یکهفته با خبر
... هزار بازی از این طرفه تر برانگیزد
سه شنبه 24 تا جمعه 27 ژوئیه
پیشدرآمد: سرنوشت تلخ و دردناکی پیش روی ما است. هم ساکنان خانه پدری روزهائی تیره و سخت در پیش دارند و هم ما که در حسرت بوسه زدن بر آن خاک عزیز، دوره میکنیم دیروز را و امروز را، هنوز را.
دو سه هفته پیش نوشتم چه خوابی برایمان دیده اند و چگونه رژیم ولایت جهل و جور و فساد با همۀ توان میکوشد زمینه ویرانی ایران را هرچه زودتر فراهم کند. دو مطلب را پیاپی می آورم. نخست نامه ای است الکترونی یعنی e-mail از یک نظامی نگران میهن پرست آزاده که تاکنون بارها خبرها و مطالب دقیق و بسیار مهم او را در همین زاویه و گاه در الشرق الاوسط و یا برنامه های تلویزیونی ام نوشته و گفته ام. و در همه این سالها حتی یکبار در درستی مطالب او تردید نکرده ام و از این بابت بسیار خوشحالم، چه یکایک مطالب و خبرهای او چندی پس از انتشار آن به صور مختلف و گاه از جانب منابع رسمی در داخل کشور یا منابع خارجی تأیید شده است. مطلب دوم، نیمه گزارشی است از آنچه در برابر چشم ما در میهن اسلامی در جریان است. به عبارت دیگر گزارش نخست، آنچه را نمي بینیم، عریان میکند و گزارش دوم آنها را که می بینیم و می شنویم.
اتاق فکر نایب امام زمان
... شاید آقای خامنه ای خیلی خوشحال باشد از اینکه امروز به ظاهر قدرتی فراتر از کلب آستان علی مرشد کامل یعنی شاه عباس صفوی دارد و در دربارش چنان که در دربار سلطان صفوی و خاقان مغفور قاجاری، بوزینگان روز و شب به معلق زنی مشغولند و مدح و ثنای ذات مبارکش میکنند و «مشارق الارض و مغاربها» به اشاره انگشت مبارکش کن فیکون میشود.
اما حقیقت جز این است. در واقع در طول تاریخ ما شاید فقط شاه سلطان حسین را بتوان با سلطان علی ولی فقیه مقایسه کرد. در روزگار آن سلطان مشتی دجال شیاد، بعضی با عمامه و جمعی با کلاه خود و عده ای نیز با کلاه دوازده پر قزلباش جان و مال و ناموس مردم را در تصرف داشتند و با رساندن سلطان صفوی به عرش اعلی و هم نشین کردن او با اولیا و انبیا چنان کردند که دو سه هزار ازبک و پشتون با ملا زعفران ـ چیزی شبیه به ملاعمر فعلی ـ به سرکردگی آن غلجائی مجنون ـ چیزی شبیه به بن لادن ـ نصف جهان پایتخت مرشد کامل را به آن صورت مفتضح تسخیر کردند و از کشته پشته ساختند. آقای خامنه ای خیال میکند سوارکار است و به اشاره ابروی مبارکش زنده خواران دربار معدلت گستر میتوانند بوش و اولمرت و مبارک و ملک عبدالله و سرکوزی و گوردون براون و سرکار علیه آنجلا مرکل را لقمه چپ کنند. به این سطور از گزارش نظامی آزادۀ مورد اشاره توجه کنید: «اتاق فکر، خیال آقا را راحت کرده بود که با بودن مشاوران وفادار فدائی و نظارت آقا مجتبی بر همه چیز حضرتش از حرکت سوسکها و خرچسونه ها در بیت مبارک نیز باخبر است. روز بعثت پیامبر وقتی به دستبوسی ایشان رفته بودیم فرمودند؛ واقعاً باید از خداوند سپاسگزار باشم که انسانهای فداکار و مخلصی را چون شماها نصیب من کرده، میدانم با بودن شماها، هیچ توطئه ای کارگر نخواهد شد و ما میتوانیم پشت استکبار را به خاک بمالیم... ذوالقدر چند متری با من فاصله داشت، چنان حالتی گرفته بود که انگار میخواست از آن صداهائی درآورد که گاهی توی جبهه وقتی بچه هاخسته و وحشتزده بودند از خود در میآورد تا همه را بخنداند. و این ذوالقدر امروز در جائی است که به یک اشاره انگشت میتواند آقای خامنه ای را نزد جد مطهرش بفرستد. مجتبی خیلی بهتر از آقا جریان را میداند. به همین دلیل نیز