September 22, 2006

… مكن به فسق مباهات و زهد هم مفروش!

يكهفته با خبر

سه‌شنبه 12 تا جمعه 15 سپتامبر
ولايت، زميني يا آسماني؟ مسأله اين است
پيشدرآمد: با آنكه خميني در چندين رساله و كتاب از جمله حكومت اسلامي و نامه‌هاي كاشف‌الغطاء و اعلاميه‌هائي كه در روزهاي پس از پاريس منتشر كرد، هدف خود را از دستيابي به قدرت كم و بيش گاه صريح و زماني در پرده مصلحت عامه، و امت و مشروعيت ناشي از بيعت مردم ـ با او ـ بيان كرده بود و تركيب جمهوري اسلامي تركيب ناآشنا و گنگي براي خواص جامعه نبود، اما مفهوم و معنا و ابعاد حضور فردي با عنوان ولي فقيه در رأس قدرت با تعابير ضد و نقيض هم از سوي او و هم از جانب آقاي منتظري كه جن ولايت را در خبرگان اول از شيشه بيرون آورد و همچنين بعد از او از جانب سيدعلي آقا و اصحابش و طي دهه گذشته از جانب اصلاح طلبان و شماري از متوليان قدرت، هنوز هم بعد از 27 سال داراي تعريف و جايگاه شرعي و قانوني مشخصي نشده است.

خميني اگر چه مرجع و مجتهد بود اما با بودن شخصيتهائي چون آيت‌الله مرحوم سيد ابوالقاسم خوئي، مراجع ثلاثه قم شريعتمداري، گلپايگاني، مرعشي نجفي، حاج آقا حسن طباطبائي قمی، مرحوم سید احمد خوانساري، مرحوم سيد محمد روحاني و يك دوجين مرجع و ملاي مجتهد ديگر، آنقدر هوش و ذكاوت داشت كه مدعي نيابت خاصه امام زمان، و داشتن مأموريت الهي و گزيده شدن از عالم بالا نشود. تودهني او به فخرالدين حجازي كه گفته بود «امام فروتني كنار نه و بگو كه خودتي» از همين هوشمندي مايه مي‌گرفت وگرنه خوب مي‌دانست در كشوري كه مدير بزرگترين مؤسسه مطبوعاتش افتخار خواهد كرد كه در كودكي در دماوند تفاله چاي او را خورده و به‌همين دليل نيز نور رستگاري از همان زمان در دلش ظاهر شده، و كساني خاك نعلين او را مي‌تراشند و به عنوان تربت شفابخش در گلوي بيماران رو به مرگ مي‌ريزند، خيلي ساده مي‌شود فرّه ايزدي را به نفع خود مصادره كرد و با منظر ضحاكي، لباس فريدوني پوشيد. خميني البته گاه به گاه به ذكر مطالبي از اين دست پرداخته كه: «ولايت فقيه همان ولايت رسول‌الله است… صحيفه نور جلد اول ص 26» اما همو هنگام نصب مهندس بازرگان به عنوان نخست وزير موقت، ضمن اشاره به اينكه داراي ولايت شرعي است بلافاصله از اعتمادي كه ملت به او دارد و در واقع مشروعيتي كه بيعت به او داده سخن گفت و براساس همين مشروعيت نيز بازرگان را به نخست وزيري منصوب كرد.
در دوران حكومت خميني يكبار او خود را فراتر از مردم قرار داد و متوسل به بند نافي شد كه تا آسمانش مي‌برد و آنهم در زمان عزل بني‌صدر از رياست جمهوري بود. «امروز وظيفه من عزل اوست حتي اگر فرياد مرگ بر خميني را در همه كشور بشنوم ـ نهضت امام خميني، حميد زيارتي (روحاني) ص 351 ـ 354».
