اینهمه شعبده خویش که میکرد اینجا...
یکهفته با خبر
www.nourizadeh.com
nourizadeh@hotmail.com
سهشنبه 14 تا جمعه 17 نوامبر
پیشدرآمد: مثل اینکه حکایت حوزه علمیه انتها ندارد. هر بار میگویم در این شماره ماجرا را به پایان میبرم اما در خاتمه نوشته متوجه میشوم نکتهای از قلم افتاده و یا مطلب تازهای میرسد که باید به عنوان تکلمهای از آن بهره جویم. روحانی ارجمندی از قم پارهای مطالب جالب برایم از طریق پست الکترونیکی فرستاده که با تعدیلاتی آن را در همین جا میخوانید: «ابن عم عزیز ـ اشاره به پیش نام سید هر دوی ما ـ آنچه را در باب حوزه و حوزویان مرقوم داشتهاید البته بسیار حتی برای من گرفتار در این ماتمکده دیار جالب بود اما به سهو یا به عمد مطالبی از قلم افتاده بود که گمان ندارم از ذکرش مکدر شوید و خدای ناکرده گمان برید این فقیر قصد قلم اندازی دارد و نیت فضل فروشی...
باری، امروز از جمله مسائل و مشکلات اساسی که حوزه دارد کم مایگی رده میانی مدرسان و استادان و در نتیجه بیسواد بارآمدن طلبههائی است که مقدمات را تمام کرده و به دروس سطح میرسند. در گذشته اصولا کسانی از استادان حتی اگر از نظر فضل و تقوا به جایگاه مرجعیت میرسیدند آنقدر مثلا برای تدریس مکاسب اعتبار و اهمیت قائل بودند که قدم به جاده مرجعیت نمیگذاشتند و تدریس را تا پایان عمر ادامه میدادند. در نتیجه ما در قم یک دسته استادان و مدرسین سطح داشتیم که حقا در کار خود بیبدیل بودند. طبیعی است طلبه ای که از زیر دست چنین استادانی بیرون میآمد خود بعد از طی دوره سطح عالی که آنهم نیز اساتیدی عالیقدر داشت واقعا یک مجتهد به تمام معنی و یک مدرس آگاه بود. فراتر از اینها عامل دیگری در بین اغلب (و هرگز نمیگویم همه) اهل حوزه در رفتار و منش و گفتار وجود داشت که همانا ایمان و اعتقادات مستحکم و قلبی بود. طلبه جوان برای تظاهر نماز شب نمیخواند بلکه از صمیم دل رو به قبله پروردگار رحمان و رحیم میکرد. در آن روزها، گو اینکه حکومت اسلامی نبود اما حتی آن را که طاغوتش میخواندند هنگام سفر تا دعای سید حسن امامی امام جمعه در گوشش طنین نمیانداخت از پلکان هواپیما بالا نمیرفت. من خود هنگامی که در خدمت مرحوم آقای کفائی بودم، در یکی از سفرهای شاه به مشهد، چهره او را از نزدیک در کنار ضریح حضرت دیدم که در آن اثری از جبروت آریامهری نبود، بلکه در چهرهاش همان را میدیدی که در چهره کربلائی عباس نعلبند کوه سنگی به گاه زیارت امام رضا میدیدی. خلوص و تضرع. میگفتند حتی رضاشاه که اعتقادی به عبا و عمامه و امامزادهها نداشت، همه فرزندانش را با یک پسوند رضا نظر کرده امام رضا کرد. هر سال روضه خوانی دربار در ماه محرم برپا میشد و روز عاشورا هم اغلب شاه خودش در مجلس حاضر میشد. حتی یکبار مهاجرانی واعظ (دکتر عباس مهاجرانی) خیلی تند و تیز در روضه دربار انتقاداتی از اوضاع کرد و شاه هم گوش داد و چیزی نگفت. در هر صورت مردم اعتقاداتی داشتند و از شاه تا گدا خط قرمزهائی را در عرصه دین رعایت میکردند. در حوزه واقعا اغلب طلاب و مدرسین در حالی که به نان شب خود محتاج بودند، مرتکب مناهی نمیشدند و حاضر نبودند نان جوی طلبگی را با ته چین بریان عملگی دستگاه قدرت عوض کنند. چنین بود که حوزه صفائی معنوی داشت و وقتی صحبت از مراجع میشد، اغلب با احترام از این بزرگان یاد میکردند. نکته بعدی در رابطه با مسائل بعد از اجتهاد است. آن روزها طرف که مجتهد میشد بعضی از شئونات را خیلی رعایت میکرد، مثلا به حمام عمومی نمیرفت، برای خرید مایحتاج خانه، خود به دکان خواربارفروشی و قصاب مراجعه نمیکرد. طلبهها نیز شئوناتی داشتند که با اوضاع امروز از زمین تا آسمان فرق کرده است.
