یکهفته با خبر
... آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
سهشنبه 16 تا دوشنبه 22 اکتبر
پیشدرآمد: علی آقا هم رفت، این علی آدم سادهای نبود. نشان از دو کس دارد این نیک پی، هم آقازاده هاشم اردشیر آملی، آخوند استخواندار شوخ طبع آزادهمنش است و هم داماد مرحوم مرتضی مطهری آخوندی که اگر به تیر غیب فرقان گرفتار نشده بود یا هم چون آقای منتظری خانه نشین میشد و یا بدتر از آن کارش به زندان و اعدام میکشید. آقای مطهری کسی بود که در دورانی که فلسفی و سه چهار تا از منبریهای انقلابی هر بار فرصتی می یافتند مجله زن روز را به عنوان مروّج فساد و بیبند وباری مورد حمله قرار میدادند، در این مجله سلسله مقالاتی نوشت که سروصدای زیادی به پا کرد. مقالاتی در باب حجاب و حدود آزادی زنان...
آری، استعفای علی لاریجانی یا به عبارت بهتر برکناری او، حادثه سادهای نبود. اما پیش از پرداختن به زوایای مختلف این حادثه و دلائل آن و آینده مذاکرات بین جمهوری ولایت فقیه و اتحادیه اروپا و سازمان بین المللی انرژی اتمی، نگاهی میاندازم به خانواده اردشیر لاریجانی، و جایگاه این خانواده در انقلاب و سپس در نظام جمهوری اسلامی.
1 ـ مرحوم آیت الله میرزا هاشم اردشیر لاریجانی ملقب به آملی از جمله آخوندهای سنتی مخالف با آلودگی دین به سیاست و بسیار خوش مشرب و باذوق بود. و جای شگفتی است که از آن مرد فرزندانی عبوس و خشک و بعضاً جانماز آب کش به جا مانده باشد. مرحوم آملی همانطور که یکبار نوشتهام چنان از ولایت فقیه و اطوار و احوال اهالیاش بیزار بود که یک بار وقتی به دیدن همدندان و رفیق دیر و دورش مرحوم حاج آقا شهاب مرعشی نجفی رفته بود، گویا در یکی از شبهای ماه رمضان، در مقابل اصرار حاج آقا شهاب که دیروقت است بمانید سحری را با هم می خوریم گفته بود قربان جدّت بروم بهتر است بروم چون فردا ممکن است به جرم اینکه شب را با هم گذرانیدهایم و لواط کردهایم ما را دستگیر کنند و به دست آدمخواران ریشهری بدهند.
آقای آملی دیرسالی در نجف اقامت داشت، بعد از تکمیل تحصیلات عالیه نزد اساتیدی هم چون مرحوم سید محسن حکیم، مرحوم شاهرودی، مرحوم خوئی و... خود به تدریس در حوز علمیه نجف مشغول شد. صادق و علی و محمدجواد و فاضل و باقر فرزندان او همگی از محصولات نجف هستند. و این علی آقای لاریجانی بخشی از سالهای کودکی را در کوچه پسکوچههای خاکی نجف در حال دویدن به دنبال توپ گرد گذرانده است. خانواده لاریجانی هم چون هزاران خانواده روحانی و غیرروحانی ایرانی ساکن عراق به دستور مستقیم صدام حسین از این کشور اخراج شد. و گو اینکه به علت کوتاهی زمان اقامت این خانواده در عراق نمیشد نام معاود بر آنها گذاشت اما از تمام امتیازاتی که رژیم گذشته برای معاودین قائل شده بود برخوردار شدند از جمله ورود فرزندن بدون کنکور به دانشگاه. مرحوم میرزا هاشم اصلاً نمیخواست فرزندانش دنبال آخوندی بروند. او بارها اینجا و آنجا گفته بود عمامه و عبا در جهان امروز نان نمیشود باید رفت و علم یاد گرفت. او هم چون مرحوم شریعتمداری دروس آخوندی را علم نمیدانست. یگانه پسر آیتالله شریعتمداری به دنبال علم جدید رفت و مهندس عالیقدری شد و در کار سیاست نیز هرگز آلوده به سیئاتی نشد که امروز اهل عمائم بدان مبتلا شدهاند.
