May 18, 2007

یکهفته با خبر

kayhan.jpg

یا سخن دانسته گوی ای مرد عاقل یا خموش!
سه شنبه 8 تا جمعه 11 مه

پیشدرآمد: مرحوم تیمسار جواد معین زاده که روزگاری نامش ما را به وحشت می انداخت و فکر و ذکر ما همه این بود که خبرچینان او را در جمع خود شناسائی کنیم (سالهای دانشجوئی در بلاد فخیمه که تیمسار با درجه سرهنگی وابسته امنیتی و نماینده ساواک در بریتانیای کبیر بود) و چند سال بعد از انقلاب با شناختن او دریافتم چه انسان صادق و صافی ضمیری را تنها به علت عنوانی که داشت دشمن میداشتیم، روزی به دفترم آمد وگفت خواهشی مختصر دارد. بعد گفت میخواهم نامه ای برایم به حاکم دبی بنویسی. در آن تاریخ شیخ مکتوم برادر شیخ محمد نخست وزیر امارات و حاکم فعلی دبی، بر این امارت حکومت میکرد...

از آنجا که گهگاه دوستانی از نظامیان و دیپلماتهای سابق تقاضاهائی از این دست داشتند گمان کردم تیمسار نیز در روزگار سختی میخواهد با به یاد آوردن محبتهایش به شیخ در سالهائی که به عنوان میزبان همراه به هنگام سفر شیوخ حاشیه خلیج فارس به ایران، وقت زیادی را صرف پذیرائی از او کرده بود، خواستار چیزی شود. کمی در نوشتن اکراه داشتم اما وقتی مرحوم معین زاده حرفهایش را به فارسی گفت و از من خواست آن را به عربی برگردانم و با خط خوش برای شیخ بنویسم، نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. مضمون حرفهای معین زاده گرد این سخن دور میزد که حضرت شیخ لابد به یاد میآورید که در آخرین سفرتان به ایران به همراه پدر بزرگوار مرحومتان (شیخ راشد) شبی بر پهنه خلیج فارس بر فراز کشتی آنجلیکا، پدر مرحومتان گفت خدا سایه شاه را از سر ما کم نکند. اگر او نبود شوروی عمان و بعد امارات را خورده بود و بعد بحرین و قطر طعمه سرخها میشدند، عراق کویت را میبلعید و یمن جنوبی شمال را و حکومت سعودیها متزلزل میشد. همان شب از اینکه ایران با استقرار نیروهایش در تنب بزرگ و کوچک حاکمیت و سلطه خود را بر تنگه هرمز برقرار کرده و در ابوموسی که بومیانش حسرت نوشیدن یک قطره آب شیرین را داشتند، لوله کشی آغاز کرده و با تأسیسات جدید زندگی مردم این جزیره را زیر و رو کرده است، اظهار امتنان میکردید و زمانی که من جسارتاً گفتم با توجه به این همه حسن نیت و عواطف شیخ راشد و شما به ایران، چرا در کشور ما با استفاده از نام مجعول خلیج عربی، احساسات ایرانیان را جریحه دار میکنید و در کتابهای درسی شما جزایر ایرانی تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، به عنوان جزایر اشغال شده امارات توصیف شده است؟ شما پاسخ دادید، ما همه میدانیم خلیج نام فارس را دارد و این تعبیر لغوی بود که عوامل عبدالناصر و بعثیها و قومیها در لباس معلم و استاد و روزنامه نگار در امارات حاشیه خلیج فارس در دهان بچه های ما گذاشتند اما مطمئن باشید با اعتلای نام و جایگاه ایران در منطقه و جهان، به زودی چنان ما در سایه نفوذ شما قرار خواهیم گرفت که دیگر کسی جرأت نخواهد کرد غیر از فارس صفتی را کنار خلیج بگذارد. جزایر را نیز شما چنان آباد خواهید کرد که مردمان بقیه خاک امارات نیز آرزو خواهند کرد ایکاش مثل ابوموسی و تنبها تحت حاکمیت و اشراف شما قرار گیرند. از آن تاریخ سالها گذشته است. حالا پدر شما به دیار باقی شتافته، و شما بر جایگاه او تکیه زده اید. متحیر ماندم وقتی شنیدم که روزنامه «الخلیج» به نقل از شما ادعا کرده نیروهای ایرانی در زمان شاه با ناجوانمردی و فریب دادن مقامات شارجه جزایر ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک را اشغال کردند و شاه به عنوان ژاندارم خلیج با تهدید سرزمینهای عربی حاشیه خلیج به باج خواهی پرداخت و ما خوشحالیم که با روی کار آمدن یک دولت اسلامی در ایران، این کشور اسلامی از افکار و رویاهای شوونیستی حکومت پیشین ایران