یکهفته با خبر
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل...
سه شنبه 9 تا جمعه 12 اکتبر
پیشدرآمد: در آمریکا که بودم دکتر سه چهار باری زنگ زد. اعتراف میکنم همیشه در امر پرس و جوی احوال دوستان (صله ارحامی که پدر بر آن اصرار داشت) او بر من پیشدستی میکرد. در دو سه ساله اخیر حداقل هفته ای دوبار لطفش نصیبم میشد. و او همیشه میگفت میدانم سرت شلوغ است و همین الآن باید دو سه تا مصاحبه بکنی یا بنویسی، فقط خواستم حالت را بپرسم. سال پیش در پی گفتگوئی که پیرامون بودجه دولت احمدی نژاد داشتیم به لندن آمد. حقاً که در کارش جدی بود و وقتی اشتیاق مرا برای دانستن جزئیات بودجه دید آمد و یک فایل کامل جلویم گذاشت. اهل خراسان بود و رشته الفتی دیر و دور به مشهدمان متصل میکرد. بیش از نیم قرن معلم بود، صدها شاگرد تربیت کرد که بعضی از آنها امروز از برجسته ترین اقتصاددانان و اساتید در ایران و خارج کشور هستند. جلوه هائی از رفاقت و آزادگی و مهر او را در فاجعه بمبگذاری کتابخانه و دفتر رضا فاضلی و قتل ناجوانمردانه بیژن فرزند برومندش توسط عوامل امنیت خانه نایب امام زمان از نزدیک شاهد بودم...
دکتر خسرو پاکباز آنقدر به زیستن امیدوار بود و چنان تصویر زیارت دوباره خانه پدری را بر خانه دل آویخته بود که به دفعات در لحظه های دلتنگی و افسردگی از آرزوهایش برایم گفت و اینکه تردید ندارد، چشم دلش به رویت خانه پدری روشن خواهد شد. آخرین بار دو سه روز پیش از رفتن به بیمارستان در یک مکالمه طولانی، گفت که حالش خوش نیست اما اینکه چیزی نیست بدتر از این را هم داشته ایم... بدتر از این اما هرگز نداشت که بانوی عزیزش با صدای سرشار از اشک روز جمعه خبرم کرد که خسرو رفت و دیدارمان به قیامت افتاد.
دکتر خسرو پاکباز پس از عمری پربار، عمری که سالهای درازی از آن را در کار تدریس در دانشگاه، تحقیق، قضاوت و وکالت گذراند، به هفت هزارسالگان پیوست. آزادمردی بود از خراسانیان که دور از شاندیز و طرقبه و وکیلآباد و در حسرت دیدار بینالود چشم از جهان فروبست. یادش پایدار و برقرار باد.
آقا صدای مرگ بر دیکتاتور را شنید
دیدار سید علی آقای نایب امام زمان با جمع نخبگان دانشجو، برگزیدگان چند رشته تحصیلی، و البته اساتیدی که انسان از ذکر صفت استاد در کنار نامشان شرم میکند، یک بار دیگر آشکار ساخت حضرتش با همه سلطه و اقتدار و پول و نوکر، ارتش و سپاه و امنیت خانه های مبارکه، خیل مداحان و کاسه لیسان، بوزینه ها و آفتابه آبکُن ها، به یک شعار بند است. به معنای دیگر طنین یک شعار میتواند چنان او را وحشتزده کند که یا مثل فردای 18 تیرماه با گردن آویخته و صدای افسرده بگوید «من از حق خود گذشتم، اشکالی ندارد به من ناسزا بگویند، من به هیچ روی آزرده از فرزندان دانشجویم نیستم و...» و یا هم چون همین جلسه اخیر از آنجا که میداند محمود آرادانی رقمی نیست که واژه دیکتاتور را نثارش کنند بلکه به در گفتند تا در پس دیوار آنکه باید بشنود، سنگینی واژه دیکتاتور را حس کند. سیدعلی آقا که تا دیروز تحفه آرادانی را روی سر میگذاشت و خدا را سپاس میگفت که چنین بیخِرَد خُردی را نصیبش کرده تا در مقام ریاست جمهوری اوامر و منویات ملوکانهاش را به اجرا بگذارد، در جلسه با دانشجویان تا آنجا رفت که اگر نقصی میبینید گناهش با من رهبر نیست که نمیتوانم نظارت فائقه خود را بر همه دستگاهها برقرار کنم بلکه بروید گریبان دولت را بگیرید. این سخنان از زبان مردی بیرون میآمد که در طول تاریخ ایران هیچ امپراطور و سلطانی دارای قدرت و امکاناتی در حد آنچه نصیب او شده است نبوده و او به جهت نشان داشتن از آسمان و زمین در واقع سلطانی است که مشروعیت مضاعف و قدرت نامحدود دارد. سید ترسیده بود. این را میشد از لابلای واژگانش حس کرد. دیگر با «آنکه شال فلسطینی میاندازد و شرق و غرب عالم را به انگشت تهدید نشانه میگیرد» سر و کار نداشتیم بلکه بال شکسته سیدی را میدیدیم که به نوعی میکوشید به شنوندگانش بقبولاند من سیدعلی آقای دیروز نیستم و صدای انقلاب شما را شنیدم.
