در هر طرف ز خیل حوادث کمین گهی است...
یکهفته با خبر
سه شنبه 9 تا جمعه 12 ژانویه
پیشدرآمد: اینهمه email که در پی انتشار مطلب هفته گذشته در رابطه با ایران بعد از خامنهای دریافت کردم بهترین گواه بر این اشاره من است که خانه پدری روزهای بسیار حساسی را پیش رو دارد و با آنکه طرف هنوز سر پا و مشغول دُر فشانی است اما نزاع میراث خواران از هم اکنون آغاز شده است. شما فکر میکنید سخنان هاشمی رفسنجانی در گفتگو با مجله «حکومت اسلامی» پیرامون جایگاه رهبری و نحوه انتخاب او و امکان دورهای کردن ولایت به طور تصادفی در این روزها به چاپ رسیده است و یا آنکه فاطمه رجبی همسر غلامحسین الهام بیدلیل چاک دهان کشیده، جد و آباء و اولاد و احفاد رفسنجانی و خاتمی را یکی میکند؟ پیش از هر چیز چند فراز از حرفهای رفسنجانی را میآورم و سپس چند جملهای از نامه فاطمه خانم به سید علی آقای رهبر را.
ولایت ادواری
در سخنان رفسنجانی سه نکته بسیار مهم به چشم میخورد؛ نخست اینکه ولی فقیه منتخب خبرگان مشروعیت خود را از مردم (به صورت دو درجهای و یا غیرمستقیم) کسب میکند و مزخرفاتی از قبیل کشف نور ولایت در فقیه اصلح، لغو است و در واقع شیخ خوشوقت و مصباح یزدی شارلاتان چرند میبافند. در عین حال رفسنجانی اذعان دارد که رهبر و ولی فقیه حتماً اصلح نیست، چه بسا کسان دیگری باشند که شایستگیشان به مراتب از او بیشتر است منتها رغبتی به ورود به دایره قدرت ندارند.
نکته دوم، اشاره او به نظارت مستمر خبرگان بر عملکرد رهبر است که باز به تاکید او تا کنون این نظارت اعمال نشده است. و سرانجام موضوع ابدمدتی رهبری است. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام میگوید قانون اساسی هیچ نوع منعی برای دورهای کردن رهبری قائل نشده است. یعنی اینکه میتوان رهبر را نیز مثل رئیس جمهوری برای زمان مشخصی انتخاب کرد. مثلا برای دو دوره چهار یا پنج یا حتی شش ساله ولی در پایان هر دوره باید عملکرد او مورد بررسی کامل قرار گیرد و در عین حال نظارت مستمر از سوی مجلس شورا بر عملکرد ارگانهای زیر نظر او برقرار باشد...
حرفهای هاشمی رفسنجانی با این صراحت نشانه آن است که شیخ علی اکبر بهرمانی از هم اکنون مشغول چیدن اساس و بنیان قرار گرفتن خود در جایگاه رهبری پس از رحیل سید علی آقا از مجتمع آذربایجان به لقاءالله میباشد. همزمان با درز کردن بعضی از مسائل مورد بحث در اتاق فکر رهبری که پیش از این به آنها اشاره کردم رفسنجانی میداند اگر مراقبت نکند و به قول استاد باستانی پاریزی «مرد رندی روستائی» را به کار نگیرد به زودی سرنوشت سید احمد در انتظار او و حسن روحانی و حتی کروبی و خاتمی خواهد بود. چنین است که او نیز به همراه مجموعهای که در پستوی مجمع تشخیص مصلحت نظام گرد آورده است مشغول طراحی است. اخیرا اجلاسی از سران دیروز و امروز سپاه در سالروز کشته شدن سردار احمد کاظمی فرمانده پیشین نیروی هوائی و زمینی سپاه در اصفهان تشکیل شده بود که در آن علاوه بر محسن