منم كه بيتو نفس ميكشم زهي خجلت…
يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سهشنبه 23 تا جمعه 26 مه
پيشدرآمد: سرانجام محسن رفيق دوست به زبانآمد و به طور مستقيم آنچه را درباره معامله رژيم با سرهنگ قذافي در سال 1982 صورت گرفت و به موجب آن نايب امام زمان وقت سيد روحالله خميني پذيرفت كه در برابر دريافت تعدادي موشك سكاد، چشم بر جنايت حاكم ليبي در رابطه با امام موسي صدر و دو همراهش شيخ محمد يعقوب و روزنامهنگار لبناني عباس بدرالدين ببندد، تأييد كرد. درست بيست و دو سال پيش من در گزارشي مفصل حكايت اختفاي امام موسي صدر در ليبي و مسائلي كه اين غيبت را به اهل ولايت فقيه ربط ميداد نوشتم و از آن تاريخ بارها پيرامون نقش جلال الدين فارسي و محمد صالح حسيني در اين ماجراي مرموز و معامله رژيم با ليبي گفتم و نوشتم...
در واقع هر بار چهره پر از اندوه خواهر گرامي امام موسي صدر، بانوي آزاده رباب صدرشرف الدين را ميديدم كه همچنان چشم به در دارد كه شايد روزي برادر محبوب گمشدهاش از در درآيد، يادآوري نام مردي را كه از خانه پدري به لبنان رفت و در زماني كوتاه بلند آوازهترين شخصيت سياسي و ديني در اين كشور شد، وظيفهاي ميدانستم تا آنجا كه روايت «موسي» را هم به ياد آن بزرگمرد نوشتم. و آرزويم اين است كه تا چند ماه ديگر بتوانم هر دو نسخه فارسي و عربي اين روايت را باهم منتشر كنم.
پيش از ذكر سخنان رفيق دوست براي آنها كه نوشتههاي پيشين مرا نخواندهاند، يادآوري چند نكته را ضروري ميدانم.
الف: در سال 1977 كمتر از دو سال پيش از به پا شدن انقلاب، به علت گزارشهاي سراپا بغض و كينه و دروغ و تزوير سفير وقت ايران در بيروت عليه امام موسی صدر، روابط اين روحاني هميشه عاشق ايران با شاه تيره شد. (يكبار سفير مذكور منصور قدر مطالبي را در پاسخ نوشتهاي از من قلمي كرد كه در واقع سندي براي محكوميت بيشتر خودش شد. امروز او نيز چون امام موسي صدر در دنيا نيست. با اين تفاوت كه هنوز هم چشمهاي بسياري براي موسي صدر گريان است و اگر از منصور قدر ذكري به ميان آيد بازهم از جانب من است كه رفتار و عملكرد او را خود در لبنان شاهد بودم. و همه گاه ميگويم آيا ميشود انساني در سياهنمائي چهره انساني ديگر تا آنجا پیش رود كه حاضر شود او را در صف دشمنان وطن قرار دهد؟ اين كار را قدر با امام موسي صدر كرده بود). امام صدر در مصاحبهاي با مجله الحوادث هنگام ديداري از كويت از عبارت دولتهاي عربي خليج استفاده كرده بود. سفير وقت ايران اين عبارت «دول الخليج العربيه» را در گزارشش به ساواك و شاه «دولتهاي خليج عربي» ترجمه كرده بود. زنده يادجعفر رائد كه بعدها اين گزارش را ديده بود و با كمك سفير ايران در قاهره توانسته بود گذرنامه ايراني امام موسي صدر