یکهفته با خبر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست...
سه شنبه 14 تا جمعه 17 اوت
امپراتوری سپاه پاسداران
1 ـ تصمیم دولت آمریکا برای قرار دادن نام سپاه پاسداران و یا حتی سپاه قدس در فهرست سازمانهای تروریستی تا مرحله اجرائی، زمانی را طلب میکند. در این که واشنگتن دیرگاهی است سپاه و فروعش را از همه سو زیر نظر قرار داده و با دستگیری 5 افسر بلندپایه سپاه قدس در اربیل و بازداشت دهها تن از وابستگان مستقیم و غیرمستقیم سپاه قدس و اطلاعات سپاه و... و نیز خرید شماری از مسئولان بلندپایه سپاه که کیف کیف اطلاعات محرمانه را در دبی و عراق و لبنان در اختیار مأموران آمریکائی میگذارند، اطلاعات جامع و کاملی از این تشکیلات جمعآوری کرده است، تردیدی وجود ندارد. ..
وقتی نامهائی از مسئولان بلندپایه سپاه که بعضاً در داخل ایران افراد گمنامی به شمار میآمدند در قطعنامه شورای امنیت و تصمیمات تنبیهی دولت آمریکا ذکر شد یکی از فعالان سرشناس اپوزیسیون ملی در داخل ایران از من سئوال کرد که چرا این افراد و مثلاً فلانی نه، و من برای او نوشتم که هر یک از این افراد چه نقشی در سازماندهی ماشین ترور نظام که با ریموت کنترل از ستادهای عملیاتی سپاه و اغلب توسط گروههای مزدور و جیره خور رژیم از حزب الله لبنان گرفته تا حماس و جهاد اسلامی و جیش المهدی و... حرکت میکند داشته و دارند.،آن وقت با شگفتی نوشت آیا آمریکائیها تا این حد در درون سپاه نفوذ دارند که از این افراد و مسئولیتهای واقعیشان باخبرند؟
بدون آنکه بخواهم گذشته سپاه و چگونگی تشکیل آن و سپس تحولش از یک گارد نظامی ـ امنیتی ایدئولوژی زده، به عظیمترین بنیاد نظامی، امنیتی، اقتصادی و تروریستی و فرهنگی رژیم، به گونه ای که امروز سران نظام از سیدعلی آقا و احمدی نژاد گرفته تا حداد عادل و هاشمی شاهرودی عملاً مجریان منویات سردارانه یک دوجین مسئولان این بنیاد مخوف هستند مطالبی را عنوان کنم که در گذشته بسیاربار به آن پرداخته ام و در همین چند روز اخیر نیز در برنامه های تلویزیونی ام در صدای آمریکا و کانال یک و همچنین در الشرق الاوسط بسیار پیرامونش بحث کردهام، نگاهی به گروههائی میاندازم که از برکات سپاه برخوردار میشوند و نیز چگونگی روابط سپاه یا بهتر است بگویم شبکه گستردهای که بر تارک آن نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران نشسته است با این گروهها را شرح دهم، تا آشکار شود امپراتوری سپاه چه ابعادی از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی پیدا کرده است.
2 ـ از دفتر سازمانهای آزادیبخش تا سپاه قدس
تقریباً یک ماه پس از روی کار آمدن رژیم دفتر سازمانهای آزادیبخش در وزارت خارجه به ریاست خانم «سودابه سدیفی» همسر سابق آقای غضنفرپور از دوستان نزدیک ابوالحسن بنی صدر و مترجم خمینی در پاریس تشکیل شد. (غضنفرپور در نخستین دوره مجلس نماینده شد، اما با عزل بنی صدر او را گرفتند و خیلی زود البته توبه نامه نوشت و بعد هم کاسب شد و همان زندان عامل جدائی او و همسرش شد که هر دو مخلصانه به خمینی خدمت کرده بودند). دفتر سازمانهای آزادیبخش و انقلابی در واقع دکانی بود که برای برقراری ارتباط با سازمانهای غیرقانونی انقلابی در خاورمیانه و بعضی از کشورهای آسیای دور و جنوب شرقی آسیا و افریقا، به پیشنهاد مرحوم چمران و احتمالاً دکتر ابراهیم یزدی که معاون نخست وزیر در امور انقلاب بود، ایجاد شد اما خیلی طبیعی بود چنین ادارهای با روحیات و منش یک خانم «پاریزین آلامد» مثل خانم سدیفی سازگار نبود. چنین شد که با تأسیس سپاه سپاسداران این تشکیلات خیلی زود به سپاه ضمیمه شد و مهدی هاشمی معروف برادر آقا هادی داماد آقای منتظری ریاست آن را به عهده گرفت. محمد منتظری نیز به عنوان سفیر سیار این تشکیلات با داشتن اختیارات کامل مسئول برقراری ارتباط با سازمانهای انقلابی و آزادیبخش شد.
