August 10, 2006

… براو نمرده به فتواي من نماز كنيد

يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سه‌شنبه 1 تا جمعه 4 اوت
بدون هيچ مقدمه‌اي مطلب هفته گذشته درباره لبنان، و تركيب اجتماعي و سياسي و فرهنگي و ديني مردم اين كشور را پي مي‌گيرم.
جايگاه شيعيان
تا پيش از ظهور امام موسي صدر در صحنه سياسي و ديني لبنان، شيعيان لبنان محروم‌ترين و در عين حال مستعدترين مردم لبنان در پيوستن به احزاب چپ و انقلابي از جمله حزب كمونيست و حزب بعث لبنان (هر دو جناح طرفدار دمشق و طرفدار بغداد) بودند. عملا چند خاندان اشرافي شيعه كنترل جنوب لبنان و منطقه شيعه‌نشين بيروت و بعلبك را در دست داشتند. اقطاعيون (فئودالها)ي شيعه، مالك بارورترين زمينهاي زراعتي در جنوب بودند و با توجه به نحوه تقسيم قدرت در لبنان با دارا بودن كرسي رياست پارلمان (كه برخلاف امروز داراي چندان قدرت و اعتباري همپاي رئيس جمهوري ماروني مسيحي و نخست وزير سني نبود) هر بار يكي از فئودالها و اشراف شيعه به رياست پارلمان انتخاب مي‌شد.

مهمترين خاندانهاي اشرافي شيعه عبارت بودند از: الحماده، الكاظم، كنعان، الخليل (آخرين سفير لبنان در تهران پيش از انقلاب از اين خانواده بود) الاسعد (احمد الاسعد از رجال مبارزات براي استقلال لبنان بود و پس از او فرزندش كامل الاسعد سالها رياست پارلمان لبنان را عهده‌دار بود) شرف‌الدين (كه همچون خاندان صدر در عراق و ايران هم مرداني سرشناس در عرصه سياست داشت و هم بزرگاني در صحنه دين. علامه شرف‌الدين بزرگ مردي بود كه هنگام پيري چون فرد لايقي را در ميان فرزندان و نزديكان خود براي رهبري ديني شيعيان سراغ نداشت نامه‌اي به آيت‌الله بروجردي نوشت كه فردي شايسته از رجال و آقازاده‌هاي حوزه را به لبنان بفرستد. مرحوم بروجردي كه به علت بي‌پروائي‌ها و آزادانديشي‌ و روشنفكري امام موسي صدر نگران آن بود كه آخوندهاي خشك مغز حوزه او را آسيب رسانند و در عين حال مي‌دانست اجداد سيد از جبل عامل لبنان در عهد صفويه به ايران آمده‌اند او را به لبنان اعزام كرد. خواهر آزاده و گرانقدر امام موسي صدر بانو رباب كه لحظه‌اي از برادر جدائي نداشت به همراه وي به لبنان رفت و با وصلت با خاندان شرف‌الدين در كنار لقب خانوادگي خود، شرف‌الدين نيز به نامش افزوده شد.) المغنيه (شگفتا كه از اين خاندان، هم بزرگي چون جواد المغنيه بيرون مي‌آيد و هم تروريست ولايت‌زده‌اي مثل عماد المغنيه كه در حال حاضر فرمانده شبه نظاميان حزب‌الله در جبهه جنوب لبنان است) الحيدر، العيتاني، مروّه (كامل مروّه روزنامه‌نگار سرشناس لبناني و بنيانگذار و سردبير الحياه از اين خاندان بود كه در اوج نفوذ عبدالناصر به طرفداري از ايران و عربستان سعودي اشتهار داشت و سرانجام به دست يكي از وابستگان گروه ناصري‌هاي لبنان به فرمان سازمان امنيت مصر به قتل رسيد. سالها بعد فرزند او الحياه را بار ديگر در لندن منتشر ساخت و چندي بعد سرانجام روزنامه را به اميرخالدبن سلطان فرزند وليعهد سعودي و معاون وزارت دفاع اين كشور در مقابل چند ميليون دلار واگذار كرد و به بيروت رفت تا در آنجا روزنامه انگليسي‌زبان موسسه الحياه يعني ديلي‌استار را منتشر كند. چهره سرشناس ديگر اين خاندان حسين مروّه عالم دين و فيلسوف بزرگ معاصر بود كه در جواني پس از گذراندن دوره‌هاي آخوندي در لبنان و عراق عمامه و عبا از تن بركند و چون علي دشتي به نفي همه آن چيزهائي پرداخت كه ديرگاهي به پايش نشسته بود. شهامت او در نفي ولايت فقيه در روزهائي كه حزب‌الله مي‌كشت و مي‌دريد و ويران مي‌كرد سرانجام باعث قتل او در سن هفتاد و پنج سالگي شد. نواده‌اش را در آغوش داشت وقتي تروريستها گلوله بارانش كردند. از او دهها كتاب و نوشته باقي مانده است. مردي بود لائيك با تمايلات سوسياليستي…)

