… كاين طايفه از كشته ستانند غرامت
يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سهشنبه 25 تا جمعه 28 ژوئيه
ققنوس از خاكستر خود بر ميخیزد. لبنانيها اين را در طول تاريخ دور و دراز خود ثابت كردهاند. اين مردم بقاياي فنيقيهاي تاجرند كه در هزارههاي كهن، هرسوي جهان ايراني و رُمي و مصري، چراغي به عشق و فرهنگ و خوشگذراني روشن شد، آنها چراغدارش بودهاند. آنها حرير چيني را براي فرعون مصري ميبردند و جامهاي زرين و سيمين شراب را از مملكت پارس به كارتاژهاي شمال آفريقا ميرساندند.
هرگز دست به شمشير نميبردند اما به بركت زر و هوشمندي جبليشان و زرنگيهائي كه در كمتر ملتي در همسايگي آنها يافت ميشود حداقل از سه هزار سال پيش، بنيان كياني را گذاشتهاند كه هرچند، جهانگيران بسياري براي نابودي اش تلاش كرده اند و گاه حتي براي مدتي جان و جهانش را با خون و ويراني، تيره و تار كرده اند اما بار ديگر ققنوس لبنان از خاكستر خود برخاسته است و دنياي زشت اطراف خود را با زيبائي و شكوه آشنا كرده است.
شگفتيآور آنكه ساكنان سرزميني كه از طرابلس تا صور در حاشيه درياي مديترانه و بر بستر بلنديهائي كه از دل بقاع تا جبال عاليه امتداد دارد، زيباترين روستاها و شهرها را بنا كردهاند، هر بار در برابر جفاي روزگار ناچار ره غربت پيش گرفتهاند خيلي زود در سرزمين جديد، اعتبار و جايگاه ويژهاي يافتهاند و به ماه و سالي، در بالاترين جايگاه اقتصادي و سياسي و اجتماعي و فرهنگي قرار گرفتهاند.
به جز گزارشاتي كه مورخان يوناني و رمي از اهالي لبنان بازگو كردهاند، بعد از ظهور اسلام و ورودش به فلسطين و وادي شام، نوشتههائي از نوع سفرنامه حكيم بزرگ قباديان، ناصر خسرو، و ابن بطوطه از مردماني سخن آوردهاند كه بسيار در مقايسه با روزگار خود متمدن، خوش ذوق، اهل حال و مدارا با بيگانه و لطف با خودي بودهاند. نصاري و يهود در كنار محمديها آنهم به مذاهب گونه گون از حنابله و شافعيها گرفته تا اسماعيليها و فرقه ناجيه اثني عشريه و پيروان پينهدوز مهاجر ايراني عبدالله درزي (كه اگر مقام و جايگاه بزرگ دروز «خاندان جنبلاط» نبود بدون شك امروز نگاه ائمه مسلمين از شيعه گرفته تا سنيهاي سلفي به اين مذهب «دروزي» چيزي بود شبيه نگرش آنها به قاديانيها و بهائيها) با صفا و صميميت زندگي ميكنند. ناقوس كليساي كسليك مزاحم صوت اذان مسجد كنار دستش نميشود و روزهاي شنبه مسلمان و نصاري به حرمت «سبت» يهوديان، در عبور از كنار كنيسههاشان كلاه از سر بر ميگيرند. شگفتا اين لبنان تا پيش از گرفتار شدن به مصيبت فلسطين، تنها يكبار در درون خويش شاهد ريخته شدن خون فرزندانش به دست يكديگر بوده است، اما پس از نكبت تقسيم فلسطين و نخستين جنگ، هر بار لبنان سر برداشته و چشم انداز فردايش روشن و شكوهمند بوده است، به تحريك خارجي (يك روز مصر و ديگر روز سوريه برادر بزرگتر كه هيچگاه حاضر به قبول كيان مستقل لبناني نشد، و زماني آمريكا و اسرائيل و حالا جمهوري ولايت فقيه) بساطش را به هم ريختهاند و سقف خانهاش را برسرش ريختهاند. بگذاريد با هم، به مصائب اين ملت زيبا در يكصد ساله اخير بنگريم. از آن جنگ بين خوديها در دو قرن و نيم پيش و سرازير شدن امراي دروز از «شوف» و «عاليه» به سوي بيروت و نيز از قصه اميرفخرالدين ميگذرم و آن را به وقت ديگري ميگذارم.