نخستین نشست این سازمانها که در بینشان هم سازمان آزادیبخش فلسطین حضور داشت هم جبهه فطانی تایلند، هم سازمان انقلاب اسلامی در جزیره العرب و هم حزب الدعوه عراق و... در زمستان سال 58 در جشنهای نخستین سالروز انقلاب در تهران برپا شد. اما به مرور از تعداد سازمانهائی که از نعمات انقلاب اسلامی از طریق دفتر سازمانهای انقلابی و آزادیبخش بهره میبردند کم و کمتر شد تا آنجا که عملاً در آغاز دهه 60 شمسی تنها 6 سازمان و گروه دارای مقرری مشخص و بعضاً امکانات آموزش افرادشان در ایران بودند. در این میان با شروع جنگ ایران و عراق، سپاه از یکسو مشغول آموزش و مسلح کردن گروههای عراقی مخالف صدام حسین شد و از سوی دیگر به تقویت گروهکهائی پرداخت که قصد آشوب و انقلاب در کشورهای حاشیه خلیج فارس به ویژه عربستان، کویت و بحرین داشتند.
اما خیلی زود از آن همه گروه عراقی که برای جنگیدن با صدام حسین به ایران آمده بودند چیزی به جز چند صد شیعه وابسته به حزب الدعوه و جمعی از معاودین به جا نماند. «ایاد سعید ثابت» یکی از برجسته ترین مخالفان صدام حسین که از سالها پیش در لیبی اقامت داشت و از طرفداران اندیشه ناصری بود، در کتاب خود پیرامون روابطش با رژیم و سپاه مینویسد: «ما به دعوت سپاه به ایران رفتیم، گروهی نزدیک به یکصد تن بودیم که همگی مردانی رزمنده و بعضی از نظامیان سابق عراق بودند. ما سریعاً به جبهه رفتیم اما تنها یک ماه دوام آوردیم چون هر روز برای ما بامبول تازه ای درست میکردند. مثلاً یک روز میگفتند افراد شما ایستاده ادرار میکنند و خود را نمیشویند، هرچه میگفتیم برادران، اینها در جبهه جنگ هستند به گوش آنها نمیرفت. روز دیگر میگفتند شبها به جای خواندن دعای کمیل و وحشت چرا بچه های شما پاسور بازی میکنند. میگفتیم آقاجان درعراق رسم است در ساعت بیکاری مردم سرسلامتی پاسور یا تخته میزنند، آنها اما میگفتند این کار حرام است و شما با این عمل کار بچه های ما را که دعای توسل میخوانند تا هنگام عملیات در چشم عراقیها نامرئی شوند خراب میکنید. به همین دلیل نیز عراقیها بچه های ما را هنگام جنگ میبینند و آنها را هدف قرار میدهند. خلاصه یک روز من (ایاد سعید ثابت) چنان عصبانی شدم که به روی مهدی هاشمی هفت تیر کشیدم و گفتم کله پدرتان، ما بر میگردیم به لیبی، و سه روز بعد بازگشتیم.»