اوضاع امروز
امروز در حوزهها دینداران واقعی در اقلیت هستند. مراجع عظام امروز همانها هستند که پیش از انقلاب دروس سطح و سطح عالی را در حوزه تدریس میکردند. متاسفانه آنها جانشینانی شایسته برای استمرار بخشیدن به عمل و سیره خود، تربیت نکردند. درنتیجه دروس میانی به جای آنکه میدان بحث و فحص و نقد بین طلبهها و مدرسین باشد غور و تأمل در متون شیعه، به مباحثی بیرنگ و روغن تبدیل شده که جذابیت ندارد و حوصله را سر میبرد.
نکته مهم دیگری که در گفتگو بین استاد و شاگرد همیشه مطرح بود ذکر گذشتگان از علما و نویسندگان با احترام و طلب رحمت بود مثلا اگر طلبهای مسالهای را مطرح میکرد که استاد پاسخ آن را از مرحوم ملا نقل می گرد فاتحهای برای ملا میخواند و طلبه نیز چنین روشی داشت. حالا اما شاگردان مصباح علمای صدر مشروطیت را که خواستار تجدد و آزادی بودند لعنت میکنند و برای شیخ فضلالله مفسد کلاش صلوات میفرستند.
حوزه به وضع غریبی از هویت و اصالت خود دور افتاده است. بعضی از اسامی ممنوعه است و اگر مثلا شاگردی در جلسه درس یادی از آقای منتظری کند و یا از مرحوم شریعتمداری سخنی به میان آورد زیر نظر میرود، نمره قبولی نمیآورد و راهها به رویش بسته میشود.
از مدتی پیش نوکران به قول شما سید علی آقای پائین خیابانی اینجا و آنجا تبلیغ میکنند که حضرت رهبر مدتی است متصل شده یعنی اینکه درآمد و شدهایش به جمکران به حضرت حجت وصل شده است. چیزی نمانده آب دهان مبارکش را هم در شیشههای عطر و گلاب به زوار بفروشند که بخر از این آب دهان شفابخش که غفلت موجب پشیمانی است.
بازار خرافه رواج بسیار دارد. طلبههای شارلاتان از این وضع نهایت استفاده را میکنند. یک روز مثلا شایع میکنند که سید یوسف طلبه از اهالی نجف آباد، که در قم درس میخواند، نیمه شب حضرت را به خواب دیده که برخیز و قیام کن و او هم اکنون در مدرسه فیضیه بست نشسته است. فردا خیل دردمندان و مریضها به سوی مدرسه روان میشود تا با این طلبه نظرکرده دیدار کنند. و دو روز بعد دکانی در کنار فیضیه تکه پارچههائی را به عنوان قطعهای از لباس طلبه نظرکرده به مردم مفلوک میفروشد و...
علیرغم اینکه بسیاری از مردم از دین برگشتهاند اما هنوز دکان بعضی از متظاهران به دین مثل فاضل و مکارم و صافی که عنوان العظمی هم برخود گذاشتهاند پر رونق است چون هم از توبره میخورند و هم از آخور.
درباب فقه مظفر باید بگویم هنوز هم در بعضی از مدارس از پذیرش این کتاب به عنوان جانشینی برای قوانین میرزای قمی پرهیز میشود. اینکه گفتم مدرسین میانی نادر شدهاند به این دلیل است که جمعیشان به رحمت خدا رفتهاند، بعضی بر کرسی مرجعیت نشستهاند و بعضی دیگر به چاه مزوری رژیم سقوط کردهاند.
بنابراین روز به روز این تعداد کمتر میشوند...
و تکلمه من بر توضیحات شیخ
من به عنوان فردی که در زمینه حوزه هم آشنائی عملی داشته و هم با بسیاری از اهل حوزه آشنا بوده و هستم، در توضیح بر پارهای موارد ذکر شده در بالا از نامه یک روحانی مقیم قم، یادآور میشوم که چه عیبی دارد که استاد میانی که هیچ، اصلا استاد فاضل سطح عالی نیز وجود داشته باشد؟ آیا این امر لطمهای به آزادی و اعتبار ایران میزند؟ گیرم اصلا در تمام حوزه یک دکان دینفروشی هم باز نماند! آیا این امر به نفع مردم ایران نخواهد بود. در قرن بیست و یکم هزاران انسان را روی زمین نشاندن و «ضرب زید عمرا» را یادشان دادن چه باری از دوش مردم زجرکشیده ایران برخواهد داشت؟ اگر قرار است مبحث دینی و به ویژه در مذهب جعفری به همان روال و گونه تدریس شود که دویست سیصد سال پیش تدریس میشد، این امر تخلف و دشمنی با عقل نوین و اندیشه معاصر است. در حوزه انقلابی باید و این کار نه از منتظری ساخته است که هنوز خود را از قالب پیشین کاملا بیرون نیاورده و نه از مجتهد شبستری که پیش از آنکه مجال اظهار آراء و اندیشههای خود را پیدا کند منعزلش کرده و راه تماس با او را بسیار پرهزینه کردهاند. این کار مردی میخواهد کارستان که از بیم گزمه و ماموران امنیتی رژیم وحشت نکند و تقیه پیشه نسازد. شاید امثال کدیور اگر امکانات لازم را داشته باشند در آیندهای نه چندان دور بتوانند چنین نقشی (مارتین لوتر) را در حوزه علمیه ایفا کنند.
