پشمينه پوش تندخو كز عشق نشنيدست بو…
يكهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سهشنبه 10 تا جمعه 13 اكتبر
پيشدرآمد: مجلسي كه سيد علي آقا پائين خياباني اين هفته در بيت مبارك برپا داشته بود از هر نظر ديدني و قابل تأمل بود. نايب امام زمان معمولا همه ساله در ماه مبارك دو سه بار افطاري ميدهد. در افطاري نخست از اهل بيت و خانواده چاكران آستان ملك پاسبان پذيرائي ميكند و افطار دوم از آن اركان نظام و پايوران درجه اول جمهوري ولايت فقيه است. در سالهاي رياست خاتمي هر سال از تعداد پايوران كم ميشد به گونهاي كه بسياري از وكلاي سرشناس اصلاح طلب با آنكه در مجلس جزو هيأت رئيسه يا رؤساي كميسيونهاي فرعي مجلس بودند، به افطار رهبری دعوت نميشدند.
تصاويري كه آن روزها از پيش و پس افطار و نماز مغرب و عشاء به امامت ولي فقيه منتشر ميشد جمعي را نشان ميداد كه در چهرههاشان بيش از هرچيز ميشد نفرت و عصبانيت را مشاهده كرد. پيدا بود كه سخنان سيدعلي آقا در مجلس آنقدر نيش و كنايه داشته كه خود خاتمي نيز در همة سالها، حال و روزي بهتر از وزراء و مسئولان بلندپايه نداشته است.
امسال اما مجلس افطار به گونة ديگري بود. نورچشمي نايب امام زمان چهار راه آذربايجان (همان تحفه گرمسار را ميگويم) به همراه وزرا و بلندپايگان دولتش دست به سينه اظهار نوكري ميكردند و در كنار سيدعلي آقا، هاشمي بهرهماني زانو ستون دست کرده، با چشمهائي كه همهاش كينه بود و نقشهكشي، گاه از زير چشم نگاهي به احمدينژاد ميانداخت كه «خدمتت ميرسم بوزينه، خيال كردي با كمك اربابت ميتواني خدشه بر اعتبار و منزلت من وارد كني، از تو بزرگترش را لقمه چپ كردم، تو كه رقمي نيستي…» آنسوتر خاتمي نشسته بود، تو گوئي متهمي بود كه جهت آماده شدنش براي شكنجه، شكنجهگران مدتي سر به سرش گذاشتهاند و چيزي نخواهد گذشت كه داغ و درفش را ميآورند و به جانش ميافتند.
تصويرهاي افطار سيدعلي آقا را در تلويزيون حاج عزت ميديدم، و برايم كاملا آشكار بود كه اين بساط ننگين جهل و جور و فساد به سراشيبي افتاده است. پايوران صف اول چنان از هم بيزار و نسبت به سيدعلي آقا عداوت و نفرت دارند كه فقط كافي است لحظاتي مسير نگاههاي آنها به يكديگر و چشم انداختنهاي گاه به گاهشان به سيد را با دقت دنبال كرد. خميني تشري ميزد و همه را سرجايشان مينشاند اين يكي كلاهش حتي براي محمدي گلپايگاني رئيس دفترش نيز پشمي ندارد. در مجلس افطاري همه ديدند كه سيدعلي آقا چطور قربان صدقه احمدينژاد ميرفت و از همه ميخواست حتي اگر حرف حسابي درباره دولت دارند و كاستيهاي تحفه گرمسار و گندكاريهاي او آنها را به فغان ميآورد لازم است انتقادات خود را درگوشي عنوان كنند چون البته ملت نامحرم است و نبايد از اين مقولات باخبر شود.