این تجربه را دیگران هم داشتند. به همین دلیل وقتی سید محمد باقر حکیم و محمود هاشمی شاهرودی (رئیس فعلی قوه قضائیه) و محمد محمدی الآصفی پدرخوانده الدعوه به آقای خمینی پیشنهاد دادند تشکیلاتی با نام مجلس اعلا با کمک سپاه درست شود که همه عراقیهای مخالف را زیر یک چتر درآورد خمینی که از ارتباط مجاهدین با رژیم عراق باخبر بود بلافاصله فرماندهان سپاه از جمله مرتضی رضائی و محسن رفیقدوست و محسن رضائی و کلاهدوز و... را صدا زد که کمک کنید عراقیهای معارض متشکل شوند و زیر یک اسم مبارزه کنند. به این ترتیب مجلس اعلا تشکیل شد و شاهرودی به ریاست مجلس و حکیم به سخنگوئی آن منصوب شدند و چندی بعد با کنار رفتن شاهرودی حکیم جای او را گرفت. همین آقای هادی العامری عضو پارلمان عراق نیز به عنوان فرمانده شبه نظامیان مجلس اعلا مشغول یارگیری و آموزش افرادش زیر نظر سپاه شد. بنابراین نخستین مجموعه ای که مستقیماً زیر چتر سپاه قرار گرفت شبه نظامیان مجلس اعلا بودند که بعدها به عنوان بازوی مسلح مجلس اعلا، نام سپاه بدر به آنها اطلاق شد. با اینهمه تنها هنگام اعزام 2000 تن از افراد سپاه به لبنان در اوائل سال 1983 بود که سپاه نخستین تجربه خود را برای ایجاد یک نیروی رزمنده غیرایرانی در سرزمینی غیر از ایران به دست آورد. علی اکبر محتشمي پور سفیر رژیم در دمشق، پس از حمله اسرائیل به لبنان و ورود نفرات و واحدهای سپاه به این کشور، توانست از شکم جنبش امل که یاد و آرمانهای امام موسی صدر را در دل و جان داشت، با کمک حسین الموسوی نخست امل اسلامی و سپس با اضافه شدن یک شیخ نه چندان خوشنام از شاگردان محمدباقر صدر، به نام صبحی الطفیلی که اولین دبیرکل حزب بود، حزب الله را علم کند. حزب الله حقاً فرزند دستآموز سپاه است. از 83 تا 91 سپاه بین 1500 تا 3000 نیرو در لبنان داشت. بعد از پیمان طائف و برپائی جمهوری سوم لبنان (جمهوری اول از استقلال تا سال 58 و ورود تفنگداران دریائی آمریکا به بیروت برای حمایت از مسیحیان، جمهوری دوم از ریاست فواد شهاب تا قرارداد طائف، و جمهوری سوم پس از طائف) سپاه ناچار شد عمده نیروهای خود را از لبنان فراخواند اما همیشه تعدادی از افسران آموزش و اطلاعاتیهای سپاه که تعدادشان تا 500 تن نیز تخمین زده شده است در لبنان حضور داشته و هنوز هم دارند.
سپاه در عین حال در آموزش و تسلیح شماری از گروهکهای فلسطینی جدا شده از سازمانهای بزرگ مثل فتح و جبهه خلق برای آزادی فلسطین نیز نقش داشته است.
در دهه نود قرن بیستم میلادی با اعزام تعدادی از واحدهای سپاه به سودان، سپاه آموزش تروریستهای مصری و مغربی و الجزایری را نیز بر عهده گرفت. رفاقت محمد باقر ذوالقدر جانشین سابق فرمانده کل سپاه و معاون امنیتی فعلی وزارت کشور با دکتر ایمن الظواهری نایب بن لادن و مغز متفکر القاعده از همین سودان شکل گرفت. در این حال سپاه قدس که برخلاف نامش در آغاز برپائی اش تنها یک واحد کوچک اطلاعاتی با حداکثر 300 سپاهی آموزش دیده (بعضاً در کره شمالی و چین) بود با استقرار در قرارگاه شماره یک رمضان در محل سابق سفارت آمریکا، با مأموریت جمع آوری اطلاعات در سرزمینهای دشمن به ویژه در عراق، با امکانات محدود فعالیت خود را در دهه هشتاد آغاز کرد اما خیلی زود با پایان یافتن جنگ ایران و عراق و سپس درگذشت آیتالله خمینی، با مأموریتهای جدید ـ از جمله تصفیه و نابودی مخالفان رژیم در خارج با نظارت و همکاری وزارت اطلاعات ـ روز به روز از امکانات بیشتری برخوردار شد و نفرات زبده و پرتوانی، هم از نظر فیزیکی و هم از نظر اطلاعاتی و دانش نظامی به واحدهایش اضافه شد.