سرتاپا تسلیم مجموعه ای است که نه فقط بر دولت و مجلس و اقتصاد و سیاست مسلط شده اند بلکه جناب ولی فقیه نیز در چنگشان قدرت تکان خوردن ندارد. گاهی ـ طی دو سه سال اخیر ـ برای نشان دادن قدرتشان به آقا کارهائی کردند که سید حواسش جمع شود. مثلاً یکی دو بار میکروفنهای مخفی را که خودشان در اتاق خواب و دفتر مخصوص آقا کار گذاشته بودند کشف کردند یا موقع سفر ماقبل اخیر آقا به مشهد توطئه ای را کشف کردند که هدفش به لقاءالله فرستادن آقا بود. بعد هم طوری قضیه را تشریح کردند که آقا بفهمد خلاصه اگر ما نباشیم کار شما ساخته است.در طول دوران ریاست جمهوری خاتمی، آقا روز به روز بیشتر به اطلاعاتیها وابسته شد. تیمی که آنها درست کرده بودند از هر نظر کامل بود یعنی آدم عملیاتی داشتند مثل رمضانی، الیاس محمودی، احمد وحید، پورفلاح و ذوالقدر و... آدم رسانه ای داشتند مثل حسین شریعتمداری، حسین صفار هرندی، یوسفپور، حاج غفور و حاج عزت، آدم باسابقه داشتند با عبا و عمامه مثل فلاحیان و حسینیان و پورمحمدی ـ وزیر کشور فعلی ـ استراتژین هم داشتند از تیره حسن عباسی و حسین الله کرم و الیاس نادران و مهدی چمران، دیپلمات و سیاستمدار هم داشتند علی اکبر ولایتی و محمدحسن اختری ـ سفیر فعلی در سوریه ـ اصغر حجازی هم آقای کل بود و مغز و قلب آقا را در اختیار داشت. و البته دارد. اینها به اضافه یک جمع 30 نفره از بچه های مرکز استراتژیک سپاه و دانشکده امام باقر و اطلاعات سپاه و ستاد کل از جمله سرتیپ دکتر موسوی از همان سالهای نخست حکومت خاتمی با استفاده از وحشت و نگرانی که بر آقا مستولی شده بود بنا را بر این گذاشتند که کار خلافت را پیش از آنکه جناب عزرائیل به چهارراه آذربایجان سر بزند فیصله کنند و دیگر نگران آن نباشندکه آدمی مثل خاتمی بیاید و بساط عیش و عشرتشان را به هم بزند. برای این کار همانطور که هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و ریشهری از یکی دو سال پیش از درگذشت امام ـ خمینی ـ قاپ احمدآقا را دزدیدند و او را با خود همراه کردند اینها نیز از میان فرزندان آقا، مجتبی را که خیلی احساس ولیعهدی میکرد انتخاب کردند. میثم انتخاب اول آنها بود ولی این آقازاده بعد از اینکه سر درس آقا رضی شیرازی حاضر شد، حال و روزی دیگر پیدا کرد و خیلی عابد و گوشه گیر و اهل درس و فحص شد. آنها نیاز داشتند سه چهار تنی را که آقا دربست قبولشان داشت و کاملاً مورد اعتماد او بودند نیز جذب کنند. اولین فرد حداد عادل بود. جذب او کاری نداشت، در واقع آدمی که عاشق مقام است و برای نشستن روی صندلی ریاست حاضر است روحش را به شیطان بفروشد طعمه سهلی است. بعد باید جناب تیمسار یا به قول ذوالقدر حسن گامبو را با خود همراه میکردند. این تیمسار که شما در برنامه هایتان خیلی به او بند میکنید آدم خوبی است، به علت بیماری غدد تیروئید به طور وحشتناکی چاق میشود. وزنش الان حدوداً صد و سی کیلو است و برای اینکه فانوسقه اندازه او درست کنند مجبور شدند دو تا فانوسقه بزرگ را به هم وصل کنند که به دور شکم سردار سرلشگر حسن فیروزآبادی برسد، اما گرفتاری بعدی او بیماری کلیه بود و خوردن قرص کورتُن یعنی کیلوهای اضافی اضافه تر شد. حالا فکر کنید این آدم ارشدترین ژنرال نیروهای مسلح ایران است. گاهی که در مانورها وابستگان نظامی خارجی را دعوت میکنیم، میتوانم حال و روز امرای ارتش و سپاه را درک کنم که باید پشت سر این آقا با احترام و خبردار بایستند. مثلاً سرلشکر صالحی فرمانده کل ارتش که یک نظامی نمونه