یکهفته با خبر
باش تا صبح دولتش بدمد...
سهشنبه 28 تا جمعه 31 اوت
کودتای سپاه کامل شد
پیشدرآمد: درست یک ماه و نیم پیش (همان موقعی که سردار سرلشگر یحیی رحیم صفوی بر پایه گزارش سایت انتخاب متعلق به طه هاشمی یگانه پزشک عمامهای و محرم سابق سیدعلی آقای رهبر، فهمید نایب امام زمان و فرمانده کل قوا، دل به دیگری بسته و او باید میز فرماندهی را خالی کند) در یکهفته باخبر یعنی همین ستون آشنای شما نامهای را برای شما بازنویسی کردم که نویسندهاش یکی از فرماندهان رنج دیده سپاه پاسداران بود. این سردار که خاطرههای دلاوریهایش در جبههها هرگز از یاد نخواهد رفت طی سه چهار سال اخیر یکی از صادقترین منابع من بوده است. همو طی دو هفته اخیر مرا در جریان یک دزدی بزرگ قرار داد که به لطف اطلاعات او و افشاگری من خوشبختانه زیر و بم آن فاش شده است و بازیگران اصلی آن از جمله فردی به نام شیرازی در دور و بر سردار سرلشکر حاجی دکتر محسن رضائی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، و تقوی رئیس حراست مجمع که میخواستند به قول خودشان برای هزینههای انتخاباتی سردار محسن رضائی پول حلال تهیه کنند، به لطف این افشاگریها امروز آبروباخته و انگشت نما شدهاند.
این دو بر آن بودند یک خانه قدیمی 1200 متری در میدان کاخ را به زور از چنگ صاحبش که بانوئی سرشناس از خانوادهای بزرگ و فرزند تحصیلکرده اوست به قیمت 2/1 میلیارد تومان درآورند. حال آن که قیمت واقعی خانه بین 5/5 تا 6 میلیارد تومان است.
باری، یک ماه و نیم پیش با اشاره به وضعیت سپاه نوشته بودم، البته به نقل از نامه سردار پاکدل آزاداندیش سپاه: «...ارعاب و شکنجه و تهدید چنان است که به زودی همه صداها خاموش خواهد شد. ارتش را که کاملاً خنثی کردهاند، در مورد سپاه نیز برنامه کنار گذاشتن یحیی رحیم صفوی به زودی اجرا خواهد شد، مرتضی رضائی ـ جانشین فرمانده سپاه ـ برای فرماندهی پیر است بنابراین احتمال بازگشت محمدباقر ذوالقدر به سپاه... از احتمالات اصلی است. طی دو سال گذشته چنان سپاه قدس را پر و بال دادهاند که امروز همه فتنههای خارج از کشور را رهبری میکند و در داخل نیز سردار قاسم سلیمانی ـ فرمانده سپاه قدس ـ مقامی به مراتب بالاتر از فرمانده کل سپاه یعنی رحیم صفوی دارد. کنار زدن صفوی و یک گروه همفکرانش میتواند طی سانحهای نظیر آنچه باعث قتل احمد کاظمی و موسوی و... در سقوط هلیکوپتر در ارومیه شد اتفاق بیفتد و...»
فکر میکنم نیاز به توضیح نیست که اگر ذوالقدر به فرماندهی سپاه نیامد در مقابل شوهرخواهرش محمدعلی جعفری این مقام را تصاحب کرد و در عین حال با آوردن علیرضا افشار همانطور که هفته پیش نوشتم وزارت کشور را نیز کاملاً قبضه کرد.