3 ـ سپاه قدس و تروریسم
سپاه قدس اینک دارای یک ستاد مرکزی (قرارگاه) و چهار ستاد عملیاتی است. رهبری عملیات تروریستی علیه نیروهای چند ملیتی در عراق به وسیله گروههای شیعه و چند گروهک سنی مثل انصارالاسلام در کنار مأموریتهای اطلاعاتی، در عراق، و آموزشهای ویژه به شماری برگزیده از نیروهای جیش المهدی و سازمان بدر و میلیشیای الدعوه و گروهکهای مستقل تروریستی شیعه و نیز امداد رسانی به انصارالاسلام و برقراری ارتباط با گروهای تروریستی در عراق بعضاً فقط جهت بهره برداری از عملیات تروریستی آنها علیه آمریکائیها، مسئولیت تماسهای سری با کردها و تشکلهای سیاسی در عراق را نیز در کنترل خود دارد. فرمانده سپاه قدس سردار سرتیپ قاسم سلیمانی که نزدیک به یک دهه است جای احمد وحید از بنیانگذاران سپاه قدس را گرفته است امروز قدرت و اعتباری هم عرض سرلشگر پاسدار یحیی رحیم صفوی فرمانده کل سپاه دارد.
سپاه پاسداران از طریق تشکیلات اطلاعاتی خود و نیز وابستگان نظامی ایران در خارج که اغلب از میان افسران سپاه انتخاب میشوند ارتباط و تماس خود را با گروههای به اصطلاح مبارز و مقاومت در سرتاسر منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا روز به روز گسترش بیشتری میدهد. در عین حال سپاه قدس نیز که بازوی اصلی اطلاعاتی سپاه در خارج کشور (و کمی در داخل) است، ارتباطات سریتر با گروههای تروریستی که بعضاً چون القاعده و طالبان و القاعده فی بلاد الرافدین به ظاهر ضد شیعه و مخالف جمهوری اسلامی هستند را دنبال میکند.
4 ـ گروههای برخوردار از الطاف سپاه
گروههائی که امروز از حمایت سپاه برخوردار و از مواهب آموزش نظامی، تسلیحاتی و کمکهای مالی سپاه پاسداران بهرهمند میباشند به دو دسته تقسیم میشوند.
الف: بچه های حلال زاده سپاه یا به عبارتی آنها که حاصل ارتباطات علنی با سپاه هستند و به هیچ روی این ارتباطات را نه سپاه پنهان میکند و نه آنها عبارتند از:
ـ حزب الله لبنان که دستآموز سپاه است و امروز حداقل 500 میلیون دلار بودجه سالانه دارد و صدها میلیون دلار از سلاح سبک و نیمه سنگین از جمله 11 هزار خمپاره و موشک در اختیارش قرار گرفته است.
ـ حماس که از حدوداً چهار سال پیش علاوه بر دریافت کمکهای مالی و سلاح از سپاه، سالانه بین 300 تا 500 تن از افرادش را برای آموزش به ایران میفرستد و شماری نیز زیر نظر سپاه و حزبالله در لبنان آموزش میبینند.
ـ جهاد اسلامی در فلسطین، این گروه نیز مثل حزب الله ساخته و پرداخته و دستآموز سپاه است و حدود 1000 مرد جنگی و همین مقدار هوادار و بازوی سیاسی دارد.
ـ جبهه خلق برای آزادی فلسطین فرماندهی عمومی به رهبری احمد جبریل که نوکر مشترک تهران و دمشق است و برای انجام بسیاری از مأموریتهای کثیف از افرادش استفاده میشود.
