شهري است پركرشمه و خوبان ز شش جهت
يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سهشنبه 8 تا جمعه 11 اوت
چشمانداز لبنان فردا
1 ـ طي دو شماره از ديروز لبنان گفتم، از ساختار سياسي و اجتماعي و مذهبياش ياد كردم و در اين بخش آخرين، نخست نگاهي به گروهها و احزاب موجود در صحنه سياسي لبنان مياندازم و سپس با توجه به چشماندازي كه قطعنامه 1701 در برابر ما مينهد، فرداي لبنان را نيز تصوير ميكنم. (در عين حال با سپاس از همه آنها كه دو نوشته اخير مرا مورد لطف قرار دادند، يادآور ميشوم كه مجموعه مقالاتم درباره خاورميانه را جمعآوري كردهام كه به صورت كتابي عرضه كنم).
الف: در ميان مسيحيان لبنان احزاب باسابقه و سرشناس عبارتند از:
الف: در ميان مسيحيان لبنان احزاب باسابقه و سرشناس عبارتند از:
1 ـ حزب كتائب يا فالانژها، اين حزب به شيوه فالانژهاي اسپانيا و پان ايرانيستهاي ايران با جامه سياه و ايدئولوژي «لبنان فراتر از همه چيز» به عنوان يك تشكل ملي در دهه 30 ميلادي در قرن بيستم توسط آل جُميّل به وجود آمد. مبارزات حزب براي استقلال لبنان با فرانسويها از يك سو و با گروههاي مسلماني كه خواستار برپائي سوريه بزرگ و ضميمه شدن لبنان به وادي شام بودند جايگاه ويژهاي براي حزب نزد مسيحيان لبناني ايجاد كرد. موريس و برادرش پيير جميّل حزب كتائب را به منظمترين حزب لبنان تبديل كردند كه داراي تشكيلات شبه نظامي، توان مالي بالا، ايمان و اعتقاد مطلق به ويژگيهاي لبنان ـ كه اين كشور را از همسايگان عربش متمايز ميكند ـ و رهبري متمركز بود.
در طول جنگهاي داخلي لبنان يكبار، در سال 1958 كه پيش از اين سخنش رفت و سپس در جنگهاي داخلي كه نخست بين فلسطينيها و كتائب و بعد بين مسلمانان و مسيحيان به مدت 15 سال از 1975 ادامه يافت شبه نظاميان كتائب با برخورداري از كمكهاي غرب (و گاهي اسرائيل) نقش مؤثري در جلوگيري از سقوط لبنان به دست فلسطينيها و جبهه چپ لبنان داشتند. دو پسر پيير جُميّل، بشير فرماندهي شبه نظاميان و امين رياست دفتر سياسي حزب را عهدهدار بودند. در زمان ورود نيروهاي اسرائيلي به لبنان در سال 1982، پارلمان لبنان بشير جُميّل را به رياست جمهوري برگزید و او اعلام كرد قرارداد موسوم به 17 ايّار (ماه مه) را كه ناظر بر ترك مخاصمه نهائي با اسرائيل و برقراري صلح بين لبنان و اسرائيل بود ميپذيرد. در اين زمان بشير شبه نظاميان همه احزاب مسيحي را زير يك پرچم درآورده و نام «نيروهاي لبناني» برآنها گذاشته بود. الياس سركيس رئيس جمهوري وقت لبنان در آخرين هفتههاي حكومتش يك جبهه وحدت ملي تشكيل داد كه در آن سرشناستري دولتمردان مسيحي و مسلمان حضور داشتند. بشير نيز در کنار پدرش و شخصيتهائي مثل كاميل شمعون، صائب سلام، كمال جنبلاط و… وارد جبهه شد و در 23 اوت 1982 پارلمان لبنان در يك جلسه اضطراري او را به رياست جمهوري برگزيد. بشير كه پيش از اين از دو حادثه سوءقصد، كه در يكي از آنها دخترش مايا به قتل رسيد، جان سالم بدر برده بود اما در 14 سپتامبر 1982 چند روز پيش از آنكه رياست جمهوري را از الياس سركيس تحويل بگيرد براثر انفجار بمب مهيبي كه عوامل سوريه در مقر حزب كتائب كار گذاشته بودند بهمراه دهها تن از چهرههاي سرشناس نيروهاي لبناني و حزب كتائب به قتل رسيد. او كه متولد 1947 و فارغالتحصيل حقوق و علوم سياسي از دانشگاه لبنان و كالجي در آمريكا بود 35 سال داشت.
