August 17, 2007

یکهفته با خبر

kayhan_logo.jpg

... خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
سه شنبه 7 اوت تا جمعه 10 اوت
مالکی در تهران
نوری المالکی نخست وزیر عراق نه تنها در تهران یار شاطری پیدا نکرد تا او را در روزهای سخت و پر مصیبت یاری دهد، بلکه این بار بهتر از همیشه دریافت که اهل ولایت فقیه نه فقط بار خاطر که اساس و پایۀ مصائبی هستند که او و ملتش بیشتر از چهار سال است در پی سرنگون شدن دولت تکریتی خونخوار با آن دست به گریبانند.
نخست سری به عراق میزنیم تا موقعیت آقای المالکی را پیش از سفر به ایران به طور سریع بررسی کنیم. نوری المالکی نخست وزیری را از مردی تحویل گرفت که دیر سالی در دوران تبعید و مبارزه، در مقام دبیرکلی حزب الدعوه چندین پله از او بالاتر بود اما در زمان نخست وزیری اش آشکار ساخت که بسیار در نگرش و جهان بینی و دانش سیاسی از او یعنی نوری المالکی پائینتر است. منظورم دکتر ابراهیم الجعفری است که دوران حکومت او برای عراق فاجعه ای جبران ناپذیر بود. ابراهیم الجعفری دبیرکل حزب الدعوه بود اما حکومت در دوران او عملاً در دست بیان باقر صولاغ جبر نمایندۀ سابق مجلس اعلا در دمشق بود که به قول یکی از دوستان قدیمی‌اش هنوز هم شهریه اش را از وزیر اطلاعات ولی فقیه دریافت میکند.

این آقا که امروز وزیر دارائی در کابینه المالکی است درهای نیروهای پلیس و اطلاعات را به روی نوکران جمهوری اسلامی باز کرد و بیش از ده هزار تن از عوامل سپاه بدر که دستآموز سپاه پاسداران بودند و میلیشای حزب الدعوه در کنار شماری از شبه بسیجیهای خودمان از جیش‌المهدی به درون این نیروها راه یافتند. (دررابطه با جیش المهدی لازم به یادآوری است که بدنۀ اصلی جیش المهدی را اوباش و جنایتکارانی تشکیل میدهند که صدام حسین یکماه پیش از سرنگونی اش از زندان ابوغریب آزاد کرد. بیش از 70 هزار تن از این مجرمان شیعه بودند و شمار کثیری از آنها به حلبی آباد مدینه الثوره یا مدینه صدام رفتند که امروز مدینه الصدر نام گرفته است. به محض سرنگونی صدام این افراد در کنار جوانان شیعۀ پرشوری که مثل جوانان خود ما در آغاز انقلاب عاشق مسلسل گرفتن و سر خیابان فرمان ایست دادن بودند به اضافه شماری از بچه نجفیها که در کلاس قرآن و جلسات سینه و قمه زنی با هم آشنا شده بودند به جیش المهدی پیوستند. عوامل جمهوری اسلامی در زمان کوتاهی شرورترین این افراد را شناسائی و نخست تحت پوشش مالی قرار دادند و بعد دسته دسته آنها را به ایران بردند و در مراکز آموزشی که در ایلام و لرستان و خوزستان توسط سپاه برپا شده بود آموزشهای لازم را برای کشتن و بمب ‌گذاری و موشک پراکنی به آنها آموختند. و بعد آنها را به جان مردم عراق و نیروهای آمریکائی و انگلیسی انداختند. در این میان هواداران عبدالعزیز حکیم، چه آنها که در سپاه بدر بودند و چه غیر نظامیهای دستگاههای مجلس اعلا، بجز جمعی که خون و گوشت و پوستشان انگ و رنگ و بوی اطلاعات سپاه و وزارت امنیت ولی فقیه را دارد و حدود هزار تن از بچه معاودهای سپاه که برایشان همان بیان باقرصولاغ شناسنامه و گذرنامه عراقی صادر کرد، به مرور آثار نوکری ولی فقیه را از جان و دل شستهاند. حتی خود عبدالعزیز حکیم نیز امروز دریافته است که در آستانۀ مرگ اگر میخواهد نام نیکی از خود به جا گذارد باید در اندیشه ملتش و آرزوها و مصالح مردمی باشد که از فردای کودتای ژوئیه عبدالکریم قاسم در سال 1958 تا امروز روز خوش ندیده‌اند...)