رضائی فرمانده سابق سپاه و دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که یکچند راه تمرد علیه اربابش هاشمی را در پیش گرفته بود ولی از چند ماه قبل دوباره به عتبه بوسی مشغول است، چهرههای گمشدهای چون علائی و ایزدی و مسعود حجاریان و... حاضر بودند، حداقل نیمی از شرکت کنندگان از سرسپردگان هاشمی بودند (جمعی با پول و عدهای نیز به علت مصلحت خود و ارتباطات قدیمی با شیخ علی اکبر بهرمانی). سفر هاشمی به قم در چهارچوب همین برنامهریزیها تدارک دیده شده بود اما در ظاهر به علت بیماری شیخنا در آخرین لحظه به عقب افتاد بعد هم رفسنجانی از حضور در نشست مجمع تشخیص مصلحت نظام خودداری کرد تا هم خبر بیماریاش تأیید شود و هم دلخوری خود را از سید علی آقا و نوکرانش به سمع مبارک «آقا» برساند. هاشمی مثل همه آخوندهای صف اول نظام سالی چند بار به قم میرود. هفت ماه پیش اما با کارگردانی محسن غرویان از شاگردان مصباح یزدی، هنگام سخنرانیش در قم، عدهای از طلبهها سخت به او تاختند و عمامهاش را فروانداختند. هاشمی با قم قهر کرد و تنها پس از کسب مقام اولی در انتخابات خبرگان، و با توجه به وضع بحرانی کشور و بیماری خامنهای و در پی نشستی با متحدانش تصمیم گرفت سری به قم بزند. شگفتا که چند روز پیش از سفر ناگهانی، معاون امنیتی استاندار قم با انتشار بیانیهای ضمن اشاره به سفر دو روزه هاشمی رفسنجانی به قم یادآور شد که حضرتش سخنرانیهائی در قم خواهد داشت. طبق قرار و مدارهای قبلی رفسنجانی بر آن بود تا با آقایان بهجت و وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، یوسف صانعی، شبیر زنجانی و به گفته یک روحانی مطلع در قم آیتالله منتظری دیدارکند. محور گفتگوها ضرورت حفظ نظام در برابر خطر حمله نظامی آمریکا (با کنار زدن احمدینژاد که اکبر اعلمی نماینده تبریز در مجلس به همراه تابش خواهرزاده خاتمی مشغول جمعآوری امضا برای استیضاح اوست) و آمادگی برای مرحله بعد از خامنهای، مانع از تزلزل نظام و حمله نظامی آمریکا به ایران شد. سفر اما انجام نگرفت و به جای آن نامه فاطمه رجبی همسر غلامحسین الهام خطاب به سید علی آقا در سایت انصار، و چند سایت وابسته به احمدینژاد و... منتشر شد. نامهای که در آن فاطمه خانم همان حرفهای همیشگیاش را علیه خاتمی و اصلاح طلبان و کارگزاران تکرار کرده بود با این تفاوت که این بار نوک حمله چنان به قصد دریدن رفسنجانی جهت گرفته بود که بعضی از تعبیرها علیه وی و فرزندان و نزدیکانش به مراقب تندتر و شنیعتر از حملاتی بود که از سوی مخالفان رژیم علیه کل حاکمیت و... طی 28 سال گذشته صورت گرفته است.
فاطمه خانم از عملکرد دولتهای هاشمی و خاتمی به عنوان عملکردی که به فساد و تبعیض و فقر در جامعه دامن زد یاد میکند، از رشوه 15 میلیون دلاری که «استات اویل» نروژ به مهدی هاشمی داد یاد میکند، فائزه را فاسد معرفی میکند و فاطمه را خانمزادهای که بدون داشتن صلاحیت بر کرسی ریاست یک تشکیلات تخصصی مینشیند میداند.
