفيه حسابهاي حقيرانه شخصي تبديل شده نه تنها چشم به روي آنها مي بندد بلكه ديشها را به قيمت ارزان در دسترس همگان قرار مي دهد. تلويزيونهاي غيرسياسي به خصوص آنها كه روي هات برد هستند رواج بيشتري دارند و جوانها اگر توجهي به ماهوارهها بكنند به برنامههاي ساز و ضربي و رقصهاي دختركان نيمه عريان مكزيكي و... است كه همراه خواننده موي رنگ كرده از صدا افتاده، قر مي دهند و خود مي نمايانند.
شكست خاتمي نيز عامل ديگري است كه مردم را از سياست بيزار كرده است. نوعي پذيرش وضع موجود (تا بعدا خدا چه خواهد) در جامعه مشاهده مي شود. از سوي ديگر رژيم با زيركي ماجراي نيروگاه بوشهر و پرونده اتمي را به يك موضوع ملي تبديل كرده است. خيليها كه سخت مخالف رژيم هستند وقتي صحبت از تكنولوژي هستهاي و فشارهاي آمريكا و اروپا به ميان ميآيد فراموش ميكنند كه رژيم دروغزن در پي كسب دانش اتمي براي برافروختن چراغ خانه آنها نيست بلكه سيدعلي فرمان داده هرچه زودتر يك بمب اتمي بسازند تا ولايت فقيه و رژيم را بيمه كنند، و بلافاصله مي گويند چرا ما نداشته باشيم و پاكستان و اسرائيل داشته باشند. اوضاع عراق نيز به رژيم كمك بسيار كرده است. روزي كه آمريكا صدام حسين را سرنگون كرد موجي از شادي و اميد در كشور پيدا شد و همگان ميگفتند بعد از صدام نوبت آخوندهاست، حالا كمتر كسي حاضر به ورود ارتش آمريكا به ايران است. نوعي وطن پرستي كاذب را رژيم در مردم بيدار كرده است. روز و شب سيماي مربوطه فيلم و گزارش از بدبختيهاي مردم عراق و افغانستان و ديگر كشورهاي منطقه پخش مي كند و اينكه تنها مردم ايران در منطقه امنيت دارند و در بقيه كشورها هرج و مرج و قتل و غارت جريان دارد...
دوست جوانم سخن خود را با اين جمله خاتمه داد كه: آن ايراني كه شما در خارج تصوير مي كنيد هيچ ربطي به ايراني كه من مشاهده كردم و سه ماه به گوشه و كنارش سر زدم ندارد.
هراس حاكمان از سرنگوني
روايت دوست ديگرم اما كوتاه بود و پرمعنا. مدتي را در غرب كشور و مناطق كردنشين گذرانده بود. ميگفت كتابي را در نظر آوريد با جلد مُذّهب و صحافي ممتاز، ولي وقتي آن را باز ميكنيد با تصاويري كريه و خطوطي درهم و برهم روبرو ميشويد كه هيچ مناسبتي با روي جلد كتاب ندارد. دوست سرد و گرم چشيدهام ميگفت رژيم حقا وحشت زده است. براي خامنهاي مسلم شده كه آمريكا اگر چه حملهاش را به ايران به تأخير انداخته ولي نقشه حمله و سرنگوني رژيم را آماده كرده است. او يگانه راه نجات خود و نظامش را در دو چيز ميداند، نخست مشاركت گسترده و چشمگير مردم در انتخابات و دوم ساختن حداقل دو بمب اتمي كه به اعتقاد او رژيمش را سالها بيمه خواهد كرد. اين درست كه در جامعه نوعي حالت بيزاري از سياست و حكومتگران پيدا شده است اما سكوت اكثريت مردم و نگاه پر از بهت آنها نه به دليل بيرگي و نبود حميت و غيرت در آنهاست بلكه در مقابل اهل ولايت فقيه، نيروي جانشيني را نميبينند كه بتوان روي آن تكيه زد و براي به پيروزي رسيدنش فرياد زد و هزينه پرداخت. وقتي هم و غم روز و شب حداقل سه تلويزيون ماهوارهاي بياعتبار ساختن و لطمه زدن به چهرههايي است كه نزد مردم آبرو و اعتباري دارند و كار بقيهشان نيز ايجاد اميدهاي كاذب و اوهام فروشي به هموطنان است انتظار داريد مردم براي اينها سر و دست بشكنند و از جان مايه بگذارند؟ آيا ميتوان مردم را ملامت كرد كه چرا نميجنبيد!؟ وقتي آزاد و رهائي تبديل به شوخي ميشود يكي ميگويد 10 صبح سه هفته ديگر ايران آزاد ميشود و آن دگري تاكيد ميكند اگر سه دقيقه چراغهايتان را خاموش كنيد كمر رژيم ميشكند و سومي وعده ميدهد بزودي با لشگر زعفر جني ميآيد تا وطن را آزاد كند...
