February 23, 2007

در کمین‌ گاه نظر با دل خویشم جنگ است...

یکهفته با خبر

سه‌شنبه 13 تا جمعه 16 فوریه
پیشدرآمد: آیا ایالات متحده به انتظار حادثه‌ای در ابعاد حملۀ هواپیماهای ژاپنی به «پرل هاربر» است تا جنگ تمام عیار را علیه جمهوری ولایت فقیه آغاز کند؟ اگر چنین باشد، آیا دستگیری وابستگان سپاه قدس و اطلاعات سپاه در عراق، و مصاحبه‌های پیاپی مقامات نظامی، امنیتی و سیاسی آمریکا درباره نوع سلاحهائی که از انبارهای سیدعلی آقای فرمانده کل قوا راهی عراق شده و «170 نظامی آمریکایی را از نعمت زندگی محروم و صدها تن را مجروح کرده است و عرضه تصویر و کارت شناسائی سردار چیذری افسر سرشناس سپاه قدس و یکی از طراحان و ناظران عملیات تروریستی، در کنار فرار مقتدا صدر و بیش از یک هزار تن از فرماندهان سپاه المهدی و سپاه بدر وابسته به مجلس اعلا به ایران و احضار سریع افسران سپاه قدس از عراق و لبنان و نیز مسئولان مراکز فرهنگی رژیم در کشورهای عربی و چند کشور اروپائی به تهران، یکی بعد از دیگری گویای نزدیکتر شدن ما به یوم‌الفاجعه نیست؟

(محمد قائد در مقاله‌ای سخت تکان دهنده در روزنت، تصویر یوم‌الفاجعه را پیش روی ما می‌گذارد، روزی که دیگر خبری از قلم و دفتر و حتما کامپیوتر نخواهد بود و اهل تهران و ری مویه‌کنان بر ویرانه‌های خانه پدری بر لوحه گلی شرح فاجعه را خواهند نوشت و صد سال مویه‌کنان به دنبال مقصر خواهند گشت. یوم‌الفاجعه را من از او به وام گرفتم).
اینکه آمریکا در جنگ جهانی دوم پیش از «پرل هاربر» می‌خواست در جنگ شرکت کند برای من روشن نیست، از یک سو از مدارک ومستندات موجود اینطور استنباط می‌کنم که روزولت در ته دلش افسرده و گاه عصبانی از دست‌اندازی‌های هیتلر به زادگاه اجدادش در اروپا، در کمک رساندن به اروپا تردیدی نداشت. از سوی دیگر اما ناسیونال سوسیالیسم هیتلری و فاشیسم را حریفی قدر برای کمونیسم به حساب می‌آورد. بنابراین اگر می‌شد کفتار آلمانی را به جنگ خرس روسی انداخت، در پایان معرکه وقتی که هر دو زخمی و درهم شکسته از پا می‌افتند پیروزی در نهایت به نفع مردم اروپا خواهد بود. ژاپن هم حریفی است که به راحتی می‌توان دمش را چید و به حصارش درآورد. چرچیل که از درنگ و تردید روزولت کلافه است در بسیاری از مکتوبات خود، به روزولت یادآور می‌شود که جهان آزاد در خطر است و آمریکا به عنوان پیشوای آزادی و بازرگانی آزاد و نظام سرمایه‌داری و لیبرالیسم در عرصه اندیشه و داد و ستد، وظیفه دارد از عموزادگان اروپائی خود حمایت کند. به هر حال تا فاجعه «پرل هاربر» رخ نداده بود تکان خوردن جدی روزولت از روی صندلی چرخدارش مشکل به نظر می‌رسید اما تنها ساعتی بعد از آن فاجعه تکان دهنده، چراغهای کاخ سفید که تا بامدادان روشن بود، خبر از ورود آمریکا به جنگ می‌داد.