فاصله گرفته و حتی قاضی شرع و نماینده رهبر انقلاب آیت الله خلخالی در همان ماههای نخست پیروزی انقلاب اسلامی در دیداری از دبی در محضر مرحوم والد ما والاحضرت شیخ راشد تأکید کرد که امام خمینی و انقلابیون ایران اعتباری برای ناسیونالیسم ایرانی قائل نیستند و برای رفع اختلاف با برادران عرب حاضرند به جنگ فارسی و عربی خلیج خاتمه داده و آن را اسلامی بخوانند. در اظهارات شیخ مکتوم مطابق کپی روزنامه الخلیج که در دست تیمسار معین زاده بود همچنین آمده بود که سوءتفاهمی که اخیراً با اخراج شهروندان اماراتی ابوموسی توسط یک گروه از افراد سپاه پاسداران ایجاد شده بدون تردید با حسن نیتی که رهبران ایران نسبت به برادران عرب خود دارند برطرف خواهد شد و سیادت امارات بر خاکش برقرار خواهد گردید.
معین زاده از من خواست به شیخ مکتوم بنویسم این درست که ایران با تجاوز عراق و هشت سال جنگ و بی لیاقتی و خیانت رژیم حاکم جایگاه و عظمت گذشته خود را از دست داده اما حضرت شیخ و حاکم امارات متحده عرب شیخ زاید که ریاست و سروری خود را مدیون ایران است که برادر بزرگتر او و حاکم ابوظبی شیخ شخبوط را محترمانه در ایران نگاه داشت باید بدانند فرزندان سلحشور ایران در ارتش و سپاه زنده اند و اجازه نخواهند داد یک میلیمتر از خاک ایران مورد تعرض قرار گیرد و یا به آبها و جزایر ایران آسیبی وارد آید. این به مصلحت شماست که نسبت به سرزمینی که دین بسیاری به آن دارید احترام گذارید و همصدا با جوجه های تازه از تخم درآمده ای که با پول و تکیه به خارجی ـ اشاره معین زاده به فرزندان شیخ زاید بود که خیلی درباره جزایر شلوغ کرده بودند ـ خیال میکنند میتوانند بخش عزیزی از خاک ما را به چنگ آورند... من کپی این نامه را دارم که توسط سفیر امارات در لندن که خود ایرانی الاصل است برای شیخ مکتوم فرستاده شد. از آن تاریخ که یک افسر نیروی زمینی ایران آن هم در سالهای غربت و تبعید و بدون تیغ و تفنگ، و امکانات مالی آن طور با قدرت حاکم دبی را خطاب میکرد و ملامت کنان او را از همصدائی با پسران شیخ زاید برحذر میداشت تا امروز که احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهوری ایران در برابر یکی از همان پسران شیخ زاید یعنی شیخ خلیفه که حالا حاکم امارات است و برادر شیخ مکتوم یعنی شیخ محمد که حاکم دبی و نخست وزیر امارات است دست روی سینه میگذارد بیش از یک دهه میگذرد. معین زاده در گوشه ای از لندن به خواب ابدی رفته است با وصیتی برای هوشک و کاظم برادرانش که استخوان مرا به ایران ببرید، شیخ زاید و شیخ مکتوم هم رفته اند اما ادعای بچه های شیخ زاید همچنان گوش جان هر ایرانی را میآزارد. همزمان دبی به کعبه آمال اهل ولایت فقیه و البته جمعی معامله گر و دلال وابسته به رژیم تبدیل شده است. (همینجا هزاران ایرانی شرافتمندی را که بعضی از سر ناچاری، جمعی برای استفاده از امکانات کلان شهری که به آنها مجال داده است تا قابلیتهای خود را در کارهای تجاری و بازرگانی، اقتصاد و فرهنگ و صنعت و... به کار گیرند و شماری از موفقترین چهره های گسترده تجارت و صنعت و فرهنگ و... در این امیرنشین که حضورشان مایه افتخار و سربلندی ایرانیان است، از جمع وابستگان رژیم و کاسه لیسان ریز و درشتی که در باشگاه ایرانیان به دیدن تحفه مربوطه تا حد فرومایگی و زمین ادب بوسیدن و احمدی نژاد را قهرمان و سردار بزرگ ایران خطاب کردند جدا میکنم.