تنها يك روز قبل از افطاري سلطان فقيه، رئيس دفترش به كساني از جمله خاتمي و حسن روحاني و كروبي گفته بود حتما به افطاري بيائيد تا اين مردك ـ احمدينژاد ـ شلنگ تخته نيندازد. در ديداري با يكي از شخصيتهاي دانشگاهي كه دل در حلقه عرفان دارد و سرسپرده قديم و نديم مرحوم صالح عليشاه تابنده گنابادي است، محمدي گلپايگاني كه خود اهل شعر و حداقل متظاهر به عشق و كشف و شهود است گفته بود؛ وقتي اين بچه جُعلّق لات به ديدن آقا ميآيد تنم كهير ميزند. و در حيرتم كه سيد به چه چيز اين مردك دلبسته. استاد بزرگوار درپاسخش گفته بود مهر ناصرالدينشاه نيز به آن بچه مفنگي زشت مليجك همه را حيرت زده كرده بود. خُب فعلا كه سيدعلي آقا در ولايت سلطاني، از ناصرالدينشاه هم گذشته است و احمدينژاد هم مليجك اوست.
به جاي هر تفسيري سطوري از يك نامه را ميآورم. نامهاي از فرزند يك روحاني سرشناس كه با مجتبي وليعهد سيدعلي آقا دوستي داشت. پدر به مجتبي درس مي داد و پسر هم مباحثه او بود. تاريخ نامه دوازدهم مهر ماه است يعني پيش از مجلس افطاري ولي فقيه چهارراه آذربايجان…«سيد ـ خامنهاي ـ از آغاز ماه مبارك خيلي دير از اندروني به دفتر ميآيد. و اين فقط به خاطر خواب طولاني بعد از سحري نيست، بلكه حدود يك ساعت در سالني كه بين دفتر و اندروني است آدمهائي را كه نميخواهد در دفتر ببيند ملاقات ميكند. و از آنجا كه محمدي گلپايگاني معمولا بعد از ده صبح به دفتر ميآيد اين ديدارها از چشم او پوشيده است. ترتيب دهنده ملاقاتها آقا مجتبي و گاه اصغر حجازي است. اين نكته را بگويم كه حتي مجتبي اقرار ميكند كه آقاجانش بدجوري دچار ماليخولياي توطئه شده، به همه كس و همه چيز مشكوك است. به طوري كه چندي قبل سيدي از اقوامشان به نام سيد مهدي… بعد از سفري به كربلا و قبل از رفتن به مشهد به ديدار آقا آمد. در گذشته او بدون مشكلي شرفياب ميشد و معمولا سيد چيزي در كف دست او ميگذاشت. اين بار وقتي محمدي گلپايگاني خبر داد كه سيد در تهران است و وقت حضور خواسته، سيد گفته بود خودتان چيزي به او بدهيد و بگوئيد ما گرفتاريم. سيد مهدي به مجتبي متوسل شده بود ولي جواب سيد به پسرش نيز شبيه پاسخش به رئيس دفترش بود. سرانجام سيدمهدي به سراغ اصغر حجازي رفت كه از ديرباز با او آشنايي داشت. و به او گفت: در كربلا خوابي ديدهام كه بايد شخصا به ايشان بگويم در ضمن آقاي فياضي ـ از مراجع نجف كه اصلا افغاني است ـ نامهاي دادهاند كه من با دست خود به ايشان بدهم. اصرار سيد مهدي، سيدنا را بيشتر مشكوك كرد. به حجازي گفته بود گمانم آمريكائيها سيد را اجير كردهاند كه آسيبي به ما برساند. او را كاملا استنطاق ميكنيد بعدهم بايد لباسش را در دفتر عوض كند. مجتبي لباسي ميدهد كه او بپوشد. كاملا هم او را تفتيش كنيد. وقتي سيد مهدي… از اين امر مطلع شد سريعا به مشهد بازگشت و تلفني به پدر ـ پدر نويسنده نامه ـ گفت سيد به ته خط رسيده و كله پاشدنش دور نيست. در آن سالن بين دفتر و اندروني، معمولا سيفاللهي، حاج مرتضي رضائي ـ سردار جانشين فرمانده كل سپاه و رئيس دائمي و غيرقابل تغيير