شبیخون فرهنگی استکبار به گفتۀ او با عاملیت هاشمی و خاتمی صورت گرفت و اگر امروز «دکتر احمدینژاد!!» در مبارزه با مافیای فسادی که هاشمی حامی آن است با دشواریهای زیادی روبرو است همه و همه به این علت است که محمود هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه نیز همدست هاشمی رفسنجانی است. فاطمه خانم در رنجنامه خود خطاب به رهبر لنگه کفش را بر میدارد و چون پشتش قوی است نه فقط بر سر هاشمی رفسنجانی و آن یکی شاهرودی و سید یزدی میکوبد بلکه ژنرال قالیباف را با ذکر عبارت مشهور او (من رضا خان اسلامی هستم) به باد حمله میگیرد و چند ضربهای هم نثار او میکند. من در شگفتم که فاطمه خانم این عربدهکشی را از که آموخته چون پدرش مرحوم علی دوانی از آخوندهای روشن قم بود که به آیتالله شریعتمداری ارادت داشت و در مکتب اسلام نیز مقاله مینوشت. کتاب 14 جلدی او در باب نهضت روحانیت و یکصد سال مبارزه بسیار خواندنی است. چاپ اول کتاب در سالهای نخست انقلاب بیرون آمد و چون کتاب فاش میکرد که در دوران تبعید خمینی این شریعتمداری بود که چراغ حوزه را روشن نگاه داشته بود و بسیاری از روحانیونی که حالا انقلابیون روز یکشنبه آنها را کنار زدهاند دردوران تبعید سید روحالله با جان و دل در راه اهداف نهضت فعالیت کردهاند، به کتاب اجازه چاپهای بعدی را ندادند. علی دوانی که چند هفته پیش درگذشت بعد از انتشار اولین نامه دخترش او را عاق والدین کرد. برادران فاطمه خانم نیز از مردان موقر و معتدل هستند و یکی از آنها دکتر رجبی استاد است و از دوستان نزدیک خاتمی، اما فاطمه خانم دست پرورده همان زهرا خانم معروف است که اول انقلاب چماق به دست به سراغ دانشجویان و اهل قلم میرفت. از جمله روزی در راس گروهی از اوباش و تیغ کشان و بانوان معروفه شهر که آب توبه بر سرشان ریخته بودند به مجله «امید ایران» آمد و قصد داشت «این نوریزاده پدر... ضد انقلاب را قیمه قیمه کند». از آنجا که من در آن تاریخ ریش داشتم و از اتاقم نیز بیرون آمده بودم زهرا خانم فکر کرد منهم یکی از انقلابیها هستم و مرتب از من میپرسید میدانی اتاق این پدر... کجاست؟ من و سیاوش خورشیدی معاون فنیام نیز میگفتیم از صبح غیبش زده و معلوم نیست کدام گوری رفته است.
تردیدی ندارم آن روز اگر زهرا خانم و همراهان مرا شناخته بودند سالها بود که از شر بنده خلاص شده بودید. باری فاطمه خانم تنهانیست، در واقع او سخنگوی کسانی است که اتاق فکر رهبری را در تصرف دارند و به همان سرعت رفسنجانی مشغول تدارک برای قبضه کردن قدرت در مرحله بعد از سیدعلی آقا هستند. صف آرائیها بعد از انتخابات اخیر مشخصتر شده است. این همه فغان فاطمه خانم از عملکرد مجلس و چوب لای چرخ «جناب آقای دکتر احمدینژاد» گذاشتن از سوی نمایندگانی که «بیش از دویست و ده نفرشان در حمایت از رئیس دولت سازندگی ـ هاشمی رفسنجانی ـ به محکومیت چند طلبه امام صادق به جرم پرسشگری از وی ـ عمامهاش را انداختن و فحش و ناسزا دادن در قاموس فاطمه خانم یعنی پرسشگری ـ برمیخیزد... و با 221 امضا رئیس دانشگاه آزاد را پشتیبانی میکند تا مبادا سیاستهای عدالت خواهانه احمدینژاد در دفاع از حقوق ملت به تعویض وی بعد از 25 سال بینجامد، اما در برابر چند تروریست در دانشگاه امیرکبیر سکوت میکند...» زبان به شکوه میگشاید و در کلفتی و حقارت (بهتر از این دو واژه برای این خانم پیدا نکردم) تا آنجا میرود که فرزندان سربلند ایران را در دانشگاه امیرکبیر که با فریاد خود زنده بودن دانشگاه و بیداری دانشجویان کشور را در برابر تحفه گرمسار اعلام کردند تروریست میخواند، حتی صدا و سیمای ولی فقیه و حاج عزت ضرغامی سردار اسبق را به باد حمله میگیرد، مهدی کروبی رئیس سابق مجلس و صحابه خاص خمینی را به فساد و پول گرفتن متهم میکند و از 300 میلیون تومانی که حاج آقا از شهرام جزایری گرفته بود یاد میکند... آیا فاطمه خانم فقط با حمایت به قول برزو پناهی بلانسبت شوهرش غلامحسین خان میتوانست این چنین در میدان منازعه چوگان وقاحت را برگوی واژگان عاری از حیا بکوبد؟ نه چنین نیست، و من در این هفته باخبر شدم که ایشان نیز چنان خانم فاطمه درّی همسر سعید امامی (در روزگار سروری سعید جان، یعنی آن زمانی که سید علی آقا یک سعیدجان میگفت و صد تا از دهانش میریخت) به ندیمگی خاصه در بیت مبارک خدمتگزاری خانم خجسته را میکند. و روزهای پنجشنبه نیز از پشت پرده در دروس خارج آقا حاضر میشود.