فرزندان میرزا هاشم منهای یکی (صادق) که برخلاف برادران هوشمند بسیار کودن بود و به همین دلیل نیز پدر پذیرفت این یکی در قم بماند و در مدرسهای که به نامش بود مشغول زد و خورد لفظی با زید و عمرو باشد و ذهب را در باب استفعال صرف کند. (آن روز میرزا نمیدانست که آقا صادق لحیت دراز میکند و شال به کمر میبندد و نعلین زرد میپوشد و در حوزه ولایت در حلقه خبرگان و نگهبانان امپراتوری جهل و جور و فساد درمیآید) بقیه به فراگیری علوم جدید به دانشگاه رفتند، یکی (فاضل) ره به ادب و فلسفه برد و آن دگری (باقر) به مدرسه طب رفت. محمدجواد زمین را کوچک دید و ره به عالم فیزیک و انجم و افروز کشید و علی آقا که دل به ادب داشت و اندیشه با ریاضیات ره به هر دو وادی کشید. از یکی لیسانس گرفت و از دگری دکترا، برخلاف اخوی محمد جواد که پس از شاگرد اول شدن در دانشگاه صنعتی (آریامهر سابق و شریف امروز) یک بورس دو قبضه از وزارت علوم شاه گرفت و راهی ینگه دنیا شد تا نماز جماعت به امامت دکتر ابراهیم یزدی بخواند و آتش انجمن اسلامی را بار بگذارد و روزها در دانشگاه تحقیقات در عرصه فیزیک و فیزیک اتمی را دنبال کند و شبها حلیهالمتقین را ورق زند، در تهران ماند و صبیه آقای مطهری را به همسری گرفت اما دریغ که ذرهای از صفات ابوالزوجه را کسب نکرد بلکه از همان روزهای جوانی دل به ماکیاول سپرد و دست به بیعت سید روحالله دراز کرد.
میرزا هاشم با آقای خمینی صفائی نداشت و مثل همه روحانیون سنتی بر این باور بود که اگر روزی آخوندها و به خصوص خمینی به قدرت برسد فاتحه مذهب شیعه خوانده است. نه اهل مبارزه بود و نه اعتقادی به مبارزه داشت. حتی در روزهای انقلاب نیز از گذاشتن نامش زیر اعلامیههای روحانیون مخالف پرهیز میکرد. در عین حال او به شدت مخالف آلوده شدن فرزندانش به سیاست به ویژه در روزگار حکومت آخوندی بود. از بین روحانیون دو تن فرزندان خود را به علت آلوده شدن به رنگ و روغن ولایت فقیه نفرین کردند، یکی مرحوم علامه آزاده حاج آقا رضا صدر برادر امام موسی صدر بود که در رنجنامه معروف خود از اینکه در زمان بیحرمتی به او از سوی اوباش ولایت فقیه فرزندش محمد صدر برکرسی معاونت وزارت کشور خمینی نشسته و در مجلس افطاری حکومت لقمه میچیند ابراز انزجار کرده بود و یکی نیز آقای میرزا هاشم آملی بود که به محمدجواد وقتی معاون وزارت خارجه شد پیغام داده بود نانی که میخوری حرام است، ما یک عمر نان حلال خوردیم، فکر نکن چون در وزارت خارجهای دامنت آلوده نیست، تو به همان اندازه که قصاب اوین (لاجوردی) جنایت کرده، در جرائم این رژیم سهیم هستی. کنار بکش و خود و خانوادهات را نجات بده. از برادران لاریجانی، محمدجواد زودتر از همه آلوده شد، و علی آقا پشت پرده اتاق فرمانده سپاه و سازمان اطلاعات سپاه زیاد تظاهر نمیکرد تا هم پدر را راضی نگاه دارد و هم بیسروصدا به خدمت در دستگاه سپاه مشغول باشد. خمینی احساس میرزا هاشم و پسرانش را نسبت به خود میدانست اما در عین حال از هوش و درایت و آگاهیهای محمدجواد باخبر بود و وجود او را در دستگاه حکومتش ضروری میدانست با اینهمه به محض آنکه فرصتی پیدا شد به بهانه اینکه محمد جواد غلظ کرده درباره ضرورت برقراری رابطه با آمریکا حرف بزند، دستور کنار گذاشتن او را از وزارت خارجه صادر کرد. یادمان باشد محمدجواد در این سالها یکی از قدرتمندترین دولتمردان نظام بود و در