را كه منصور قدر تمديد نكرده بود، تجديد كند، هر بار صحبتي از ماجرا به ميان ميآمد، نميتوانست جلوي گريه خود را بگيرد و هميشه ميگفت چگونه قدر ميتوانست آن همه دروغ و جعليات را عليه آقا موسي صدر رديف كند آن هم بر سر يك ماجراي مالي، و آنگاه اشاره ميكرد كه در آخرين ديدار آقا موسي و شاه، زماني كه صدر درباره محروميت شيعيان لبنان و نبودن بيمارستان و آموزشگاه عالي در جنوب اين كشور سخن گفته بود، شاه با تأثر دستور داده بود جهت ساختن بيمارستان و يك آموزشگاه حرفهاي، ده ميليون دلار به مجلس شيعيان لبنان كه امام موسي رئيس آن بود كمك شود. آقاي قدر واسطه رساندن پول شد. وقتي اولين قسط به لبنان حواله شد، آقاي قدر نامهاي براي صدر فرستاد كه اولا بايد اسم بيمارستان آريامهر باشد، و نام آموزشگاه رضا پهلوي و اينكه شما ساختمان را شروع كنيد و هر ماه صورتحسابها را بفرستيد تا ما بعد از بررسي آن را به شركت مهندسي ناظر پرداخت كنيم. نه شاه از اقدام سفيرش خبر داشت و نه امام موسي ميدانست كه اين نامه اهانت آميز ابتكار خود جناب سفير بوده كه گمان ميكرد با فرزند سيدصدرالدين صدر هم ميتواند مثل يكي از جيره خوارانش وقتي در ساواك بود رفتار كند. با اين همه امام موسي در پاسخ قدر نامهاي نوشت و رونوشت آن را نيز براي مرحوم تيمسار پاكروان فرستاد كه از ديرباز با او آشنايي داشت. در اين نامه با اشاره به اينكه پادشاه شيعه وقتي قبول كرد براي ساختمان بيمارستان و آموزشگاه كمكي مرحمت كند صورتحساب نخواست و هرگز نيز نگفت چه نامي به روي بيمارستان و آموزشگاه بگذاريم. اما ما تصميم داريم براي هر دوي اين تأسيسات نام رضا را بگذاريم. در جنوب لبنان كه فلسطينيها و احزاب چپ و بعثيهاي وابسته به عراق فعاليند، ارتباط دادن يك بيمارستان به آريامهر، يعني اين بيمارستان را در معرض تخريب قرار دادن.
قدر در نامهاي به شاه به دروغ نوشت موسي صدر با قذافي سر و سر پيدا كرده و ميخواهد پول ما را بگيرد و بيمارستان را به نام قذافي نامگذاري كند. يك عده از مخالفان قسم خورده اعليحضرت را نيز مثل قطب زاده و چمران به لبنان آورده تا اداره هنرستان حرفهاي را به آنها واگذارد. بعد هم مصاحبه صدر را تحريف شده به تهران فرستاد و شد آنچه اگر نشده بود مسير انقلاب به گونهاي ديگر رقم ميخورد.
آخرين باري كه امام موسي صدر را ديدم بعد از درگذشت پدرم بود، او ساعتي در دفترش از صميم دل گريست و از پنجره رو به دريا، ياد از روزهائي كرد كه با پدر در كنار عم گرامياش حاج آقا يحيي و مرحوم عبادي دامادشان، در محفل انس خويش چهها گفته و شنيده بودند. احمد خميني تازه به جنوب لبنان آمده بود و آقا موسي نصايح بسيارش كرده بود كه به ابوي بگو دست بردارد و آتش به ريشههاي يگانه مملكت شيعه نزند.