پیش از آنکه در رابطه با شخصیت جعفری و گذشته او بنویسم، نخست دلائل اصلی برکناری رحیم صفوی را ذکر میکنم که سیدعلی آقا با دادن حکم مشاور ارشد نظامی رهبر و فرماندهی کل قوا (که طی دوران ولایتش حداقل به 14 ارتشی و سپاهی حکمی چنین را داده است اما امروز اغلب این مشاوران یا مثل سعدی حسنی بعد از نجات از توطئه قتل زمینگیر و یا چون شهبازی که روزگاری نور چشم ولی فقیه بود در عزلت و بیخبری روزگار سر میکنند) به او کوشیده است به نوعی از غضب و نارضائی دهها فرمانده سپاه که به فرمانده کل خود مهر بسیار داشتند و برکناری او را آن هم به این شکل موهن، اهانتی به خود و سپاه تلقی میکنند بکاهد. یحیی رحیم صفوی جزء کادر نخستین بنیانگذاران سپاه، فرزند یک کاسب حبیب الله است که در زمان انقلاب هم چون جانشینش محمدعلی جعفری دانشجو بود. او از روزگار نوجوانی به دلیل حضور در جلسات درس قرآن و تفسیر آقای خامنهای و نشستهای گاه به گاه در منزل مرحوم محمدتقی شریعتی ـ پدر دکتر شریعتی ـ هم با آقای خامنهای آشنا شده بود و هم با جوانان فعال مذهبی که در جریان انقلاب شماری از آنها در جمع پاسداران مقر آیتالله خمینی و سپس در تشکیل سپاه پاسداران جناح خامنهای را از همان روزهای نخست پایهگذاری کردند. ـ محمدباقر قالیباف که از اینها جوانتر است، چند سال بعد به جمع پاسداران خراسان پیوست و اینها امروز هم یک جناح مقتدر را در مناصب بالای نظامی و بعضاً غیرنظامی، تشکیل دادهاند. ـ رابطه نزدیک رحیم صفوی با آقای خامنهای برکسی پوشیده نیست. با اینهمه صفوی هیچگاه وارد بازیهای آقای خامنهای به خصوص در سالهای اخیر نشد. در دوران خاتمی، او به علت تحت تأثیر خاتمی قرارگرفتن مدتی ساز مخالف ساز معاونش ذوالقدر و کسانی مثل افشار و همین جعفری را میزد. در واقع او و غلامعلی رشید و دکتر احمدیان اصلاحطلبان سپاه بودند اما بعد از 18 شهریور که انتخاب پیش آمد، او نیز دریافت که روزگار ذوالیمینینی گذشته و نمیتوان دستی در بیعت مأمون خلیفه و دست دیگر در بیعت موسیالرضا داشت. به عبارت دیگر او که برخلاف 24 تن از فرماندهانش که به روی خاتمی شمشیر کشیدند از حمله مستقیم به خاتمی پرهیز کرد ناچار شد بعداً حرفهائی را عنوان کند که حرف دلش نبود. به همین دلیل نیز در نشستی خصوصی با خاتمی از او پوزش خواسته بود و با تاکید بر اینکه وارد بازیهای سیاسی نخواهد شد، از آن پس کوشید تمام هم و غم خود را مصروف توسعه سپاه و افزایش سطح آموزش نیروهایش کند. او که ده سال فرماندهی کل سپاه را عهدهدار بود، از آنجا که به فساد مالی آلوده نشد و در عین حال هیچگاه نامش در میان آنها که از آغاز انقلاب به تیغ کشان ولایت مشهور شدند (کسانی از نوع همین محمدعلی جعفری و ذوالقدر و قاسم سلیمانی، علی فضلی، محمد کوثری، علی زاهدی و... که نخستین وضوی خون را در کردستان و با خون کردهای هموطنشان گرفتند و...) به میان نیامده بود. صفوی به جز موارد معدودی از جمله در ماهها و هفتههای اخیر که مجبور شده بود مثل بقیه دون کیشوتهای ولایت سید علی ولی فقیه شرق و غرب را تهدید کند و با بمبهای دوهزار کیلوئی که با توجه به فاصله زمانی قهرمان «سروانتس» تا امروز چیزی در حد همان شمشیر چوبی دون کیشوت است، بوش و براون و سرکوزی و اهل منطقه را به نابودی کامل وعده دهد، همواره کوشیده بود با کلامی آرام و عباراتی حساب شده در حد یک فرمانده نظامی حرفهای ظاهر شود. نوعی درویشی نیز در رفتار و گفتارش بود که او را از دیگر فرماندهان سپاه متمایز میکرد. مدتها او از حضور ذوالقدر در مقام جانشین فرمانده کل رنج میبرد. این دو حقاً کارد و پنیر بودند و روزی که سید علی آقا ذوالقدر را به وزارت کشور فرستاد و جای او را به حاج مرتضی رضائی داد که سالها فرمانده اطلاعات سپاه و نسبت به صفوی نوعی حالت مرشدی داشت، صفوی نفس راحتی کشید اما روزهای آرامش کوتاه بود که این بار دستورات رهبری از بالای سرش توسط مرتضی رضائی به ارگانهای مربوطه ابلاغ میشد.