ورود صدر به صحنه
ورود امام موسي صدر به صحنه لبنان در كمتر از دوسال موجد انقلابي در تركيب سياسي و اجتماعي و فرهنگي شيعيان و روابط آنها با ديگر طوايف شد كه همچون يك مبدأ تاريخي، مورد اشاره نويسندگان و تاريخ‌نويسان لبناني و عرب قرار مي‌گيرد. شيعيان محروم با حضور مردي كه عربي را با لهجه فارسي سخن مي‌گفت، و با قد و قامت چشمگير و چهره‌اي جذاب، قدرت فوق‌العاده‌اي در جذب افراد داشت، گمشده خود را يافته بودند. چنين بود كه وقتي او مجلس اسلامي شيعه را پايه گذاشت و سپس جنبش محرومين را كه بعدها به «امل» تغيير نام داد برپا داشت هزاران شيعه از طبقات متوسط و زيرين جامعه به او پيوستند. اشرافيت شيعه در آغاز گمان داشت آقا موسي را خيلي زود مثل بقيه آخوندهاي شيعه در خدمت خواهد گرفت اما او بي‌نياز از كمكهاي مالي آنها بود و مدتها هم از دولت ايران، هم از مرجعيت در قم و نجف و هم از مهاجران شيعه‌اي كه در آفريقا و آمريكا به ثروت و دولت رسيده بودند حمايت مالي و معنوي و سياسي مي‌شد. كامل الاسعد كه رئيس پارلمان شد از همان ابتدا بناي ناسازگاري را با امام صدر گذاشت. اينجا و آنجا مي‌گفت ما را چه شده است كه حالا يك سيد عجمي را رئيس‌الشيعه كرده‌ايم؟ در آن تاريخ روابط دولت ايران با امام صدر حسنه بود به همين دليل نيز دولت ايران به كامل الاسعد كه او نيز روابط خوبي با ايران داشت از طريق كاميل شمعون دولتمرد سرشناس و رئيس حزب مليون آزاده و دوست پادشاه ايران، پيغام داده شد دست ازعناد با امام موسي صدر بردارد اما زماني كه روابط تيره شد نه تنها منصور قدر سفير وقت ايران به آتش اختلاف بين شاه و امام موسي صدر با گزارشهاي دروغ دامن مي‌زد بلكه شبها سر ميز قمار در كازينو لبنان، كامل‌الاسعد را تشويق مي‌كرد هرچه بيشتر عليه امام صدر سخن پراكني كند. شگفتا همين جناب سفير وابسته به سازمان امنيت و اطلاعات كشور، سيدي را كه برادرش در عراق و كويت عليه شاه و به نفع خميني فعاليت مي‌كرد، ياري مي‌رساند تا مدعي امام موسي صدر شود. اين روحاني را بعدها مأموران رژيم بعثي عراق به قتل رساندند. باري روز به روز اعتبار امام موسي صدر در لبنان بالا و بالاتر مي‌رفت. او پس از ديدار با عبدالناصر و سپس سفر بسيار مهمش به عربستان سعودي كه طي آن با ملك خالد و وليعهدش فهد و اميرعبدالله پادشاه كنوني سعودي و علماي اين كشور ملاقات و اساس گفتگوهاي بعدي بين علماي شيعه و سني را پايه‌گذاري كرد، عملا در لبنان به جائي رسيد كه در گزينش نامزدهاي رياست جمهوري و نخست وزيري و رياست پارلمان نظر او حتما رعايت مي‌شد. با كمكهاي مالي كه در اختيار امام صدر بود او موفق شد نهادهاي مهمي چون انستيتوي صنعتي صدر، بيمارستان، آموزشگاههاي متعدد، چندين مجتمع كشاورزي و صنعتي در جنوب لبنان برپا كند. تني چند از روحانيون و نيز بچه مسلمانهاي درس خوانده‌اي هم چون دكتر مصطفي چمران از ايران با او همكاري مي‌كردند.