شیخنا در کمین است
رفسنجانی اینها را میداند و در مقابل همانگونه که از آغاز انقلاب شاهد بودهایم چگونه وقتی کمین میکند و نقشه میکشد، رقبایش باید حساب کار خود را بکنند چون وقتی ضربه بزند، ضربه حتماً کاری است. اخیراً خبردار شدم طرحی برای ادغام سپاه در ارتش در دست بررسی است. سید علی آقا از ارتش نمیترسد بلکه وحشت او از سپاه است. عملا غیر از یحیی رحیم صفوی همشهریاش و حاج مرتضی رضائی که جای ذوالقدر را گرفت اعتمادی به بقیه فرماندهان سپاه ندارد. در حالی که از همان آغاز انقلاب با شماری از افسران جوان ارتش عهد دوستی بست که امروز فرماندهی نیروهای ارتشی را بر عهده دارند (کسانی مثل سرلشگر صالحی، دریادار سجاد کوچکی، سرتیپ موسوی و...) در مقابل هاشمی نگاه به سپاه دارد. خامنهای برای کنترل سپاه، که روزی قرار بود در برابر ارتش، خاطر خطیر رژیم را نسبت به هر گونه تمردی در ارتش آسوده دارد، به طور ضمنی با طرح ادغام سپاه در ارتش موافقت کرده است اصولا او از ابتدای بر تخت نشستنش از این فکر حمایت میکرد و در راه عملی کردن آن بود که بیش از یکصد تن از فرماندهان سپاه از جمله علی شمخانی و عباس محتاج را به نیروی دریائی ارتش فرستاد و سرتیپ محمد حسین جلالی را از ارتش مامور برپائی نیروی هوائی سپاه نمود. منتها ارتش چنان فرماندهان سپاه را پس زد که خامنهای از ادامۀ این راه منصرف شد. به هر حال کشورمان آبستن حوادث مهمی است و در کنار آن تهدید خارجی که با سیاستهای ضدملی و احمقانه هیأت حاکمه و گسترش سرکوبها و قلع و قمع داخلی، روز به روز جدیتر میشود همینطور هم ضرورت از خواب زمستانی بیدار شدن اپوزیسیون در داخل و خارج کشور و ایجاد یک جبهه گسترده و یا هیأتی از ایرانیان آگاه و کاردان را برای اطمینان دادن به مردم که سقوط رژیم حتما به معنای هرج و مرج و گرفتار شدن ایران به سرنوشت عراق نیست، بلکه هم بدیل وجود دارد و هم جامعه بینالمللی این بدیل را به عنوان نیروئی که میتواند زمینههای انتقال قدرت را به صورت دمکراتیک فراهم کند به رسمیت میشناسد. فردا خیلی دیر است. از هم امروز باید به فکر ایران پس از سید علی بود وگرنه ارثیه او نصیب شیخ علی اکبر و یا فاطمه خانم رجبی و همراهانش خواهد شد.