و بسیار در فرم است و هیکل و قد یک نظامی واقعی را دارد یا سرلشگر رحیم صفوی که واقعاً یک نظامی باسابقه و جبهه دیده و ورزشکار است باید عین دو طفلان مسلم دست به سینه در اطراف آسید حسن قرار بگیرند که چون از رفقای قدیمی آقاست بدون هیچ سابقه ای با داشتن 50 واحد از دوره دامپزشکی، با یک فرمان و نوک قلم شد سرلشگر با 9 سال تقدم بر کلیه امرای ارتش و سپاه. همراه کردن سید حسن نیز زیاد مشکل نبود. از طریق یکی از نزدیکانش برای او صحنه ای ساختند که دست به دامان اصغر حجازی شد و بعد خود را کاملاً در اختیار تیم گذاشت. حالا میتوانید حدس بزیند که این جمع چه قدرتی دارد و سید علی آقا تا چه حد در چنگ اینهاست. در واقع دستوراتی که آقا صادر میفرمایند خواستهای این جمع است که عملاً کنترل همه امور را در دست دارند. در قوه قضائیه شاهرودی آن اوائل سرکشی میکرد. از یک سو عباسعلی علیزاده و از سوی دیگر دری نجف آبادی و سعید مرتضوی را گذاشتند کنارش بعد هم الیاس محمودی را نشاندند بالای سرش که همان هفته اول دوتا پرونده برای آقازاده اش گشود و حکایت به همین جا ختم شد. البته تا زمان آمدن احمدی نژاد، کارها مرتب به مانع بر میخورد اما با آوردن او همه مشکلات حل شد. فرهاد رهبر از حواشی این باند بود اما کوشید با توجه به لطف ویژه آقا به او کانال مستقیمی با آقا برقرار سازد. کاری کردند که ناچار شد کنار برود. چند ماه پس از روی کار آمدن احمدی نژاد، در جلسه های اتاق فکر تمام بحثها پیرامون برطرف کردن تهدیدهای بالقوه دور میزد. خیلی راحت توانستند کروبی راکه قابل کنترل به نظر نمیرسید کنترل کنند. در واقع برهم زدن تلویزیون او در دوبی که پولش را شهرام جزایری از زندان تأمین کرده بود شیخ مهدی را متوجه کرد باید دست اصغر حجازی را ببوسد که ناگهان به لقاءالله فرستاده نشود و یا پرونده های بنیاد شهید رو نشود. در مورد هاشمی رفسنجانی نمیشد طرف را به همین سادگی از پا درآورد چون او هم اتاق فکر دارد و سپاه و امنیت، پس برای زدن او اوّل خدمت آقازاده ها و خانمزاده ها و اقوام رفتند، همزمان بی آبرو کردن او از چهار طرف آغاز شد. و به قول نبوی ـ سید ابراهیم ـ شمسی پهلوون که هم زن است و هم دختر علی دوانی و زن الهام، مأمور زدن شیخ شد. از سوی دیگر توی کار اقتصاد شیخ و اعوان و انصار او گذاشتند، هم برای ماشین سازی کرمان مشکل ایجاد کردند هم برای ماهان ار که آخرینش همین گزارش محرمانه ای بود که برای انگلیس فرستادند و موجب ممنوعیت 5 پرواز هفتگی ماهان ار به منچستر شد. با گرفتن موسویان هم طوری وانمود کردند که او جاسوس انگلیس است و به این ترتیب مردمی را که از انگلیس به خاطر حمایتهایش از رژیم متنفرند به نوعی شادمان کردند. البته من و دوستانم باور نداریم انگلیس در حال حاضر حامی رژیم است اما مردم کوچه و بازار همه پیروان دائی جان ناپلئون هستند. در این میان با جنجال دست دادن خاتمی با زنان در ایتالیا خواستند سید را بی اعتبار کنند اما آنکه خود را بی اعتبار کرد خود خاتمی بود چون اگر مردانه میگفت آری دست داده ام اعتبارش هزار بار نزد مردم بالاتر میرفت اما خودش را خراب کرد. به هر حال اگر چه این جنجال برای از میدان به در بردن خاتمی کافی نیست اما او چنان جا زده که دیگر کسی به عنوان خطر به او نگاه نمیکند. از خودیها که راحت شدند ـ حداقل چنین گمان میکنند ـ به سراغ غیرخودیها رفتند. رفتاری که با دانشجویان، معلمان، زنان، کارگران و روحانیون مخالف میشود در تاریخ جمهوری اسلامی بی سابقه است.
