یکهفته با خبر
روندگان طریقت ره بلا سپرند
سهشنبه 23 تا جمعه 26 اکتبر
پیشدرآمد: گو اینکه استاد عبدالکریم خلیلی معاون رئیس جمهوری افغانستان و رهبر حزب وحدت اسلامی و یکی از برجستهترین شخصیتهای هزاره را دیرگاهی است میشناسم و هر بار فرصت دیداری با او دست داده، جلوههای تازهای از منش و سعه صدر و عشق او به فرهنگ و تاریخ مشترک وطنش افغانستان با خانه پدریمان ایران را در کلام و رفتار او مشاهده کردهام، اما اعتراف میکنم شامگاه پنجشنبه وقتی او را از پشت پنجره «میز گردی با شما»ی صدای آمریکا در گفتگو با احمد بهارلو دیدم بیش از پیش از یکسو افسوس خوردم که چرا نباید در جمع اهل ولایت فقیه در میهنم حتی یک نفر را داشته باشیم که در عین داشتن اعتقادات و ایمان، چنان استاد خلیلی قدرت درک تحولات بینالمللی را داشته باشد و اگر هم از اسلام و دین میگوید، نگاهش مثل این هزاره مرد، رو به افقهای باز بنگرد، و از سوی دیگر اعتقادم به اینکه افغانستان در زمانی نه چندان دور از مصیبت دین فروشان و دجالان طالبانی و تروریستهای القاعده حامی آنها نجات پیدا میکند، مستحکمتر شد.
روزی که نیروهای عقب مانده و آدمخوار ملاعمر دو مجسمه بودا را که قرنها نگاه سنگی آنها شاهد عبور و مرور کاروانها، مسافران صاحبدل از نوع شیخ اجل سعدی و سپاه غازیان مغول و تاتار و انگلیسیها و... بود منفجر کردند، در حفرههای تنگ و تاریکی که در کوههای اطراف این دو مجسمه صدها سال هزارههای شیعه محروم و آزار دیده افغانستان در آن پناه گرفته بودند زنان و مردانی سخت می گریستند که چرا نتوانستند مسئولیتی را که نسل به نسل اهل بامیان برعهده داشتند در برابر وحشیهای طالبانی به درستی اجرا کنند. آنها هرگز باور نداشتند در فاصله ای کوتاه از آن روز شوم وطنشان نه تنها از چنگ طالبان رهائی مییابد بلکه برای نخستین بار در تاریخ افغانستان هزارههای شیعه به بازی گرفته خواهند شد. هرگز اهل بامیان و دیگر شیعیان افغانستان در خواب هم نمی دیدند به برکت حضور یک هزاره مبارز و آگاه در رأس حزبی که بنیانگذارش شادروان عبد العلی مزاری را به دستور ملاعمر به وضع تلخی کشته بودند، نه تنها در اداره کشورشان نقش مؤثر خواهند داشت بلکه یک بانوی هزاره شیعه والی بامیان خواهد شد.
استاد عبدالکریم خلیلی که امروز در کرسی معاون رئیس جمهوری افغانستان هفت وزارتخانه مهم این کشور را زیر نظر دارد، به خود می بالد که تسامح مذهبی و عرفی در کشورش به جائی رسیده که در افغانستان امروز یک شیعه وزارت دادگستری را برعهده دارد و هشتاد درصد مردم این کشور که سنی مذهب هستند، اعتراض نمی کنند که چرا دادگستری دست شیعهها است. او به خود می بالد که یک چهارم از نمایندگان پارلمان افغانستان را زنان تشکیل می دهند و از این جمع تعدادی از زنان تحصیل کرده هزاره و شیعه از سرتاسر افغانستان نقشی مؤثر در احقاق حقوق زنانی دارند که تا دیروز نه تنها ارزشی بیشتر از اثاث مطبخ نداشتند وچون شیعه بودند خون و ناموسشان مباح بود و چون بردگان به بیع و شری گذاشته میشدند. ساعتها به قول افغانها با استاد گپ میزنم. او نیز نگران ایران است. سالها در دوران جنگ و جهاد در ایران بوده و گوشه گوشه ایران را میشناسد و دوست دارد، دلبسته فرهنگ و تمدن ایرانی است و مثل من و شما به شنیدن بیتی از حافظ و مولانا به وجد می آید و یا غمگین می شود، به حضرت فردوسی ارادت دارد و آرزو می کند ایران توانمند و سربلند به عنوان برادر بزرگ یار و پناه همسایگانش به ویژه افغانها باشد. در صدای آمریکا در پاسخ سؤالی پیرامون برخوردهای اخیر با پناهندگان افغان می گوید، ایران در سالهای درد و رنج با ما بود٬ حال نباید کاری کنند که آن همه لطف و مهر و همسایه نوازی زیر سؤال رود. پناهندگان افغان دلی نازک دارند و نباید دل آنها را شکست، آنها حتماً به کشورشان باز می گردند٬ اما کشوری مثل ایران باید شرایط و وضع آنها در افغانستان را درنظر بگیرد...