بعد از انتشار نخستين مصاحبه آقاي خميني با خبرنگاران فرانسوي، امام موسي علي رغم همه كدورتها، نامهاي براي شاه نوشته بود كه موقع آن است شما افرادي چون مهندس بازرگان و دكتر صديقي و دكتر اميني را دعوت به كار كنيد، من با همه نيرو اگر دولتي ملي روي كار آيد و انتخاباتي آزاد برگذار شود، به شما كمك خواهم كرد و دوستاني را كه در صف مخالفان قرار دارند و در خارج كشور هستند راضي ميكنم به ايران بازگردند و در اصلاح امور مشاركت كنند. دوست عزيز هوشنگ معينزاده كه با امام موسي هم روابط دوستانهاي داشت و هم به علت پيوندش با يك خانواده سرشناس روحاني بعد از ازدواج با دختر مرحوم آيتالله شيخ محمدتقي قمي موسس و رئيس دارالتقريب، مورد لطف رئيس مجلس شيعيان لبنان بود به علت مقامي كه در سفارت داشت مكلف به رساندن نامه به شاه شد منتهي او گزيري نداشت جز آنكه نامه را به تيمسار مقدم بدهد تا او به عرض برساند. شگفتا كه اين نامه هرگز به شاه نرسيد اما دو سه هفته بعد توطئه اختفاي ايشان در ليبي به اجرا گذاشته شد.
قذافي ناگهان در پي تماسهاي جلال الدين فارسي با سعد مجبر (كه بعد از انقلاب سفير ليبي در تهران شد) به مناسبت جشنهاي اول سپتامبر سالروز روي كار آمدنش، امام موسي را در كنار شماري از رهبران و شخصيتهاي عرب و آفريقائي به ليبي دعوت كرد. امام قصد رفتن نداشت اما بعضيها او را تشويق كردند كه بهتر است برويد شايد اين سفر باعث شود وابستگان ليبي در لبنان به روي شيعيان آتش نگشايند. دو روز بعد از رفتن صدر، يكي از بستگان او در خيابان معروف الحمراء بيروت، جلالالدين فارسي را كه در آن تاريخ با فلسطينيها كار ميكرد و در اردوگاهها چريك ايراني تربيت ميكرد، به همراه محمد صالح الحسيني (برادر محمدصادق حسيني مشاور پيشين وزير ارشاد و مركز گفتگوي تمدنها) ديده بود و چون ميدانست آن دو عازم ليبي هستند گفته بود نامهاي فوري براي امام هست اگر امكان دارد نامه مرا به ايشان بدهيد. فارسي با پوزخند گفته بود امام شما رفت آنجا كه عرب ني انداخت بعد از اين آقاي شما خميني خواهد بود. اين عبارت آشكار ميكرد كه فارسي و صالحالحسيني در جريان توطئه بودهاند. مدتي كوتاه بعد از انقلاب الحسيني در بيروت ترور شد. گفتند عوامل صدام او را كشتهاند اما براي خاندان صدر حتما آشكار شده است كه دستور قتل او را از اطلاعات سپاه صادر كرده بودند و كساني او را كشتند كه امروز جزو اركان حزبالله هستند.
ب: در آغاز به تخت نشستن آقاي خميني وقتي عبدالسلام جلود مرد شماره 2 ليبي به تهران آمد، قطب زاده و مهندس بازرگان و چمران و صادق طباطبائي با اعزام نيروهائي به اطراف هتل هيلتون مانع از خروج او براي ديدن آقاي خميني شدند. اما متأسفانه محمد منتظري توانست نيمه شبي جلود را به قم ببرد و به حضور آقا برساند. باري در سال 1982، كاردار وقت ايران در ليبي توسط دو تونسي كه از گاردهاي امام موسي در زندان سبها در ليبي بودند آگاه شد امام موسي و يارانش در قيد حيات هستند. دو گارد تونسي حاضر بودند در مقابل يك ميليون دلار زندانيان خود را تحويل سفارت ايران بدهند. كاردار بلافاصله و بدون اطلاع خرم كه سفير بود و در مرخصي، گزارشي در اين زمينه به تهران فرستاد و در عين حال صادق طباطبائي را نيز مطلع كرد. دو هفته بعد رفيق دوست به جاي طباطبائي به ليبي آمد و مستقيما به ديدن قذافي رفت. در بازگشت چند فروند موشك به همراه لوازم يدكي و تجهيزات نظامي پيشرفته را به همراه داشت. رژيم ايران تا زمان روي كار آمدن خاتمي داماد خانواده صدر ديگر سخني از امام موسي بر زبان نياورد و بعدها منصور كيخيا وزير خارجه پيشين ليبي كه توسط مأموران قذافي در قاهره شكار و به ليبي برده شد در مصاحبهاي با من كه در همان زمان منتشر شد فاش ساخت که بعد از سفر رفيق دوست امام موسي صدر و دو رفيقش به دستور مستقيم قذافي به قتل رسيدند و اجساد آنها را در حوض اسيد انداختند.