با اينهمه، خميني نه در اعمال حاكميت و نه در بسط مفهوم ولايت و قبض حاكميت ملي، مستقيما خود را به آسمان وصل نكرد. برعكس او خيلي هم زميني بود به همين دليل نيز وقتي خامنه‌اي كوشيد شرع را در برابر عرف قرار دهد و به اين وسيله زهر خود را در جان ميرحسين موسوي و دولتش خالي كند، چنان تودهني نثار سيد علي آقا كرد كه تا مدتها زبانش بند آمده بود. قصه احكام دولتي را پيش كشيد كه ارجح بر احكام شرع است و حكومت ما مي‌تواند اصلي چون حج را معطل كند، مساجد را به ويراني كشد و مصلحت حكومت بالاتر از شرع و آسمان است.
خميني شيفته قدرت بود اما مي دانست براي آنكه قدرت خانم ميل دَدَر نكند و سر بر بالين ديگري نگذارد بايد مردم را راضي نگاه داشت. مرتب مي‌گفت من خادم و نوكر اين ملت هستم، من از اين ملت خجالت مي‌كشم كه نتوانستيم وعده‌هامان را به او برآورده كنيم. «اين ملت بزرگوار بر ما منت دارد، ما مرهون بزرگواري و عزت و ايثار اين ملت هستيم…»
در جريان درگيري با آقاي منتظري نيز خميني از مشروعيت الهي خود براي عزل او استفاده نكرد بلكه از مكانيزم شوراي خبرگان منتخب مردم (كاري به نحوه انتخاب و تقلب و تدليس در آن ندارم) استفاده كرد. و در نهايت نيز حكومت را به مفهوم عام آن به ولايت مطلقه رسول وصل كرد. يعني به جاي تمركز روي مفهوم خاص ولايت فقيه، با وسعت بخشيدن به مشروعيت حكومتي كه با مكانيزم «رأي مستقيم ملت» انتخاب مي‌شود زمينه را براي استمرار حكومت حتي در غياب ولي فقيه آماده ساخت.

ولايت بعد از خميني
بعد از درگذشت خميني مطابق صفات اوليه‌اي كه براي فقيه اعلم و اصلح جهت تصدي منصب ولايت ذكر شده بود خامنه‌اي در رديف صدم هم قرار نمي‌گرفت. يك دوجين مرجع در قم و مشهد و تهران و نجف شرعا اهليتي به مراتب بيشتر از آقاي خامنه‌اي براي جانشيني خميني داشتند. (البته بسياري از آنها چون مرحومان خوئي و گلپايگاني و سيد محمد روحاني و وحيد خراساني اصولا ولايت فقيه را جز بر صغار و مهجوران و در امور شرعيه قبول نداشتند). تعديل قانون اساسي با موافقت خميني در روزهاي احتضاری و در واقع براي اين بود كه جنبه قانوني و مدني ولايت پررنگتر از جنبه شرعي و الهي آن شود. رفسنجاني با اين استدلال وارد شد كه «اعلميت و حتي اتقي بودن ساير آقايان مورد قبول ما است اما كشور نياز به شخصيتي مدير و مدبر دارد كه با احوالات جهان و اوضاع سياسي و اقتصادي و اجتماعي كشور آشنا باشد و بتواند در اين شرايط بحراني نظام را رهبري كند و اين شخص كسي به جز برادر عزيز جناب آقاي خامنه‌اي نيست…» اين گفته بعد از آنكه سه بار رأي‌گيري براي تشكيل شوراي 5 و سپس 3 نفره رهبري و در نهايت رهبري خامنه‌اي به نتيجه نرسيد و اختلاف بين اعضاي خبرگان به نقطه خطرناكي رسيده بود، سرانجام 54 رأي براي خامنه‌اي مسجل ساخت و او به رهبري انتخاب شد.