بسیاری از ایرانیان شریف مقیم دبی را میشناسم و از چند و چون احوالشان باخبرم. همین چند هفته پیش بود که در جریان افتضاح توتال و از پرده بیرون افتادن رشوه صد میلیون یوروئی، به آقازاده های شیخنا، ذکری از فردی به نام بیژن دادفر به میان آمده بود که ظاهراً پولهای رشوه به حسابهای او واریز شده و از آنجا ره به حساب آقا مهدی یافته است. انسانی را با این نام میشناختم که صفت شریف حقاً برازنده اوست و میدانستم او اهل این بازیها نیست. کند و کاوی کردم معلوم شد بیژن دادفری که شرافتمندانه در دبی و لندن به کار تجارت مشغول است، مردی از اهالی شمال که جان و جهانش ایران است و آرزویش سربلندی ایرانی و ایران، هیچ ارتباطی با دادفر دلال قرارداد توتال ندارد. بیشتر ماجرا را کاویدم، این بار معلوم شد دلالی که پیش از این در قراردادهای دیگری نامش به میان آمده با گرفتن گذرنامه ای از یک کشور اروپای شرقی به نام دادفر، و باز کردن حسابهائی به این نام نه فقط در ماجرای توتال بلکه در چند ماجرای دیگر تحت این اسم واسطه انتقال رشوه بوده است. خوشبختانه مشت این دلال وا شده و همین روزهاست که جزئیات ماجرای او را از زبان مسئول پرونده توتال بشنوید.)
کشوری که کل امارات متحده عرب کوچکتر از استان ساحلی آن میباشد با هفتاد میلیون جمعیت، سه هزار سال تاریخ مدون، و حاکمیت دو هزار و پانصد ساله اش بر خلیج همیشه فارس، اینک به جائی رسیده است که بالاترین مقام اجرائیاش یک روز بعد از دیدار دیک چینی معاون جورج بوش، از ابوظبی و یک هفته پس از بازداشت غیرقانونی دوازده غواص ایرانی توسط نیروی دریائی امارات و یک روز پس از آنکه رسانه های گویا و تصویری و مکتوب اماراتی با بوق و کرنا ضمن منعکس کردن سخنان چینی علیه ایران و خطری که از سوی جمهوری اسلامی کشورهای منطقه را تهدید میکند و رجزخوانیهای مسئولان اماراتی درباره لزوم خاتمه دادن به اشغال ایران بر جزایر اماراتی، با خضوع و خشوع به دیدن حاکم امارات میرود و بر سفره او لقمه میچیند و از برنامه های مشترک اقتصادی و همکاریهای فرهنگی و امنیتی و سیاسی و بازرگانی و نفتی و صنعتی سخن به میان میآورد، سی سال پیش حکومت وقت ایران خیلی که احترام به شیوخ میگذاشت رئیس ساواک را به استقبال آنها میفرستاد. امروز اما نادرترین پرندگان ایران طمعه بازهای شیوخی است که با دادن رشوه به فرماندهان سپاه فارس و استان ساحلی و پر کردن جیب عوامل حکومتی سالی دو سه بار در قرق شکارگاههای ایران، به ریشه کن کردن نسل پرنده ها و حیوانات نادر میپردازند.
من البته خواستار آنم که ایران در صلح و دوستی با همه همسایگانش به سر برد، و مردمانی که در حاشیه خلیج فارس و دریای عمان زندگی میکنند در سایه اقتدار ایران و سیاستهای خردمندانه حاکمانش، دست در دست مردم ایران برای توسعه و پیشرفت منطقه در همه ابعاد و بالا بردن سطح فرهنگ و دانش ساکنان این گوشه از خاک جهان تلاش کنند. من آرزو میکنم وحشت از صدور انقلاب نکبتبار، و نگرانی از اندیشه های مالیخولیائی اهل ولایت فقیه که باعث تکیه بیشتر همسایگان ایران به روی حمایت خارجی، و انباشته شدن بیشتر زرادخانه ها از سلاحهای مرگبار غرب و شرق در منطقه میباشد جای خود را به آسایش خیال و اطمینان کامل به همسایه بزرگ بدهد، اما همزمان از اینکه سوداگران حاکم بر ایران به علت سرمایه های هنگفتی که در بازار تجارت امارات و به ویژه دبی وارد کردهاند و صنایع و عقاری که در دبی و شارجه از پول دزدیها و رشوه ها به دست آورده اند، حمیت و غیرت وانهاده و سر بر آستان شیوخی میسایند که تا دیروز آرزو میکردند سفری به ایران داشته باشند و بزرگان ملک آنها را پذیرا شوند.
احمدی نژاد در باشگاه ایران برای سه چهار هزار مدعوی که آقای آصفی سفیر رژیم و شاهچراغی نماینده ولی فقیه به میهمانی دعوتشان کرده، حرفهای بیسر و ته و خالی از معنا و منطق همیشگیاش را تکرار میکند. و پسران شیخ زاید شادند که دیگر نباید با هزار زور و زحمت اجازه سفر به ایران را کسب کنند و دست بالا میهمان فرماندار بندر گنگ و یا رئیس ساواک شیراز شوند. حالا آنها صبح دیک چینی را استقبال میکنند و شب رئیس جمهوری ایران سر از پا ناشناخته در حضرتشان مراتب دوستی و ارادت را ابراز میکند.