بيست و هشت سال پس از اختفاي امام موسي صدر حالا رفيق دوست از سخاوت قذافي ميگويد و موشكهايش. و در گفتگوئي با روزنامه جمهوري اسلامي يادآور ميشود «ليبي از همه بهتر بود، سخاوتمندانه با من برخورد ميكرد، ليبي از همه بيشتر به ما كمك كرد سخاوتمندانه هم كمك ميكرد…»
شنبه 27 تا دوشنبه 29 مه
چه آذرها به دل از عشق آذربايجان دارم
1 ـ منهم با دكتر احمد زيدآبادي هم عقيدهام كه تحمل ما ايرانيها خيلي كم شده است تا آنجا كه شوخي بيمزه يك روزنامه دولتي كه تا حد توهين به ايرانيان ترك زبان سقوط ميكند، شعله غضب اهالي آذربايجان و ديگر ترك زبانها را چنان بالا ميكشد كه يك هفته است در شهرهاي آذربايجان شاهد تظاهرات، درگيري، ويراني و قتل و جرح و دستگيريهاي بيرويه هستيم. رژيم كه طي ماههاي اخير به خصوص پس از روي كار آوردن تحفه گرمسار و دار و دستهاش، هر حركت اعتراضي مردمي را يا به بيگانه چسبانده و يا به آن انگ تجزيه طلبي و تروريستي زده، در رابطه با خشم آذربايجانيها، دست به ترفندهاي هميشگياش زد به اين صورت كه از يك سو اوباش خود را به همراه چند نماينده گوش به فرمان و محسن مجتهد شبستري نماينده سيد علي ولي فقيه در برابر مردم خشمگین قرار داد تا به ظاهر شعارهای آنها را علیه روزنامه ايران تكرار كنند و همزمان البته شعارهائي نيز در ستايش نايب امام زمان سر دهند و به خوبي و خوشي ماجرا را به نفع رژيم فيصله دهند.
اما مردمي كه 27 سال است حكومتهاي سركوبگر استان آنها را كه دومين استان كشور از نظر توسعه اقتصادي و ثروت بود به رده دوازدهم سقوط داده است، و طي اين سالها رژيم سركوبگر خفقان غيرقابل تصوري را بر آنها اعمال ميكند، اين بار نه فريب خوردند و نه حاضر شدند توطئه رژيم را در مقصر نشان دادن دو روزنامهنگار به عنوان مسئولان بي حرمتي به ايرانيان ترك زبان با به زندان انداختن آنها، پذيرا شوند. اعتراضي كه از دانشگاه سهند آغاز شد طي يكهفته اينك اغلب شهرهاي دو استان آذربايجان شرقي و غربي (اروميه) و بخشي از استان اردبيل و تعدادي از شهرهاي استان كردستان همدان و زنجان را به صحنه رويارويي نيروهاي سركوبگر رژيم جهل و جور و فساد با مردم معترض تبديل كرده است. خونهائي كه بر كف خيابانهاي تبريز و اروميه و اردبيل و نقده و مشكين شهر و اشنويه و مهاباد و… ريخته شد عزيزتر از آن است كه ولي فقيه بخواهد با اداي يك جمله به زبان تركي بعد از خط و نشان كشيدنهاي تند و تيز و تهديدهاي توخالي، روي آن خاك بريزد. ديروز جوانان عرب ايراني را با جراثقال در اهواز به دار كشيدند، بر سر بلوچهاي محروم مظلوم از آسمان و زمين آتش گشودند، پيكر پهلوان كرد «شوانه قادري» را خونين و پاره پاره بر خاك سرد دور شهر مهاباد كشيدند، و امروز به جان دانشجويان تهراني و كرمانشاهي و مردم آذربايجان افتادهاند. همانگونه كه از فرداي به تخت نشستن نايب امام زمان سيد روحالله مصطفوي خميني، كشتهاند و ويران كردهاند و ايران را به غارت بردهاند.