عشق امام به زبان و ادبيات فارسي عاملي بود تا در بسياري از مدارس جنوب لبنان زبان فارسي تدريس شود. از آنجا كه جريان اختفاي او و جنايت معمر القذافي را با همدستي كساني چون جلال‌الدين فارسي پيش از اين به دفعات بازگفته‌ام تنها به اين نكته بسنده مي‌كنم كه مردان و زناني كه در خدمت امام موسي صدر با سياست آشنا شدند، همانها هستند كه امروز نامشان بيش از هر نامي در جمع دولتمردان شيعه به گوش مي‌رسد، حسين الحسيني نماينده مجلس و رئيس اسبق پارلمان، نبيه بري رهبر امل و رئيس فعلي پارلمان، محمد بيضون وزير و نماينده سرشناس، اسعد حيدر و وليد شقير از نويسندگان سرشناس و شيخ عبدالامير قبلان كه هنوز به عنوان نايب رئيس مجلس اسلامي شيعه (چون جايگاه رياست هنوز براي امام موسي صدر محفوظ است) سيد حسن الامين روحاني آزاده ضد ولايت فقيه لبنان از اين دسته‌اند.
در مقابل با غيبت امام موسي صدر در ميدان مذهب شيعه، كساني چون محمد حسين فضل‌الله، صبحي الطفيلي، شيخ نعيم قاسم، محمد يزبك (نماينده خامنه‌اي در لبنان و عضو شوراي سياسي حزب‌الله) ميدان پيدا كردند تا با هوچي‌گري و حمايت رژيم ولايت فقيه و البته نوكري سوريه ظاهرا به عنوان بزرگان مذهب شيعه خودنمائي كنند. (محمد حسين فضل الله با 70 ميليون دلاري كه عبدالحسين بهمن ميلياردر ايراني الاصل كويتي به او داد تا مسجد بزرگ حسنين را در بيروت برپا دارد، بساط سلطنتي براي خود ايجاد كرده كه وقتي آن را با زندگي سرفرازانه و ساده امام موسي صدر مقايسه مي‌كنم در مي‌يابم كه با ظهور نايب امام زمان در بهمن 57 در تهران، تا چه حد عالمان حقيقي و خداجويان واقعي كنار زده شده و كلاشان و دستاربندان ريائي به دولت و قدرت رسيدند.)