با كشته شدن بشير فرماندهي نيروهاي لبناني به دست «ايلي حبيقه» و با كنار زده شدن او كه مسئول كشتار فلسطينيها در اردوگاههاي صبرا و شاتيلا بود به دست دكتر سمير جعجع افتاد كه درباره او جداگانه خواهم نوشت. از سوي ديگر امين كه از برادرش 5 سال بزرگتر و علاوه بر سرپرستي روزنامه حزب از سال 1972 كرسي نمايندگي زادگاهش «بكفيا» را پس از مرگ عمويش موريس، در پارلمان عهدهدار بود، و به علت خوي معتدل و روابط گستردهاش با جهان عرب موقعيت بهتري از بشير داشت، بلافاصله به رياست جمهوري لبنان انتخاب شد و تا سال 1988 عهدهدار اين منصب بود. در پي حوادثي كه به دنبال پايان يافتن رياست جمهوري او رخ داد و منجر به حمله گسترده سوريها به مقر ميشل عون فرمانده ارتش و رئيس موقت كشور رخ داد، لبنان عملا در اشغال كامل سوريه درآمد، و با خروج امين جميّل از لبنان، اداره حزب قديمي كتائب هر روز در دست كسي بود تا آنكه يك وكيل ارمني به نام «كريم بقرادوني» كه از دوستان سوريه بود و از ديرباز در حزب فعاليت داشت به دبيركلي انتخاب شد. آل جميّل هرگز او را به رسميت نشناختند و سرانجام پس از تحولات دو سه سال اخير لبنان و خلاصه بعد از قتل رفيقالحريري و خروج سوريه و بازگشت تبعيديها بار ديگر سلطه معنوي آل جميّل بر حزب كتائب برقرار شد و امين جميل به رياست كل حزب برگزيده شد.
2 ـ حزب مليهاي آزاده (وطنيون الاحرار) اين حزب را كاميل شمعون يكي از رهبران استقلال لبنان پايهگذاري كرد و برخلاف حزب كتائب كه همه اعضايش مسيحي بودند در اين حزب چهرههاي مسلمان نيز از جمله كاظم الخليل دولتمرد سرشناس شيعه عضويت داشتند. كاميل شمعون علاوه بر رياست جمهوري سالها در كابينههاي وحدت ملي حضور داشت. از دو پسر او، «داني» حقوقدان و در عين حال رزمنده فرماندهي شبه نظاميان «پلنگان آزاده» ـ نمور الاحرار ـ را عهدهدار بود. و «دوري» بيشتر در گير و دار كارهاي سياسي و اقتصادي بود. در سال 1991 داني در خانهاش به همراه همسر و دو فرزند خردسالش توسط سوريها به قتل رسيد. البته بعدها دمشق كوشيد اين جنايت را به سمير جعجع نسبت دهد ولي همگان ميدانند افرادي از گروه فلسطيني صاعقه وابسته به سوريه و شبه نظاميان بعث لبنان عامل قتل داني و خانوادهاش بودند. دوري شمعون امروز رهبري حزب را برعهده دارد. منتها حزب ديگر آن حزب بزرگ و بانفوذ زمان كاميل شمعون نيست.