لبنان به عنوان بخشي از شامات و فلسطين در منطقه هلال الخصيب خلافت آل عثمان ولايت پيشرفتهاي در آغاز قرن گذشته بود كه با مدارس و مراكز آموزش عالي، صومعههاي خواهران و برادران مقدس، مساجد سر به آسمان كشيده اهل سنت كه بر منابرش مدح خلفاي عثماني پيشاپيش خطبه نماز جمعه بر زبان امام جاري بود و در حسينيههاي شيعه در جنوبش، پيروان مكتب اهل البيت نگاه به كعبه ايران داشتند كه يگانه شاه شيعه جهان بر آن حكومت ميكرد. (مهم نبود كه اين شاه كه باشد مظفرالدين شاه قاجار يا رضاشاه پهلوي و پسرش، و يا سيد روحالله خميني، خامنهاي اما از همان ابتدا جا نيفتاد. در واقع از زماني كه رژيم كوشيد با پول و امتياز دادن، آدمهائي را كه به طور طبيعي براي ايران جايگاه ويژهاي قائلند و زيارت مشهد را حتی مهمتر از زيارت كربلا و نجف ميدانند، در حد مزدور پائين آورد.
يادمان باشد صفويه بعد از واداشتن ايرانيها به پذيرش تشيع چون خود از چند و چون مذهب اهل بيت بيخبر بودند متوسل به علماي جبل عامل لبنان شدند. شيخ بهاءالدين عاملي و اجداد امام موسي صدر كه بعدها هم در ايران و هم در عراق به مرجعيت و وزارت و صدارت رسيدند و «مير»هاي اصفهان «علاء و داماد و فندرسك» ـ كه اولي جد بزرگ مادري پدر من بوده است و مادر پدرم شهرت ميرعلائي داشت ـ به اعتباري از علماي ميهمان از لبنان بودهاند كه بعدها از اصيلترين ايرانيها شدند. و اين از خصائل لبنانيهاست كه در سرزمين تازه چنان پيوند و ارتباطي با ساكنانش پيدا ميكنند كه گاه در كمتر از دو نسل فرزندانشان به امارت و صدارت و رياست رسيدهاند.
كافي است نگاهي به مغتربين ـ به دو معناي به غرب رفتگان و نيز به غربت نشستگان ـ لبناني در آمريكاي شمالي و مركزي و لاتين و نيز آفريقا و حاشيه خليج فارس و بعضي از كشورهاي اروپائي بيندازيم. سنونوها، ابي نادرها، منعمها ـ و اين يكي اگرچه خود را سوريالاصل ميدانست اما از طريق مادر به لبنان وصل بود ـ خوريها، ملحمها، عاصيها، حريريها و… از اين دست مهاجران لبناني بودهاند كه پدر و يا جدشان در يكي از بحرانهاي لبنان، گاه تنها و گاهي به همراه اهل و عيال راهي غربت شدهاند. تا سومين مهاجرت بزرگ لبنانيها در طول جنگهاي داخلي و سپس اشغال جنوب لبنان توسط ارتش اسرائيل و ورود شارون به بيروت و قتل عام فلسطينيها در صبرا و شاتيلا، اغلب مهاجران لبناني از مسيحيان بودند. در واقع هر زمان هويت چند گونه و رنگارنگ لبنان توسط نيروهاي خارجي و اغلب منطقهاي مورد تهديد قرار گرفته، مسيحيان نگران از پيوستن سوريه به لبنان و يا زير نفوذ اسلام و عربيت قرار گرفتن كشورشان، اگر قادر به جنگ و مقاومت نبودهاند، راه غربت پيش گرفتهاند. لبنانيهاي سني اگر تن به سفر دادهاند و در خارج رحل اقامت ولو براي هميشه افكندهاند بيشتر در عربستان سعودي، كشورهاي حاشيه خليج فارس و اروپا مستقر شدهاند. شيعيان مهاجر اما اغلب به آفريقا رفتهاند (نبيه بري از جمله آنهاست كه در ساحل عاج و سنگال صاحب ضياع و عقار بود) در جريان حمله اسرائيل به جنوب لبنان نيز گروههائي از شيعيان به آمريكاي جنوبي و ايالات متحده رفتند و كلنيهاي شيعه را در اكوادور، پاراگوئه، بوليوي و آرژانتين در آمريكاي لاتين و ديترويت و جنوب كاليفرنيا به وجود آوردند.