جايگاه حزب‌الله
حزب‌الله به دست قابله ايراني (علي اكبر محتشمي‌پور) از زهدان جنبش امل به شيوه غيرطبيعي بيرون كشيده شد. محتشمي‌پور در مصاحبه افشاگرانه‌اش با شرق مي‌گويد بعد از اعزام شماري از پاسداران و واحدهاي لشگر ذوالفقار به لبنان در پي حمله اسرائيل به اين كشور، خميني مانع از اعزام نفرات بيشتر شد چون امدادرساني به نيروهاي ما در لبنان از طريق عراق و تركيه غيرممكن بود به توصيه او ما به لبنان رفتيم و به آموزش نظامي جوانان شيعه پرداختيم. و حزب‌الله اين چنين به وجود آمد. محتشمي همه حقيقت را نگفته است. جنبش امل با وفاداري به آرمانهاي امام موسي صدر، علي‌رغم دلبستگي‌ افرادش به انقلاب ايران حاضرنبود به زائده‌اي از انقلاب اسلامي تبديل شود. رهبر وقت امل حسين‌الحسيني زماني كه به ايران آمد به مقامات رژيم كه سخت در پي صدور انقلاب بودند يادآور شد لبنان وضعيت خاص خود را دارد و به هيچ روي نبايد به فكر صدور انقلاب به لبنان باشند. محتشمي‌پور از لحظه رسيدن به سوريه توطئه براي ايجاد شكاف در جنبش امل و به زير سلطه درآوردن جنبش شيعيان لبنان را آغاز كرد. و بعد از آنكه تلاش براي ايجاد امل اسلامي به رهبري حسين‌الموسوي ناكام ماند، با كمك جمعي از ملاهاي بيسواد و عاشق اسم و رسم و پول همچون صبحي الطفيلي و نعيم قاسم و شيخ قاووق، حزب‌الله را پايه گذاشت. حزب‌الله در آغاز يك گروه تروريستي تمام و كمال بود كه با هدايت 2000 نيروي سپاه در لبنان، به عمليات خرابكاري و گروگانگيري دست مي‌زد. اما به مرور و به ويژه بعد از انتخاب حسن نصرالله به دبيركلي حزب تبديل به دستگاه عظيم و طويل غول پيكري شد با نيروي نظامي و زيرساخت اقتصاد و نهادهاي فرهنگي و سياسي و امنيتي و مذهبي، كه پيش از اين درباره‌اش نوشته‌ام.

دروزي‌ها چه مي‌گويند
طايفه دروزي (يا دُرزي چنانكه در لبنان خطاب مي‌شوند) سومين طايفه از محمديها هستند. شيعيان سپس سني‌ها و بعد دروزي‌ها كه يكي از پررمز و رازترين طوايف مشرقي به‌شمار می‌آیند. شيعه مي‌تواند سني شود و يا سني، مذهب شيعه اختيار كند. در آئين دروز ورود غير دروزي به همان سختي ورود غير زرتشتي‌ها به مذهب اشوزرتشت و شايد سخت‌تر از آن و بدون شك بسيار سخت‌تر از يهودي شدن فرد غيريهودي است. دروزي‌ها در سوريه، لبنان و اسرائيل زندگي مي‌كنند و در اسرائيل تنها عربهائي هستند كه با يهوديان كنار آمده‌اند به گونه‌اي كه بسياري از آنها در ارتش اسرائيل تا درجه ژنرالي بالا رفته‌اند و در دولت و بخصوص وزارت خارجه حضور چشمگيري دارند. جبل دروز كه از سوريه تا فلسطين امتداد دارد پايگاه و جايگاه اين طايفه است. دروزي‌ها كه با اسماعيلي‌ها نزديكي بسيار دارند با قبول تناسخ و نمازهاي ويژه خود با ديگر مسلمانان تفاوتهاي آشكاري دارند و سني‌هاي متعصب آنها را نيز مثل علوي‌ها يا «نُصيري»ها مسلمان نمي‌دانند. و حداكثر آنها را از موحدين مي‌دانند. رهبر مذهبي دروزي‌ها شيخ العقل ناميده مي‌شود. مشايخ دروز مثل موبدان زرتشتي قباي سپيد و فينه سپيد مي‌پوشند سبلت و ريش رها مي‌كنند (سبيل به ويژه در ميان آنها جايگاه ويژه‌اي دارد) مراسم مذهبي