حالا اما اهالي آذربايجان به پا خاستهاند. چنانكه در جريان مشروطيت هنگامي كه همه از نفس افتاده بودند و نااميدي چنان جان آزاديخواهان را انباشته بود كه مردي چون تقيزاده به اين نتيجه رسيده بود كه كار آزادي به پايان رسيده و بار ديگر استبداد مرگبار بر كشور مسلط شده است، اهل تبريز با خروش خود، و پرچمي كه ستارخان و باقرخان با حميّت بالا بردند، چنان آتشي در دلها روشن كردند كه سردار اسعد بختياري را به روايت مخبرالسلطنه هدايت از كافه پاريسي به خرمشهر و از آنجا به اصفهان كشاند تا رزمندگان بختياري را به سوي پايتخت راهبر شود. وقتي آذربايجان به فرياد ميآيد معنايش اين است كه 20 ميليون آذربايجاني و ترك ايراني به فرياد آمدهاند. معنايش اين است كه كرد و بلوچ و تركمن و عرب و لر و فارس كه با حضور خود لحاف چهل تكه زيباي خانه پدري را قرنها در پهندشت آسيا سرفراز از پس هر سوختني، پايدارتر از پيش به سلامت بيرون بردهاند، خانه پدري را از طنين آواز همدلي خود سرشار خواهند كرد. هيچگاه چنين اميدوار به رهائي ايران و همزمان نگران نبودهام. اجازه بدهيد خيلي ساده خدمتتان عرض كنم. اين بازي اتمي رژيم، كه روزي لاريجاني ميگويد مشغول مطالعه پيشنهادات تازه اروپائيها هستيم و فردا احمدينژاد مدعي ميشود كه ملت ايران غني سازي را يك افتخار ملي ميداند و ما حاضر نيستيم به هيچ قيمتي دست از غنيسازي برداريم، ظهر آقاي كوفي عنان از ضرورت گفتگو بين آمريكا و جمهوري ولايت فقيه ياد ميكند و شبانگاه برادرد كتر محمد البرادعي پس از ديدار با خانم دكتر رايس ميفرمايد ما نشانههائي يافتهايم كه دولت ايران آمادگي دارد در صورت دريافت پاسخ مثبت نسبت به بعضي از خواستهايش غنيسازي را براي چند سال به حال تعليق درآورد، روز بعد «ايگور ايوانف» رئيس شورايعالي امنيت ملي روسيه در تهران مخالفت كشورش را با هر گونه حمله نظامي به ايران اعلام ميكند و با قسط دوم قرارداد 750 ميليون دلاري موشكهاي ضد موشك TOR-M1 به مسكو باز ميگردد و… بار ديگر روز از نو و روزي از نو، ميتواند با سست بنياني مواضع اروپائيها و منافق صفتي روسها و چينيها چند ماهي ادامه يابد، رژيم همين را ميخواهد، خريدن زمان. و با اطلاعاتي كه طي ماههاي اخير دريافت كردهام و مجموعه اسنادي كه آنها را به چشم ديدهام، در اين نكته ترديدي ندارم كه سناريوي مورد اشاره من در دو شماره پيش، ميتواند به راحتي تحقق پيدا كند. اگر لحظهاي حتي به عنوان يك اتفاق محتمل با يك درصد ضريب، روز بعد از اعلام نخستين آزمايش اتمي رژيم را در نظر آوريد، آيا شما فكر ميكنيد اسرائيل و آمريكا دست روي دست خواهند گذاشت تا بمبهاي هستهاي رژيم در انبار حسن نصرالله در روستاي مرجعيون و دره بقاع ذخيره شود؟