این صدا را آقا در 18 تیر نیز شنید اما دو روز بعد که فرماندهان سپاهش آن نامه کذائی را برای خاتمی فرستادند، دوباره حالش ديگرشد و حسن روحانی را به دانشگاه فرستاد تا ذوالفقار ولی فقیه را دور سر بچرخاند و خواستار اعدام و نابودی دانشجویان شود.
این بار نیز چند روزی که بگذرد، شمار دیگری از دانشجویان را که بگیرند و سروصداها تا حدودی بخوابد، باز هم آقا لباس غضب خواهد پوشید و فرزندان عزیز دانشجوی امروزش را حوالت به سعید مرتضوی و زندان اوین خواهد داد. اگر فقط ذره ای از حمیت و پایداری آن یک هزار دانشجوئی که فراگرد تالار علامه امینی، احمدینژاد را با شعار مرگ بر دیکتاتور استقبال کردند، در وجود ما بود، بدون شک فریاد دانشجویان بی پیامد نمی ماند و فریادهای اولیای آنها و دیگر شهروندان در خانه پدری جاری میشد.
سیدعلی آقا اینک نیم میلیون بسیجی و صدهزار سپاهی را به محمدعلی جعفری سپرده تا آنها را برای سرکوبی مردمانی آماده کند که روز خروش آنان دور نیست. امید رهبر جمهوری اسلامی بر این است که با حمله موشکی آمریکا به تأسیسات اتمی و پایگاههای سپاهی که حالا رسماً در فهرست گروههای تروریستی قرار گرفته، عالم اسلام از جاوه تا تیمباکتو، جهت دفاع از کیان اسلام ناب انقلابی محمدی و البته اصل مترقی ولایت فقیه مطلقه به پا خواهد خاست. و حضرتش از یاد میبرد که صدام حسین هزار بار از محمود تحفه و ارباب فقیهش در جمع توده های جاهل مسلمان محبوبیت بیشتری داشت. ضمن اینکه دلارهای نفتی اش خیلی بیشتر از پترودلارهای ولی فقیه در خرید عواطف و وجدانها توفیق داشت. به آن خفت دستگیرش کردند و با آن فلاکت به دارش کشیدند. نه تظاهرات میلیونی ضد جنگ قبل از حمله به عراق او را نجات داد ونه داد و قال سه تا و نصفی مصری و فلسطینی و مغربی باعث تغییری در سرنوشتش شد. سیدعلی آقا هنوز این را درک نکرده است که هر چه شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل سر دهد و محمود تحفه اش هالوکاست را انکار کند و خواهان حذف اسرائیل از روی کره زمین شود هنوز به گرد پای احمد شقیری سلف یاسرعرفات نخواهد رسید که تا روز 5 ژوئن 1967 بر آن بود تا یهودیان را به دریا ریزد و وعده داده بود ـ ساعاتی پیش از شروع جنگ ـ که صبحانه روز بعد را به همراه دستیارانش در تلآویو نوش جان کند. امروز شاید در همه جهان عرب هزار نفر هم نام او را به یاد نیاورند. شقیری به قول مشقاسم دود شد و به هوا رفت، اما هنوز هستند کسانی مثل نایب امام زمان و تحفه اش که خواب شقیری شدن را میبینند. و از اینکه حمالهای راه آهن دمشق و جاشوهای ساحل طنجه به شنیدن اسم احمدینژاد به وجد میآیند، سرشار از شادی و غرور میشوند.