خامنه‌اي را جامه‌اي پوشاندند كه از هر حيث براي او گشاد بود اما به اعتقاد من او مي‌توانست با رفتار و عملكرد خود اين جامه را حداقل در چشم ملت، چنان زيبنده جلوه دهد كه جائي حتي فراتر از خميني نصيبش شود وشگفتا كه دو بار فرصتي چنانش نصيب شد كه كمتر صاحب قدرتي در سده اخير در ايران از آن برخوردار بوده است. (فرض كنيد كه در بهمن 57 شاه مجلس را منحل مي‌كرد و انتخاباتي آزاد با مشاركت مشتاقانه اكثريت مردم برگذار مي‌شد، دولتي ملي و ائتلافي با حمايت اكثريت مردم روي كار مي‌آمد و كشوري كه در آتش انقلاب و نارضايتي عمومي مي‌سوخت، اندك اندك به سوي آرامش و استقرار و سازندگي مي‌رفت. در چنين صورتي كمتر كسي گريبان شاه را مي‌گرفت و درباره 28 مرداد و اعدام و حبس مخالفان او را زير سئوال مي‌برد.) اين بين پرانتز را آوردم كه البته در حد يك فرض بود، تا آشكار كنم اگر خامنه‌اي در مقابل از فرصتي كه تاريخ و مردم در اختيار او گذاشتند استفاده كرده بود امروز نه محتاج چاه جمكران بود و نه دلبسته خزعبلاتي مي‌شد كه امثال جنتي و مصباح يزدي و اصغرحجازي و جمعي از طلاب دلسوخته خط امامي در رابطه با الهي بودن و لايتش و ارتباط و اتصالش با امام زمان، رديف مي‌كنند. دوم خرداد (مه 97) اين فرصت را ملت به خامنه‌اي داد. ميليونها ايراني با مشاركت در انتخابات به تغيير آرام و گام به گام رأي دادند. اگر هر رهبر عاقلي جاي خامنه‌اي بود به جاي آنكه رأي مردم را فقط تودهني به خود تلقي كند كه با همه قدرت و امكانات از شيخ علي اكبر روضه خوان نوري حمايت مي‌كرد، بلافاصله مي‌كوشيد در مقام حامي منتخب مردم در برطرف ساختن موانع از سر راه پروژه اصلاح نظام پشت و پناه خاتمي باشد و با گشودن پنجره‌هاي بسته راه ورود هواي تازه را به جامعه هموار كند. نكته جالب اينكه نه خاتمي و نه هيچكدام از ياران و متحدانش، حتي در دل، قصد حذف ولي فقيه يا بي‌اعتبار كردن و كاستن از شأن او نداشتند. بلكه برعكس كساني مثل كديور، حجاريان، عباس عبدي و حتي اكبر گنجي، در آن تاريخ مي‌كوشيدند با پررنگ كردن جلوه‌هاي عرفي رأس قدرت، از يكسو به او مشروعيتي مدني و مردمي بدهند و از سوي ديگر با نشاندن او در جايگاه نماد وحدت ملي و همبستگي بين آحاد ملت، همان نقشي را كه انقلاب مشروطيت براي شاه غيرمسئول قائل بود براي خامنه‌اي تضمين كنند. اما سيد علي آقا ظاهرا شايستگي آن را نداشت كه عنوان پدر ملت و مصلح و رهبر خردمند و دمكرات را نصيب خود كند به همين دليل از همان روز نخست آنچنان سنگهائي پيش پاي دولت و سپس مجلس ششم انداخت كه اصلاحات جوانمرگ شد و امكان متحول شدن نظام از درون از دست رفت. دومين بار پس از ماجراي 18 تير خامنه‌اي اين فرصت را يافت كه همچون پدري دلسوز فرزندان عاصي و دلشكسته خود را زير بال گيرد، جنايتكاراني مثل فرهاد نظري و دار و دسته انصار حزب‌الله و سعيد مرتضوي را كنار زند و مجازات كند و بعد هم به مرور خود را از مصائب سلطه سلطاني خلاص كند و محترم و معزز براي تبديل نظام ديني به نظام عرفي با دولت و نهادهاي جامعه مدني همراه شود.