در بعضي از اين كلنيها به ويژه در اكوادور و پاراگوئه، با پول مرحمتي ولي فقيه، حسينيهها و مراكزي برپا شده است كه در آن تصاوير خميني و حسن نصرالله و سيدعلي آقاي نايب امام زمان را بر در و ديوارش آویختهاند.
لبنان در جنگ دو هويت
از ابتداي قرن بيستم، لبنان در صحنه سياسي و فرهنگي و اجتماعي خود، شاهد روياروئي دو فرهنگ بوده است. هرگاه اين دو فرهنگ راه مسالمت و همدلي پيش گرفتهاند، لبنان به اوج اعتبار و عظمت رسيده است و هر زمان (با حضور عامل خارجي) يكي از دو فرهنگ و نگرش سياسي وابسته به آن درصدد غلبه بر ديگري بوده، لبنان به عنوان يك جامعه چند رنگ در معرض خطر از هم گسستن قرار گرفته است. مسلمانان لبنان هنگام جدائي از عثمانيها كه كلاه فينه و القابي چون «بيك» و «پاشا» را براي آنها به جا گذاشتند، دل در گرو وصلت با شام و تشكيل سوريه كُبري داشتند. مسيحيان اما به فرانسه «مادرخوانده» خود دلبسته بودند. در جريان استقلال لبنان كه پس از جنگ جهاني دوم و آزادي قهرمانان استقلال همچون رياض الصلح، عبدالحميد كرامي، حميد فرنجيه، بشاره الخوري، مفتي خالد، صبري الحماده، پير جُميّل، كمال جنبلاط و… از زندان حاكم فرانسوي در قلعه راشيا، تحقق پيدا كرد رهبران مسلمانان پذيرفتند كه دست از انديشه پيوستن به سوريه بردارند و در مقابل مسيحيان نيز قبول كردند انديشه ضميمه كردن لبنان به فرانسه را براي هميشه كنار گذارند. شماري از لبنانيها يك بار در جريان جنگ جهاني اول با درگيري بين مسلمانان طرفدار عثماني و مسيحيان طرفدار فرانسه و انگليس ناچار به مهاجرت از وطن شده بودند و بار ديگر در جريان جنگ جهاني دوم به علت تبعات جنگ و اشغال فرانسه توسط آلمان و تشکیل حكومت ويشي از يكسو و شبه دولت تبعيدي دوگل از سوي ديگر، هزاران تن از آنان راهي غربت شده بودند. با استقلال لبنان جمع كثيري از اين مهاجران با سرمايههاي كلاني كه در غرب اندوخته بودند به كشور بازگشتند و در ساختن لبنان نوين نقش مهمي ايفا كردند. جمعيت مسلمانان و مسيحيان در لبنان تقريبا برابر است و در ميان مسلمانان، شيعيان اكثريت دارند در حالي كه مسيحيان مارونينژاد كاتوليك در ميان نصاري اكثريت را دارا هستند. در لبنان تا پيش از تقسيم فلسطين اقليت يهودي فعالي در عرصه اقتصاد و زراعت وجود داشت كه به مرور از تعداد آنها كاسته شد و زماني كه در سال 1982 اسرائيل به لبنان لشگركشي كرد تنها سه شهروند يهودي كهنسال در جنوب لبنان زندگي ميكردند.
مهمترين طوايف لبنان از اين قرارند: مارونيها كه ريشه خود را تا فنيقيها عقب ميبرند و شماري از برجستهترين نويسندگان، روشنفكران و شاعران مشهور نه فقط در لبنان بلكه در جهان عرب از اين طايفهاند. سعيد عقل كه مهمترين شاعر و اديب در زبان عربي است، مسیحي ماروني است و در افكار سياسي خواستار نزديكي لبنان با غرب، و كم رنگ شدن پيوندش با جهان عرب است. برپايه توافق بين رهبران طوايف لبنان و پيشنويس قانون اساسي، رياست جمهوري و فرماندهي كل ارتش به مسيحيان ماروني واگذار شده است.
مسيحيان ارتدوكس لبنان اما سخت به هويت عربي خود پيوند دارند. بسياري از رهبران جنبشهاي قومي و ناصري و نيز وحدت گرا با سوريه، از مسيحيان ارتدوكس بودهاند. آنتوان سعاده رهبر حزب قومي اجتماعي كه خواهان وحدت با سوريه بود و به اتهام طراحي يك كودتا محاكمه و اعدام شد به اين طايفه وابسته بود. در كابينههاي لبنان اغلب وزارت كشور و يا دفاع به مسيحيان ارتدوكس تعلق دارد.