خمس و سهم امام مرحمتی آقا
حسن نصرالله دبیرکل جنبش حزبالله لبنان که دست پرورده ولایت جهل و جور و فساد است این هفته در سخنانی ضمن تایید دریافت 300 میلیون دلار از سید علی آقای رهبر گفته است حضرت امام خامنهای این مبلغ را از محل وجوهات شرعیه به ما دادهاند و ما انتظار کمکهای بیشتری داریم. دو روز بعد نیز محمود الزهاری وزیر خارجه دولت حماس در تهران اعلام کرد جمهوری اسلامی در ماههای اخیر 120 میلیون دلار به حماس کمک کرده است. هنگام مشاهده این فیلم خبری از تلویزیون جمهوری اسلامی منظری از خانههای هنوز ویران بم و آبادیهای درهم شکسته اطراف شادگان و خرمشهر و آبادان که هنوز هم بعد از جنگ بازسازی نشده در برابرم تجسم پیدا کرده بود. سید علی آقا به چه حقی ثروت ملی مردم ایران را به پای تروریستهای عراق و لبنان و فلسطین میریزد. ما چه دشمنی با اسرائیل و آمریکا داریم که ثروتهای میهنمان به دست سیدعلی آقا و دولت بیبدیلش تقدیم به حسن نصرالله و خالد مشعل و رمضان شلح میشود تا انتحاری بر علیه اسرائیلیها تربیت کنند و ضد فرهنگ مرگ و نفرت و ویرانی را در خاورمیانه پراکنده سازند؟
به گمان من هیچ زمانی چنین دست اندازی علی خامنهای به ثروت ملی ما آشکار نشده بود. بعد از اظهارات محمود الزهار علی لاریجانی پس از تاکید بر اهمیت حمایت از حماس و گروههای ضد صلح فلسطینی یادآور شد که ما کمک به حماس را ادامه خواهیم داد. یعنی اینکه سیاست کلی ما اهالی جمهوری اسلامی ادامه حمایت از حماس و حزبالله و جهاد اسلامی است. سید علی اقای پائین خیابانی و تحفه گرمسارش تو گوئی از ارثیه ابوی سخن میگویند، چنان سخاوتمندانه ثروت ملت را نثار ابوهائی میکنند که خلیج همیشه فارس را عربی میخوانند و زیر لبی از اماراتی بودن جزایر حرف میزنند، در فلسطین زیر تصاویر صدام حسین و نه سید علی شعار میدهند و پایش که بیفتد در دشمنی با ملت ایران کم از صدام حسین نیستند. دکان حزبالله لبنان نیز دستگاه عریض و طویل پرخرجی است که سالانه چندصد میلیون دلار برای ملتها هزینه بر میدارد. حسن نصرالله خبر میدهد که به هر شیعه که خانه اش ویران شده 12 هزار دلار برای یک سال اجاره، 5 هزار دلار جهت خرید وسایل اولیه خانه و 30 هزار دلار برای تعمیر خانهاش پول پرداخت شده و میشود. پدر حسن نصرالله میوه فروش دورهگردی در بخش قرنطینه بیروت بود. پس ایشان از ارثیه پدری این پولها را نمیدهند. ما میگفتیم ایران 400 میلیون دلار به حزبالله میدهد، خبرنگار آمریکائی مدعی میشد خیر کمکهای ایران کمتر از 50 میلیون دلار است حالا خود حسن آقا اقرار کرده فقط 300 میلیون دلار ناقابل از ولی امر مسلمانان چهار راه آذربایجان در سه ماهه اخیر پول دریافت کرده است. هزینه ساختن ده هزار خانه 70 متری مطابق ارزیابی کارشناسان در بم صد میلیون دلار میشد که تا امروز این خانهها ساخته نشده اما سید علی آقا در پرداخت پول بازسازی خانههای شیعیان لبنان لحظهای درنگ نکرده است.
بخش عمدهای از این پولها البته نصیب آقازادههای رهبران حزبالله و ایل و تبارشان میشود. بیست هزار موشک نیز مطابق آخرین تحقیقات دراختیار حزبالله گذاشته شده تا در فتنه انگیزی و ویرانگری لحظها ی درنماند.
