مروری بر قتلهای زنجیرهای پس از هفت سال: بخش نهم، سعید امامی که بود؟
در بخشهای پیشین شنیدید که چگونه تیمی از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، از دهه دوم انقلاب اسلامی به این سو، دهها نویسنده، دگراندیش، و روشنفکر رابه قتل رساندند. بازتاب گستردهای که برملا شدن داستان این قتلها در داخل و خارج از ایران داشت، دولت خاتمی را ناچار کرد تا در این رابطه تحقیق کند. به گفته وکیلان خانواده مقتولین، روزنامهنگاران، برخی نمایندگان مجلس ششم، و حتی نزدیکان خاتمی، پرونده و مسیر تحقیقات به گمراهه میرود. مسئولان نظام نیز، با اظهار نظرهای گاه کاملا متناقض، قتلها را به بیگانگان نسبت میدهند. اما با این وجود، تعدادی از مسببان بازداشت و محاکه میشوند. و اینک، ادامه ماجرا:
(متاسفانه فايل صوتي راديو فردا در بخش نهم به اشتباه گذاشته شده است.بنابراين به متن توجه فرمائيد)
علی سجادی (رادیو فردا): سازمان قضایی نیروهای مسلح، در تاریخ نوزدهم مرداد 1378، یعنی نزدیک به 9 ماه پس از تاریخ قتل فروهرها، در اطلاعیهای، جزئیاتی از پرونده قتلهای زنجیرهای پاییز 1377 را به اطلاع عموم رساند. سازمان قضایی نیروهای مسلح، برای نخستین بار عکس سعید امامی را منتشر کرد و مدعی شئد که آمرین، مسببین، و عوامل داخلی این قتلها، شناسایی شدهاند. این سازمان در اطلاعیه خود، هدف از این قتلها را توطئهای شوم، علیه نظام عنوان کرد. سازمان قضایی نیروهای مسلح در این اطلاعیه نوشت:
«عاملین این قتلهای فجیع، با هدف ایجاد بحران و ناامنی در جامعه، و کشاندن جریانات سیاسی کشور و نیروهای انقلاب به رویارویی و درگیری تمام عیار و خشن، اقدام به برنامهریزی کرده، و از حدود پنج ماه قبل از اولین قتل، بر اساس طرح سعید امامی، دست به کار شناسایی و تعیین وضعیت سوژههای خود میشوند. رتکاب به این قتلها، به شیوهای طراحی شده بود که با جلوههای خشونت همراه باشد، و در برنامهریزی جهت از بین بردن اکثر سوژهها، در صدد آن بودند تا آنها را در یک نشست یا جمع عمومی، با انفجار یا بستن به رگبار، به قتل برسانند؛ که به دلایل اجرایی، از انجام این امر منصرف، و جهت قتل افراد مورد نظر، روش تکزنی، اما به صورت وحشیانه و فجیع را به اجرا درمیآوند. با این انگیزه که در هر حال، آحاد مردم آن را تقبیح کرده، و ضمن تحریک عواطف و احساسات، تداعی کننده وجود ناامنی، حتی برای زنها در منزلشان باشد، و در راستای اجرای یک توطئه از قبل طراحی شده، با بهرهگیری از روشهای تبلیغاتی و روانی، چهره نظام را در داخل و خارج، مخدوش کنند.»
در اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح، چنین عنوان شد که سعید امامی، طراح اصلی قتلهای زنجیرهای، با هدف مخدوش کردن چهره نظام و منزوی کردن جمهوری اسلامی در جامعه بینالملل، این قتلها را انجام داده است. سازمان قضایی، همچنین ادعای متهمان در روزهای اول بازداشت را که ادعا میکردند قتلها را به دستور مسئولان مافوق انجام دادهاند، بیاساس دانست. سازمان قضایی نیروهای مسلح، در اطلاعیه خود، در مورد خودکشیهای مکرر سعید امامی، چنین نوشت:
« متعاقب بازداشت آقای امامی در مورخ 5/11/77 ، که نقش هدایتگری و برنامهریزی توطئه را بر عهده داشتهاست، و پیشرفت تحقیقات و روشن شدن بسیاری از مسائل پرونده و به دست آمدن برخی سرنخها در خصوص ارتباط وی با بیگانگان، نامبرده که دریافته بود مسئولین پرونده چهره واقعی او را شناختهاند، و احساس میکرد هیچگونه راه فراری از چنگ عدالت اسلامی ندارد، بارها در صدد خودکشی برآمد و از زمان اولین اقدام وی در جهت خودکشی در تاریخ 13/2/78، تا زمان مرگش، شش بار دست به خودکشی زد، که توسط مامورین مراقب، نجات پیدا کرد. و مسئولین نظام نیز در جریان خودکشیهای متعدد نامبرده قرار داشته، و موضوع آخرین اقدام وی برای خودکشی در تاریخ 26/3/78 نیز در همان موقع به شخص رئیس جمهور محترم اطلاع داده شده است. نامبرده که به علت دست زدن به خودکشی در زندان مورد بازجویی کتبی قرار گرفته است، در پاسخ به این سوال که هدف شما از این اقدامات چیست، عنوان داشت که حذف خود، یعنی یک اقدام آنی و غیرمعقول، که تصمیم گرفتم به طور ناگهانی انجام دهم. »
سازمان قضایی نیروهای مسلح، در اطلاعیه خود یادآور میشود که سعید امامی، برای خودکشی، از شیوههای نو و بدیعی استفاده میکرده، اما به لحاظ بدآموزی، از ذکر این شیوهها اجتناب میکند. اما، سعید امامی، یا سعید اسلامی، که بود، و چگونه وارد وزارت اطلاعات شد؟ علیرضا نوریزاده در این باره میگوید:
علیرضا نوریزاده: سعید امامی یک جوانی است که به خاطر اینکه داییاش وابسته نظامی است، میآید به آمریکا. بچه بسیار درسخوان، فعال، ژیگولو، دنبال دختربازی و دیسکو و غیره. در همان گیرودار این کارها که هست، با یکی دو تا از بچههای انجمن اسلامی آشنا میشود. و یکباره، او دچار تحول فکری میشود. شاید یکی از دلایل این تحول هم باز آشناییاش با فاطمه، همسر بعدیش است؛ که اینها، حتی من عکسهایی ازشان دارم که با دوستانشان پیکنیک رفتهاند، و شما در آنجا میبینید که فاطمه، روسری سرش است؛ در آن زمان، در آمریکا. خیلی مسئله عجیبی است. یک روایت این است که سعید زمانی که شروع میکند برای وزارت اطلاعات گزارش دادن- آن وقت هنوز وزارت اطلاعات نبوده؛ اطلاعات سپاه و نخستوزیری بوده – بعد میآید به تهران و اظهار علاقه میکند که کار کند و همکاری کند. چون جریان گروگانگیری در وسط بوده، بهش شک میکنند، که این شاید جاسوس آمریکاییها باشد. برمیگردد. زمانی که وزارت اطلاعات تاسیس میشود، کسانی از درون وزارت اطلاعات، از جمله خود آقای ریشهری، توصیه میکنند که، این پسر الآن آمده ایران، با او صحبت کنید. آقای حجاریان با او گفتگو میکند. و ضمن صحبتهایی که میکنند، این آقا به دلش نمینشیند. حالا شاید فکر میکند، تردید میکند در میزان وفاداری که او دارد ابراز میکند. توصیه میکند از او به عنو.ان یک خبرچین غیرثابت استفاده شود. شغل سازمانی بهش داده نشود، به عنوان یک خبرچین فقط استفاده بشود.