گروه سوم مسيحيان، ارمنيها هستند كه در بينشان ارمنيهاي كاتوليك اكثريت دارند و بعد ارمنيهاي پروتستان و ارتدوكسها و انجيليها هستند كه بدون توجه به مذهبشان به عنوان طايفه ارمني صاحب چند كرسي در پارلمان و حداقل دو وزير در كابينههاي بزرگ و يك وزير در كابينههاي كوچك و يك وزير مشاور هستند.
مسلمانان لبنان نيز به طوايف زير تقسيم ميشوند؛
سنيها كه بيشتر در بيروت و طرابلس و صيدا ساكنند. مقام نخست وزيري به سنيها تعلق دارد. سنيها در دوران عبدالناصر و به ويژه بعد از كودتاي عبدالكريم قاسم در عراق كه به «پيمان بغداد» و ارتباط ويژه اردن و عراق (كه حامي غيرمستقيم مسيحيان لبنان بودند) خاتمه داد، چشم به سوي دمشق و قاهره دوختند. بيروت به يك ميدان روياروئي تمام عيار مسيحيان غربگرا و مسلمانان قوميت گرا تبديل شد. دانشگاههاي لبنان كه بيش از يك قرن است، تربيت مهمترين چهرههاي سياسي و فرهنگي را در مشرق زمين عهدهدار بودهاند (از اين دانشگاهها هم جورج حبش فلسطيني ماركسيست بيرون آمد و هم سعدون حمادي بعثي عراقي، هم شاعر و نامدار كويتي سعاد صباح فارغالتحصيل دانشگاه آمريكائي بيروت بود و هم مانع العتيبه وزير نفت شاعر اماراتي… از ايران نيز فرزندان بسياري از خانوادههاي اشراف در مدارس و گاه دانشگاههاي بيروت علم آموختند، قاسم غني، شاپور بختيار، برادران هويدا و… از اين جمله بودند. وقتي تقيالدين الصلح نخست وزير اسبق لبنان به ايران آمد و هويدا از او استقبال كرد و يادآور شد،كه از شاگردان نخست وزير لبنان بوده است تقيالدين الصلح در پاسخ او گفت افتخار ميكنم كه شاگرداني چون اميرعباس و فريدون و شاپور داشتهام، اشارهاش به دكتر شاپور بختيار بود كه در آن روزها پس از دورهاي زندان، مغضوب و خانه نشين بود)، آوردگاه چپها و راستها، وحدت گرايان قومي و انعزاليون ـ لقبي كه قوميها به فالانژها و مليون طرفدار كاميل شمعون داده بودند ـ شده بود.
كاميل شمعون رئيس جمهوري كه حاميان خود را در برابر قدرت رو به افزايش ناصر از دست ميداد و در عين حال شاهد مذاكرات وحدت بين دمشق و قاهره بود، با حمايت غرب تصميم گرفت مدت رياست جمهوري خود را تمديد كند. همين امر با تحريك دستگاههاي امنيتي مصر به شعلهور شدن جنگ داخلي در لبنان منجر شد. شمعون در برابر حمله گسترده چپها و مسلمانان سني ـ شيعيان در اين روياروئي يا بيطرف بودند و يا متمايل به شمعون ـ از آمريكا كمك خواست و به دستور آيزنهاور تفنگداران دريائي آمريكا در بيروت پياده شدند. جنگ سرانجام با فرمول نه برنده و نه بازنده با انتخاب فواد شهاب فرمانده ارتش لبنان به رياست جمهوري خاتمه يافت. فواد شهاب در ديداري با عبدالناصر در پي وحدت سوريه و مصر در مرز بين لبنان و سوريه در منطقه «شتوره» در مقابل دريافت ضمانت از ناصر براي حفظ استقلال و دمكراسي لبنان، متعهد شد كه اجازه ندهد كشورش به پايگاهي عليه مصر تبديل شود. از 1958 تا 1970 لبنان بهترين سالهاي خود را پشت سر گذاشت. حتي حضور هزاران آواره فلسطيني در اردوگاههائي كه از طرابلس تا بيروت و صيدا گسترده بود، لطمهاي به جايگاه لبنان به عنوان مهمترين پايگاه فرهنگي و اقتصادي خاورميانه وارد نميكرد. در 1970 دو حادثه مقدمات بحراني را فراهم كرد كه 5 سال بعد به برپائي يك جنگ تمام عيار بين مارونيها و چپگرايان و مسلمانان منجر شد.