صفوی میگوید از یک ماه و نیم پیش خبر داشته که میرود. این تاریخ با جلسه فرماندهان سپاه و ارگانهای امنیتی نزد خامنهای تقارن دارد. در همین جلسه بود که بین صفوی و ذوالقدر بحث حادّی بر سر عراق و وضع نیروهای مسلح کشور به ویژه سپاه درگرفته بود. از دوستی شنیدم که صفوی بارها در ماههای اخیر گفته بود ای کاش بخت آن را داشت که هم چون برادرش سلمان مدتی به درس و فحص در خارج کشور بپردازد. اما خود او میدانست به علت جایگاهش در سپاه او هرگز نخواهد توانست جائی در دانشگاههای مشهور غرب پیدا کند. باری، شنبه شب ساعت 7 محمدی گلپایگانی به صفوی خبر داد که موقع اسباب کشی فرارسیده است. و لازم است او شبانه مسئولیت فرماندهی کل را تحویل جعفری بدهد و خود از روز بعد به دفتر ولی فقیه بیاید که برایش در بخش مشاوران اتاقی دست و پا کردهاند.
محمدعلی جعفری کیست
محمدعلی جعفری ملقب به «عزیز» و بعضاً «عزیز دیوانه» به اعتراف بسیاری از دوستانش از جمله حاج سردار دکتر محسن رضائی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، بیکله ترین فرمانده سپاه پاسداران است. او که 55 سال پیش در خانوادهای بسیار فقیر در یزد متولد شده با سختی دوران مدرسه و دبیرستان را طی کرد و بعد با کمک مرحوم روحالله خاتمی پدر محمد خاتمی و چند تن از نیکوکاران استان یزد به دانشگاه رفت و یک سال پیش از انقلاب دوره لیسانس معماری را در دانشگاه تهران آغاز کرد. با شروع انقلاب او در ضمن فعالان انجمن اسلامی، همراه با علی رضا افشار ـ معاون سیاسی وزارت کشور ـ به نمایندگی از سوی انجمن اسلامی به جمع حمله کنندگان به سفارت آمریکا و گروگانگیری 52 دیپلمات پیوست. و همزمان با شرکت در گزینش نخستین بسیج، قبول شد. چندی بعد در واحد پاسداران انقلاب فرهنگی خدمت کرد. سپس عضو اطلاعات سپاه شد و به کردستان شتافت. ورود رسمی او به واحدهای رزمی سپاه خرداد 1360 است. در جبههها عزیز مدتی فرمانده قرارگاه غرب و سپس قرارگاه نجف بود. علاوه بر این او فرماندهی تیپهای عاشورا، معاونت سپاه شوشتر و فرماندهی قرارگاه قدس را مدتی عهدهدار شد. مشارکت در عملیات کربلای 4 و 5 که به مجروح شدنش منجر شد نقطه برجسته کارنامه جنگی اوست.