3 ـ فراكسيون ملي: اين حزب را «ريمون عدّه» حقوقدان لبناني و فرزند ميشل عده كه در دوران قيمومت فرانسويها بر لبنان رئيس جمهوري لبنان بود، تأسيس كرد. در لبنان سخني ديرسالي بر زبانها بود «ريمون عده شايستهترين رئيس جمهوري بود كه هرگز به رياست جمهوري انتخاب نشد»… دليلش هم مخالفت هميشگي سوريها با او و استقلال رأي و وطندوستي او بود. بعد از دو سوءقصد به جان وي توسط سوريها، ريمون عده خود را به پاريس تبعيد كرد و با بودن سوريها حاضر به بازگشت به وطنش نشد، اما پيكرش سرانجام در خانه پدري به خاك سپرده شد. برادران و پسرعموهاي او ميشل، كارلوس، آنتوان و… فراكسيون ملي را اداره ميكنند.
4 ـ القوات اللبنانيه (نيروهاي لبناني) اين نيروها كه از پيوستن ـ گاه با زور ـ شبه نظاميان فالانژ و حزبمليهاي آزاده و پاسداران سِدر ـ حراس الارز ـ و گروههاي كوچكتر مسيحي به وجود آمده بود هنگام نشست طايف در عربستان براي ايجاد صلح و تفاهم بين گروههاي درگير پرقدرتترين تشكل نظامي، سياسي، اقتصادي مسيحي بود. سمير جعجع با كنار زدن ايلي حبيقه رقيب بدنامش كه به دامان سوريها افتاد، عملا بر بخشهاي مسيحي لبنان حكمراني ميكرد. در نخستين كابينه بعد از طايف (رنه معوّض به رياست جمهوري انتخاب شد اما چون حاضر به نوكري براي سوريها نبود او را به قتل رساندند و الياس الهراوي را كه مطيع و فرمانبردار بود انتخاب كردند.) به همه امراي جنگي لبنان سهمي رسيد اما به سمير جعجع كه خواستار حداقل وزارت بهداري بود پست وزير مشاور عرضه شد. او نپذيرفت و بلافاصله سوريها پرونده او را به جريان انداختند و به جرم شركت در قتل رشيد كرامي نخست وزير اسبق، توني فرنجيه فرزند سليمان فرنجيه رئيس جمهوري پيشين و… او را دستگير و در يك محاكمه صوري آنهم در زماني كه عمر كرامي برادر رشيد كرامي نخست وزير بود، نخست به مرگ و سپس به حبس ابد محكوم كردند. در همه سالهاي زندان جعجع كه لقب «حكيم» را داراست، تنها همسر فداكار و زيبايش «ستريدا» بود كه با پايداري و براه انداختن حمله تبليغاتي مستمري در لبنان و خارج لبنان بر بيگناهي همسرش اصرار ميكرد. در واقع بحث اصلي اين بود كه اگر قرار است امراي جنگ داخلي كه دستشان به خون آلوده است محاكمه شوند چرا فقط جعجع؟ مگر نبيهبري و جنبلاط و حبيقه و… در جنگ داخلي شركت نداشتند؟ پس چرا آنها با عبارت «عفي الله عما مضي» خدا از آنچه گذشت درگذرد، به دولت رسيدند و شوهر من به زندان… سرانجام پس از قتل رفيقالحريري، و خروج خفتبار نيروهاي سوري، به پيشنهاد جبهه 14 مارس پارلمان لبنان در آوريل سال گذشته حكم زندان جعجع را لغو و او را آزاد ساخت. جعجع بخش سياسي نيروهاي لبناني را كه در غياب او به صورت غيرقانوني نيم نفسي ميكشيد، احيا كرد و گفته ميشود بخش كوچكي از جناح نظامي نيز احيا شده است.