حرفهاي دوست پرتجربهام بيشتر به دلم مينشيند با اينهمه همچنان بر اين قول پاي ميفشارم كه تكليفمان با همين انتخابات روشن خواهد شد.
خاموشي معلم اول
شنبه 4 تا دوشنبه 6 ژوئن
1 ــ پير بزرگوار آنقدر به من لطف داشت كه وقتي به همراه همسر آزاده انديش و فرهنگي اش چند سال پيش به لندن آمد، مرا غرق شرمندگي كرد. به دفترم آمد و دو كتاب ارزندهاش را نيز به يادگار به من داد. از آن پس در سفرهاي واشنگتن حتي اگر كار و زمان كوتاه اجازه نمي داد به دستبوسش بروم، اما هم تلفني عرض ادب مي كردم و هم مراتب مهر و عشق خويش را به او به دختر نازنين و اهل انديشه و قلمش «ستاره»ي عزيز يادآور ميشدم. شاگرد مدرسه ابتدائي بودم وقتي نام او بر صفحات روزنامهها تجلي يافت. پدر حكايت دكتر خانعلي را باز ميگفت همراه با اشكي كه مرا نيز به گريستن ميانداخت. كابينه دكتر اميني تشكيل شد و «محمد درخشش» در مقام وزير فرهنگ براي نخستين بار در ايران به معلم هويت و اعتبار سياسي و فرهنگي و اجتماعي داد. گو اينكه دوران وزارت و نيابت او كوتاه بود اما اثر او و جايگاهش در بين معلمان و فرهيختگان چنان بود كه سالها بعد وقتي در جريان انقلاب بار ديگر معلمان كشور توانستند كانون خود را احيا كنند محمد درخشش همچنان زعامت و رهبري جنبش معلمان را برعهده داشت. محمد درخشش خيلي زودتر از كساني كه سنگ نهضت ملي را به سينه ميزدند و مصدق بزرگ را مصادره به مطلوب كرده بودند، ولي فقيه و اهداف و برنامههايش را درك كرد و زماني كه ناچار به ترك ايران شد، در تبعيدگاه دست به انتشار نشريهاي خواندني و پرباز زد كه نام خاطرهانگيز «مهرگان» را بر تارك خود داشت. (مدتي است ستاره سردبيري اين فصلنامه را عهدهدار است و آرزو ميكنم با خاموشي پدر او همچنان چراغ مهرگان را روشن نگاه دارد.)
اين هفته محمد درخشش با سينهاي پر از خاطرهها و آرزوها، دور از خانه پدري خاموش شد. سال پيش در واشنگتن هم او و هم نصرتالله اميني حقوقدان ملي، وكيل دكتر مصدق و استاندار فارس بعد از انقلاب كه جلوي جنايت خلخالي را كه ميخواست تخت جمشيد را ويران كند گرفت، از من پرسيدند؛ آيا فكر ميكنيد امسال تحولي اساسي در وضع ايران رخ خواهد داد؟ پاسخ دادم بدون ترديد و آرزو ميكنم، شاهد آن روزي باشم كه مردم ايران با قدرداني از خدمات و مجاهدتهاي شما به رويتان آغوش بگشايند. درخشش لحظهاي سكوت كرد. و بعد با صداي پر از بغض گفت اگر ديگران از ياد بردند شما فراموش نكنيد كه در ايران مردي بود كه همه وجودش را در راه احقاق حقوق معلمان و اساتيد وطنش به ميان گذاشت، سوخت و حالا ميرود كه خاكستر شود اما حتي خاكسترش بر باد و آب خواهد نوشت «مهرگان». به همسر او، ستاره و درايه عزيز و ديگر بازماندگان و فراتر از همه به معلمان زحمت كش و فداكار وطنم درگذشت او را تسليت ميگويم. نامش پايدار و روانش شاد باد.