اطلاعات سپاه ـ حداد عادل، شيخ رمضاني ـ فرمانده سابق اطلاعات نيروي انتظامي كه حالا در ستاد كل خدمت ميكند ـ محسني اژهاي زائران بامدادي سيد هستند. وقتي اينها ميآيند و گزارشهاي جعلي درباره كشف توطئهها و پيروزيهاي چپ و راست در عراق و افغانستان و لبنان و آمادگي سرسپردگان در بحرين براي تسخير مجلس اين كشور به او ميدهند سيد كمي آرام ميگيرد. ولايتي سالها تخم چشم او بود اما وقتي ولايتي را به عربستان فرستاد و او در بازگشت كمي با لطف از ملك عبدالله سخن گفت و بعد هم كه سعود الفيصل به تهران آمد خيلي قربان صدقهاش رفت، از چشم آقا افتاد به طوري كه ديدارهاي روزانهاش حالا هفتگي شده آنهم نه در خلوت كه در حضور محمدي گلپايگاني و اصغر حجازي. سيد حتي نسبت به برادرانش سخت بدبين است و به اژهاي دستور داده مرتب او را در جريان نشست و برخاستها و ارتباطات آقا هادي و سيد محمد و سيد حسن بگذارد. چندي پيش به او گزارش دادند آقا هادي چند نوبتي با يك ديپلمات خارجي در كلوپ تنيس، بازي ميكرده و بعد هم با يكديگر و در ماشين آقا هادي از زمين خارج شدهاند. فعلا آقا هادي روز و شب زير نظر است و تلفنهايش تحت كنترل. در زمان سفر خاتمي به آمريكا، چنان درباره ملاقاتها و حرفهاي او گزارشهائي نوشتند و به آقا دادند كه بيچاره سيد يزدي بعد از بازگشت وقتي ديد وقت ملاقات نميدهند نزديك بود از وحشت سكته كند. فعلا حداد عادل قاپ او را دزديده است. وقتي سخنرانيش را به مناسبت يكصدمين سال تولد شهريار نوشت و به دستش داد چندين بار به مناسبت و بيمناسبت گفته بود اين دكتر حداد عادل واقعا يك نابغه است. مجتبي اما از پدرزنش بيزار است، درباره مادرزنش كه ديگر حكايت نفرت او عالمگير شده است… با وجودي كه خود سيد سعي ميكند حداقل در ظاهر خود را بياعتنا به پول و تجمل نشان دهد اما وضع فساد مالي در دفتر به گونهاي است كه فقط در جريان ارسال پول نقد به لبنان براي حسن نصرالله سه چهار ميليون دلار حيف و ميل شد. يك وقتي عبدالعظيم رضانيا كه در اطلاعات بود و به اسم ديپلمات به لبنان و عربستان رفت در گزارشي نوشته بود كه شاه سعودي و شاهزادگان به شيوه امراي قديم در قصر خود خزانه دارند و ميليونها دلار نقد در دسترس آنهاست كه به موقع لزوم به كساني كه ميخواهند مرحمت ميكنند، به طور خصوصي و دست به نقد اين كار را انجام دهند. مجتبي ميگويد آقاجانش هم خزانه درست كرده و سي چهل ميليون دلار و تومان و يورو هميشه در خزانه است كليد دست سيد حسن فرزند ديگر اوست و خدا ميداند چقدر از اين پولها جا به جا ميشود. هزينه دفتر ماهانه سر به فلك ميزند. خلاصه اينطور تصور كن كه دربار آقا هزار برابر دربار شاه و ملوك عرب و عجم براي اين ملت بيچاره هزينه دارد. فعلا در داخل دفتر چهار گروه از بام تا شام مشغول توطئه عليه يكديگرند. يكطرف مجتبي و اصغر حجازي، طرف ديگر محمدي گلپايگاني با حمايت پشت پرده هاشمي رفسنجاني و هيأت مشاوران از جمله ناطق نوري كه رئيس بازرسي است و ولايتي كه مشاور ارشد است، گروه سوم نظاميها هستند كه سيفاللهي سردسته آنهاست و بالاخره دسته چهارم حاميان احمدينژاد هستند كه شاخص آنها ميرسليم و فلاحيان هستند. حسن وارد دسته بنديها نشده اما مجتبي همانطور كه نوشتم با اصغر حجازي و دائي جانش «خجسته» كه شركت نفتي است و مسئول انتقال سهميه ولي فقيه از درآمد نفت به حساب مخصوص در بانك انصار المجاهدين و البته خزانه معموره سلطان فقيه، تيمي درست كرده كه سيد را در چنگ دارد…
