|
September 06, 2006هجدهمین سالگرد اعدام دسته جمعی زندانیان سیاسیاین روزها مصادف است با هجدهمین سالگرد اعدام هزاران زندانی سیاسی در ایران؛ زندانیانی که بنا بر قوانین خود حکومت اسلامی و در دادگاه های انقلاب اسلامی به چند سال زندان محکوم شده بودند و اکثر آنها مدت محکومیتشان تمام شده و اضافه در زندان نگاه داشته شده بودند و در انتظار آزادی بودند. این قتل عام هولناک در فاصله سه ماه از مرداد تا آبان سال 1367 در جریان یک پرسش و پاسخ چند دقیقه ای یا کمتر توسط هیات سه نفری منصوب از سوی آیت الله خمینی به اعدام محکوم و به طور جمعی به دار آویخته شده و در گورهای جمعی مدفون شدند. مریم احمدی در دومین بخش از ویژه برنامه رادیو فردا درباره اعدام های دسته جمعی سال 67، در مصاحبه با دکتر رضا غفاری و مینا انتظاری از زندانیان جان به دربرده آن سالها و علیرضا نوری زاده تحلیلگر سیاسی مسائل ایران، جوانب مختلف این وقایع را بررسی می کند.
«شگفت آورترین رویداد ایران امروز در تابستان 1367 رخ داد. برای نخستین بار در ایران صدها نفر به این عنوان که به خدا، جهان بعد از مرگ و روز رستاخیز اعتقاد ندارند، اعدام شدند، حتی شمار بزرگتری به نام محارب با خدا به روی چوبه های دار رفتند. این اعدام های مخفیانه با فتوای پر سر و صدایی در محکوم ساختن سلمان رشدی به جرم ارتداد مقارن بود. با آن که بسیاری از مردم جهان با تهدیدی که متوجه جان سلمان رشدی شد، آشنایی دارند، ولی کمترین کسی از این حقیقت که از همان احکام مذهبی کهنه برای توجیه یک کشتار جمعی بهره برداری به عمل آمد، آگاه است. پاسخ واقعی درباره اعدام های جمعی را باید در فعل و انفعالات درون رژیم جستجو کرد. با پذیرش آتش بس، خمینی ناگهان دریافت آن سیمان پربهایی را که به وسیله آن گروه های نااهمگون پیروانش با هم پیوند یافته بودند، از دست داده است. به منظور تحکیم مبانی وحدت در دستگاه حاکمه، خمینی سیاست دو سویه ای را طراحی کرد که یک وجه آن فتوای اعدام سلمان رشدی و وجه دیگرش همین اعدام ها بود. با صدور فتوای قتل سلمان رشدی، نه تنها موجبات انزوای هرچه بیشتر کشور فراهم می آمد، بلکه موانعی در راه حصول تفاهم با غرب در آینده سر می کشید که اگر هم نه غیرقابل رفع، به سختی برطرف شدنی بود. از این مهمتر کشتار جمعی بود که ظرفیت واقعی پیروان خمینی را در بوته آزمایش می گذاشت. کوتاه سخن این که حمام خون با این هدف برپا گردید که هم یک غسل خون باشد و هم یک پاکسازی درونی. این هدف با مجبور شدن آیت الله منتظری به استعفا به عنوان جانشین آقای خمینی دقیقا به تحقق پیوست.» علیرضا نوریزاده نیز درباره زمینه سیاسی اعدام های گسترده تابستان 67 تحلیل مشابهی ارائه می دهد. علیرضا نوری زاده: در آن زمانی که ما صحبتش را می کنیم، کشور در شرایطی که در جبهه های جنگ شکست بعد شکست به گونه ای است که شرایط را به صورتی بسیار تلخ و عجیب درآورده و آیت الله خمینی آبروی خود را معامله می کند و با پذیرش قطعنامه آنچه را که تا آن روز رد کرده بود، می پذیرد و رژیم در شرایط بسیار بدی قرار دارد از نظر داخلی، اوضاع اقتصادی و اوضاع امنیتی و آیت الله خمینی هم بیمار است. خب در این شرایط باید نگاه کرد که عوامل قدرت و کسانی که خود را بازیگران بعد از آیت الله خمینی می بینند، وضع را چگونه می بینند. از نظر آقای هاشمی رفنسجانی، احمد خمینی، آقای ری شهری و تا حدودی آیت الله خامنه ای شرایط به گونه ای است که