همينجا اشارهاي ميكنم به سرنوشت «ايلي حبيقه» كه عليرغم پيشينه سياسي كه داشت پس از آنكه با رژيم سوريه از در دوستي و اطاعت درآمد به عضويت كابينه انتخاب شد و جناحي از نيروهاي لبناني را كه به او وفادار بودند زير چتر خود گرفت. او با آنكه در گذشته روابط نزديكي با اسرائيليها داشت در قتل عام فلسطينيها در صبرا و شاتيلا نقش اصلي را عهدهدار بود و… عليرغم مشاركتش در قتل كاردار جمهوري اسلامي محسن موسوي و فرمانده سپاه در لبنان احمد متوسليان و خبرنگار عكاس خبرگزاري جمهوري اسلامي كاظم اخوان و راننده آنها، با سفير جمهوري اسلامي و مقامات ايراني كه به لبنان ميرفتند ملاقاتهاي مستمر داشت و سر و ته او را ميزدند در دمشق بود و با خانواده اسد و پسر عبدالحليم خدام كه هنوز عليه رژيم دمشق برنخاسته بود، به شكار و تفريح مشغول بود. اوضاع او را اما كتابي كه راننده و محافظ سابقش در پاريس منتشر كرد به هم ريخت و دو سه ماهي زندگيش را جهنمي كرد. آنچه در كتاب پيرامون جنايات حبيقه آمده بود آنقدر اهميت نداشت كه شرح عشقبازيهاي او با زنان و دختران بسياري از شخصيتهاي سرشناس سياسي و اقتصادي لبنان، بعضي از اين زنان كه محافظ حبيقه جزئيات ديدارهاي پنهانيشان را با ايلي در هتلها و خانههاي ييلاقي و گاه در دفتر او در كتابش ذكر كرده بود در زمان انتشار كتاب همسرمرداني نامدار و مادر چند فرزند بودند. بعضي نيز در زمان داشتن روابط پنهاني با ايلي شوهر و فرزند داشتند. ايلي حبيقه دو ماه پس از انتشار كتاب در انفجاري شديد در داخل اتومبيلش به قتل رسيد. همه نشانهها حكايت از نقش عوامل سوريه در اين حادثه ميكرد. ظاهرا بعضي از پدران و شوهران متعصب از جمله ژنرال آصف شوكت شوهر خواهر بشار الاسد و رئيس مخابرات سوريه كه در كتاب خوانده بود همسرش از دوستان نهاني ايلي بوده و عاصم قانصوه رهبر بعث لبنان كه پاي دخترش به ميان آمده بود، تحمل آن را نداشتند كه با بودن ايلي حبيقه اين فضاحت ادامه يابد بنابراين او را به همانجائي فرستادند كه پيش از اين بشير جميل و كمال جنبلاط و مُفتي بزرگ لبنان شيخ حسن خالد و سردبير مجله الحوادث سليم اللوزي و… را فرستاده بودند. ديگر گروهها و احزاب مسيحي لبنان كه در لبنان جديد، به علت بستگيشان به سوريه جاي مهمي ندارند، يكي گروه «مَرَده» Maradeh ـ مريدان ـ است كه وابسته به سليمان فرنجيه جونيور است. اين سليمان كه در زمان قتل رفيقالحريري در كابينه عمر كرامي وزير كشور بود نوه سليمان فرنجيه رئيس جمهوري اسبق و فرزند توني نماينده سابق پارلمان است كه همراه با همسر و دو تن از فرزندانش در دل شب در قصرش در منطقه «اهدن» در شمال لبنان به دست تفنگچيهاي فالانژ به قتل رسيد. خاندان فرنجيه منهاي حميد برادر سليمان و پسرش سمير (عضو فعلي پارلمان لبنان در گروه سعدالحريري) با خاندان حافظ الاسد از ديرباز در ارتباط نزديك بوده است و امروز نيز سليمان فرنجيه جونيور پوست و گوشتش وابسته به دمشق است به همين دليل نيز روياروي دولت و گروه 14 مارس ايستاده است. قابل ذكر است كه حزب قومي سوري اشتراكي (ملي گرايان سوسياليست كه خواهان وحدت لبنان و سوريه هستند) گو اينكه بدنهاش هم چون شاخه لبناني حزب بعث از مسلمانان سني و شيعه و علوي تشكيل شده اما رهبري آن همه گاه در دست مسيحيان ارتدوكس بوده است. اصولا