July 08, 2005

به لندن - خانه تبعيدي ام

لندن؛

حضور ابر و جواني

آن سالهاي خوب كه در باران

با يك نگاه عاشق بوديم

آن سالها كه پنجره صبح

با آنكه رو به مه وا مي شد

اما

حتي غروب هم

معناي صبح و شور و رهائي داشت

لندن

هزار توي سياست

وقتي كه چپ

معناي روشنائي و آزادي بود

تصوير *چه

در قلبهاي ما

مفهوم رستگاري و آبادي بود.

بر قبر كارل ماركس

گلهاي سرخ

يعني كه سرخ شعله فرياديم

با بوسه اي كه با همه شيريني

در پشت كوچه هاي جواني گم شد

يعني كه شاد و سركش و آزادايم

ديروز

شهر هميشه سبز

آتش گرفت

و مرگ؛

در كوچه هاي خاطره جاري شد


(سو آ س )*

آنجا كه شعر هاي غريبم را

در زير ابرسنگين


مي كاشتم

آنجا كه سالها

سر بر حرير شانه ي باران گذاشتم ؛

آتش گرفته بود

آن ابرهاي سنگين ؛

در هق هق شبانه لندن

فرو شكست.


بر خرده شيشه ها

تك قطره هاي خون

سرخ است كوچه هاي جواني

از شعله جنون.

****************

* ارنسته چه گوارا

* مدرسه مطالعات شرقي و افريقائي دانشگاه لندن


علي رضا نوري زاده لندن ۸/۷/۲۰۰۵

July 8, 2005 01:34 PM






advertise at nourizadeh . com