حادثه اول درگيري خونين فلسطينيها با ارتش اردن در اين كشور و سرانجام كنفرانس سران قاهره و خروج شمار كثيري از جنگجويان فلسطيني از اردن و استقرار آنها در لبنان بود. و حادثه دوم، مرگ ناصر در پايان كنفرانس سران عرب بود كه عامل حفظ استقلال و موازنه را در لبنان، از صحنه خارج كرد. از آن پس سوريه با همه نيرو تلاش كرد لبنان را به تحت الحمايه خود تبديل كند. با انتخاب سليمان فرنجيه به رياست جمهوري لبنان، حافظ الاسد ديكتاتور سوريه مطمئن بود كه با توجه به روابط ويژهاش با فرنجيه، لبنان عملا از آن او خواهد بود. در 1975 پس از ماهها تنش و بحران در روابط فلسطينيها با دولت لبنان كه حاضر نبود وجود دولت عرفات را در دولت خود تحمل كند، كشته شدن سرنشينان فلسطيني يك اتوبوس در محله «عينالرمانه» توسط شبه نظاميان ماروني فالانژ، آتش جنگي شعلهور شد كه عملا پانزده سال تمام ادامه داشت. سوريه در اين جنگ گاه جانب چپها و فلسطينيها را ميگرفت و زماني براي حمايت از مسيحيان و جلوگيري از سقوط لبنان در دست چپها و مسلمانان، وارد كارزار ميشد. هزاران فلسطيني و چپ به دست نيروهاي سوريه در جريان محاصره اردوگاه تلالزعتر در بيروت به قتل رسيدند. سرانجام اتحاديه عرب تصميم گرفت نيروهائي را از چند كشور عضو به همراه ارتش سوريه براي حفظ امنيت لبنان به اين كشور اعزام كند. نيروهاي غيرسوري پس از مدت كوتاهي لبنان را ترك گفتند، سوريها اما باقي ماندند و ژنرال غازي كنعان و پس از او رستم عزاله عملا حاكم بلامنازع لبنان بودند. اين وضع حتي پس از پيمان طايف در عرستان سعودي بين رهبران طوايف لبنان ادامه يافت و زماني كه ژنرال ميشل عون فرمانده ارتش كه با پايان رياست جمهوري امين جميل، به رياست موقت دولت انتخاب شده بود در برابر سوريه ايستاد، ارتش سوريه مقر او را بر سرش ويران كرد و ژنرال ناچار با كمك فرانسويها به سفارت آنها و سپس فرانسه رفت و تبعيدش تا بعد از قتل رفيق الحريري و اخراج خفتبار ارتش سوريه از لبنان زير فشار آمريكا و فرانسه، ادامه پيدا كرد. در جريان جنگهاي داخلي وجود امام موسي صدر به عنوان رهبر شيعيان باعث شد اين طايفه به جنگ آلوده نشوند. اما با اختفاي او در ليبي و ظهور سيد روحالله در ايران، شيعيان عملا به يكي از طرفهاي درگير اصلي منازعات لبنان بدل شدند. (ادامه اين بحث درباره لبنان را به هفته آينده وا ميگذارم)
شنبه 29 تا دوشنبه 31 ژوئيه
رژيمي كه جز دروغ و فريب نميشناسد
۱ـ در مجلس شوراي ولي فقيه، پرچم حزب الله را بالا ميبرند، سيدعلي آقاي نايب امام زمان و خاصه نوكرش محمود احمدينژاد چفيه فلسطيني دور گردن مياندازند، پدر عروس آقا و رئيس دارالشورايش، اعلام ميكند كه نبرد نهائي براي نابودي صهيونيستها آغاز شده و تحفه گرمسار به يهوديان ميگويد چمدانها را ببنديد که موقع رفتن است. اتوبوس عشاق شهادت راهي لبنان ميشود و سردار جعفري در گوش انتحاريها آيتالكرسي ميخواند. موشكهاي رعد 1 و 2 و فجر 1 و 2 و 3 و ميني كاتيوشاهاي 108 ميليمتري در كنار خمپارههاي 110 و 130 ميليمتري و راكتهاي شاهين و آرش و حديد و نور و خيبر بر سر ساكنان شمال اسرائيل و حيفاي عربنشين ميريزد. ناوچه جنگي اسرائيل را كارشناسان موشكي سپاه با موشك C802 چينيالاصل هدف قرار ميدهند آن وقت حميدرضا آصفي مدعي ميشود ما اسلحه به حزبالله ندادهايم. آتش بمبها و گلولههاي اسرائيلي هزاران لبناني را بيخانمان و آواره ميكند، روستاها و شهرها را به آتش ميكشد. تنها در قانا امروز يكشنبه 23 كودك بيگناه در كنار اهل و خانواده خود به قتل ميرسند آن وقت سيد حسن نصرالله اسرائيل را تهديد ميكند كه بله منتظر شگفتيهای بعدي باشيد. يعني اينكه با موشكهاي زلزال مرحمتي ولي فقيه تل آويو را هم ميزنيم (تا هر عذر و بهانهاي را اسرائيل براي توجيه حمله خود جستجو ميكند در اختيارش قرار دهيم).