ارتدوكسها چه در فسطين و چه در لبنان ارتباط نزديكي با قوميهاي عرب داشتهاند. جورج حبش رهبر تاريخي جبهه خلق براي آزادي فلسطين و قوميگراي معروف و ميشل عفلق بنيانگذار حزب بعث هم از اين طايفه هستند و بودند. (وقتي عفلق در عراق به مرض سرطان مرد صدام حسين كه باد اسلامگرائي در دماغش افتاده بود و ميخواست جاي خميني را كه در حسرت كربلا مرده بود بگيرد، مدعي شد ميشل عفلق قبل از مردنش اسلام آورده و نام عبدالله را براي خود برگزيده است. اين سخن صدام خيلي از بعثيهاي مسيحي ارتدوكس را مثل ايلي افرزلي كه در لبنان سنگ بعث را به سينه ميزدند دلخور كرد. سليمان الفرزلي نويسنده معروف لبناني و برادر ايلي جانشين دبيركل بعث طرفدار عراق لبنان، مقالهاي نوشت كه ما به خاطر دو گرم گوشت پيرو راه عفلق نشديم. و منظورش حكايت ختنه كردن عفلق در 75 سالگي در بستر بيماري بود…) و سرانجام بايد به گروه «التيار الوطني الحر» يا تجمع مليون آزاد ژنرال ميشل عون اشاره كنم كه در غياب او يعني زماني كه در فرانسه تبعيد بود تشكيل شد و اميرزاده فاروق ابياللمع از ديپلماتهاي برجسته لبنان آن را اداره ميكرد. با آنكه عون بازگشت خود را به لبنان مديون خون رفيقالحريري و قيام گروه 14 مارس عليه سوريه است اما از همان لحظه بازگشت به عشق رياست جمهوري چون فكر كرد بالاخره بايد با دشمن قديمياش سوريه و جمهوري ولايت فقيه كنار بيايد، به ناسازگاري با گروه 14 مارس آغاز كرد و بعد با حسن نصرالله عهده مودت بست، و با اين كار پايگاه خود را در ميان مسيحيان لبنان و سنيها از دست داد.
احزاب مسلمانان لبنان چندان زياد نيستند. شيعيان جنبش امل و حزبالله را دارند كه دربارهشان پيش از اين نوشتهام. دروزيها حزب سوسياليست پيشرو را دارند كه وليد جنبلاط رهبر آن است. و يك نيمچه حزب به اصطلاح دمكرات به رهبري طلال ارسلان.
سنيها گرد محور شخصيتها ميچرخند. مهمترين تجمع سنيها جمعيت خيريه مقاصد است كه از نظر مالي از سوي سعوديها تقويت ميشود و ديرسالي با سوريه روابط حسنه داشت اما امروز اكثريت اعضايش دشمن سوريهاند. حزب بعث وابسته به سوريه، حزب سوسياليست علويهاي طرابلس، گروههاي ناصري لبنان كه رهبر عمدهترين آنها «كمال شاتيلا» و «ابراهيم قليلات» سالهاست از ترس سوريه در فرانسه زندگي ميكنند پايگاهي در ميان مردم ندارند. كساني از ناصريها مثل عبدالرحيم مراد هم كه دست در بيعت سوريها دارند و به وزارت و وكالت هم رسيدند امروز بياعتبار هستند. ميماند گروه «المستقبل» و يا آيندهگرايان كه رفيقالحريري آن را بنياد كرد و از هر طايفهاي درآن نشان است. اين گروه با داشتن تلويزيون و روزنامه «المستقبل» و امكانات مالي بسيار با گذشت زمان و خاصه پس از قتل رفيقالحريري، محور تشكلي شد كه با عنوان جبهه 14 مارس تمام گروههاي سياسي مسيحي و مسلمان ضد سوريه از كتائب و مليون آزاده و نيروهاي لبناني گرفته تا سوسياليستهاي پيشرو و وليد جنبلاط و ماركسيستهاي مستقل عطاءالله را زير چتر خود آورده است. سعدالحريري فرزند رفيقالحريري رهبري جبهه را عهدهدار است و با آنكه در انتخابات پارلمان اكثريت كرسيها را به دست آورد اما به علت نداشتن تجربه سياسي، رياست دولت را به فؤاد سينيوره دوست نزديك پدرش و وزير دارائي او واگذار كرد كه در بحران اخير الحق نشان داد دولتمرد قَدَري است.