جعفری پس از بهبودی به ستاد سپاه منتقل شد و چندی در سمت معاون عملیات ستاد کل و سپس جانشین رئیس ستاد خدمت کرد. مشارکت او در جنایت قتل زنده یاد دکتر عبدالرحمن قاسملو دستمزدی کلان برایش به همراه داشت و آن فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود (در اینجا لازم است توضیح دهم که به علت همنامی تقریبی این جعفری با محمد جعفری معاون علی لاریجانی در شورایعالی امنیت ملی اشتباهاتی در ارزیابی گذشته فرمانده جدید سپاه در بعضی گزارشها و نوشتهها رخ داده بود. آنچه در مورد حضور محمدعلی در کردستان عراق هنگام حمله آمریکائیها به مقر اطلاعات سپاه در اربیل گفته میشود کاملاً درست است، با این توضیح که محمد جعفری نیز به دفعات از کردستان عراق دیدار کرده است. در زمان حمله، آمریکائیها به دنبال محمدعلی بودند نه محمد، چون این محمدعلی بود که در مقام جدیدش ریاست مرکز راهبردی سپاه، مسئولیت طرحهای برونمرز در عراق را مستقیماً بر عهده داشت. در عین حال محمدعلی جعفری در قتل دکتر قاسملو شرکت داشت و نه محمد جعفری، نام صحرارودی که گهگاه در اشاره به رئیس تیم ترور رهبر حزب دمکرات کردستان عنوان میشود نیز از جمله اسامی مستعاری بود که جعفری چندتائی از آن را در جیب داشته است. از این اسمها میتوان به علی عزیزی، علی جعفری و محمد عزیزی اشاره کرد.) از نظر تحصیلات جعفری در بازگشت از جبهه در سال 71 موفق به اخذ لیسانس در رشته معماری شد و در طول سالهای اخیر دوره کارشناسی ارشد فرماندهی دانشگاه امام حسین را به پایان رسانده است اما او فارغالتحصیل دافوس نیست اگرچه تجارب خود را از جنگ مدتی در این مرکز بلندپایه علمی نظامی تدریس کرده است. آنکه در شرمالشیخ و مذاکرات ویژۀ عراق حاضر شد محمد جعفری بود نه محمدعلی یا عزیزآقا.
نقش سپاه در مرحله بعدی
ظاهراً بحث سپاه که قرار بود در دو بخش در این زاویه مطرح شود با باز شدن پرانتز علی رضا افشار و این هفته محمدعلی جعفری، در ابعاد فرهنگی و اقتصادی خود باز هم موکول به هفته دیگر میشود. گو اینکه برپایه تقدم اولویتها، ناچار بودم مسائل با اهمیتتر را در پرتو تحولات اخیر سپاه مورد بحث قرار دهم. به هر روی، اینکه با نشستن محمدعلی جعفری بر کرسی فرماندهی کل سپاه، تردیدی نیست که کودتای سپاه با موفقیت به مرحله اخیر خود رسیده است. نگاهی به مراکز حساس و به ویژه جایگاههای تصمیمگیری، آشکار میکند که سپاه اینک عملاً در تمام ارگانهای نظام دست بالا را پیدا کرده است. و با همین دست بالاست که سپاه طرح تسخیر کامل مجلس و سپس ریاست جمهوری را ریخته است.
طبیعی است وقتی از سپاه میگویم هدفم باند مافیائی قدرتمندی است که در اداره یک مجموعه حداکثر 20 نفره از فرماندهان به نام و گمنام سپاه قرار دارد. محسن رضائی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و رفیق دیر و دور ذوالقدر و جعفری البته با این وهم روزگار میگذراند که گزینه رفقایش برای ریاست جمهوری کسی جز او نخواهد بود. اما آنگونه که منابع نزدیک به دستگاه رهبری عنوان میکنند یک توافق اصولی بین نایب امام زمان و فرمانده کل قوا و مجموعه مقتدر سپاه صورت گرفته که به موجب آن سپاه از حداد عادل به عنوان نامزد ریاست جمهوری حمایت خواهد کرد اما معاون اولی با اختیارات ویژه نصیب ذوالقدر خواهد شد.
طی هفتههای آینده قرار است حداقل یکی از دو پست خالی کابینه را سپاه در اختیار گیرد. هم اکنون 30 تن از افراد سپاه از جمله 12 تن از اطلاعات سپاه در وزارت خارجه، مشغول گذراندن دوره دیپلماسی هستند و بعد از آن این افراد به عنوان روسا و معاونان چند نمایندگی مهم به کشورهای منطقه و روسیه و چین و اتریش و بلژیک اعزام خواهند شد. (متکی زرنگی کرد و باجناقش را مأمور هلند کرد وگرنه هلند نیز جزو سهمیه سپاه بود). سپاه طی شش ماهه اخیر دو برابر بودجه منظور شده را از دولت تحویل گرفته است. ذوالقدر اینک مرد اوّل بازی سپاه است گو اینکه شوهرخواهرش جعفری را در بالاترین مقام سپاه نشانده است.