معامله پشت پرده
1 ـ روز شنبه مطلبی از یک منبع بسیار مطلع و قابل اعتماد به دستم رسید که بلافاصله با حذف بعضی از جزئیات (برای حفظ جان و موقعیت منبع خبر) در الشرق الاوسط به چاپ رساندم. گزارش در دو بخش بود، نخست اشاره میکرد به اینکه از مدتها قبل دو سرباز اسرائیلی را که حزب الله به دستور تهران و دمشق ربود و باعث ویرانی ثلث لبنان، مرگ هزار انسان، و میلیاردها دلار ضرر مادی به مردمان لبنان شد، به ایران منتقل کرده اند درست مثل خلبان رون آراد و پیش از او «ویلیام باکلی» رئیس ایستگاه خاورمیانه ای سازمان سیا که آنها را به ایران بردند و این دومی همانجا زیر شکنجه به قتل رسید.
در گزارش همچنین پرده از نقش سپاه در جنگهای سی روزه حزب الله با اسرائیل برداشته شده بود و اینکه در همان روزهای نخست محسن رضائی فرمانده سابق سپاه و دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام، محمدباقر ذوالقدر جانشین سابق فرمانده سپاه و معاون امنیتی فعلی وزیر کشور، احمد وحید، قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و تنی چند از فرماندهان و متخصصان واحدهای موشکی سپاه به لبنان رفته بودند. و همینها اداره جنگ و سرپرستی واحدهای موشکی حزبالله را عهده دار بودند.
در بخش دوم گزارش آمده بود که از مدتها پیش یک تیم اطلاعاتی وابسته به صدارت عظمای آلمان مشغول مذاکره با چند مسئول امنیتی ایرانی از سپاه و وزارت اطلاعات برای یافتن راه حلی جهت آزاد کردن دو سرباز اسرائیلی است. جمهوری اسلامی به طور ضمنی پذیرفته است که در مقابل دریافت امتیازاتی حاضر است برای آزادی دو سرباز تلاش کند. امتیازات مورد درخواست اهل ولایت فقیه چیزی جز آزادی کاظم دارابی سردسته گروه تروریستی نیست که زنده یاد دکتر صادق شرفکندی و سه دوست و همرزمش را در رستوران میکونوس در سپتامبر 1992 به قتل رساند. البته مذاکره کنندگان رژیم از آلمانها خواسته اند از نفوذ خود برای رهائی افسران سپاه قدس که در عراق در چنگ آمریکائیها هستند استفاده کنند. دارابی قرار است در دسامبر آینده در حالی که فقط 14 سال از محکومیت حبس ابد خود را گذرانده آزاد شود، همدستان او عباس رایل، یوسف امین و محمدعتریس که آتش به روی قربانیان میکونوس گشودند، چندی پیش در معامله ای دیگر آزاد شده بودند. جالب است که جمهوری ولایت فقیه و اسرائیل با هم خبر انتقال دو سرباز اسرائیلی به ایران را تکذیب کردند. همانگونه که خبر دیگر مرا چند ماه پیش درباره پرداخت قیمت منظومه های موشکی و تانکهای مدرن که سوریه از روسیه دریافت کرده توسط رژیم ولایت فقیه تکذیب کردند و دو سه هفته بعد البته تکذیب قبلی را بلعیدند و خبر مرا که از سوی منابع غربی تأیید شده بود کاملاً درست خواندند. کمی صبر کنید معامله پشت پرده آزادی قریبالوقوع کاظم دارابی نیز برملا خواهد شد.
شنبه 13 تا دوشنبه 15 اکتبر
بازگشت به حوزه ها
دنباله مطلب مربوط به حوزه علمیه قم را که تأخیری در آن رخ داد میآورم با سپاسی مجدد از روحانی آزاده که درتهیه این گزارش از جان و دل و وقت مایه گذاشت. در بخشهای پیشین با تعدادی از مدارس قم آشنا شدید اینک وضعیت مدارس دیگر را مرور میکنیم.
مدرسه وحید خراسانی: این مدرسه در کوچه ای موسوم به «سپاه» قرار دارد و چند سالی است که ساخته شده و دارای صحن بزرگ و حجره های متعدد است. طلاب این مدرسه فارغ از اینکه به کدام مسلک و مشرب فقهی و سیاسی وابستهاند باید سخت کوش و درسخوان باشند همچنین متدین و ساده زیست چون آقای وحید در این مقولات بسیار سختگیر است.