زمانی که یک سخنگوی نظامی آمریکا در برابر خبرنگاران یادآور می‌شد؛ (منظورم پیامی است که کلام او به همراه داشت) ملت عزیز آمریکا، ما می‌دانیم جریان عراق شما را از هرچه جنگ است بیزار کرده و هیچکدام از شما نمی‌خواهید بار دیگر فرزندان شما در یک جنگ هولناک جان خود را از دست بدهند اما یادتان باشد آنجا در خاورمیانه رژیمی وجود دارد که دیروز فرزندان شما را در مقر تفنگداران دریائی ما در بیروت به قتل رساند، بعد دیپلماتها و کارکنان بی‌گناه سفارت ما را در پایتخت لبنان در یک انفجار مهیب از طریق وابستگانش تکه پاره کرد، قبل از آن دیپلماتهای ما را به مدت 444 روز گروگان گرفت، بیش از پانزده تن از آمریکاییها را در بیروت گروگان گرفت و ویلیام باکلی را زیر شکنجه به قتل رساند، در انفجار خبر اول نقشه انفجار و رساندن مواد منفجره به عربستان و آموزش تروریستهای شیعه را عهده‌دار بود و امروز نیز در عراق بیش از 170 تن از فرزندان شما با سلاحهائی که در این کشور به دست تروریستها داده به قتل رسیده‌اند و صدها تن نیز زخمهای گران از این سلاحها بر جان و تن دارند. حال شما فکر می‌کنید باید دست روی دست بگذاریم و هیچ اقدامی انجام ندهیم تا دسته دسته فرزندانمان با توطئه‌های رژیم حاکم بر ایران نابود شوند و فردا هم که بمب هسته‌ای ساختند ابعاد باج خواهی خود را گسترش دهند و یا اسرائیل را با یک خطر حقیقی روبرو سازند؟ ما با فشار بر کره شمالی موفق شدیم آقازاده کیم ایل سونگ را وادار به تسلیم کنیم چون اگر تسلیم نمی‌شد، مردم کره شمالی که حالا از بدبختی روزی سه وعده علف می‌خورند بالاخره بلند می‌شدند و دخلش را می‌آوردند. وضع ایران البته خیلی فرق دارد. بنابراین کار ما سخت‌تر است و...
این برداشت من از سخنان یک دوجین مسئول نظامی و سیاسی آمریکایی طی دو هفته اخیر است. در واقع وقتی آمریکاییها بعد از آنکه با بلبل‌زبانی‌های سرداران سپاه و سپاه قدس از جمله سردار چیذری و سردار قائمی (دستگیرشدگان اربیل) به سراغ عبدالهادی الدراجی مسئول شبکه‌های زیرزمینی ترور جیش‌المهدی رفتند و چند روز بعد 600 تن از وابستگان جیش‌المهدی را که همه‌شان توسط سپاه پاسداران آموزش دیده و یا دستاموزان حزب‌الله لبنان بودند دستگیر کردند و بعد با حمله به وزارت بهداری عراق، مدیرکل این وزارت خانه را که در کمتر از شش ماه 50 میلیون دلار از بودجه وزارت خانه را در اختیار مقتدی‌الصدر و دار و دسته‌اش قرار داده و رابطی بین جلال شرفی از مسئولان اطلاعاتی بلندپایه ایران در بغداد بود، دست بسته به آنجائی بردند که چند روز بعد عالیجناب شرفی نیز در حالی که مشغول خریدن صابون لوکس و خمیردندان و دارو برای اقوامش در ایران بود، پس از آنکه به چنگ مأموران گارد ویژه وزارت دفاع عراق (با نظارت آمریکاییها) افتاد، به آنجا منتقل شد، بعضی‌ها مطلب آمیخته به طنز و سخره رئیس جمهوری آمریکا را مبنی بر اینکه البته ما مدرکی در دست نداریم که رهبری ایران تلفنی به مأموران سپاه قدس دستور عملیات ویرانگرانه را داده باشد اما... هم بوش، هم رایس و هم سازمان اطلاعات آمریکا می‌دانند سپاه قدس در چه جایگاهی است و اربابش کی است. (شگفتی زده شدم وقتی دیدم آقای دکتر امیراحمدی که زیر و بم اهل ولایت فقیه را خیلی خوب می‌داند، در مصاحبه‌ای ارتباط سپاه قدس با سید علی آقای رهبر را مورد شک و تردید قرار می‌دهد که بله در ایران چند دستگی و جنگ قدرت است و...). در حالی که محمد قائد در تهران در کنار احمد زیدآبادی و شماری از روشنفکران مسئول، یوم‌الفاجعه را می‌بینند و آخرین فریادها را می‌زنند که فردا خیلی دیر است و این سو در ولایت غربت نیز ماها دل‌نگران آن هستیم که با جنون احمدی‌نژاد و بیماری سید علی آقا نایب امام زمان و دلمشغولی شیخ علی اکبر برای تضمین کردن جلوس بر کرسی رهبری آن هم با عمامه سفید و پرونده‌های سنگین آقازاده‌ها و خانم‌زاده‌ها، و سرعت گرفتن درجه چپاول ثروت ملی توسط مافیای حاج حبیب مؤتلفه (همین هفته سازمان بهزیستی به دستور عالجناب وزیر رفاه حضرت عبدالرضا مصری چاقوکش معروف کرمانشاه و تیرخلاص زن زندان دیزل‌آباد 3000 میلیون تومان در اختیار حاج حبیب و حاج اسدالله و برادر محمد نبی و مجاهد بزرگ آقا مصطفی میرسلیم و شرکاء گذاشت تا در کمیته امداد امام صرف کمک به خانواده‌های مستضعف اهل کوچه مؤتلفه اسلامی شود) و شیخ عباس واعظ طبسی و آقا‌زاده‌ها، و شیخ علی اکبر ناطق و اخوی معروف به کرم زمین‌خوار مجلس، و بقیه دامادهای آقای رسولی محلاتی ـ شهیدی و آخوندی و... ـ، دیری است ازخط اخطار و انذار به نقطه نرود میخ آهنین در سنگ رسیده‌ایم. در این میان جمع آنها که در آرزوی رؤیت یوم‌الفاجعه هستند روز به روز بیشتر می‌شود.