شكست در زمين و نظر به بالا
خامنه‌اي اگر در دوران رهبري همان روش و نگرش دوران رياست جمهوري‌اش را داشت ناچار نمي‌شد امروز براي كسب مشروعيت نظر به بالا اندازد. او كه هرگز نتوانست مثل خميني مشروعيت فقاهتي و شرعي داشته باشد، تمام تلاشهائي را كه براي كسب مشروعيت برايش از سوي عرف گرايان حكومتي و غيرحكومتي دنبال شد با شكست روبرو ساخت. زمين را از دست داد با اين اميد كه از آسمان مشروعيت بگيرد اما در اين راه نيز موفق نخواهد شد و من دلايلش را در همين مقال ذكر خواهم كرد.
امروز با پس زده شدن و قلع و قمع اصلاح طلبان و خفقاني كه بر جامعه مدني،‌ دايره بحث و فحص فرهنگي و سياسي و نهاد روحانيت شيعه برقرار شده است ديگر حجاريان آدمي نمي‌تواند از مشروطه ولايتي سخن بگويد و يا كديور در رابطه با سلطان فقيه بنويسد. اما سخن آنها را حالا كسي مي‌گويد كه خالق خامنه‌اي و به تخت نشاننده اوست. هاشمي رفسنجاني كه اگر مي‌توانست تا كنون بارها عبا و عمامه را كنار گذاشته و چون زحمت تراشيدن ريش را هم نداشت با راحتي بيشتري كت و شلوار و كراوات پوشيده بود (اينها البته چيزي از مسئوليتهاي او در كشتار و فساد و مصائبي كه امروز جامعه به آن مبتلاست نمي‌كاهد) نخستين بار اوائل دهه هشتاد خورشيدي صحبت از زميني بودن ولايت به ميان آورد. او طي سخناني كه در روزهاي 26 و 27 و 28 آبان 1381 در اغلب روزنامه‌ها به چاپ رسيد يادآور شد «ما از پيش از انقلاب هم پديده قدرت و حكومت را با نگاهي زميني مي‌نگريستيم، البته بعضي آمدند و جنبه متافيزيكي و آسماني قدرت را مطرح كردند كه ما آن را قبول نداريم. امام هم همين را مي‌گفت و مشروعيت را به مردم مي‌داد». رفسنجاني سپس در مناسبتهاي مختلف از جمله در پاسخي كه به طلبه‌هاي حزب‌اللهي مي‌دهد (كه او را به نفي الهي بودن ولايت سيد علي پائين خياباني تبريزي ملقب به خامنه‌اي متهم مي‌كنند) تأكيد مي‌كند: «امام با شوراي رهبري مخالف بود اما من و آقاي طالقاني طرفدار شورا بوديم و حذف شوراي رهبري از قانون اساسي در سال 68 كار بيخودي بود. براي اداره حكومت نمي‌توان به فتواي يك فرد، هر فردي که باشد، عمل كرد. بايد شورائي در كشور باشد ـ به جاي ولي فقيه ـ كه مسائل اساسي جامعه را بررسي كند تا نظرات اين شورا پشتوانه قوانين باشد…» طلبه‌هاي حزب‌اللهي (بخوانيد عمله اكره مصباح يزدي) اين سخنان رفسنجاني را در «رنجنامه‌اي» كه به او مي‌نويسند كاملا آشكار مي‌كنند. «صريح كلام شما اين است كه براي اداره يك حكومت نمي‌توان به فتواي يك فرد خواه هر فردي عمل كنيم و بايد شورائي در كار باشد… اين عبارت شما تصريح دارد كه مراد شما از شوراي فتوا همان شوراي رهبري است… ثانيا تصريح مي‌كنيد كه حذف شوراي رهبري از قانون اساسي در سال 68 كار بي‌اساسي بوده است…» رفسنجاني در پاسخ اين عده از خميني نقل قول مي‌كند كه آن بابا خودش مشروعيتش را از مردم مي‌گرفت و چپ و راست مي‌گفت «با ملت باشيد، حساب خود را از ملت جدا نكنيد، بايد دنبال ملت باشيد…» رفسنجاني در جوابيه خود كه با امضاي محسن پسر بزرگش منتشر شد مي‌گويد: «نبايد براي ولي فقيه شخصيت متافيزيكي متصور شد… اسلام دين قانون است، پيغمبر خدا هم خلاف قانون نمي‌توانست بكند، خدا به پيغمبر مي‌گويد اگر يك حرف خلاف بزني، رگ گردنت را قطع مي‌كنيم، حكم قانون است…».