اگر رژيم جهل و جور و فساد ذرهاي شرافت و انسانيت و در عين حال دورنگري داشت اين بازي خونين را در لبنان به راه نميانداخت. كافي است منظره شهرهاي ويران و خيابانهاي خون گرفته را در لبنان پيش رو آوريد. با ماجراجوئي نظام و عواملش، همين صحنهها ميتواند در سوريه و در خانه پدري ما تكرار شود. غرب و به ويژه آمريكا قطع بازوهاي رژيم در لبنان و عراق را جهت پيگيري طرح بعدي خود عليه رژيم ضروري ميداند. اسرائيل هم ميگويد من دارم همين كار را در لبنان انجام ميدهم. آتشبس تبديل به رؤيائي شده است كه با ادامه يافتن موشك پراكني حزبالله و عدم آزادي دو سرباز ربوده شده اسرائيلي، تحقق پيدا نخواهد كرد. طرح فرانسويها اگر در شوراي امنيت تصويب شود، ميتوان اميدوار بود بار ديگر لبنان از خاكستر خود برخيزد. اين بار سخن از ايجاد يك كمربند امنيتي در حاشيه مرزهاي لبنان و اسرائيل و حضور يك نيروي 15 هزار نفره بينالمللي و خروج حزبالله از جنوب لبنان است. رژيم جهل و جور و فساد از اين بازي جنون آميز به سلامت بيرون نخواهد آمد. همچنانكه گناه حسن نصرالله حالا در قتل بيش از 600 لبناني و ويراني نيمي از لبنان كمتر از اولمرت نخست وزير اسرائيل نيست.
حالا روشن شده كه طي پانزده سال، رژيم با ارسال هزاران موشك به لبنان و ايجاد شبكههاي زيرزميني براي جنگجويان حزبالله، در كنار صرف كردن ميلياردها دلار، هيولائي به نام حزبالله را برپا داشته كه اگر پيامد درگيريهاي خونين جاري، فروشكستنش باشد به قول همكار نويسندهام در الشرقالاوسط «هديالحسيني» ميتوان اميدوار بود كه لبنان فردا ديگر نگران آيندهاش نباشد.
اعدام براي بچههاي خوب جنوب
يكبار ديگر ماشين ترور و اعدام پورمحمدي، محسني اژه اي به دست سردار اميرحياتي استاندار خوزستان درصدد نابودي ده تن از بچههاي خوب جنوب است كه به قول عمادالدين باقي بسياريشان از محرومترين و زحمتكشترين فرزندان ايران زمين هستند. عربهاي ايراني غيرت و حميت و وفاداري خود به خانه پدري را با 150 هزار شهيد و مجروح و صدها شهر و روستاي ويران شده، در طول جنگ ايران و عراق ثابت كردهاند. حالا رژيم به آنها اتهام خرابكاري و تجزيهطلبي ميزند. ده تن از فرزندان جوان عرب ايراني با جوخههاي اعدام چند گامي فاصله ندارند، و به گمان من امروز هيچ كاري ضروريتر از برخاستن براي نجات آنها از مرگ نيست. حداقل ما در خارج از كشور ميتوانيم صداي خود را در اعتراض به احكام جائرانه دستگاه قضائي ولي فقيه عليه فرزندان خوب جنوب، به گوش عالميان برسانيم.
August 4, 2006 12:29 AM