نهضت آزادي تا كي بر سر دوراهي؟
2 ــ يكبار ديگر ميگويم چون سرنوشت و آينده سياسي بسياري از ما، در چگونگي برگذاري انتخابات رياست جمهوري در 17 ژوئن (27 خرداد) رقم زده خواهد شد بنابراين همچون اكبر گنجي دلاور و 650 آزادانديش مبارز در داخل كشور، و همه احزاب و گروههاي سياسي ملي و چپ ملي آزاديخواه، آرزو دارم ملت ايران بدون دادن اندك هزينهاي، با شناسنامههاي سفيد، تعزيه انتخابات را به فصل ختام مشروعيت رژيم تبديل كنند. و همان برگ توت پر از سوراخ را كه از دوم خرداد به جا مانده از برابر عورت جمهوري ولايت فقيه فرواندازند. با اينهمه نميتوانم نسبت به آنچه در وطنم جريان دارد بياعتنا بمانم. من با همه دلم از تشكيل جبهه دمكراسي و حقوق بشراستقبال ميكنم. اين درست كه آقاي دكتر معين يكي از شروط پيوستن به اين جبهه را پذيرش قانون اساسي ولايت فقيه ميداند اما از آنجا كه جبهه صفت اسلامي ندارد (جبهه مشاركت قرار بود بدون صفت اسلامي و با ذكر نام ايران اعلام موجوديت كند اما نصيحت آقاي علي اكبر محتشمي و محمد خوئينيها باعث شد واژه اسلامي به دُم جبهه بچسبد) و اصولا حقوق بشر و دمكراسي هم چون بسمالله باعث فرار و نيستي اجنه خاصه از نوع ابوالارتجاعهاي حاكم بر ايران ميشود. بنابراين ميتوانم پيشبيني كنم بعد از انتخابات، اين جبهه بتواند سكوئي براي روياروئي نهائي با ولايت جهل و جور فساد باشد. اما اعلان تشكيل جبهه در شرايطي ظاهر ميشود كه انتخابات سرنوشت ساز پيش رو است بنابراين پيش از آنكه هدف ايجاد جبههاي گسترده براي مبارزه با استبداد باشد، كمك رساندن به معين و كشاندن مردم به پاي صندوقهاي راي را در نظر دارد.
در اين ميان عمل نهضت آزادي كه با تحقير و اهانت و ناسزا، نامزدش ابراهيم يزدي را در شوراي نگهبان غيرصالح تشخيص دادند، براي من قابل درك نيست. ميراث داران مرحوم مهندس بازرگان تا كي ميخواهند با اتخاذ شيوه مرغ هفت رنگ فقط دلخوش باشند كه در صحنه آنهم به صورت نيمه مخفي حضور داشته باشند؟ چرا آقاي يزدي و توسلي بدون توجه به اينكه دفتر تحكيم وحدت، جبهه ملي كه با حضور شخصيتي مثل عباس اميرانتظام جان تازه گرفته است، 650 تن از شخصيتهاي سياسي و دانشجوئي و فرهنگي و مطبوعاتي و حتي نظامي كشور و نيز دو روحاني، همراه با اكبر گنجي و عمادالدين باقي و دهها تن از اهل انديشه و قلم مشاركت در انتخابات را تحريم كردهاند، با اعلام حمايت از دكتر معين و پيوستن به صف راي دهندگان، تتمه آبروي خود را نيز به باد ميدهند.