سيدعلي آقا با شكست در كسب مشروعيت مردمي كه دلائلش را هم در انتخابات دوم خرداد ديديم هم در 18 تير و هم امروز در نفرت گسترده ملت نسبت به سلطان فقيه مشاهده مي‌كنيم. به دنبال مشروعيت آسماني افتاد كه اكتساب آن خيلي ساده است «يعني با هزينه كردن ميلياردها ريال و دلاري كه تحت تصرف حضرت ماست و اجير كردن مزدوراني از طايفه شيخ علي جاهل مشكيني و احمد جنتي و شيخ تقي مصباح يزدي و اراذل و اوباش او و انصار حزب‌الله و حفر دو چاه در جمكران و اعزام مشتي جن گير و دعا نويس به شهرها و روستاها كه در رابطه با تماسهاي حضرت ما با امام زمان و پيغمبر و جبرئيل سخن بگويند و داشتن قمر وزيري مثل اصغر حجازي و شمس وزيري چون شيخنا محمدي گلپايگاني و نوكراني از نوع ميرزاعلي اكبرخان ولايتي، و محمود احمدي‌نژاد، اتصال حضرت ما با عالم بالا برقرار مي‌شود به گونه‌اي كه مرده متحركي چون شيخ علي مشكيني را وا مي‌داريم نظام ما را الهي بخواند و ما را فرستاده خدا بنامد…».
بله، به همين سادگي سيدعلي آقا شده است فرستاده خدا و نايب برحق خاصه قائم‌آل محمد.
جمعي از فضلا و طلاب (بخوانيد عمله اكره مصباح يزدي و حقوق بگيران اصغر حجازي) در پاسخي به نامه رفسنجاني، ضمن تأكيد بر آ‌سماني بودن رهبري منشاء مشروعيت مردمي آن را به كلي رد مي‌كنند. به اين ترتيب سيد علي آقا كه حتي اجازه اجتهادش نيز خريداري شده (نقدي و شغلي، و نمادش سيد محمود هاشمي شاهرودي در قوه قضائيه، ناصر ابوالمكارم در جايگاه مراجع سبعه و صافي گلپايگاني در مقام متولي مبرات و اوقاف ابوالزوجه حاج آقا رضا گلپايگاني است كه اين هر سه جواز اجتهاد به رهبر دادند).