سه گروه در درون کشور آرزوی حمله آمریکا به ایران را در سر می‌پرورانند. نخست ذوب شدگان در وهم و خیال ظهور حضرت، جانورانی از تیره احمدی‌نژاد و مصباح یزدی و کفشدار مسجد جمکران، اینها که جمعی در سپاه و بسیج را، همصدا دارند، گرفتار این وهم کابوس گونه‌اند که با حمله آمریکا جهان اسلام به پا می‌خیزد، رژیمهای عربی و اسلامی طرفدار آمریکا سرنگون می‌شوند و جهان در چنان هرج و مرجی فرو می‌شود که حضرت لاجرم ظهور خود را به جلو می‌اندازد و آقایان در رکابش شمشیر خواهند زد. گروه دوم شمار کثیری از مردم به جان آمده از رژیم به ویژه جوانها هستندکه بعضا با غضب به من email می‌زنند که چرا می‌خواهید جلوی حمله آمریکا را بگیرید. به شماها چه ربطی دارد، دست از سر ما بردارید. و بگذارید آمریکا بیاید و اینها را سرنگون کند و ما را نجات دهد. و سرانجام گروه سوم جمعی از دلالها و سودجویان و پیروان مذهب دلارند که گمان می‌کنند با هر حمله‌ای دکان آنها پررونق خواهد شد و چون از پدربزرگها شنیده‌اند در جنگ جهانی دوم خیلی‌ها از فروش لاستیک و برنج و قند و شکر و آهن میلیونر شدند تصور می‌کنند فردا نیز جنگ فرصت ثروت اندوزی برایشان فراهم می‌کند.
در خارج از کشور نیز ذوب شدگان در ولایت مسعود خان و بانو مریم امیدوارند آمریکائیها از بغداد راه کج کنند و به سوی تهران بروند و آنها نیز در پناه تانکهای آمریکایی وارد خانه پدری شوند و اگر دیروز نتوانستند با همه الطاف «شهید صدام حسین» و توپ و تانکها و هلی‌کوپترهای اهدائی تکریتی خونریز از «مهران» آن طرف‌تر بروند و توی تنگه چزابه به دام افتادند این بار بر پشت زره‌پوشهای آمریکایی حداقل تا حومه قزوین برسند. گروه دوم نیز جمعی از خواب رفتگان در قهوه خانه نوستالژیک کنار ویلای عموجان در نمک آبرود، هستند که برای پیروزی جورج بوش در آمریکا سفره ابوالفضل می‌اندازند و در لندن هر روز صبح برای کور کردن چشم حسودان به خصوص گوردون براون، یک مشت اسپند برای تونی بلر توی آتش می‌ریزند. و سرانجام دسته سوم وابستگان سابق جمهوری جهل و جور فسادند که اینجا و آنجای دنیا پولهای کاملا پاک و شرعی را که از راه دلالی و گرفتن پورسانتاژ و یا دزدی، حاصل شده صرف خرید زمین و خانه و بیزنس کرده‌اند و آماده‌اند با تغییر رژیم بار دیگر به وطن بازگردند و دستمزد فداکاری‌های خود را از حکومت تازه دریافت کنند. در چنین فضائی صدای آنها که می‌دانند در صورت وقوع فاجعه، تلاشهای چهار پنج نسل ایرانی برای ساختن خانه پدری یک شبه به باد خواهد رفت کمتر شنیده می‌شود. در حالی که اگر امروز گروههای به اصطلاح اپوزیسیون در دو سوی مرز به جای اینکه مثل کشیشهای کلیسای بیزانس در قسطنطنیه هنگام حمله سلطان محمد فاتح، که توی سر و کله هم می‌زدند میخهای صلیب مسیح به لاهوتش خورد یا ناسوتش، دست از بحث ملال‌آور و تکراری «میخ 28 مرداد به لاهوت ملت ایران فرو رفت یا به ناسوتش» بردارند و در اندیشه جلوگیری از تحقق یوم‌الفاجعه باشند و درعین حال بدیلی حداقل در حد چند حکومت سایه (یکی نگفتم که به محال بودنش واثقم) را به مردم ایران و جامعه بین‌المللی عرضه کنند، می‌توان امیدوار بود که در برابر اراده اکثریت ملت ایران برای کندن شر خناسان و در عین حال حفظ خانه یکپارچه پدری، جامعه بین‌المللی و به ویژه ایالات متحده، بپذیرد که یار شاطر ملت ایران باشد نه بار خاطرش، نویدبخش سازندگی و آزادی و عدالت شود نه پیام‌آور ویرانی و مرگ و حکومت نظامی.

و سخنی با نیروهای مسلح
برای من تردیدی نیست علی‌رغم تربیتی که از فردای انقلاب، توسط مأموران عقیدتی ـ سیاسی ارتش و حفاظت اطلاعات بر ارتشی‌های ما تحمیل شده به اضافه ریش و تسبیح و مراسم سینه‌زنی با حضور سرلشکر ستاد عطاءالله صالحی در حال نوحه دو طفلان مسلم را خواندن و زنجیرزنی دریادار کوچکی بادلانی به همراه دلاوران نیروی دریائی در پایگاه دریائی حُرّبن یزید ریاحی در ناو زیردریائی طارق مجهز به اژدرهای طیراً ابابیل و... ارتش ما تا سقف 90 درصد از نظامیان ملی، عاشق خانه پدری و فداکار و دلاور تشکیل شده که طی 28 سال گذشته زخمهای بسیاری نه فقط از دشمن در جبهه‌ها بلکه از اهل ولایت فقیه بر جان و تنش وارد شده است. این ارتش به روی مردم آتش نخواهد گشود. و به روز واقعه در کنار مردم خواهد بود. می‌رسیم به سپاه نیروئی که متشکل از یکصدهزار یا کمی بیشتر از کادرها و حدود 20 هزار سرباز زیرپرچم در نیروی زمینی‌اش، مطابق باور سید علی آقای فرمانده کل قوا آماده جانبازی در راه حفظ نظام و حمایت از جمهوری ولایت فقیه است. من اما مطابق مدارک و مستندات دقیق و تماسهای شخصی‌ام می‌دانم بدنه اصلی سپاه با مردم است و همانطور که 85 درصد از سپاه علی‌رغم دستورات محسن رضائی فرمانده وقت و توصیه‌های نماینده سید علی اقای فرمانده کل قوا و بخشنامه برادر سرلشگر بسیجی حسن فیروزآبادی رئیس ستاد کل، در دوم خرداد 76 به خاتمی رأی داد، امروز نیز بیزار از عربده‌کشی‌های احمدی‌نژاد و یک دوجین ژنرال با درجه‌های کیلوئی علیه آمریکا و اسرائیل، سخت نگران سرنوشت وطن است. اینها نیز به روی مردم آتش نخواهندگشود اما مسئولیتشان فقط به عدم شرکت در کشتار و سرکوبی ختم نمی‌شود بلکه آنها امروز می‌توانند نقش بسیار مهمی در جا به جائی قدرت در ایران بازی کنند. ارتشبد سوارالذهب، نمیری را در سودان برانداخت و در کمتر از یک سال حکومت را به دولتی منتخب مردم واگذار کرد. در موریتانی نیز نظامیان با برانداختن دیکتاتور فاسد، انتخابات را برگذار کرده‌اند و سرهنگ «الی اولدا محمدولا» ـ علی ولد محمد ولی ـ قول داده است به عهد و پیمانی که هنگام سرنگونی معاویه ولد سید احمد طایه به ملتش داد، وفادار بماند و کرسی قدرت را ترک کند.