سایر گروه‌های شیعه

در رابطه با میلیشیای حزب ‌الدعوه باید بگویم آنها چهار دسته شده‌اند. گروه الجعفری که دست در بیعت امنیت خانۀ مبارکه ولی فقیه دارند، گروه المالکی که اغلب افرادش در نخست وزیری و وزارت کشور و خارجه و آموزش و پرورش و بعضاً پلیس مشغول کارند. گروه حسین‌الشامی که در حوزۀ بصره کم و بیش حضورکی دارند و بالاخره گروه حیدرالعبادی که کم و بیش نزدیک به نوری المالکی است. در این حال حزب فضیلت که پدرخوانده‌اش شیخ محمد یعقوبی نماینده سابق مرحوم آیت‌ الله ‌خوئی در بصره و بعد هم وکیل سیستانی بود و با الدعوه سری سوا داشت، اما بر سر قدرت و کرسی مرجعیت راه دیگری پیش گرفت و مشغول فروش نفت‌های دزدی از لوله‌های نفت عراق به قاچاقچی‌های سپاه پاسداران و کویتی‌ها شد، اولین گروه شیعه بود که حسابش را از المالکی جدا کرد و می‌کوشید - و هنوز هم - که ندیم الجابری دبیرکل برکنار شدۀ خود را به نخست وزیری برساند. الجابری با پسر یعقوبی بر سر فروش نفت درگیر شد و مقام دبیرکلی را از دست داد ولی چون حزب آدم حسابی دیگری ندارد، او را دوباره علم کرده‌اند....
در بین اقطاب شیعه برجسته ‌ترین و معتبرترین آنها دکتر ایادعلاوی چهرۀ سکولار و آزاد اندیش است که در دوران کوتاه نخست وزیری خود قبل از انتخابات، دو فتنۀ بزرگ یکی در فلوجه به کارگردانی القاعده و دومی در نجف با هدایت اطلاعات سپاه و البته نقش آفرینی مقتدا صدر و اوباش و اجامرش را سرکوب کرد. دکتر ایادعلاوی یگانه شانس عراقی‌ها برای بیرون جستن از مصائب فعلی است. دکتر علاوی رهبر حزب وفاق (همبستگی) ملی است و در پارلمان عراق بعد از ائتلاف شیعه‌ها و کردها و جبهۀ سنی‌ها، چهارمین فراکسیون را رهبری می‌کند و در کابینه عراق دارای 5 وزیر است. در کابینه المالکی 17 وزیر از وابستگان مقتدا صدر، جبهه سنی‌ها ( گروه توافق، حزب اسلامی، و حزب ملی عراق) و فراکسیون العراقیه (گروه علاوی) یا به طور کلی از کابینه بیرون آمده و یا عضویت خود را به طور موقت به حال تعلیق درآورده‌اند. در این میان همۀ امید المالکی به متحدان کرد خود و پرزیدنت جورج بوش است. بوش در زمان دیدار المالکی از واشنگتن در دو سه روزی که با نخست وزیر عراق به گپ و گفتگو مشغول بود خیلی از او خوشش آمد. در واقع صداقت المالکی و سادگیش بوش را جذب کرد به گونه‌ای که از آن تاریخ هر یکشنبه از طریق ویدئو تلفن ساعتی با او صحبت می‌کند و بسیار اوقات این گفتگوها از حوزۀ سیاست به حوزه خداشناسی و عرفان کشیده می‌شود‌. المالکی نیز ضمن ستایش بوش او را انسانی صادق و آزاد اندیش می‌داند. با این همه بوش از کندی کارها در عراق عصبانی است. و دو هفته پیش به المالکی گفته بود حضرت، اگر تیغت نمی‌برد یا کابینه‌ات را تغییر بده یا کنار برو چون من نمی‌توانم جان بچه‌‌های آمریکا را فدای تردیدهای شما بکنم.
از زمان بیرون آمدن وزرای سنی از کابینه المالکی، تلاش برای پائین کشیدن او نه فقط از جانب مخالفان نخست وزیر عراق مثل دکتر علاوی و ندیم‌الجابری، بلکه از سوی نزدیکترین متحدانش، شتاب بیشتری گرفته است. در این میان جمهوری اسلامی با حمایت از ابراهیم الجعفری می‌کوشد او را به جای نوری المالکی بر کرسی نخست وزیری عراق بنشاند. از سوی دیگر عبدالعزیز حکیم و فرزندش عمار می‌‌کوشند با تقویت عادل عبدالمهدی معاون رئیس جمهوری عراق و رئیس شورای سیاسی مجلس اعلا، زمینه نخست وزیری او را فراهم کنند. می‌گویند آقای سیستانی نیز علاقمند است دکتر حسین ‌الشهرستانی وزیر نفت فعلی و دانشمند برجستۀ اتمی عراق مقام نخست وزیری را به دست گیرد.