اسلام و غرب و تروريسم
3 ــ دو روز در «انستيتوي سلطنتي روابط بينالملل» همان «چاتام هاوس» شنونده سخناني بودم كه شماري از متفكران جهان اسلام و غرب در رابطه با فوبياي اسلام و تروريسم اسلامي و وحشت غرب از غولي كه خميني آن را از شيشه بيرون آورد، ايراد كردند. به همت بنياد محمود خيامي و ميزباني چاتام هاوس كنفرانسي را شاهد بوديم كه به گمان من نظير آن را طي چند سال اخير و به ويژه بعد از 11 سپتامبر نداشتهايم. شخصيتهايي هم چون آيتالله احمد بهادلي از نزديكان آيتالله سيستاني كه با قاطعيت مداخله رجال دين را در دولت رد كرد و به اسلام بنيادگرا نه گفت، و اسقف انجيلي بيتالمقدس «رياح ابوعسال» كه بر يگانگي اديان الهي تاكيد كرد و نيز دكتر عبدالكريم سروش كه جنبههاي دلنشين عرفان ايراني و اسلام ايراني را برشمرد و از جنبش آزاديخواهي مردم ايران گفت، در اين كنفرانس حضور داشتند. سروش يادآور شد كه اسلام سنتي خطري براي غرب ندارد چون اصولا برنامهاي براي اداره جامعه ندارد. اين همان اسلام روحاني است يعني آقايان روحانيون معرف آن هستند. نوع ديگر اسلام تكثرگرا، متسامح و صلح طلب و خواهان همزيستي با ديگر مذاهب و فرهنگها است. بنابراين اين نگرش نيز خطري براي غرب به حساب نميآيد.
اسلام به عنوان هويت به ويژه اگر مورد تحقير قرار گيرد براي غرب ميتواند خطرآفرين باشد. اسقف پيشين كانتربوري لرد كري به حضور 12 ميليون مسلمان در اروپا و ميليونها مسلمان در آمريكا اشاره كرد و يادآور شد اين حق مسلمانان است كه از حقوق مساوي با ديگر شهروندان جوامع غربي روبرو شوند.
يكي از بهترين سخنرانيها از آن پروفسور طارق رمضان مصري بود كه ويزاي ورودش براي تدريس به آمريكا بعد از 11 سپتامبر لغو شده بود. او گفت غربيها گرفتار اسلامو فوبيا شدهاند و فكر ميكنند تمام مسلمانان در پي از بين بردن ارزشهاي غربي هستند. پروفسور فرانسوا بوگارت از انستيتوي مطالعات عرب در پاريس با اشاره به حكام عرب از پينوشههائي ياد كرد كه مخالفان خود را سركوب ميكنند و ميكشند، اليزابت مك كان سفير پيشين آمريكا در قطر كه وزير مختار فعلي آمريكا در لندن است از قول بوش گفت آزادي حق همه انسانهاست. او جنبش زنان را در جهان اسلام ستود. جان آلترمان معاون سابق وزارت خارجه آمريكا و لرد رابرتستون وزير دفاع و دبيركل سابق ناتو، پروفسور فرد هاليدي استاد و كارشناس مسائل خاورميانه، وتالي نائومكين از مركز مطالعات استراتژيك مسكو و دكتر فاضل ميلاني اسلام شناس و استاد سرشناس و نماينده آيتالله سيستاني در لندن و استاد صلاحالدين كفتار و فرزند مفتي سابق سوريه از ديگر سخنراناني بودند كه هر يك به گونهاي نگاه افراطي غرب را به مسلمانان مورد انتقاد قرار دادند و همزمان ا زاسلام ناب انقلابي محمدي در دو وجه ولايت فقيهي و طالباني و بن لادني آن به شدت انتقاد كردند. ضمن تقدير از كار بزرگ محمود خيامي و دكتر قريشي كه در كنار دكتر روزماري هاليس اداره كنفرانس را عهدهدار بود تنها يك سئوال دارم. وجود يك سرسپرده رژيم ولايت فقيه به نام «دليپ هيرو» نويسنده هندي كه ديرسالي است نمك گير رژيم است در اين كنفرانس آيا نتيجه يك سهو بود و يا آنكه چاتام هاوس ايشان را كه هيچ بار و جايگاه علمي ندارد به برگذاركنندگان كنفرانس تحميل كرده بود؟
June 9, 2005 01:38 PM