واقع میتوان گفت حضور او در شورایعالی امنیت ملی و حمایت علی خامنهای رئیس جمهوری آن روز از وی، از جمله عواملی بود که زمینهساز نوشاندن جام زهر قطعنامه 598 به رهبر جمهوری اسلامی شد. علی آقا برخلاف اخوی محمدجواد که بیشتر دوست داشت محوریت خود را در تصمیمگیریهای کلان به رخ کشد و علیرغم داشتن روابط دوستانه با خامنهای دل به شیخ بهرمانی داشت که دست و بالش بازتر بود و خمینی را کاملاً در چنگ داشت، از همان ماههای آخر جنگ تعلق خاطر عجیبی به سید علی آقا پیدا کرد. به گونهای که در سفر و حضر همراه حضرتش بود و آشکار و نهان مراتب دلبستگی خود را به او ابراز میکرد. به همین دلیل روزی که سیدعلی آقا با ترفند شیخ علی اکبر بهرمانی بر کرسی زعامت تکیه زد و بند ساعت از دست گشود و پیپ کنار گذاشت و دولایه بر عمامه افزود و بلوز یقه اسکی را زیر قبا درآورد و لباده به تن کرد سر اطاعت بر آستانش نهاد و بوسه بر دستش زد که چون دایره ما ز پوست پوشان توئیم / در دایرۀ حلقه به گوشان توئیم / ار بنوازی ز دل خروشان توئیم / ور ننوازی ز جان خموشان توئیم. آقای خامنهای از همان اول با تکیه بر دستگاه امنیتی، افراد مورد اعتمادش را از جمع مدیران وزارت اطلاعات برگزید و علی آقا را که تجربه گرانی در دوران فعالیت در اطلاعات سپاه کسب کرده بود به حلقه مشاوران خاصه فراخواند و آن روزی که در پی یک درگیری تند لفظی با خاتمی وزیر ارشاد وقت در نشست ویژه با دولت، به خاتمی گفت اگر جنابعالی معتقد به هجمه فرهنگی نیستید و طرحی برای مقابله با آن ندارید پس چرا در وزارت باقی ماندهاید (خاتمی بلافاصله استعفا داد و آن نامه صریح را برای اطلاع عامه منتشر کرد) در بازگشت به دفترش حکم لاریجانی را برای وزارت ارشاد نوشت و نزد رفسنجانی فرستاد. چه کسی بهتر از علی آقا که بارها مراتب خلوص و بردگی خود را نسبت به نایب امام زمان نشان داده بود.
لاریجانی در صدا و سیما
دوران ده ساله ریاست علی لاریجانی بر صدا و سیما به گفته دوست و دشمن سه ویژگی چشمگیر داشته است. نخست بریز و بپاش عجیب و غریب و افزایش هزار درصدی بودجه صدا و سیما، دوم توسعه شبکهها و جذب شمار زیادی از نویسندگان و هنرمندان با دستمزدهای کلان به رادیو و تلویزیون همراه با ابراز تسامح و در مواردی آزادی عمل دادن به تهیه کنندگان و کارگردانان و نویسندگان، و تکریم چهرههای قدیمی و رسیدگی به وضع زندگی آنها، و سرانجام مستقر کردن شماری از فرماندهان سپاه و مدیران امنیتی در مراکز تصمیمگیری و امور اداری و مالی صدا و سیما. البته حضور علی کردان (قائم مقام سرپرست فعلی وزارت نفت) در جایگاه مسئول مالی صدا و سیما، و سوءاستفادههای کلانی که مجلس ششم کوشید بخشهائی از آن را برملا کند و من در همین زاویه چند سال پیش بعضی از آنها را در گستره تبلیغات رادیو تلویزیونی به نقل از یکی از کارگردانان سرشناس فیلمهای تبلیغاتی یادآور شدم، نقاط سیاهی در کارنامه علی لاریجانی در صدا و سیما به جا گذاشت. در عین حال مشکلات فرزندش که گرفتار بعضی از انحرافات بود به گونهای که علی آقا گاه مجبور میشد در جستجوی فرزند از یک جلسه مهم با هلیکوپتر راهی اینجا و آنجا شود و گاه رانندگان کامیونهای حمل و نقل صدا و سیما را مجازات کند که چرا به آقازاده مرحمت کردهاند نیز در تمام دوران ده ساله ریاست بر صدا و سیما بازار شایعات را پیرامون علی آقا و آقازاده داغ داغ نگاه داشت.