نگران کننده است. فردی که به عنوان قائم مقام ولی فقیه از جانب مجلس خبرگان انتخاب شده، فردی نیست که با خواست ها، آرزوها و بلندپروازی های آنها هماهنگی داشته باشد. انسانی است مومن به پرنسیپ هایی. او انسانی است که به هر قیمتی نمی تواند قدرتمداری را توجیه کند. بنابراین اینها همه برایشان جای نگرانی دارد. در این شرایط است که عملیات فروغ جاویدان آقای مسعود رجوی هم به دادشان می رسد. عملیات که به شدت آیت الله خمینی را نسبت به آن وحشت زده و نگران می کند و آیت الله خمینی را به این تفکر وا می دارند که این بخشی از توطئه ای است که الان ریخته شده و در درون کشور هم نیروهای اینها و نیروهایی که در زندان ها هستند، همه در هماهنگی کامل با هم قصد براندازی رژیم را دارند و اگر به سرعت حرکت نکنند، نظام از دست خواهد رفت. در این شرایط است که آیت الله آن فرمان عجیب خود را صادر می کند و آن هیات سه نفره مامور می شوند که در زندان ها رسیدگی کنند چه کسی منافق است، چه کسی به اسلام ناب و ولایت فقیه اعتقاد دارد. در داخل زندان ها هم حرکت هایی ایجاد می شود که من نمی دانم خودجوش بوده یا برنامه ریزی شده، به هر حال در داخل زندان ها نیز شعارهایی داده می شود، زندانیانی به نفع مجاهدین و علیه نظام تظاهراتی می کنند. همه این ها دست به دست هم می دهد و آن برنامه کشتار وحشتناک را به همراه دارد. م . ا: به گفته کسانی که در سال 67 در زندان بودند، در داخل زندان ها هم برای اعدام ها زمینه سازی می شد. مینا انتظاری که در اردیبهشت ماه سال 67 از زندان بیرون آمد، می گوید: زمینه اعدام های گسترده از مدت ها قبل چیده شده بود. مینا انتظاری: قتل عام سال 67، تصمیم گیری یک شبه و یک هفته نبود به هیچ وجه. لاجوردی بارها در بندها آمد گفت که اگر ما حس کنیم دو ساعت دیگر نظام ما در حال فروپاشی است، یک ساعت پیش از آن همه شما را از بین می بریم و نمی گذاریم زندانی سیاسی بماند و برود خارج قهرمان شود. پاییز 66 همه ما را صدا کردند و یک سری سئوال از ما کردند، دسته بندی هایی در زندان کردند. سئوال هایی هم که کردند دقیقا عین همان سئوال هایی بود که سال 67 در قتل عام ها کردند. جرم ما را می پرسیدند، نظرمان راجع به سازمانمان، نظام. همانجا فهمیدیم که رژیم برنامه هایی دارد. از اواخر 64 و اوایل 65 که همه ما را به اوین منتقل کردند، تقریبا دیگر زندانیانی بودیم که پنج سال همه جور شکنجه و فشاری را تحمل کرده بودیم. م . ا: دکتر رضا غفاری از زندانیان جان به در برده دهه 60 و نویسنده کتاب خاطرات یک زندانی از زندان های جمهوری اسلامی هم می گوید: رضا غفاری: قتل عام چیزی نبود که رژیم بدون حساب و کتاب رفته باشد داخلش. قبل از این که قطعنامه سازمان لل و پایان جنگ توسط جمهوری اسلامی و خمینی قبول شود، رژیم با تمامیت خودش یک برنامه کامل برای اعدام زندانیان در دستور کار گذاشته بود و از شش ماه قبل این برنامه را به اجرا گذاشته بود و از زندانی به زندان های دیگر می رفت و می گفت: کمیته عفوی خمینی تشکیل داده و این کمیته «عفو امام» با سئوالاتی که می کردند ادعا می کردند می خواهد تصمیم بگیرد اصلا زندانی سیاسی دیگر ما نداشته باشیم و ما البته آن زمان خوشبینی های زیادی داشتیم و گفتیم شاید بعد از جنگ می خواهند آزاد کنند زندانیان را. ولی غافل از این که رژیم با تمامیت وجودش به صورت یک ماشین کامل اعدام درآمده بود و این ماشین اعدام فقط منتظر دستور خمینی بود.
|