حال در چنین اوضاعی، در حالیکه پرزیدنت بوش در آخرین گفتگویش با نوری المالکی قبل از سفر او به ایران هشدار داده است مبادا فریب دروغهای خامنه ‌ای و احمدی‌نژاد را بخورید و قراردادی ببندید و یا حرفی بزنید که اسباب تقویت رژیم ایران و لطمه ‌خوردن اعتبار و حیثیت خودتان شود، نخست وزیر عراق در کنار وزیر خارجه کردش هوشیار زیباری که موفق‌ترین و کارآمدترین وزیر کابینه اوست و یک دوجین از وزرا و مشاوران و البته آقای علی دباغ مشاور اولش که همان نقشی را دارد که عباد (علی ربیعی) در کابینه خاتمی داشت و البته نقش رمضان‌زاده را نیز به عنوان سخنگوی دولت عهده‌دار است، رهسپار تهران شد. در تهران المالکی نخست با پرویز داودی معاون اول رئیس جمهوری که به شیوۀ کشورهای کمونیستی جای نخست وزیر را گرفته است، دیدار کرد. حرفها معمولی و بر سرهمکاریهای اقتصادی و زوار ایرانی و سرمایه ‌گذاری و حضور شرکتهای ایرانی در مناقصات دولتی عراق بود. بعد هم دیداری با احمدی‌نژاد داشت که بیشتر نمایش دولتی بود تا گفتگو. آنگاه نوبت به دور دوم مذاکرات با داودی رسید. این بار با حضور محسنی اژه‌ای و معاونانش و تنی چند از اطلاعات سپاه و سپاه قدس. اینجا بود که المالکی صریح و بی‌پرده مدارک را روی میز گذاشت و عتاب‌آلود گفت: هزینۀ دولت اش دررابطه با جمهوری اسلامی روز به روز بالاتر می‌رود، در حالیکه آقای حسین امیرعبداللهیان رئیس ستاد عراق در وزارت خارجۀ ایران و نفر اول امنیتی سفارت در بغداد مشغول توطئه چینی برای سرنگونی او و روی کار‌آوردن آقای ابراهیم الجعفری است.
به گفتۀ یکی از مشاوران نخست وزیر عراق، وقتی به وی گفتند در جریان دیدارش از مشهد برای زیارت ضریح امام هشتم، با آقای خامنه‌ ای دیدار خواهد کرد و رهبر جمهوری اسلامی علاقمند است این دیدار به طور خصوصی انجام گیرد، المالکی تأکید کرد در دیدار با رهبر جمهوری اسلامی او علاقمند است همراهانش شرکت داشته باشند و چنین هم شد. آقای خامنه ‌ای مثل همیشه بالای منبر رفت و مقداری ناسزا نثار آمریکا و انگلیس و جورج بوش کرد که بله همه مشکلات عراق ناشی از حضور ارتش آمریکا و انگلیس در این کشور است و به محض آنکه آنها عراق را ترک کنند به همت فرزندان عراق آرامش و امنیت به عراق بازمی‌گردد و نظام جدید عراق قادر خواهد بود با کمک دوستان واقعی عراق، به بازسازی کشور و تحقق آرزوهای مردم بپردازد. المالکی با آنکه زبان فارسی‌اش صدها بار بهتر از زبان عربی آقای خامنه‌ای و حاضران در جلسۀ دیدارشان بود اما ترجیح داد پاسخ آقا را به زبان عربی بدهد و البته مراقب بود مترجم مخصوص ولی فقیه چیزی را از قلم نیندازد.
او برپایۀ گزارشاتی که در مطبوعات عراق و سایتهای نزدیک به دولت منتشر شده گفته بود عراق حتی یک روز بدون حضور نیروهای ائتلاف و به ویژه نیروهای آمریکائی قادر به ادامه حیات نیست. ارتش و نیروهای انتظامی عراق حداقل 18 ماه دیگر وقت لازم دارند تا 50 درصد قابلیتهای خود را در زمان قبل از سرنگونی صدام حسین به دست آورند. بنابراین گفتن اینکه با خروج نیروهای خارجی عراق آرام می‌شود با واقعیتها بر روی خاک عراق همخوانی ندارد. عراق انتظار دارد همسایگانش از جمله جمهوری اسلامی این واقعیت را درک کنند، ما نمی‌توانیم چشم به روی قانون‌شکنی و تمرد افرادی مثل مقتدی‌صدر و دار و دسته‌اش و گروههای تروریستی مثل انصارالاسلام سنی و واحدهای ترور شیعه از جمله گروههای یاسر و مصطفی شیبانی ببندیم. بوش از من خواسته به عرض شما برسانم، آمریکا از این پس کشته شدن فرزندانش را با بمبهائی که از ایران وارد عراق می‌شود تحمل نخواهد کرد و ما نگران آن روزی هستیم که آمریکائیها تهدیدشان را عمل کنند و سرزمین ما به آوردگاه واقعی بین دوستان ایرانی و دوستان آمریکائی‌مان تبدیل شود. المالکی در همین دیدار به شدت از سوریه انتقاد کرده بود و از اینکه رژیم