داستان چراغ و خشم خاتمی
علی آقا در جریان قتلهای زنجیرهای برای کاستن از سرگیجه ارباب و لطمه زدن به خاتمی که پرده بسته را بالا برده و آلودگی امنیت خانه مبارکه نایب امام زمان را آشکار کرده بود برنامه چراغ را پخش کرد و اجازه داد خسرو خوبان (روحالله حسینیان) ساعتی به عشوه و غمزه به نشان دادن جای دوست و دشمن بپردازد به این امید که گناه سربریدنها و سینه شکافتنها را متوجه سید اردکانی و اصلاحطلبان کند. خاتمی بعد از چراغ دستور داد علی آقا را به جلسه هیأت دولت راه ندهند که نامحرم است و کلک باز و جایش در میان احباب نیست. در تمام دوران 8 ساله ریاست خاتمی صدا و سیما به امر رهبر شمشیرش را برای دولت از رو بست. مخالفان خاتمی و گروهش همه گاه در صدا و سیمای ولی فقیه قدر میدیدند و بر صدر مینشستند. دوربین و میکرفن همیشه آماده ضبط و پخش اطوار و اقوالشان بود.
دولت اما نصیبی از جعبه تماشا و صندوق سماع نداشت. کار کم کم به جائی رسید که خود سید علی آقای ولی فقیه هم حس کرد بهتر است کار را به مأمور دیگری سپارد که بچههای سپاه هم راضی شوند. بنابراین سردار حاج عزت ضرغامی که مدتی زیردست علی آقا ممارست کرده بود جای او نشست و علی آقا با حکم ارباب به شورایعالی امنیت ملی پیوست که دیگر اینجا خاتمی نمیتوانست از حضور او جلوگیری کند. بعد هم جریان انتخابات ریاست جمهوری پیش آمد و حاج حبیب مؤتلفه که علی اکبر و لایتی را جلو انداخته بود وقتی فهمید آقای دکتر طبیب حضور حال مبارزه ندارد و کنار میکشد به سراغ علی آقا رفت و همزمان راستهای سنتی نیز آقازاده آقا هاشم را دلگرم کردند که برو ما داریمت! علی آقا البته نظر ارباب را استخراج کرد و چنین دریافت که آقا نظر لطف دارد، بعد هم نمک خوردگان دیروز در صدا و سیما را جمع کرد که در میانشان چهرههای برجسته تئاتر و سینما و موسیقی کم نبودند. آن روزها تلویزیون آقای «ژاپه یوسفی» در ینگه دنیا هنوز دایر بود و سخنرانی علی آقا را در جمع اهل هنر پخش میکرد. البته بچه باهوش میرزا هاشم خیلی دیر متوجه شد آقا دارد همه را بازی میدهد و حتی حضور بنده زاده آقا مجتبی در خدمت سردار قالیباف هم بخشی از بازی ولی فقیه است که حضرتش دین و دل به رویگرزاده آرادانی سپرده و عزم جزم کرده تا یک هیچالله خان را مقام ریاست دهد. آن روزها میشنیدم که علی آقا چنان افسرده است که اینجاو آنجا زمزمه کرده میروم، کجا. پیش آقا فاضل که در کانادا وابسته فرهنگی است. اینکه آقای خامنهای هنوز مرکب امضایش بر تنفیذ حکم ریاست تحفه آرادانی خشک نشده به او دستور داد جناب آقای علی آقای لاریجانی را به فرمان حضرت ما بر کرسی دبیری شورایعالی امنیت ملی بنشانید (همانگونه که دستور صادر شد که جناب آقای چمران، ما اراده فرمودیم سردار قالیباف شهردار تهران شود) تلاشی از سوی رهبر برای دلجوئی و