ـ سازمان بدر و میلیشیای الدعوه و جیش المهدی و گروهکهای کوچک شیعه که ذکرش رفت. (مثل گروهک ابومصطفی الشیبانی و مجموعه یاسر الشیبانی).
ب: گروههائی که فرزند خوانده های سپاه هستند و ارتباط با آنها بسیار مخفی و اغلب مرحلهای و مقطعی است.
از مهمترین این گروهها:
ـ فتح انتفاضه در سوریه از فلسطینیهای ضد ابومازن
ـ انصار الاسلام در کردستان عراق
ـ حزب اسلامی گلبدین حکمتیار
ـ جناحهائی از القاعده و طالبان
ـ گروهای حزب الله در حاشیه خلیج فارس به ویژه کویت و بحرین.
ـ گروههائی از اسلامیهای مصر و مغرب و یمن (از جمله حوثیها در یمن که شماری از افرادش در ایران آموزش دیده اند)
به این گروهها البته مجموعه های کوچک و بزرگ در اندونزی، هند، ازبکستان، تاجیکستان، آذربایجان، ترکیه، اردن و... را بیفزائید آنگاه مشخص میشود چگونه میتوان انگشت سپاه و یا تشکیلات وابسته به آن را در اغلب ترورها و فتنه انگیزیهائی که در کشورهای منطقه انجام میگیرد مشاهده کرد. (در شماره آینده، امپراتوری مالی سپاه را مورد بررسی قرار میدهیم و در عین حال نیم نگاهی به تشکیلات فرهنگی سپاه خواهیم داشت).
شنبه 18 تا دوشنبه 20 اوت
الهه هم رفت، یاد آن شبی هستم که پیش از سفرش به ایران همراه با دوست و همکارم جمال بزرگزاده به دیدارش رفتم، الهه خسته بود، آثار شیمی درمانی در جان و روحش ظاهر شده بود با این همه مثل کودکی که قرار است بعد از مدتی مادرش را ببیند، شادمانه میخندید و با چنان امیدی میگفت علیرضا انشاءالله خودم به استقبالت میآیم که یک لحظه باور کردم دیدار خانه پدری خیلی نزدیک است.
الهه برای نسل ما، و نسل پیش از ما تنها خواننده گلها و یک صدای جاودانه نبود، در ترنم صدای او بیدار شدیم، به جوانی و عشق رسیدیم، گلبانگ دوست را شناختیم و خدا را با مناجات او يافتيم. دو ماه پیش از خاموشی اش وقتی فهمیده بود مهستی به سختی بیمار است و از همان دردی رنج میبرد که جان خودش را به آتش کشیده، به مهستی که در آخرین مصاحبه اش گفته بود الهه صدای ماندگار برای اوست، از تهران تلفن کرده بود و نیم ساعتی مهستی را دلداری داده بود که نگران مباش، همسفریم، تازه من زودتر میروم... مهستی اما زودتر رفت در غربت، اما الهه بخت آن را داشت که با لطف و پرستاری روزان و شبان دکتر ربیعی و دکتر رسمی و پرستارانی که مثل پروانه دور سوسوهای آخر شمع وجودش بودند در بیمارستان پارسیان سعادت آباد آرام و رام یک ماه پس از به حال کما رفتن و بیرون شدن، جان به جان آفرین تسلیم کند. خواسته بود در لواسان به خاک سپرده شود. چنین شد و با آنکه خبر خاکسپاری اش نباید آشکار میشد علاوه بر همه هنرمندان شمار زیادی از عاشقانش برای بدرقه او آمده بودند.
در این لحظات میدانم دکتر میراسکندری فرزند برومندش وکیل آشنای غربت ما و برادرانش،نيز جمال میراسکندری عزیز، خواهران الهه که دو تنشان پیش از الهه خاموش شدند، با یاد نادره بانوئی هستند که تنها مادر و همسر و خواهر آنها نبود بلکه چشمه ای بود از ترنم و عشق که در زندگی سه نسل حضور داشت و تردیدی ندارم که نسلهای آینده نیز از این چشمه مانا، سرشار خواهند شد.
August 24, 2007 01:14 PM