بشارالاسد چشم بسته و اجازه داده همه هفته دهها تروریست از ملیتهای مختلف عرب وارد خاک عراق شوند. خامنه ‌ای پاسخ مجددی به حرفهای المالکی نداده بود و ساعتی بعد وقتی نخست وزیر عراق پس از زیارت مزار امام هشتم با سید محمود هاشمی شاهرودی رئیس قوه قضائیه دیدار کرد، این بار توانست با توجه به تسلط شاهرودی به زبان عربی خیلی روشن و ساده به او بگوید سیاست امروز جمهوری اسلامی در عراق به ضرر شیعیان و دولت عراق و در نهایت به ضرر جمهوری اسلامی است. المالکی در مشهد با غلامعلی حداد عادل مشییر السلطنه دربار معدلت پرور سلطان فقیه نیز دیداری داشت. دیداری خنک و لوس، که حضرت حداد طی آن مقداری از شعارهای همیشه را ردیف کرد با البته مضمضه کردن پاره‌ای از سخنان ارباب فقیهش.
نخست وزیر عراق آنگاه با ده دوازده پروتکل و قرارداد نیم بند راهی کشورش شد و هنوز نرسیده با فاجعه‌ای روبرو شد که برایش آشکار ساخت عهد و پیمان اهل ولایت فقیه دو فلس ارزش ندارد. او در حالیکه خود را برای اجلاسی از رهبران گروههای اصلی حاضر در دولت و پارلمان پس از دیداری با مسعود البارزانی، جلال الطالبانی و عبدالعزیز حکیم آماده می کرد خبردارشد که دوست قدیمی‌اش «خلیل جلیل حمزه» از فرماندهان سابق سپاه بدر که استاندار استان القادسیه (که نامش را به الدیوانیه تغییر داده‌اند چرا که صدام حمله‌اش به ایران را قادسیه دوم می‌خواند) بود به همراه سرتیپ خالد حسن فرمانده پلیس استان در راه رفتن به مسجد برای شرکت در مجلس ختم یکی از سران عشایر شیعه منطقه، توسط تروریستها به قتل رسیده است. و از آنجا که در الدیوانیه میدان دار کارهای تروریستی عوامل مقتدی صدر هستند و سنی‌ها راهی به این شهر ندارند خیلی زود معلوم شد تروریستها از عوامل جیش ‌المهدی بوده‌اند. البته مقتدی صدر در این زمان در ایران بود اما اعرجی یکی از معاونانش اخطار شدیدی از نخست وزیر دریافت کرد که از این پس هر که را از ما بزنید دو تا از شماها به زمین خواهند افتاد. امروز همۀ امید المالکی از یکسو به مسعود البارزانی است که با کدخدا منشی به بغداد آمده تا شاید بتواند کابینه را نجات دهد. از سوی دیگر نخست وزیر عراق چشم امید به واشنگتن دارد. عراق وضعی بسیار آشفته دارد اما از آن آشفته ‌تر وضع کسانی است که گمان می‌کردند چون مدتی از چشمه مواهب ولایت فقیه سیراب شده‌اند حال که قدرت را در کشورشان در دست دارند مورد حمایت رژیم حاکم بر ایران خواهند بود. اینها تازه دریافته‌اند که در قاموس اهل ولایت فقیه صداقت و وفای به عهد و حفظ التزامات و اخلاق معنا و مفهومی ندارد. و آقایان به هیچ اصلی پای بند نیستند بجز اصل بقا، و چنانکه بهایم برای بقای خود از دریدن فرزند خود نیز ابائی ندارند اینها نیز اگر لازم باشد همانطور که در ایران یاران و متحدان دیروز خود را از بین بردند و یا به زندان و نفی بلد و خانه‌نشنینی کشاندند، سرآقای نوری المالکی را نیز گوش تا گوش می‌برند. می‌گویند عبدالعزیزحکیم اخیراً پس از بازگشت از ایران، بسیار شکننده و عاطفی شده است و اغلب در حضور محارم و نزدیکانش به شدت گریسته و یادآور شده‌ کاش از ابتدا حسابم را از رژیم ایران جدا کرده بودم. این سرطان لعنتی تا پیش از سفرم به آمریکا یک شوخی بود. آنجا نیز به من گفتند با دو ماه معالجه به کلی ریشه کن خواهد شد. حالا اما بعد از سه نوبت معالجه در ایران، سرطان همۀ جانم را فرا گرفته، شاید این سزای من باشد که واقعیت رژیم جمهوری اسلامی را از مردم عراق پنهان کردم. (این سخنان عین حرفهائی است که اخیراً حکیم در جلسه ای با حضور یکی از فرزندان برادرش محمد باقر حکیم که او نیز به لقاء الله فرستاده شد و تنی چند از نزدیکان و دوستانش عنوان کرده بود).