مدرسه غیوری: این مدرسه بسیار بزرگ و مجلل است و در کوچه تکیه خلوص واقع است و طلاب آن که در همین مدرسه زندگی میکنند انقلابی غیرفعالند. در حال حاضر ساختمان جدیدی به این مدرسه اضافه میشود. غیوری که نماینده ولی فقیه در هلال احمر و رئیس سازمان باقیات صالحات (صندوق بازنشستگی آخوندها) است از قارونهای رژیم است که به همراه چند واسطه و کار چاق کن ایرانی مقیم لندن و پاریس و دبی، در معاملاتی طی سالهای اخیر میلیونها دلار به جیب مبارک خود و آقازاده سراریز کرده است. بخش جدید این مدرسه از طریق کوچه اراک به خیابان ارم گرانترین خیابان قم راه پیدا میکند.
مدرسه میرزا هاشم آملی: این مدرسه نیز گرچه هم چون مدرسه حقانی گهگاه با نام «شهیدین» خوانده میشود ولی در سالهای اخیر نام میرزا هاشم (پدر لاریجانیها) بر سردر مدرسه نصب شده است. این مدرسه کوچک در خیابان فاطمی قرار دارد. روبروی این مدرسه دفتر جامعه مدرسین و در فاصله ای نزدیک به آن کتابخانه مصادره شده مرحوم آیت الله سید کاظم شریعتمداری قرار دارد. تعدادی طلبه پاکستانی نیز در این مدرسه درس میخوانند و به آن آملیه میگویند.
مدینه العلم
مرحوم آیتالله خوئی اعتقاد داشت که طلبه باید از حداقل رفاه برخوردار باشد و وضع غذا و مسکن او فرقی با سایر دانشجویان نداشته باشد. از آنجا که وی دارای امکانات مالی گسترده به علت داشتن مقلدین ثروتمند در حاشیه خلیج فارس و ایران بود، از همان سالهای پیش از انقلاب توسط دامادش آقای فقیه ایمانی و وکلایش در ایران به ساخت گسترده و انبوه مدرسه و مسکن برای طلبه ها پرداخت. مساکنی در سه سطح برای مجردها (با امکانات ناهار و شام و امور رفاهی) متأهلین بیفرزند یا کم فرزند (آپارتمانهای کوچک) و مسکن طلابی که تا چهار فرزند داشتند ساخته شد. بزرگترین مجتمع مسکونی در راه قم و مدرسه عالی قضائی در جاده قدیم تهران برپا شد که ساخت آن هنوز هم ادامه دارد. این مجتمع شامل مدرسه، مسکن، بیمارستان، خانه های کوچک و امکانات رفاهی میباشد. محیط مجتمع بسیار آرام است و طلبه های ساکن آن متعهد میشوند بعد از پایان تحصیل آنجا را ترک کنند. آقای سید جلال فقیه ایمانی داماد مرحوم خوئی علاوه بر قم در اصفهان نیز زمینهای زیادی خرید که در بخشی از آن زمینها مدرسه و خانه برای طلاب و مدرسین ساخت. بعضی از مقلدین مرحوم خوئی از دخل و تصرف داماد وی در اموال موجود نزد او چندان راضی نبودند و در این مورد حرف و شایعات بسیاری مدتها بر سر زبانها بود. برادر آقای سید جلال، سید کمال نام دارد که از علمای معروف اصفهان است و به آقای خمینی و اینک خامنه ای ارادت بسیار داشته و دارد. مجتمع مدینه العلم خارج از سلطه شورای مدیریت حوزه بود اما به مرور در سالهای اخیر و به ویژه پس از شهادت مرحوم سید عبدالمجید خوئی به دست مقتدی صدر و اوباش او، سلطه شورا به مرور بیشتر میشود. به طوری که مسئولان مدینه العلم موظفند نام طلبه های جدید را به شورا داده و در عین حال طلبه های معرفی شده از سوی شورا را بپذیرند.
مدتی است مسئولیت ساخت و ساز مدرسه به یکی از تجار رانده شده از نجف به نام عبدالحسین شبستری واگذار شده، این شخص اهل تحقیق و تألیف است و تا کنون چند کتاب از او منتشر شده است.
طلاب مدارس خوئی اغلب غیرسیاسی و پیرو روش مرحوم خوئی و شاگرد او آقای سیستانی هستند. در این مدارس تعدادی از طلبه های خارجی از جمله عراقی و پاکستانی درس میخوانند و زندگی میکنند.