ارعاب و شکنجه و تهدید چنان است که به زودی همه صداها خاموش خواهد شد. ارتش را که کاملاً خنثی کرده اند، در مورد سپاه نیز برنامه کنار گذاشتن یحیی رحیم صفوی به زودی اجرا خواهد شد. مرتضی رضائی برای فرماندهی پیر است. بنابراین احتمال بازگشت ذوالقدر به سپاه و یا انتخاب فدوی جانشین فرمانده نیروی دریائی سپاه به فرماندهی کل از احتمالات اصلی است. طی دو سال گذشته سپاه قدس را چنان بال و پر دادهاند که امروز همه فتنه های خارج کشور را رهبری میکند و در داخل نیز قاسم سلیمانی مقامی به مراتب بالاتر از فرمانده کل یعنی صفوی دارد.
کنار زدن صفوی و یک گروه از همفکرانش البته میتواند طی سانحه ای نظیر آنچه باعث قتل احمد موسوی و دوستانش شد اتفاق بیفتد. چند هفته قبل صحبت از کله پا کردن هاشمی رفسنجانی نیز در میان بود. سانحه ای هوائی و یا تصادف اتومبیل، چون هاشمی خیلی مراقب خورد و خوراکش هست و تیم پزشکی هم دارد بنابراین با سم و پتاسیم نمیتوانند او را از میان بردارند. بار گذشته که شما گزارش مرا منتشر کردی خانم فاطمه مرعشی همسر رفسنجانی که در بیمارستان بقیه الله الاعظم سپاه بستری بود فوراً به خانه آمد و همانجا نیمه کلینیکی برپا کردند و معالجاتش را ادامه داد. از شر هاشمی که رها شدند نوبت خود آقا است. برای ایشان هم فکر کرده اند. داروهای ایشان دست ولایتی است و ولایتی هم از خودشان است. حال میپرسید که این همه نقشه برای چی است؟ اینها در دو قدمی دستیابی به سیستم حمل کلاهک اتمی روی موشکهای شهاب هستند. اخیراً روسیه سفید در مقابل پولهای کلان، روابط تسلیحاتی تنگاتنگی با سپاه برقرار کرده، با روسها هم قرارداد 5 میلیاردی بسته اند که قابل تمدید برای سه نوبت دیگر هم هست. یعنی 20 میلیارد دلار سلاح طی ده سال آینده. اینها بر این باورند که آمریکا حمله خواهد کرد. اما حمله به نفعشان تمام میشود چون روسها در برابر آمریکا می ایستند، اینها نیز ضربات سنگینی به آمریکا در عراق و خلیج فارس و نیز به متحدان آمریکا وارد میکنند و بعد هم در نیشابور آزمایش اتمی زیر زمینی خود را انجام میدهند آن وقت جهان ناچار به قبول ایران اتمی خواهد شد. ذوالقدر چندی پیش میگفت به زودی باید برای متصرفاتمان فرماندار تعیین کنیم. بیش از سه میلیارد دلار طی دو سال اخیر برای تقویت حزب الله لبنان و حماس و جهاد اسلامی و جیش المهدی و سپاه بدر خرج شده است. اینها را مینویسم تا هم به گوش مردم ایران و هم به گوش عالمیان برسانید. مسأله ای که میتواند رویاهای اینها را به کابوس تبدیل کند حمله نظامی نیست، هر نوع حمله نظامی حماقت است و اینها آرزویش را دارند، تنها راه نخست منع ورود بنزین به کشور و بعد هم تحریم واقعی نفت ایران است. همین تحریمهای نیمبند خواب این جماعت را تا حدودی آشفته کرده است اما هنوز خیلی از راهها به رویشان باز است. بگوئید، بنویسید و اصرار کنید که نباید بنزین به ایران برسد. مردم به جان آمده اند و حاضرند چند ماه سختی بکشند و مشکل بی بنزینی را تحمل کنند. نخستین تأثیر این تحریم کاستن از قدرت و نفوذ اتاق فکر رهبر و دنباله های آن خواهد بود. اگر جز این کنند فاتحه ایران و منطقه را بخوانید...»
همانطور که پیش از این یادآور شدم من فقط بخشهای اصلی ایمیل یک سردار باشرف سپاه را نقل میکنم و در پی آن یادداشت کوتاهی دارم که توجه شما را به آن جلب میکنم.