شنبه 11 تا دوشنبه 13 اوت

بادابادا مبارک بادا ....
1- هفتۀ گذشته حسین بازجو هم صاحب داماد شد. نماینده ولی فقیه و مدیر مؤسسه غصبی کیهان، که اخیراً با نوشته‌های خود همۀ رشته‌هائی را که طی 16 سال هاشمی و خاتمی برای برقراری روابط دوستانه و قائم به همکاری در همۀ زمینه‌ها با کشورهای عربی به ویژه عربستان سعودی و کویت و بحرین و مصر بافته بودند پنبه کرد و در آخرین اظهار نظر خود ادعا کرد سلاحهائی که عربستان و دیگر کشورهای عربی از آمریکا می‌خرند به زودی با سرنگونی رژیمهای این کشورها به دست پیروان اسلام ناب انقلابی همدمی خواهد افتاد تا جهاد بزرگ علیه اسرائیل را البته به فرماندهی بزرگ ارتشتاران سید علی آقای نایب امام زمان آغاز کنند، برای عروسی صبیه ‌اش، مانند همۀ تازه به دوران رسیده‌های اهل ولایت فقیه مجلسی شاهانه در سعادت آباد برپا کرده بود. آنجا که مرحوم هویدا گهگاه از میهمانانش پذیرائی می‌کرد. شریعتمداری که خیلی تظاهر به فقر و درویشی می‌کند و اینکه چون اربابش شبها نان و پنیر می‌خورد و از آنجا که در کودکی به گفته خودش تفالۀ چای آقای خمینی را بلعیده همیشه احساس سیری می‌کند، علاوه بر جهیزیۀ میلیاردی به دخترش و آپارتمان سیصد متری، عروسی پر هزینه‌ای نیز برپا کرد که قصد دارم به زودی تصاویرش را با گزارشی کامل روی سایتم بگذارم.
حکایت عروسی را داشته باشید تا از یک شاه داماد دیگر برایتان بگویم. سردار سرتیپ محمد باقرذوالقدر که معرف حضورتان هست. ایشان در مقام معاونت امنیتی و قائم مقام وزیر کشور اخیراً به شیوۀ همۀ صاحبان مقام تصمیم گرفته بود تازه دامادش را سفیر کند. به همین دلیل شهیدی باجناق ناطق نوری و معاون وزارت خارجه را صدا زده بود که این داماد عزیز ما را سفیر کن. آقای معاون نیز پس از ابلاغ امر به حاج منوچ وزیر خارجۀ احمدی نژاد، حکمی برای داماد سردار صادر کرده بود.
مصیبت از آنجا شروع شد که بچه‌های کارگزینی پس از مطلع شدن از اینکه داماد دیپلمه ذوالقدر قرار است به عنوان سفیر راهی مأموریت شود داستان را به بیرون درز دادند. ذوالقدر از این موضوع چنان عصبانی شد که شخصاً به وزارت خارجه رفت و با فریاد زدن بر سر متکی مدعی شد وزارتخارجه لانۀ جاسوسی است. و عوامل ضد انقلاب و استکبار اخبار محرمانه را به بیرون درز می‌دهند. هفتۀ پیش متکی هیأتی را مأمور کرد تحقیق کنند خبر سفارت داماد سردار چگونه به بیرون درز کرده است.

August 17, 2007 04:54 PM






advertise at nourizadeh . com