آن سيد به قول تو پائين خياباني حالا از عرض خدائي پائين نميآيد. آن روزها كه فيلم دستگيري صدام حسين را پخش ميكردند چند روزي در خود فرو شده بود اما بعد حكايت فراموش شد. نكته نگران كننده اين است كه احمدينژاد به سيد گفته است يك سال به ما مهلت بدهيد ما بمب اتمي را تحويل ميدهيم. و وقتي اوائل شهريور آمد و گلايه كرد مجلس ركاب نميدهد و پولي را كه ما براي كار تحقيقات و خريد ـ تجهيزات و وسائل ـ ميخواهيم آزاد نميكند، سيد به حداد عادل گفت، شما مخالفان دولت را صدا بزنيد و بگوئيد ميدهم پدرشان را درآورند اگر باز هم در كار دولت سنگ بيندازند…»
نامه بخشهاي ديگري هم دارد كه ذكر آن هويت نويسنده را آشكار ميكند. اگر گفتم پدر نويسنده چندي مدرس مجتبي بود. خيالم جمع است كه آقا مجتبي تا حالا صدتا مدرس عوض كرده و در عين حال با بسياري از مدرسزادهها هم مباحثه بوده است. تصويري كه رويت كرديد عين واقعيتي است كه در چهارديواري مجتمع رهبري و رياست در چهار راه آذربايجان جريان دارد. اين را هم اضافه كنم كه سيد علي آقا كه گاهي سر به كوه ميزند از مدتها پيش به تجويز پزشكان روزانه ساعتي شنا ميكند آن هم در استخر سرپوشيدهاي كه برايش ساختهاند. شيشههاي سقف استخر رنگ بنفش دارد تا مبادا آفتاب به پوست مبارك نايب امام زمان آسيبي وارد سازد. براي خاتمه دادن به اين حكايت باز ميگردم به رمضان سال 1350 يعني هفت سال پيش از انقلاب. آقاي خامنهاي بعد از مدتي گرفتاري تازه نفسي به راحتي ميكشيد و منبر ميرفت و شبها تفسير ميگفت و… يكي از بستگان حاج شيخ احمد كفائي ملاي سرشناس خراسان، از دوستان قديمي پدرم بود و هتلي آبرومند داشت كه قبل از تأسيس هتل هايت مشهد، بهترين هتل شهر بود. در سفري كوتاه به مشهد در خدمت او بوديم. تني ديگر نيز از سردفتران و تجار و افراد متمكن هم بودند. بعد از افطار برخاست و گفت امشب بايد چراغ سيدي را برافروزيم. راه افتاد و به تفاوت از 500 تا دو سه هزار تومان از حاضران گرفت. بعد به يكي از كارمندانش گفت پاكتي بياورد. پولها را در پاكت گذاشت، و به مرحوم حاج آقا صادق قمي فرزند آن روز خيلي جوان حاج آقا حسن قمي مرجع معتبر ديروز و امروز داد كه اين را به رفيقت بده براي تعمير خانهاش. (شگفتا كه حاج آقا صادق در ولايت رفيقش در تصادفي مشكوك در پي سفري به اروپا و ديدارهائي با بعضي از مخالفان سرشناس هنگامي كه براي ديدار پدر به مشهد ميرفت به قتل رسيد.) آن شب مبلغي حدود ده هزار تومان براي تعمير خانه دو اتاقه سيد هبه شد. حالا سيد ميليون ميليون براي تعمير خانههاي حزباللهيهاي لبنان ميفرستد و باكش نيست كه نوجوانان وطنش با كليه فروشي اتاق رهن ميكنند و خانههاي ويران را داربست ميزنند.