استمالت از لاریجانی بود. چنین شد که علی آقا نه فقط در مقام دبیر شورا و مسئول پرونده اتمی در مذاکرات بینالمللی قرار گرفت، بلکه اجازه یافت دبیرخانه شورا را به یک تشکیلات عریض و طویل تبدیل کند که بیش از دویست مدیر و معاون و مشاور و هفتاد هشتاد کارمند و منشی و راننده در آن مشغول به کارند. علی آقا در عین حال هر از گاه با مأموریتهای ویژه از سوی ارباب راهی شرق و غرب میشد. روزی در مسکو به پوتین عرض ارادت میکرد و روز دیگر در ریاض بوسه بر شانههای پادشاه سعودی میزد. و اینهمه خاری بود در چشم تحفه آرادانی و وزیر خارجهاش که معلوم نبود این وسط چکاره است.
در جنگ خانگی
درگیریهای لاریجانی و احمدینژاد یکی دوتا نبود و تنها گاهی که ابعاد آن از دایره تحمل یکی از دو بازیگر خارج میشد، به بیرون درز میکرد. از جمله در زمانی که لاریجانی به بغداد رفته بود تا شروط جمهوری ولایت فقیه را برای شرکت در کنفرانس شرمالشیخ با حضور نمایندگان دول ذینفع در عراق با عراقیها در میان گذارد، در غیاب او متکی اعلام کرد به شرمالشیخ میرود. بعد هم برخلاف توصیه لاریجانی به اعزام دکتر محمد جواد ظریف برای گفتگو با رایان کروکر سفیر آمریکا در بغداد، متکی ریاست هیأت را به حسن کاظمی قمی سردار مربوطه سپاه قدس و سفیر ولی فقیه در بغداد سپرد. اینهمه دکتر علی آقا را به خروش کشاند به گونهای که در ماه مه گذشته استعفا داد اما ارباب کنارهگیری را نپذیرفت و گوش احمدینژاد را پیچاند که حفظ حرمت نماینده امین من واجب کفائی است. حکایت اما با آمدن پوتین به تهران به گونهای دیگر رقم زده شد. نخست آنکه علیرغم پیشبینیها و برنامهریزیهای قبلی، ملاقاتی برای دو تن یعنی او و هاشمی رفسنجانی با پوئین درنظر گرفته نشد. دوم آنکه ملاقات او با مشاور پوتین در امور امنیت ملی نیز لغو شد. و سرانجام پس از ملاقات پوتین با سید علی آقای ولی فقیه، لاریجانی اعلام کرد رئیس جمهوری روسیه پیشنهادات تازهای برای حل مشکل پرونده اتمی ایران ارائه داده است. خود آقای خامنهای نیز به طور ضمنی این گفته را عنوان کرده بود.
احمدینژاد اما برآشفته دریافت هرگونه پیشنهادی را تکذیب کرد. یعنی اینکه لاریجانی دروغ میگوید. پنجشنبه شب بین لاریجانی و احمدینژاد برخورد تندی رخ داده و پس از آن پسر میرزا هاشم به سراغ رهبر رفته بود که سیدنا، با این تحفه کار نتوانم کرد حال با شماست که اراده سنیه ملوکانه بر آنچه تعلق گرفته، آشکار کنید. روز شنبه علی آقا نیز مثل من و شما خبر استعفایش را از صدا و سیما به عنوان ششمین خبر داخلی شنید و بعد هم حیرتزده غلامحسین الهام شوهر فاطمه خانم رجبی را مشاهده کرد که از قبول استعفای او توسط تحفه آرادانی سخن میگوید و اینکه جناب لاریجانی علاقمندند در حوزه دیگری به خدمت به مقام معظم رهبری و دولت جمهوری اسلامی ادامه دهند.