مدرسه شیرازی
مرحوم آیت الله سید محمد شیرازی مدرسه ای در گذر خان قم برپا کرد که همچنان دایر است اما رژیم آن را مصادره کرده است. این مدرسه که نام مرحوم سید حسن شیرازی برادر آی تالله شیرازی را بر پیشانی دارد (این برادر که خود را رقیب امام موسی صدر میدانست در بیروت به ظاهر توسط عوامل صدام حسین ولی در حقیقت عوامل وابسته به مکتب اسلام ناب انقلابی محمدی ولایتی کشته شد.) بعد از تضییقاتی که برای آقای شیرازی و فرزندانش فراهم کردند، طلبه های این مدرسه موضعی سخت علیه رژیم اتخاذ کردند به گونه ای که نام مدرسه ضدانقلاب و ضدولایت بر آن گذاشتند. هر روز فشار برای اخراج شماری از طلبه ها بیشتر میشد که هدفش به تعطیل کشاندن مدرسه بود. گاه به طلبه ای تهمت جنسی میزدند و همین کافی بود تا او و یک دوجین از دوستانش را از مدرسه شیرازی اخراج کنند. هم اکنون این مدرسه نیز در اختیار شورای مدیریت منتخب خامنه ای است و شماری از طلبه های عراقی و پاکستانی و افغانی در این مدرسه درس میخوانند.
مدرسه الامام الهمدی
این مدرسه که در یکی از کوچه های خیابان معروف چهارمردان قم واقع است توسط سیدی به نام سید محمد علی ابطحی برپا شد. ابطحی ها اصلاً اصفهانی هستند. برادر بزرگ آنها داماد مرحوم آیت الله سید محمدرضا گلپایگانی بود که چند سال پیش درگذشت و برایش مرقدی باشکوه ساختند که مدرسه ای نیز در جوار آن وجود دارد و بیشتر محفل اصفهانیهای حوزه است.
در آغاز مدرسه الامام المهدی به عنوان یک مرکز پژوهشی برای تحقیق درباره مهدویت و حضرت حجت به وجود آمد و کم کم حجره های آن را به طلبه های اصفهانی دادند و مدرسه نیز بعد از آن به راه افتاد. در این مدرسه اطعام زوار و برگذاری جشنهای مذهبی رونق بسیار دارد. گرایش فکری طلبه ها اغلب خرافاتی در ارتباط با مهدی موعود است و از نظر سیاسی آنها از رفسنجانی حمایت میکنند و با خاتمی به علت عقاید خشک و خرافی خود مخالف بودند. مسئولان مدرسه مرتب خواب امام زمان را میبینند و بساط خواب و الهام و رؤیت آقا بسیار در این مدرسه پررونق است.
یکی از ابطحی ها مدعی شده بود که در خواب صاحب الامر را دیده و او به وی گفته است من یعنی امام زمان رفسنجانی را در کنف حمایت خود دارم چون او مشغول فراهم کردن مقدمات ظهور من است.
مدرسه الامام الهادی
این مدرسه را شیخ علی مشکینی برپا کرد. مدرسه در منطقه خاکفرج در میدان الهادی در انتهای خیابان کیوانفر قرار دارد. شاگردان مدرسه همه انقلابی و از کرامات ولی فقیه و مکنت و ثروت دستگاه دفتر رهبری برخوردارند. مدرسه کتابخانه بزرگی دارد و در مراسم انقلابی پیشتاز است. با آنکه طلبه ها تظاهر به طرفداری از رهبری میکنند ولی از نظر فکری بسیار سنتی و متعصب هستند.
مدرسه الوندیه
این مدرسه در نزدیکی مزار سید باقر ابطحی داماد آقای گلپایگانی قرار دارد و به نام محله الوندیه نامیده میشود. طلاب این مدرسه کوچک بیشتر شهرستانی هستند و با آنکه از سوی دستگاه گلپایگانی مرحوم کمکهای مالی زیادی به مدرسه میشود اما شورای مدیریت سرپرستی عملی آن را عهدهدار است.
مدرسه امام حسن مجتبی
این مدرسه در حقیقت دفتر ناصر ابوالمکارم شیرازی است که به نام مدرسه آن را به ثبت داده اند. و دارای بخشهای استفتا، استخاره، زائرسرا میباشد. از آب و برق و گاز مجانی استفاده میکند. آقای مکارم نیز از دوستان و مریدان خود در این مدرسه پذیرائی میکند.
(دنباله مطلب را در شماره آینده میخوانید.)
October 19, 2007 12:44 PM