شنبه 13 تا دوشنبه 15 ژانویه
در اربیل چه گذشت
به دنبال سخنان روز چهارشنبه پرزیدنت بوش در ساعت 30/5 دقیقه بامداد تهران آشکار شد که بوش از مدارا و تساهل در برابر عملکرد حکومتهای پیاپی عراق ـ منهای حکومت علاوی ـ از زمان سرنگونی صدام حسین در برابر جمهوری اسلامی، خشمگین و عصبانی است. آنچه او در رابطه با سوریه و جمهوری اسلامی عنوان کرد نوعی اعلام جنگ بود و وقتی نیروهای ویژه ارتش آمریکا در ساعت 6 صبح بر بام دفتر اطلاعاتی رژیم در اربیل فرود آمدند و حدود یکصد نظامی با شکستن درها به ساختمان ریختند و شش تن از کارکنان دفتر را به همراه کامپیوترها و دفاتر و نامههای آنها دست بسته به همراه بردند حداقل حسینی افسر اطلاعاتی سپاه که به عنوان رئیس این دفتر به ظاهر در نقش کنسول ظاهر میشد حساب کار دستش آمد و از خانه خود در نزدیکی دفتر با کمک بعضی از دوستان کردش فرار کرد و به سرعت خود را به مرز رساند و داخل کشور شد.
رژیم که به دست هر عامل ترور و مامور اطلاعات و افسران سپاه و سپاه قدس گذرنامه سیاسی داده و هر بار که گند کار آنها در میآید و در جاهائی مثل عراق دستگیر میشوند بلافاصله مدعی میشود آنها دیپلمات هستند و مصونیت سیاسی دارند، به فریاد آمد که وا حقوق بینالمللا، وا قانونا، واحصانتا، کنسولگری ما را مورد تجاوز قرار دادند و دیپلماتهای ما را بردند. انگار یادشان رفت که ارباب نخست رژیم تجاوز به سفارت آمریکا و کنسولگریهایش و به گروگان گرفتن 52 دیپلمات رسمی آمریکائی را برای 444 روز انقلاب دوم خوانده بود. آقای محمدعلی حسینی سخنگوی وزارت خارجه که نسبتی با حسینی مامور اربیل ندارد یادش رفت که چگونه برادر احمد موسوی نماینده اطلاعات و سردار مصلح و سردار کنعانی در لبنان طرح حمله به سفارت آمریکا در بیروت و به قتل رساندن 60 دیپلمات و کارمند سفارت را به اجرا درآوردند. آقای حسینی و دیگر مسئولان رژیم فراموش کردند که در سال 1987 چگونه اوباش حزبالله به سفارت عربستان در تهران حمله بردند و بعد از غارت سفارت محمد الغامدی دبیر اول سفارت را در برابر چشمان وحشتزده ساکنان محل، به صورت ذبح اسلامی به قتل رساندند. بله، در عین حال به روی مبارک نیاوردند که ایران در اربیل کنسولگری ندارد. مطابق پروتکل موجود بین دو کشور ایران و عراق کنسولگریهای ما در کربلا و بصره است. عراق نیز دو کنسولگری در ایران دارد. دفتر سپاه در اربیل و سلیمانیه که از سال 1991 بعد از برپائی دو دولت خودمختار طالبانی و بارزانی برپا شد گو اینکه در سالهای اخیر برای مسئولان کرد هنگام دیدار از ایران ویزا صادر میکرد اما کنسولگری نبود. بنابراین دارای مصونیت دیپلماتیک نیز نمیباشد و کارکنان آن حتی اگر گذرنامه سیاسی داشته باشند دیپلمات به حساب نمیآیند. حضور سردار محمد جعفری معاون لاریجانی و یکی از سران اطلاعات سپاه و دو تن از فرماندهان سپاه قدس و نماینده وزارت اطلاعات در جمع دستگیرشدگان تردیدی به جا نمیگذارد که آمریکائیها این بار به هدف زدهاند. به اعتراضهای آبکی کردها توجه نکنید. عملیاتی با وسعتی که در نیمه شبان در اربیل انجام گرفت بدون هماهنگی پیشمرگههای حزب دمکرات و پلیس اربیل نمیتوانست به این سهولت پایان گیرد. برای آقای مسعود بارزانی و برادرزادهاش نیشیروان دفتر اطلاعات رژیم جاسوس خانهای بود که کارش توطئه و این آخریها جاسوسی علیه حزب دمکرات کردستان ایران و نیروهای آمریکائی بود. در هفته آینده بیشتر درباره این دفتر و دفتر سلیمانیه خواهم نوشت.
January 19, 2007 01:00 PM