وضعیت فوقالعاده در کشور
ایران سختترین روزهای خود را میگذراند. شگفتی آنکه رژیم بعد از 28 سال تازه به فکر تشکیل نیروئی شبیه «مطوع»ها یعنی پلیس اخلاق و رفتار افتاده است که تازه علاوه بر نظارت بر لباس و ظاهر و رفتار افراد، به گفته باجناق تحفه ارادان، پاسدار اسماعیل احمدی مقدم، در رابطه با انقلاب نرم و انتقاد از دولت و مخالفخوانی نیز دارای صلاحیت و اختیار بگیر و ببند و بکش خواهد شد. در عربستان علیرغم قدرت ملاهای وهابی، و حمایت آنها از مطوعها پادشاه اجازه طرح شکایت از آنها را داده است و طی همین دو سه ماهه تعداد زیادی از آنها به جرم بدرفتاری با مردم و کشتن دو تن در بازداشتگاه دستگیر و محاکمه شده اند. در واقع هدف ملک عبدالله برچیدن تدریجی آنهاست و آن وقت در ایران تازه به فکر به راه انداختن عدهای اوباش و آدمکش به اسم پلیس اخلاق و رفتار افتاده اند. حمله وحشیانه به مراکز دانشجوئی، دستگیری و شکنجه فعالان سیاسی و دانشجوئی و کارگری چون عبدالله مؤمنی و منصور اسانلو، احضار شادی صدر، نمایش مسخره اعترافات تلویزیونی هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و سید حسین بروجردی گامهای دیگری برای ارعاب و برقراری امارت برادر بزرگ در ایران است. مزرعه حیوانات و کشور مرده های متحرک برپا میشود. و ما در چه کاری هستیم؟ در کار ضربه زدن و ناسزاگوئی به یکدیگر، نبش قبر تاریخ. توی سر و کله هم زدن به خاطر 28 مردادی که خیلی از ما یا اصلاً در آن زمان به دنیا نیامده بودیم و یا در سنی نبودیم که نقشی در آن بازی کنیم، کار اصلی ما شده است. در عراق پر آشوب و خونین وجود یک کرد در رأس کشور یگانه عامل بقای عراق به عنوان یک کیان واحد است آن وقت ما هنوز حتی نمیخواهیم بپذیریم که کرد و بلوچ و آذری و عرب و دیگر اقوام ایرانی حق دارند زبان و فرهنگ خود را در کنار زبان ملی ما یعنی فارسی حفظ کنند و گسترش دهند و در امور داخلی خویش اختیار و آزادی داشته باشند. آقایان، خانمها، ایران در خطر است، نگاه کنید چه بر سر یوگسلاوی آمد. در آنجا نیز مردکی فاشیست به نام میلوسوویچ با جمعی مثل خودش، سرزمینی آباد و آزاد را به تکه پاره هائی ناهمگون بدل کردند. البته آلمان و یکی دو قدرت اروپائی نیز به این پاره پاره شدن یاری رساندند. برای پاره پاره شدن ایران خیلی از قدرتهای منطقه ای و جهانی آماده اند در پرتو حماقتهای اهل ولایت فقیه، معرکه گردانی کنند. برای خانه پدری نگرانم، برای اولین بار وحشت کرده ام مبادا ما آخرین نسلی باشیم که با خاطره ایرانی یکپارچه و سربلند و مردمانی همبسته خاموش میشود.
شنبه 28 تا دوشنبه 30 ژوئیه
وطن و توپ گرد
من هم با عراقیها فریاد زدم، گریستم و شادی کردم. و میتوانم با قاطعیت بگویم پیروزی تیم فوتبال عراق و صاحب کاپ آسیا شدن این کشور، وحدت عراق را نجات داد. در میدان بازی، بازیکنان نه شیعه بودند نه سنی، نه کرد نه مسیحی و ترکمن، همه عراقی بودند و چه حماسه ای ساختند با پیروزی خود... چقدر پرواز توپ فراتر از انفجارها و انتحاریها بود. وقتی شنیدم در بازیهای امسال امنیت خانۀ مبارکه ولی فقیه سه تا مأمور فرستاده که مراقب باشند بچه ها از اتاقهاشان در هتل پرنس بیرون نیایند، به سالن ورزش و استخر هتل نروند چون در آنجا زن و مرد در کنار هم هستند و نیز شنیدم شبهای مسابقه بچه ها باید دعای کمیل میخواندند و سینه میزدند، میدانستم که رژیم ضدایرانی نمیخواهد بچه ها ما سرفراز و پیروز از زمین بیرون آیند. در مقابل بچه های تیم عراق از همه نوع تسهیلات برخوردار بودند و نوری المالکی به آنها قول داده بود در صورت برنده شدن به همهشان خانه و اتومبیل میدهد. پس از پیروزی هم جلال طالبانی به آنها تلفن کرده بود و گفته بود فرزندانم شما امروز سند بقای عراق واحد و یکپارچه را برای همیشه امضا کردید. توپ گرد مرزهای عراق را تضمین کرد.
August 3, 2007 12:19 PM