بعد از مدتی او خبر میدهد که میخواهد برگردد به ایران. زمانی که او میگوید برگردم ایران، باز آقای حجاریان توصیه میکند که در دایره فعالیتهای تحقیقاتی قرار بگیرد، نیاید در دایره عملیات. ولی او به قدری آدم قابل و لایقی هست، آدمی است که اینقدر کارش را خوب بلد است، و چنان جلوه میکند در وزارت اطلاعات، که آقای ریشهری، بسیار به او علاقهمند میشود و معاون و قائممقام ریشهری، یعنی فلاحیان، به طور کلی مجذوب شخصیت او میشود. و این جذب شخصیت او شدن، تا حدی است که وقتی آقای فلاحیان وزیر اطلاعات میشود، سعید را میآورد مدیر کل و بعد معاون خودش میکند، با اقای خامنهای آشنایش میکند، و ارتباط سعید با آقای خامنهای به جایی میرسد که وقتی همسر آقای خامنهای و دخترشان، فرزندانشان، قصد سفر دارند مثلا به سوریه، یا به مکه، یا موردی هست که به عراق میروند بعد از پایان جنگ، یا موردی هست که خانم خامنهای احتیاج به عمل دارد و باید به خارج بیاید، در تمام این سفرها، آقای سعید امامی و همسرش همراهشان بودند. یعنی تا این حد نزدیک بودهاند. آقای خامنهای به او سعیدجان میگفته، و در مهمانیهای خانوادگیشان حضور داشته. کاملا به او اعتماد داشتهاند و از نظر اطلاعاتی و امنیتی، فوقالعاده بوده است. نفوذی که او در سازمان مجاهدین خلق میکند، به گونهای است که حتی خودش در صحبتهایش که اعلام میکند، کاملا جدی است که در یک سفری، وقتی به فرانسه میرود، و با مسئولان اطلاعاتی آنها صحبت میکرده، به آنها میگوید که سازمان مجاهدین، در اینجا، اینجا، و اینجا، خانههای تیمی دارند. او میگوید شما اشتباه میکنید، و بیایید فردا نظارت کنید و ببینید. فردا، او برمیگردد و به آنها میگوید که شما دیشب از ساعت فلان تا فلان، این خانههای تیمی را برچیدید و رفتند. بعد آن مسئول، که یک خانمی هم بوده مسئول اطلاعاتی فرانسه، برمیگردد وبه او میگوید شما تا چه حد این قدر مطمئن صحبت میکنید؟ میگوید آن قالیچهای را هم که مجاهدین به شما دادند، خود من در تهران خریدم و دادم آوردند. یعنی تا این حد این موفقیت داشته. بسیاری از مسئولان مجاهدین را از بین میبرد، یعنی میدهد از بین میبرند، بعضیها را به دام میاندازد، در درون تشکیلاتشان در عراق آدمهایی را گذاشته بوده، در ستاد مجاهدین آدم داشته، در بیرون همین طور، و همین طور گروههای دیگر اپوزیسیون. و بعد توفیقش در قتل دکتر عبدالرحمان برومند و شماری دیگر از مسئولان اپوزیسیون در خارج، این هم به مقام و جایگاهش برجستگی بیشتری میدهد. بنابراین، خیلی عزیز بوده سعید امامی. و مشکلی که برای سعید امامی به وجود میآید، زمانی است که او و اکبر خوشپوش و آدمهایی که برایش کار میکردند، چند خمپارهانداز را میفرستند به بلژیک، که از آنجا بتوانند مقر مجاهدین را در آلمان و فرانسه بزنند از راه دور؛ که این البته آنجا کشف میشود. و بعد از کشف این ماجرا، چون آقای رفسنجانی هم درست زمانی بوده که داشته با اروپاییها معامله میکرده و با هم توافقاتی میکردند، بسیار آقای رفسنجانی ناراحت میشود. فلاحیان را میخواهد و سر این ماجرا داد و بیداد میکند. به ظاهر، آقای فلاحیان او را از مقام معاونت میگذارد کنار، و او میشود مشاور عالی وزیر اطلاعات. ولی عملا تمام حوزه معاونت عملیات، زیر نظرش بوده و حوزه سیاسی. بنابراین، سرجایش میماند و زمانی هم که فلاحیان میرود کنار، و آقای درّی نجفآبادی در زمان آقای خاتمی وزیر اطلاعات میشود، یکی از اولین توصیههایی که آقای حجاریان به عنوان مشاور آقای خاتمی، و همین طور آقای خسرو تهرانی، و آقای دکتر علی ربیعی، جزو توصیههایی که این تیم سه نفره مشاوران امنیتی آقای خاتمی به او میکنند، این است که وزارت اطلاعات، نیاز به یک تصفیه کامل دارد، که در درجه اول، باید سعید امامی و تیمش کنار زده شوند؛ چون آنها آشنا بودند با کارهایی که این آقا انجام میداده. و به وزیر اطلاعات فشار میآورند، و او برمیگردد و میگوید که آقا یسعید امامی، اصلا مشاور است و کار اجرایی ندارد، بنابراین کاری نمیتواند بکند. ولی خوب، این مشاور برکنار شده، اشراف داشته و سلطه داشته بر مجموعهای از عوامل وزارت اطلاعات، که در مقامات بالا بودند، مثل مصطفی پورمحمدی، که مدیرکل امنیت داخلی بوده است.
سعید امامی، خرداد ماه سال 1378، دو ماه پیش از انتشار اطلاعیه سازمان قضایی نیروهای مسلح، چنانچه مسئولین جمهوری اسلامی عنوان کردند، در زندان دست به خودکشی میزند.
December 5, 2005 10:11 PM