دروزي‌ها آميزه‌اي از مراسم زرتشتي‌ها، بودائي‌ها و اسماعيلي‌هاست. عود و عنبر مي‌سوزانند، اوراد مخصوص مي‌خوانند به آهنگي قريب به سرودهاي زرتشتي. در بدخشان تاجيكستان وقتي ملائي از اسماعيلي‌ها از من سراغ شيخ ابوشقرا بالاترين مقام مذهبي دروزي‌هاي لبنان در اوائل دهه نود را گرفت كه شيخ بزرگ ما چگونه است حيرت كردم، اما بعدها فهميدم اينها رابطه‌اي نزديك در طول تاريخ داشته‌اند. بعد از ازدواج وليد جنبلاط اميرزاده دروزي و رهبر فعلي حزب سوسياليست پيشرو با «مارينامتر» هنرپيشه فيلم بيگانه بياي مسعود كيميائي، در سفري به لبنان چند روزي ميهمان وليد و پدر آزاده‌اش كمال جنبلاط در قصرشان در مختاره در شهرك عاليه بودم. كمال جنبلاط كه به دستور حافظ الاسد توسط عواملش به قتل رسيد فيلسوفي بزرگ و دولتمردي آزاده و حقا شايسته لقب حكيم عرب بود. او عاشقانه مولوي و حافظ و عطار را دوست مي‌داشت، به بودا ارادت مي‌ورزيد و روزي دو ساعت خلوت مي‌كرد و به ورزش مورد علاقه‌اش يوگا مي‌پرداخت.
سه خاندان بزرگ دروزي در سوريه و لبنان و فلسطين كه هر سه باهم پيوندهاي خويشي دارند ـ گو اينكه اختلافهاي سياسي‌شان در سالهاي اخير بالا گرفته است ـ عبارتند از خاندان جنبلاط معروف‌ترين و قدرتمندترين خاندان‌هاي دروزي، ارسلان كه به دنبال درگذشت امير مجيد ارسلان دولتمرد بزرگ با فينه قرمز و سبيل تاب داده كه در عين حال برادر همسر كمال جنبلاط هم بود، پسرش اميرفيصل جوان به دامان سوريها افتاد و علي‌رغم آنكه به نمايندگي و وزارت هم رسيد، اما به قول معروف وابستگي‌اش به دمشق به خصوص بعد از قتل رفيق‌الحريري توسط عوامل سوريه، بسيار به او لطمه زده است. خاندان سوم كه بيشتر در سوريه و فلسطين استقرار دارد خاندان «الاطرش» است كه به علت دلاوري‌هاي مردانش چون فوزي‌الاطرش در نبردهاي استقلال عليه عثماني‌ها و بعد فرانسوي‌ها اعتبار و جايگاه ويژه‌اي داشت. (فريدالاطرش خواننده معروف عرب كه ايرانيهاي نسل ما و پدران ما با نام و صدا و فيلمهايش آشنا هستند از اين خاندان بود.)
دروزي‌ها اگر چه تعدادشان محدود است اما به علت وجود شخصيتهائي چون كمال جنبلاط و اميرمجيد ارسلان و… و نيز فعاليتهاي سياسي آنها در احزاب ناصري و سوسياليست و رابطه گسترده زعماي آنها با عبدالناصر در ميدان سياست و فرهنگ بسيار بانفوذ و صاحب قدرت و اعتبار هستند.
سوريها كه از نفوذ خاندان جنبلاط همه گاه بيمناك بوده‌اند، پس از قتل كمال جنبلاط، ديرگاهي با ارعاب و تحبيب موفق شدند وليد پسر او را در جمع دوستان خود بياورند اما به محض قتل رفيق‌الحريري دوست و متحد نزديك جنبلاط، وليد بيك بند از لب برداشت و نقش دمشق را در قتل پدرش و شيخ العقل دروز و دهها تن از شخصيتهاي مهم لبنان مثل مفتي حسن خالد مفتي سني‌ها و سليم‌اللوزي مدير مجله الحوادث فاش ساخت و امروز او و سعدالحريري فرزند رفيق‌الحريري حتي از رهبران مسيحي كه در گذشته با سوريه مخالف بوده‌اند، شديدتر از دمشق انتقاد مي‌كنند و رژيم بعثی سوريه را (همدست با رژيم ولايت فقيه) مسبب بدبختيهاي لبنان در بيست سال اخير ـ و پيش از آن در مورد سوريه ـ مي‌دانند.