شنبه 14 تا دوشنبه 16 اكتبر
فاشيسم ريشه بنيادگرائي در دو وجه1 ـ
روزي كه پرزيدنت بوش از فاشيسم اسلامي سخن گفت و اينجا و آنجا انديشمنداني خطر فاشيسم اسلامي را فراتر از خطر فاشيسم هيتلري و دوچهاي دانستند، به تریج قباي حافظان بيضه اسلام در دو وجه ولايتي و بن لادني و طالباني برخورد. اهل ولايت فقيه كف به دهان آوردند و اهل ولايت طالبان و اخوان المسلمين و بن لادن با غضب خط و نشان كشيدند كه اين قياس معالفارق است و بنيادگرائي در دو وجه آن كجا و فاشيسم كجا.
فرصتي داشتم در يكي از شبهاي رمضان با صاحب نظري از لبنان و دوستي عراقي هم سخن شوم. ديدم آنها نيز مثل من، سخت روي تعبير فاشيسم از حقوق بشر و دمكراسي و آزادي قلم و نظر و تعبير و انطباق شگفتيآور آنها با تعابير حافظان بيضه اسلام ناب انقلابي خالص از نوع سلفي سني و ولايت فقيهي شيعه، متأمل شدهاند. در واقع اسلام گرايان از زمان ظهور اخوانالمسلمين در مصر و جهان عرب، و فدائيان اسلام در ايران (و دنبالچههاي آنها كه امروز حتي در ولايت تبعيد نيز ما را و اهل اين دياران را رها نميكنند) همه مباني مكتب فاشيسم را كپي برداري كرده و براي خيلي از آنها از سيد قطب مصري گرفته تا احمد فرديد ايراني «هايدگر» مقامي كمتر از اولياء نداشته است. فاشيسم حقوق بشر را يك توطئه ليبرالها و سوسيال دمكراتها ميداند. غرب غير فاشيست در دوران اعتلاي فاشيسم و بالا رفتن پرچم صليب شكسته در نظر هيتلر و موسوليني، با مقوله دمكراسي وآزادي بيان و حقوق بشر، و موضعگيري عليه نژادكشي، هدفي به جز ضربه زدن به انديشه والاي فاشيسم ندارد. (اگر كمي تأمل كنيد ميبينيد كمونيستها هم عليرغم دشمنيشان با فاشيسم در مقولات ياد شده همين نظر را داشتهاند. نگاه استالين به آزادي و حقوق بشر تفاوتي با نگاه هيتلر و موسليني نداشت…) اسلام ناب انقلابي در دو وجه ولايت فقيهي و سلفي خونخوار عقب ماندهاش، حقوق بشر را يك توطئه غربي ميداند كه هدف از طرح آن ضربه زدن به اسلام است. هيتلر ژرمنهاي آريائي را نژاد برتر ميدانست سيدعلي خامنهاي ذوب شدگان در ولايتش را و بن لادن و ملاعمر و ظواهري، كساني را كه در عراق با تكه تكه كردن خود و دهها انسان بيگناه روزانه در جنگ با آزادي و حقوق بشر و دمكراسي، به ميدان ميروند، انسانهاي برتري ميدانند.
در الجزاير در روزهاي خونين ترور و وحشت، پرچمداران اسلام ناب شكم زنان حامله را ميدريدند و سر شوهران و فرزندانشان را ميبريدند چون مثلا به راديو گوش ميكردند يا در خانه يخچال داشتند و از نظر پيروان عباسي مدني و علي بلحاج اينها شايستگي زنده ماندن را نداشتند. ميثاق جهاني حقوق بشر همه انسانها را برابر ميداند، اسلام ناب اما مثل فاشيسم انسانها را درجه بندي ميكند. كافر و ملحد و مرتد، اهل ذمه و اهل جهنم، از نظر رژيم ولايت فقيه سني مسلمان گمراه است و به قول بعضي از ارباب عمائم صد درجه بدتر از كافر، و از نظر ملاعمر و بن لادن و ابومصعب الزرقاوي معدوم، شيعهها رافضياند و قتلشان واجب، ملاعمر به طالبان حكم داده بود دختران و زنان شيعه را تصرف كنيد چون حكم جاريه و كنيز را دارند. در مردمسالاري، مرد و زن تفاوتي از نظر حقوق انساني و اجتماعي و سياسي و… با يكديگر ندارند در انديشه اسلام ناب انقلابي، زنها نصف مردان و بهترين جايگاه برايشان آشپزخانه و رختخواب است. جامعهاي كه به حقوق بشر اعتقاد داشته باشد، انساني را به خاطر عقيدهاش شكنجه نميكند و سينهاش را نميشكافد. در اسلام ولايت فقيهي اما تعزير ميكنند و سينه زن و شوهري را دربرابر هم ميدرند، سر ميبرند و ناموس ميدرند و در اسلام سلفي طالباني، سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت.