مشكيني نيز بر اين امر صحه مي‌گذارد. نكته جالب اينكه خامنه‌اي در مرحله بعد از مرگ گلپايگاني و اراكي و خوئي، خيزي برداشت تا مقام مرجع اعلا را از آن خود كند اما چشم غره پيروان بهجت و وحيد خراساني و ميرزا جواد تبريزي در ايران باعث شد كه اطلاعيه بدهند آقا مرجع شيعيان خارج از ايران است، هنوز اما مركب اين اطلاعيه خشك نشده بود كه صداي پيروان آقاي سيستاني بلند شد كه با بودن حضرتش جنابعالي چكاره‌ايد؟ و بعد هم اتباع مرحوم سيد محمد شيرازي و در پي آ‌ن سيد محمد حسين فضل‌الله كه با دريافت 70 ميليون دلار از عبدالحسين بهمن كويتي حالا خود كوس امارت و مرجعيت مي‌زد به آقا يادآور شدند سيدنا به همان مقام ولايت بسنده كن تا كلاهمان در هم نرود. به عبارت ديگر رهبر جمهوري اسلامي نه توانست مردم را داشته باشد نه نهاد روحانيت شيعه را، منهاي مزدبگيران و چغندر و لاستيك فروشاني از تيره ناصر ابوالمكارم و حضرت قفقازي!!. چنين است كه امروز چاه جمكران پرزائر و دكان مهدويت و دعانويسي و جن گيري پررونق شده است. و من ترديدي ندارم سيد علي آقا به دست مبارك خود نقطه ختم بر بدعت نامبارك ولايت فقيه خواهد گذاشت. پيدا كردن نايب ديگري براي امام زمان كه بندنافش به آسمان هم وصل باشد در زماني كه چپ و راست رژيم آبروئي براي هيچ ملائي باقي نگذاشته‌اندكار حضرت فيل است ضمن آنكه مردم نيز ديگر حاضر نخواهند بود خليفه‌اي را با عنوان ولي فقيه با سلطه مطلقه پذيرا شوند. اين قباي گشاد در آينده‌اي نه چندان دور از تن سيدعلي آقا فرو خواهد افتاد. در اين امر ترديد نكنيد.

فريبكاران جهان متحد شويم
شنبه 16 تا دوشنبه 18 سپتامبر
منظره نشست سران جنبش غيرمتعهدها در هاوانا، درست شبيه تصويري بود كه سي چهل سال پيش در اغلب مغازه‌هاي تهران به چشم مي‌خورد. يكسوي تصوير آدمي سرحال با پاپيون نشسته بود و در برابرش انبوهي پول و سوي ديگر آ‌دم مفلوكي كه موش از سر و كله‌اش بالا مي‌رفت و قفسه‌هاي مغازه‌اش همه خالي بود. زير تصوير اول نوشته شده بود عاقبت نقد فروش و زير تصوير دوم عاقبت نسيه فروش. ديدن آدمهاي ورشكسته‌اي كه در كنار شماري از رهبران صاحب نام و معتبر جهان مثل رهبران هند و مالزي و اندونزي كه اولي و سومي كشورهاي پايه‌گذار جنبش غيرمتهدها در «باندونگ» در نيمه دهه پنجاه قرن بيستم بودند، مي‌كوشيدند سري توي سرها درآورند واقعا مضحك مي‌نمود. احمدي‌نژاد، چاوز، مورالس، رئيس مجلس كره شمالي كه به جاي رهبر معظم كيم جونگ ايل در كنفرانس شركت كرده بود براي آنها كه ولادت جنبش غيرمتعهدها را با حضور نهرو، تيتو، سوكارنو، عبدالناصرو… به ياد دارند گوياي اين واقعيت بود كه جهان چقدر طي نيم قرن گذشته عقب رفته است. به قول ابراهيم نبوي «فتنه‌هاي چكمه پوش» در هاوانا ميهمانان رائول كاسترو و اخوي رهبر معظم انقلاب كوبا بودند كه با آن قيافه نزار بر تخت بيمارستان هنوز هم قصد ندارد سايه سنگين خود را از سر ملت بيچاره‌اش كم كند. فريبكاران جهان در هاوانا دست در دست هم فحشهاي چارواداري را نثار آمريكا مي‌كردند كه روزگاري براي براي جنبش غيرمتعدها اعتباري قائل بود اما حالا با فروپاشي اتحاد شوروي آيا اصولا غيرمتعهد معنائي هم دارد؟ رهبران هند و اندونزي و مالزي كه بهترين روابط را با غرب و به ويژه آمريكا دارند ضمن اعتراض شديد به تبديل شدن نشست هاوانا به تجمع پوپوليست‌هاي فحاش، حساب خود را از همان آغاز از حساب احمدي‌نژادها و چاوزها جدا كردند. و دور نيست كه جنبش غيرمتعهدها به جنبش فريبكاران شارلاتان تبديل شود.

September 22, 2006 10:50 AM






advertise at nourizadeh . com