من مشوق کودتا ن نیستم، جامعه مدنی ایران پذیرای کودتا هم اگر باشد من با آن مخالفم، اما می‌دانم با توجه به وضعی که در کشور حاکم است و با بالا گرفتن کار گروههائی مثل جنبش مقاومت مردمی ایران (جندالله سابق) و گروههائی مشابه در غرب و شمال غربی کشور، هر تحولی در ایران اگر همراهی نظامیان را نداشته باشد با موفقیت کامل روبرو نخواهد شد. بنابراین امروز موج عظیم دانشجویان، کارگران، روشنفکران، زنان و حتی روحانیون مخالف هیأت حاکمه و وضع موجود با یک حمایت نظامی و همدلی و همصدائی میلیونها ایرانی در خارج کشور، می‌تواند هم جلوی فاجعه را بگیرد و هم ایران را در مسیری متفاوت از مسیر بعد از «یوم‌الفاجعه» قرار دهد.

شنبه 17 تا دوشنبه 19 فوریه
1 ـ رژیم مدعی است مقتدا صدر به ایران نرفته است، آقای علی دباغ سخنگوی دولت عراق و جلال طالبانی رئیس جمهوری این کشور تاکید کرده‌اند که مقتدا برای دیداری شبه رسمی به ایران رفته است. آقای اعرجی از نوکران مقتدا به حضرت عباس قسم خورده که حجت‌الاسلام والمسلمین مقتدا صدر رهبر مبارز شیعیان اوباش محله مدینه الصدر، در سوراخی در نجف پنهانند منتها مثل حسن نصرالله رهبر حزب‌الله که از تابستان گذشته از پناهگاهی به پناهگاه دیگر می‌رود، حضرتش نیز برای حفظ جان که از فرامین الهی است، نمی‌توانند در نماز جمعه حاضر شوند.
واقعیت این است که بعد از دستگیری جلال شرفی نماینده وزارت اطلاعات در بغداد (و البته دستگیری ماموران دفتر اطلاعاتی اربیل) عبدالهادی الدراجی، و دستور اکید فرماندهان نظامی آمریکایی به مسئولان نظامی و امنیتی عراق مبنی بر اینکه اجرای برنامه جدید امنیتی در بغداد، باید با قاطعیت و همراه با سرکوبی و برچیدن بساط شبه نظامیان شیعه جیش‌المهدی و بخش مسلح سپاه بدر و حزب‌الدعوه باشد. نوری المالکی نخست وزیر عراق که دستش زیر ساطور آمریکا و تیغ جیش‌المهدی و سپاه بدر است و اصولا انتخابش به نخست وزیری با رای نمایندگان وابسته به مقتدا میسر گردید، ناچار به اعزام نمایندگانی نزد مقتدا و هادی العامری (فرمانده سپاه بدر و عضو پارلمان عراق و سرتیپ سابق سپاه) شد که وضع بحرانی است ضرورت دارد مدتی بعضی‌ها از جمله مقتدا و ابومصطفی الشیبانی و... آفتابی نشوند. از آن سو کمیته ویژه عراق در سپاه قدس و اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات نیز مصمم به بیرون آوردن نفرات شناخته شده و وابستگان خود در عراق شد.
به این ترتیب اوائل این ماه جناب مقتدا در اتومبیل بنز نمره سیاسی سفارت ولی فقیه در بغداد، از مرز خسروی عبور کرد و به همراه او تا امروز نزدیک به دو هزار تن از جیش‌المهدی و سپاه بدر و میلیشیای الدعوه به ایران گریخته‌اند.
البته فرار مقتدا چنان او را بی‌آبرو کرده که بسیاری از اوباش طرفدارش او یعنی همانهائی که صدام حسین در آخرین ماه حکومتش از زندان ابوغریب آزادشان کرد دل از مقتدا کنده و به سرعت جذب پدرخوانده‌های دیگر می‌شوند که دست به نقد مزدها را می‌پردازند. این امکان هست که مقتدا در روزهای آینده به عراق بازگردد و جائی حضور خود را نشان دهد اما این مقتدا با آنکه به راحتی مرحوم عبدالمجید خوئی را به قتل رساند و نجف را به آتش کشید تفاوت بسیار دارد. این یکی سخت وحشتزده است و در عین حال چون آدم خنگی است احتمال به دام افتادنش یا کشته شدنش نیز بسیار است.

February 23, 2007 01:41 PM






advertise at nourizadeh . com