ورود رفيق ‌الحريري به صحنه
همانگونه كه ورود امام موسي صدر و خروجش در صحنه سياسي و مذهبي و فرهنگي لبنان، تحولات چشمگيري را در پي داشت، رفيق‌الحريري نيز وقتي به صحنه سياسي لبنان از دريچه اقتصاد وارد شد فصلي از تاريخ لبنان تحت عنوان لبنان بعد از حريري گشوده شد.
حريري فرزند كشاورزي در حومه صيدا بود كه در نوجواني مدتي معلمي كرد و بعد در جستجوي كار به عربستان سعودي رفت و به عنوان حسابدار در يك شركت مقاطعه‌كاري مشغول به كار شد. حريري بيست و يكساله با سخت كوشي و صداقت و درستي خيلي زود در اين شركت عهده‌دار مسئوليتهاي بزرگ شد و چندي بعد خود توانست با كمك برادر و بعضي از دوستانش يك شركت كوچك ساختماني در رياض تأسيس كند. اواخر دهه هفتاد در حالي كه لبنان در آتش جنگ داخلي مي‌سوخت حريري ضمن آشنائي با امير فهد وليعهد آنروز و پادشاه بعدي به طور تصادفي، عهده‌دار اجراي يكي از پروژه‌هاي او كه كشيدن يك جاده 50 كيلومتري و چند پل كوچك بود، در مدت يك سال شد. حريري پروژه را شش ماه و 30 درصد زير قيمت پيش‌بيني شده تمام كرد. بعد از آن سيل قراردادها به سوي او سرازير شد و او با تأسيس شركت «اوجيه لبنان» طي سه سال به بزرگترين مقاطعه‌كار سعودي تبديل شد. اما آنچه حريري را به نور چشم سعوديها تبديل كرد پروژه بيمارستان بزرگ ملك فهد و جاده اتوبان جدّه مكه بود. در پايان اين پروژه ملك فهد يك ميليون دلار به او پاداش داد. حريري پاداش را رد كرد و در مقابل خواستار آن شد كه مليت و گذرنامه سعودي به او داده شود. ملك فهد بلافاصله با درخواست او موافقت كرد. از اوائل سال 1985 ما نام رفيق‌الحريري را در لبنان شنيديم. در اين تاريخ او با كمكهاي سخاوتمندانه‌اش به مردم جنوب لبنان و اجراي پروژه‌هاي عمراني و تأسيس يتيم‌خانه و بيمارستان نام و اعتبار بسيار يافت و هنگامي كه پادشاه سعودي به پيشنهاد او امراي جنگ داخلي لبنان و دولتمردان سرشناس از همه طوايف و مذاهب را به شهر طايف دعوت كرد، در واقع حريري ميزبان حقيقي بود و هم او بود كه طرح آشتي طايف و برپائي لبنان جديد را به تصويب شركت كنندگان در كنفرانس طايف رساند. دستمزد او نخست وزيري لبنان بود كه پيش از اين و از زمان استقلال لبنان در بين فرزندان خاندانهاي سرشناس سني هم چون كرامي، صلح، سلام، يافي، الوزان، در گردش بود.