رژيم جهل و جور و فساد ايران را به سوي نابودي ميبرد، هيچ زماني در 27 سال گذشته اين همه شرايط منطقهای و بينالمللي براي پائين كشيدن پرچم ولايت فقيه و بركناري رژيم مساعد نبوده است. به شعارهاي دانشجويان گوش دهيد، فريادهاي مردم آذربايجان را بشنويد، همه يكصدا ميگويند ما رژيم ارتجاعي سركوبگر ولايت فقيه را نميخواهيم. فرياد ميزنند خامنهاي حيا كن مملكت رو رها كن. در اوكراين و صربستان و گرجستان و… شرايط به هيچ روي مناسبتر از شرايط امروز ايران براي يك برانگيختگي ملي نبود. آنها تونستند چرا ما نتوانيم؟
پيام ما براي اهل خانه پدري
ما صداي ساكنان خانه پدري را شنيدهايم، اما آنها هنوز بانگي را كه 27 سال در انتظار شنيدنش بودهاند نشنيدهاند. آنها آرزو دارند كه لحظهاي را مشاهده كنند كه گروهها و شخصيتهاي اپوزيسيون فارغ از دسته بنديها و چپ و راست شدنها فراگرد اصولي ساده و دست يافتني با هم همصدا شدهاند. ميثاق جهاني حقوق بشر را داريم، اصول جدائي دين از حكومت، مردمسالاري، عدالت اجتماعي، تساوي در حقوق فارغ از نژاد و زبان و رنگ و… مورد تأييد همه ما است، همين اصول را آزاديخواهان و مبارزان درون كشور كه با زندان و شكنجه و مرگ روبرو هستند نيز باور دارند و براي تحقق آن مبارزه ميكنند. اكبر گنجي پس از شش سال شكنجه و زندان همچنان از نافرماني مدني ميگويد و هر بار بانگ وحدت و همبستگي و آزادي را برداشتهايم آزادمرداني چون اميرانتظام را در كنار داشتهايم.
جمعه اين هفته جمعي از آزاديخواهان و مبارزان ايراني و نمايندگاني از گروهها و مكاتبي كه از پادشاهي و مشروطه و جمهوري ملي، تا چپ ملي و سوسياليسم انساني و.. را در بر ميگيرند، براي سه روز در لندن گردهم ميآيند، تجربه اكثريت اينان در كار طرح «رفراندوم» كه همچنان نام هزاران ايراني را به عنوان اعتبار خود، ذخيره دارد، تجربهاي سخت و سنگين بوده است. تيرهاي هلاهلي كه از خارج بر تن اين طرح و حاميانش نشست به مراتب دردآورتر از تيرها و توطئههاي ولايت فقيه بود با اين همه روز جمعه مجالي خواهد بود كه پايداري در مبارزه با رژيم جهل و جور فساد به ثمر نشيند. از نشست لندن اگر جمعي بيرون آيد، كه از همه ايران نشان داشته باشد و صاحبان مشربهاي گوناگون سياسي در آن حضور يابند، ترديدي نكنيد، تصوير اين جمع و طنين صداي آنها، دلنشينترين پاسخ به صداهائي خواهد بود كه اين روزها از هر سوي خانه پدري آهنگش را ميشنويم. آقايان، خانمها، وطن در خطر است و اهل خانه پدري فرياد ميزنند، اگر حمیتي و غيرتي هست، امروز وقت ابراز آن است.
June 2, 2006 12:36 AM