شنبه 12 تا دوشنبه 14 مه
الوداع انقلاب اسلامی و ولایت فقیه

1 ـ از همان لحظهای که دوربینهای تلویزیونی معتبر بین المللی از جمله شبکه های ماهورهای عربی مثل الجزیره، العربیه، L.B.C و الشرقیه عراقی، تصویرهای دیدار سید عبدالعزیز حکیم رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق، رئیس فراکسیون ائتلاف شیعه پارلمان عراق و یکی از ارکان اصلی کیان سیاسی جدید این کشور را با پرزیدنت بوش در کاخ سفید به تماشا گذاشت برای من آشکار بود که سید عبدالعزیز دیگر به ولی فقیه و سروران دیروزش در اطلاعات سپاه و وزارت امنیت نایب امام زمان رکاب نخواهد داد. با آنکه حکیم طی چهار سال گذشته کوشیده بود به نحوی بین ارتباط ریشه دار و دیرینه خود با اهل ولایت فقیه و دوستی و همکاری خود با دولت آمریکا و سفیرش در عراق زلمای خلیلزاد و پیش از او حاکم غیرنظامی پل بریمر موازنه ای ایجاد کند که هم سیدعلی آقا راضی باشد و هم جورج دبلیو، اما هم در واشنگتن و هم در جریان سفرهای خانم رایس وزیر خارجه و رامزفیلد و جانشینش گیتس به بغداد آمریکائیها زبان ملامت گشوده بودند که سیدنا ما شما و اخوی راحل را از گوشه قم و نوکری سیدعلی آقا و اطلاعات و سپاهش به عراق آوردیم، سروری و آقائی دادیم، قباله ویلای طارق عزیر را در کنار دجله به نام شما کردیم و آقازاده عمارخان را با آغوش باز در آمریکا پذیرا شدیم و هر زمان اهل و عیال شما میل دیدار از ینگه دنیا داشتند فرش قرمز برایشان انداختیم، عادل عبدالمهدی معاون شما را از خود فرض کردیم و حتی حاضر شدیم سرتیپ سابق سپاه پاسداران هادی العامری را در مقام نماینده مجلس عراق و دبیرکل سازمان بدر یعنی همان سپاه بدر سابق، نه فقط پذیرا شویم بلکه همه جا به بازیاش بگیریم. حتی سه ماه پیش که آقازاده در بازگشت از ایران با دو چمدان مملو از صددلاری نو به دام سربازانمان افتاد، وساطت حضرتعالی را پذیرفتیم و قبول کردیم که این پولها متعلق به شما و اخوی بوده که در طول سالهای اقامت در ایران از راه کمکهای مردمی آوارگان عراقی جمعآوری کردهاید تا بعد از آزادی عراق، خرج عروسی عمارخان و دیگر فرزندانتان بکنید. در جریان انتخابات با آنکه برای ما ثابت شده بود با کمک افراد سپاه و نوکران رژیم ایران و البته کمکهای بشردوستانه اطلاعات ایران، صندوقهای بسیاری را از آرای تقلبی پر کرده اید اما گفتیم بالاخره شیعیان سالها رنج کشیده اند و از حقوق حقه خود محروم بوده اند، مهم نیست، بگذارید آنها به صندوقهای رای و پروسه مردمسالاری تدریجی آشنا شوند. همه این کارها را کردیم که حضرتعالی و رفقا دست از خیال انقلاب اسلامی و استقرار ولایت فقیه در عراق، بردارید. اما عملا میبینیم که باد در دستگاه شما همچنان بر پرچم انقلاب اسلامی و ولایت فقیه میوزد و حضرتعالی که حالا در کشور خودتان صاحب لقب Kingmaker شده اید و همین آقای نوری المالکی تا دم شما را نبیند قادر به انجام دادن کاری نیست، ظاهراً چنان معتاد ولایت فقیه و انقلاب اسلامی شده اید که ظاهراً نتوانسته اید جایگاه و موقعیت تازه خود را درک کنید.