رفيق‌الحريري سازنده لبنان جديد است. لبناني كه از خاكستر خود برخاست و اينك اسرائيل نيمي از آن را با توطئه رژيم جهل و جور و فساد ولايت فقيه و ولايت علوي بعثي سوريه و به دست حزب‌الله ويران كرده است. فرزند دردكشيده جنوب لبنان كه با پشتكار و خوش شانسي و درستي به ميلياردها دلار رسيده بود، با بازسازي بخش مياني بيروت (يا قلب تجارتي پايتخت لبنان) اعتبار مالي و جايگاه اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي و سياسي لبنان را به كشورش بازگرداند. اما زماني كه در برابر تصميم دمشق براي تمديد رياست جمهوري نوكر سرسپرده‌اش اميل لحود «نه» گفت، بشار تهديدش كرد لبنان را بر سرش خراب می‌كند. در مارچ 2005 تهديد خود را عملي ساخت اما گويا وزن و اعتبار حريري را نشناخته بود كه با خفت ارتش 40 هزار نفره‌اش را از لبنان بعد از 30 سال بيرون كردند. با همدستي رژيم ولايت فقيه، بشار سرانجام توانست لبنان عزيز حريري را به ويراني بكشاند، اما منتظر باشيد پايان قصه هنوز رقم نخورده است.

شنبه 5 تا دوشنبه 7 اوت
1 ـ رژيم طي يك هفته اخير بيش از 200 تن از مزدورانش را در جيش‌المهدي به همراه 80 تن از كارشناسان موشكي سپاه و بيش از 2000 موشك و خمپاره از نوع فجر 2 و 3، شاهين 333 ميليمتري، نازعات 355 ميليمتري، حديد 240 ميليمتري، موشكهاي ضد هواپيما و هلي‌كوپتر از نوع ساغر به لبنان فرستاده است. اسرائيلي‌ها موفق شدند حداقل چهل كاميون حامل موشكهاي ولي فقيه را درهم شكنند اما شمار ديگري به دست حزب‌الله رسيده است. بحث در تهران و دمشق روي موشكهاي زلزال يك و دو است كه قادرند قلب تل‌آويو را هدف قرار دهند. اما رژيم از واكنش اسرائيلي‌ها بيمناك است در واقع آشكار است كه با شليك زلزالها دمشق بدون ترديد هدف قرار خواهد گرفت. با اينهمه حرفهاي لاريجاني روز يكشنبه در رد قطعنامه شوراي امنيت پيرامون برنامه‌هاي اتمي ايران، آشكار ساخت كه رژيم هنوز ابعاد خطر را درنيافته است. درواقع وقتي اداره كشوري در جايگاه ايران در دست عقب ماندگاني از نوع احمدي‌نژاد باشد ايران به همان راهي خواهد رفت كه آمريكا و اسرائيل آرزو دارند. اگر مردم ما به خود نيايند، تصاوير لبنان، به تصاوير ايران ويران تبديل خواهد شد.
2 ـ سرانجام پاريس و واشنگتن بر سر پيش‌نويس قطعنامه‌اي جهت خاتمه دادن نه فقط به درگيري‌هاي اخير بين‌ حزب‌الله و اسرائيل بلكه براي ريشه‌كن ساختن نفرت و كين ودردهاي 50 ساله بين لبنان و اسرائيل به توافق رسيدند. اگر سيد علي نايب امام زمان و بشارالاسد پسر حافظ جنايتكار مي‌گذاشتند لبنان امروز با اسرائيل در صلح به سر مي‌برد اما نگذاشتند و طي 25 روز گذشته لبنان جان و جهان خود را قرباني نزاعي كرده است كه در آن هيچ نقشي نداشته است. فؤاد سينيوره نخست وزير لبنان كه از نجيب ترين و صادق‌ترين دولتمردان عرب است خواستار تغييراتي در قطعنامه است. اسرائيل بايد بلافاصله پس از آتش‌بس لبنان را تخليه كند. در عين حال سوريه بايد اقرار كند مزارع شبعا بخشي از خاك لبنان است.
سينيوره در برابر سخنان منوچهر متكي، خادم امور خارجه ولي فقيه گفته بود اين آقا از حد خود تجاوز كرده است. مطمئن باشيد لبنان بعد از خاموشي آتش، جائي براي اهل ولايت فقيه و ولايت بعث نخواهد بود. بر اين مرده به فتواي من نماز كنيد.

August 10, 2006 11:16 PM






advertise at nourizadeh . com