شنبه 1 تا دوشنبه 3 سپتامبر
بساط نان پزی در بوشهر
1 ـ نامهای تکان دهنده از یک کارشناس اتمی کشور مأمور خدمت در بوشهر را دریافت کردهام که بند بند آن جان را به درد میآورد. به ویژه آنکه احمدینژاد همین هفته مدعی شد سه هزار سانتریفوژ را در نطنز به کار انداختهایم و وزیر کشورش ادعا کرد 25 کیلو اورانیوم غنی شده ذخیره کردهایم.
بدون تفسیر بخشهائی از این نامه را میخوانید: «چه بسا آرزو که خاک شود... آن روز که به روسیه اعزام شدیم گمان میکردیم که ما را جدی گرفتهاند. حالا بر میگردیم و نیروگاه را راه میاندازیم اما دریغ که آن هفته و ماهها در روسیه نه بر دانش ما افزود و نه اثری در عمل ما پس از بازگشت به وطن داشت. با زبان ناقص روسی و استادانی که اغلب مست و لایعقل سر کلاس میآمدند چیزی یاد نگرفتیم، در عین حال نظارت بر ما چنان بود که حتی اجازه رفتن به یک رستوران یا پارک را نداشتیم... با اینهمه باید بگویم در بوشهر وضع هزار بار بدتر است. عملاً بیکار ماندهایم و بعد از رفتن اغلب کارشناسان روسی حتی بخت آن را نداریم که گاهی ضمن صحبت با آنها مطلبی را بیاموزیم.
باید سپاسگزار شیخ عباس واعظ طبسی و آستان قدس باشیم که مدتی است برای ما تنور نانپزی راه انداختهاند. کار ما کارشناسان انرژی اتمی جمهوری اسلامی ایران شده است پختن نان، آن هم چه نان مرغوبی، باور کنید بهترین سرگرمی ما این روزها برگذاری مسابقه نانپزی است. الان بچههائی داریم که میتوانند انواع بربری، نان مشهدی، لواش و تافتون را بهتر از هر خبّازی از تنور بیرون بیاورند. برای ماه رمضان هم قرار است پخت شیرمال را راهاندازی کنیم. از برکت دعای خیر حضرت آقای نایب مربوطه امام زمان، سیصد کارشناس اتمی متخصص پخت انواع نانها شدهاند. آیا این مسأله بااهمیتتر از تولید اورانیوم غنیشده نیست؟»
به یاد گلهای پرپرمان
هر بار که خانوادههای داغدار قربانیان جنایت بزرگ تابستان 67 با یاد عزیزانشان به گورستان خاوران میروند و عکسها و گزارشهائی از این خاک خونین برایم میرسد، روزها با خود در جدالم که شرح این جنایت را چگونه باید بنویسم.
با چه واژهای دردهای خانوادههائی را توصیف کنم که رژیم جهل و جور و فساد به فرمان سید روحالله که آمده بود عدالت و عشق و آزادی را خانه به خانه در خانه پدری تقسیم کند طی چند هفته عزیزانشان را در محاکمات چند دقیقهای به مرگ محکوم کرد و سپس مرگ بود و گورهای بینشان و جنایتکارانی که امروز یکیشان در مقام وزیر کشور خط و نشان برای اهل اندیشه و دگراندیشان میکشد و آن دگریشان در مجلس خبرگان و سومیشان در عدلیه ولی فقیه مشغول خدمت به ارباب فقیهند. به یاد بهرام چه بنویسم که همچنان چشمان مادر و خواهرش به در است که کی از راه میرسد؟ از نوههای آقای نماینده چه بگویم که نشکفته پرپر شد. چه بنویسم از دردهای صدیق خانم که نمیداند به نوههایش وقتی سراغ پدر و مادرشان را میگیرند. چه بگوید آخر آنها وقتی بابا و مامان تیرباران شدند آنقدر کوچک بودند که نمیفهمیدند محارب و مفسد فیالارض چه معنا دارد و چرا یکروز آنها را از مامان جدا کردند و تحویل مادربزرگ دادند؟
September 7, 2007 10:57 AM