شنبه 12 تا دوشنبه 14 اوت
سرانجام قطعنامه 1701 بعد از تعديلاتي كه لبنان خواستار آن بود در شوراي امنيت به اتفاق آرا تصويب شد. و آنطور كه كوفي عنان دبيركل سازمان ملل گفته است از ساعت 5 صبح بامداد دوشنبه 14 اوت اين قطعنامه به اجرا گذاشته خواهد شد. فقط كافي است مقاله حسين بازجو نماينده ولي فقيه را در كيهان بخوانيد تا بدانيد رژيم عليرغم همه ادعاهايش تا چه حد از اين قطعنامه و پيامدهايش وحشتزده و آشفتهحال است. مطابق رؤياهاي محسن رضائي در «بازتاب» و حسين بازجو و «مسيح اعور» در جمهوري اسلامي جنگ لبنان، آغاز نابودي اسرائيل و محو صهيونيستها و تحقق خواست تحفه گرمسار است. اما با صدور قطعنامه ظاهرا اسرائيل به همه خواستهايش رسيده است. ارتش لبنان با كمك نيروهاي بينالمللي در مرز لبنان با اسرائيل مستقر ميشود، و منطقه فاصل بين رودخانه ليطاني (كه بخشي از نيروهاي اسرائيلي در آخرين روز يكشنبه به ساحلش رسيدند) و مرز لبنان و اسرائيل منطقه خالي از نيروهاي غير از ارتش لبنان و نيروهاي بينالمللي زير چتر سازمان ملل خواهد شد. اسرائيل سالها همين را ميخواست. در مقابل دولت لبنان نيز به موجب قطعنامه، به بازي سوريه در مورد مزارع شبعا خاتمه ميدهد. يعني اينكه اسرائيل مزارع شبعا را به لبنان باز ميگرداند. و در مقابل حزبالله خلع سلاح ميشود. دست جمهوري ولايت فقيه و جمهوري ولايت بعث سوري از لبنان كوتاه خواهد شد، و ققنوس لبنان از خاكستر خود اين بار با كمك جامعه جهاني به پا ميخيزد ويرانهها را ميسازد و ديگر نگران نخواهد بود به قول فؤاد سينيوره «ديگران جنگ خود را به لبنان بياورند و سرزمين ما را ويران كنند».
قطعنامه شكست افتضاح آميز براي جمهوري اسلامي، سوريه و حزبالله است. حسن نصرالله ديگر نميتواند با موشكهاي ولي فقيه براي خود مشروعيت بخرد، حالا اگر ميخواهد به حضور خود ادامه دهد بايد صد در صد لبناني شود، برود و در رودخانه ليطاني، چرك و كثافت ولايت فقيه و بعث سوريه را از تن و روح خود بشويد. بعد به صور برود، درب خانه بانو رباب صدر را بكوبد و بگويد يكي از آن قباهاي پاك امام موسي صدر را بدهيد تا بپوشم چون ديگر حاضر به پوشيدن لباده مرحمتي سيد علي آقاي نايب امام زمان نيستم. (تفصيل لبنان بعد از قطعنامه ميماند براي هفته بعد)
August 18, 2006 08:26 AM