دو ماه پیش خبری داشتم از اینکه حسن قشقاوی سفیر جمهوری اسلامی در سوئد به همراه یک شریک سوئدی و یک شرکت هواپیمائی حاشیه ایران ار، شرکتی تاسیس کرده برای برقراری پرواز بین تهران و مگادیشو پایتخت سومالی از راه استکهلم. همان روز گفتم که این کار نه فقط جهت سودبری از راه انتقال هزاران آواره و پناهنده سومالیائی به کشورشان و کشورهای محل اقامتشان است بلکه رژیم با گروه محاکم اسلامی در ارتباط است و با پوشش شرکت هوائی قادر است مستقیما سلاح و کارشناس نظامی به سومالی بفرستد. حالا سازمان ملل رد پای 700 رزمنده سومالی را در جمع حزبالله لبنان پیدا کرده و رژیم جمهوری اسلامی و دوقلوی سوریاش را متهم به ارسال سلاح و آموزش دادن جنگجویان اصولگرای سنی محاکم اسلامی کرده که با کمک این دو کشور و اخوان المسلمین و جنبش سلفیها میرود طالبستان دیگری در سومالی برپا کند. لابد سید علی اقا کمکها به سومالی را نیز از صندوق وجوهات مرحمت کردهاند. آیا زمان آن نرسیده که در یک حرکت گسترده همه ما نسبت به غارت ثروتهای ملی کشور و هزینه کردن آن برای مساعدت به تروریستها و پیروان اسلام ناب انقلابی از دو نوع ولایت فقیهی و طالبانی و بن لادنی آن اعتراض کنیم؟
شنبه 18 تا دوشنبه 20 نوامبر
فکر نکنید که در ایران پاسداران و رزمندگانی که با خون خود نیاخاک ما را از گزند دشمنان و سردار قادسیه دوم حفظ کردند با دیدن جنایات رژیم و غارت ثروت ملی ما سکوت کردهاند. به جای هر توضیح بیانیه دومین کنگره سراسری رزمندگان جنبش نور در تهران را که به صورت زیرزمینی برگذار شد در اینجا نقل میکنم و توضیح بیشتر درباره این جنبش را به هفته آینده وا میگذارم. این شما و این بیانیه جنبش.
بنام پروردگار
بیانیه دومین کنگره سراسری رزمندگان جنبش نور ـ تهران
ملت شریف و آزاده ایران و ایرانیان جهان
ما مردان و زنان عرصه پیکار با ظلم و ستم، شیران بیشههای شلمچه، هورالعظیم، حمیدیه، فکه، مشتاق، دوکوهه و چزابه حماسه سازان جبهههای فاو، حاج عمران، پیچ انگیزه، مهران، کله قندی، سومار و قصر شیرین، رزم آفرینان بستان بازی دراز، دهران، مجنون، کرخه نور، لولان کلاشین و قوش سلطان، ما وارثان خون هزاران شهید راه آزادی و عدالتیم. ما منتقم خون پامال گشته دلاوران بی ادعای پهنه جنگیم. ما از درد سخن میگوییم و این سخن غریب نیست. ما دوران سازان بی دورانیم. ما تاریخ سازان بیتاریخیم. ما درصدد گشودن صفحه جدیدی در تاریخ ایران در دفاع از خون شهیدان، مظلومیت جانبازان و خانوادههای شهدا و تمام مظلومان ایران در نبردی همه جانبه با استثمار آخوندی و دوستان و یاران پشت پرده آنها و فریبکاران در داخل و خارج از ایران هستیم. ما در پی برچیدن و فروریختن کاخهای ظلم و ستم ملایانی هستیم که از نردبان بدنهای پاره پاره جانبازان و اجساد مطهر شهیدان و مظلومان بالا رفته و در آن جای خوش کردند.
در این راستا و در راستای ادای تکلیف و وظیفهای که مظلومان و یاران سفرکرده بر دوشمان نهادند جنبش نور پس از 5 سال تلاش شبانهروزی در جهت جذب سازماندهی و برقراری تشکیلات منظم و منسجم مبارزاتی در ایران متشکل از تمامی رزمندگان، جانبازان و فرزندان خانوادههای شهدا و مظلومان در جهت نابودی استعمار آخوندی بر ملت ایران با علنی ساختن مبارزات خود در صف پیش کسوتان عشق وطن و آزادی ملی مبارزه همه جانبه مسلحانه و فرهنگی و سیاسی در ایران اقدام نموده و دست یاری تمامی پیروان ادیان و آزادیخواهان جهان را به حمایت جنبش به گرمی میفشاریم.
دبیرکل جنبش نور
November 25, 2006 04:59 PM