اگر خود مسلمانها قبل از آنكه جهاني براي مقابله با فاشيسم اسلام ناب سلفي و ولايت فقيهي (چنانكه براي مقابله با فاشيسم به پا خاست) يكپارچه جبهه نگيرد، كاري نكنند دور نيست روزي كه هر كو نام و نقشي از مسلماني دارد، چنان طاعوني و جذامي، از جامعه بشري طرد شود. در برخورد با اين بلاي مرگ آفرين هر نوع كوتاه آمدن، به جز افزودن برگستاخي و زيادهخواهي پرچمداران اسلام ناب انقلابي سلفي و ولايت فقيهي، نتيجهاي نخواهد داشت. وقتي آقاي جك استراو رئيس گروه پارلماني حزب كارگر انگليس و وزير خارجه پيشين ناچار به ماله كشي در مورد حرفي ميشود كه بسيار منطقي و قابل درك است و در آلمان اپراي «ايدومنئو»ي موتزارت را پائين ميكشند و نخست وزير و وزير خارجه دانمارك هفتهاي سه بار به خاطر چهارتا كاريكاتور پوزش خواهي ميكنند انتظار داريد سيدعلي آقا و همتاي سنياش كوتاه بيايد.
زماني كه تلويزيون الجزيره سخنگوي بن لادن و آدمكشهاي سلفي در عراق و افغانستان ميشود و تلويزيون العربيه كه نمايندهاش درتهران محمد نون نوكر دست به سينه اصغر حجازي است سخنراني روز قدس خامنهاي را پخش ميكند انتظار داريد حضرات كوتاه بيايند. و فاشيسم اسلامي رشد نكند؟ اين آقايان مراجع عظام با نيم متر ريش و ده متر عمامه و مشايخ ازهر و علماي اهل سنت اگر به سكوت و تقيه و مسامحه (از ترس) در برابر پرچمداران اسلام انقلابي ناب ادامه دهند آن روز كه لعنت و نفرين جهاني نثارشان ميشود و كشورهاي اسلامي يكي بعد از ديگري به عنوان پايگاههاي مرگ و نفرت و فاشيسم مورد حمله قرار ميگيرند، نه از عمامهشان نشاني خواهد ماند نه از ريش و دينشان.
جك استراو گفته بود ترجيح ميدهم وقتي با يك بانوي مسلمان گفتگو ميكنم زير برقع و نقاب نباشد. ديديد چه جنجالي راه انداختند؟
يادمان باشد در همان دوران خلافت عباسيان و آل عثمان كه اوج عظمت تمدن اسلامي بود، مهمترين وزرا و مشاورين و حتي اطباي خلفا غير مسلمان بودند. در شبهاي رمضان تلويزيونهاي عربي سريالي پخش ميكنند با عنوان «فرزندان رشيد، امين و مأمون» در اين سريال جانشين رسولالله شراب ميخورد و با كنيزان زيبا و رقاصههاي خوش قامت خلوت ميكند. (عدهاي به عنوان بازماندگان بني عباس از سريال شكايت كردهاند) اما همين هارونالرشيد و فرزندش مأمون چنان فضائي از نظر تسامح ديني ايجاد كرده بود كه بزرگترين دانشمندان و اديبان و هنرمندان جهان در سرزمينهاي تحت سلطه آنها نام و اعتبار يافتند.
حالا اما در قرن بيست و يكم دهانت را ميبويند مبادا گفته باشي دوستت دارم. و اين عين فاشيسم است.
October 20, 2006 09:53 AM