چنین حرفهائی بارها به حکیم گفته شده بود اما هفته پیش وقتی دیک چینی به بغداد آمد و پس از دیدار با المالکی و جلال طالبانی که همزمان ملاقات با شماری از سران و مسئولان سیاسی و نظامی بلندپایه عراقی را به همراه داشت خواستار آن شد که دیداری دو نفره و دور از آشنا و بیگانه با سید عبدالعزیز حکیم داشته باشد، کاملا آشکار بود که این بار توصیه های دوستانه در کار نخواهد بود بلکه جریان با حکم میکنم و باید و نباید، همراه خواهد بود. پس از این دیدار حکیم اعضای شورای عالی مجلس اعلا را فرا خواند و در دیداری که ساعتها به طول انجامید اساسنامه مجلس اعلا را که بیست و شش سال پیش در حضور مسئولان بلندپایه سپاه و ساواما (واواک هنوز تأسیس نشده بود) و نمایندگان آقای خمینی و رئیس جمهوری وقت یعنی نایب امام زمان فعلی، با خط و انشای سید محمود هاشمی شاهرودی اولین رئیس مجلس اعلا و رئیس قوه قضائیه امروز نوشته و به امضا رسیده بود تغییر دادند. سه بند در اساسنامه حذف و چند بند مشمول تعدیلاتی شد. سه بند حذف شده، نخست در رابطه با هویت سیاسی و مذهبی مجلس اعلا، دوم درباب اهداف مجلس، و سومی ناظر به روابط مجلس با جمهوری اسلامی در مرحله بعد از سرنگونی صدام حسین و برپائی جمهوری اسلامی در عراق بود.
با حذف این سه بند، مجلس اعلا دیگر جزئی از تشکیلات سیاسی، امنیتی و نظامی رژیم البته با عبای مذهب شیعه نیست. بلکه با اسم جدید مجلس اسلامی اعلای عراق، نهادی ملی ـ مذهبی در عراق به شمار میرود. درباره هدف مجلس که برپائی جمهوری اسلامی درعراق از طریق صدور انقلاب اسلامی بود، مجلس این هدف را از اساسنامه خود حذف کرد چون با سرنگونی صدام و برپائی حکومت منتخب دیگر مجالی برای صدور انقلاب و برپائی جمهوری اسلامی وجود ندارد. مجلس در اساسنامه خود تاکید داشت که ایمان به مبدأ ولایت فقیه جوهره باور اعضای آن است و هم مرحوم محمدباقر و هم سیدعبدالعزیز ضمن بیعت با آقای خمینی و بعد از او خامنه ای، ولی فقیه را به عنوان ولی مردم عراق به رسمیت شناخته بودند. با حذف این اصل، مجلس تاکید میکند در مسائل مذهبی، خود را پیرو آیت الله سیدعلی سیستانی و خط او میداند... این را داشته باشید نوبت حزب الله و سید حسن نصرالله هم به زودی میرسد تا از ولایت فقیه اظهار برائت کنند. گلبدین حکمتیار نوکر قدیمی آقایان همین امروز یکشنبه در تلویزیون العربیه ضمن حمله شدید به جمهوری اسلامی، رژیم ایران را به خیانت و تزویر و ریا متهم کرد...

May 18, 2007 10:49 AM






advertise at nourizadeh . com