احمدینژاد همان بازی را که نسبت به کاظم وزیری هامانه وزیر نفت و علیرضا طهماسبی وزیر صنایع به اجرا درآورده بود، در مورد لاریجانی نیز عملی کرد البته بعد از آنکه نظر آقا را جلب کرد و به حضرتش قبولاند این سعید آقای جلیلی ما که دو سال هم در خدمت حضرتت نوکری کرده و مدیرکل امورات خارجه بوده بهتر میتواند اوامر مطاع آن مقام عظمی را به اجرا درآورد. و این سعید آقا در تحفه بودن کمتر از تحفه آرادانی نیست که جزو کاتبان وحی است هم نامه به بوش را او نوشته و هم عریضه به مخدره آنجلا مرکل و پاپ اعظم را. مرغ یکپاست و مثل حواصیل رنگارنگ، دکترا هم دارد و رساله در باب سیاست خارجی پیامبر نوشته (فکرش را بکنید در مراتب حقهبازی و استفاده ابزاری از دین اینها تا کجا رفتهاند که برای پیامبر اسلام که حدود دولتش از مدینه فراتر نرفت سیاست خارجی مینویسند).
باری، رهبر معظم باز برای دلجوئی از آقازاده میرزا هاشم آملی، حکم مشاوری به او داد از همان نوع که قبلاً به فلاحیان و پورمحمدی و رحیم صفوی و شش دوجین مأمور برکنار شده دیگر داده بود.
همان روز برکناری علی آقا نیز سپهسالاران ولی فقیه از جمله سردار محمود چهارباغی فرمانده موشکی و توپخانه نیروی زمینی سپاه افاضه فرمودند که در صورت حمله دشمن در همان دقیقه اول 11 هزار راکت و موشک و گلوله به مواضع مشخص شدهاش شلیک خواهد شد. (مقامات لشگری و کشوری رژیم همگی به اعلا درجه فروتن و راستگو هستند، سردار چهارباغی اگر فروتن نبود بهجای 11 هزار لابد میگفت صد هزار. فرماندهان صدام حسین نیز همین گرفتاری فروتنی را داشتند) حقاً اگر لاریجانی ذرهای از غیرت و آزادگی پدر را داشت یا از ابوالزوجه راحل عزت نفس را به ارث برده بود، راضی نمیشد حال که این طور خوار و ذلیلش کردهاند و اربابی که شانزده هفده سال با کمال صداقت نوکریش را کرده بود این چنین بیصفتی کرد و تحفه آرادانی را بر او ترجیح داد، به عنوان دلیل راه به دنبال نوکری صد درجه فرودستتر از خود یعنی سعید جلیلی روز سهشنبه به رم برود.
در سخنان محمدعلی حسینی سخنگوی وزارت خارجه آمده بود که بهخواست رهبر، لاریجانی دبیر جدید شورایعالی امنیت ملی را در سفر به رم همراهی خواهد کرد. قرار این بود که علی آقا با سولانا به گفتگو نشیند حالا اما میرود تا سعیدآقا را معرفی کند.
جنگ، جنگ، تا ویرانی
سخنان دیک چینی معاون بوش را در مؤسسه سیاستگزاری خاور نزدیک واشنگتن به دقت مطالعه کنید. همینطور حرفهای تونی بلر را در مورد ظهور فاشیسم (اسلامی) و ضرورت مقابله با آن تا دیر نشده، و همزمان خروج یا اخراج لاریجانی را که در جمع ذوب شدگان ولایت عاقلترینشان بود و افتادن پرونده اتمی به طور کامل به دست تحفه آرادان، در نظر آورید. گمان میکنم شما هم مثل من بیش از پیش نگران سرنوشت خانه پدری میشوید. جنگ یک شوخی و یا بلوف نیست. اهل ولایت فقیه با سرعتی غریب ایران را به سوی ویرانی و مرگ میکشانند. (با پوزش از عدم چاپ دنباله مطلب حوزه علمیه، در هفته آینده میکوشم این مطلب را به پایان برم.)
October 26, 2007 05:45 PM