استاد خلیلی ضمن آنکه به مشکلات بزرگی که سر راه مردم افغانستان به علت سالها جنگ و عقب ماندگی وجود دارد٬ اقرار می کند٬ اما آن ارادهای که در او و همکاران و یارانش سراغ دارم، غلبه بر این مشکلات را امکان پذیر می کند. حامد کرزای رئیس جمهوری افغانستان پشتون است و دو معاونش یکی تاجیک (احمد ضیاء برادر احمدشاه مسعود سردار شهید افغانستان) و دومی استاد خلیلی هزاره شیعه است. در حالی که در عراق سر بریدن شیعهها توسط ذوب شدگان در ولایت بن لادن و قتل سنیها به دست عوامل مقتدی صدر و سپاه بدر و البته تکه پاره کردن شیعه به دست شیعه در جریان است٬ اما در افغانستان وجود کرزای وخلیلی و زنان و مردانی که به جای شعار مرگ بر آمریکا دادن کوشیدهاند از حضور نیروهای ناتو در کشورشان بهره برداری سازندهای در جهت احیای افغانستان بکنند، مجالی نداده است تا نوکران ولایت فقیه از یک سو و مزدوران سازمان اطلاعات نظامی پاکستان و آدمخواران القاعده و ملاعمر، بتوانند جنگ مذهبی و نژادی را در این کشور شعله ور سازند.
چندی پیش یکی از دیپلماتهای رژیم که مدتی در افغانستان خدمت کرده بود در email مفصلی برایم نوشت که چگونه دفتر مقام معظم رهبری و وزارت اطلاعات و البته دفتر تبلیغات اسلامی، با دادن میلیونها دلار پول به افرادی در جبهه شیعیان میکوشند هم چون عراق شیعهها را به جان هم بیندازند. او به ویژه از مراحم خاصه مقام ولایت نسبت به ملائی شیعه با سوابقی سیاه به نام حضرت آیتالله محسنی یاد کرده بود که در زمینه نگرش دینی و سیاسیاش ارتجاع ابوالقاسم خزعلی را به توان ده به ارث برده است. دیپلمات هموطن نوشته بود: «به دستور رهبری بودجه کلانی در اختیار محسنی گذاشته شد تا نوکر و مزدور استخدام کند وعوامالناس شیعه را بفریبد. در واقع محسنی که تا دیروز آش ملاعمر را هم میزد و نه تنها با او کنار آمده بود بلکه در برابر تعرض طالبان به نوامیس دختران شیعه دچار سکوت مرگ شده بود، هم سرش به آخور ژنرال حمیدگل بند بود و هم مواجب از فلاحیان و اصغر حجازی و نماینده قاطبه اهالی دفتر مقام معظم رهبری حجتالاسلام ابراهیمی میگرفت. با برخورداری از بیشترین امکانات از جمله یک کانال ماهوارهای مأمور است تا فرهنگ جمکرانی و ولایت فقیهی را در افغانستان رواج دهد. (و این در حالی است که حزب وحدت و استاد خلیلی معاون رئیس جمهوری افغانستان از داشتن کمترین امکانات برای ترویج تسامح و تساهل و همبستگی و همدلی محرومند). دیپلمات ایرانی نوشته بود معمولاً در مناسبتهای مهم دینی مثل عید فطر یا قربان، در حالی که مردم افغانستان اعم از شیعه و سنی، هزاره و پشتون، تاجیک و اوزبک و... مدار را بر وحدت و همدلی گذاشتهاند و هم چون دیگر مسلمانان اعیاد را جشن میگیرند، اما محسنی به دستور اطلاعات ایران، همیشه یا عید را یک روز جلو و یا یک روز عقب اعلام میکند و به این ترتیب هم در بین مردم شکاف ایجاد میکند و هم مشتی عوامالناس را با کشیدن تصویر مار به روی دیوار جهلشان فریب میدهد. در نامه دیپلمات ایرانی آمده بود مردی مثل گلبدین حکمتیار که دشمن خونی ایران و شیعه است و آثار جنایتش در دوران سلطه مجاهدین بر کابل هنوز هم باقی است، مورد حمایت مالی و تسلیحاتی رژیم است آن وقت شخصیتهای ملی افغانستان که نگاهی پر از مهر به ایران دارند اما حاضر به نوکری ولی فقیه و اطلاعاتش نیستند همه گاه مورد بیمهری قرار دارند.
آقا و جمکران
مسجد معروف جمکران که مدتهاست به دکانی برای فریب مردم و کلاشی و تحمیق مؤمنان درآمده است یک سایت اینترنتی دارد که زیارتش مثل زیارت خود مسجد ثواب دارد و بنده از تأملاتم بر این سایت کلی ثواب برای آخرتم ذخیره کردهام.
باری، در این سایت جائی هم برای ادبیات و شعر منظور شده که اهل ولایت فقیه همگی یا شاعرند و یا مثل محمود تحفه آرادانی معتقدند: «راز ماندگاری مولانا در تکیه به عشق است». (باور کنید عین عبارت طرف است آن هم در همایش مولانا... تا دیروز فکر میکردم این فقط آقای خامنهای است که به علت عشق شدید به مولانا سر به دنبال قدرت خانم گذاشته و دل و دین را به عشوههای پنهان و غمزههای آشکارش باخته است. حالا معلوم شد احمدآقای خودمان نیز از مولاناپرستان است).
در بخش جمکران در آینه ادب، خزعبلاتی به اسم شعر آمده است که خواندنش به اندازه شنیدن روضه ناطق نوری مفرح است. سرآمد شعرها البته غزل مقام معظم رهبری است که «امین» تخلص میفرمایند: «عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم / چو یادم آید از آن شکّرین دهان بی تو / گزاره غم دل را مگر کنم چو امین / جدا ز خلق به محراب جمکران بیتو...» یادتان باشد منظور حضرت آقا از تو و آن شکرّین دهان، امام زمان است. از این بامزهتر افادات شاعرانه ملکالشعرای دربار ولایت، احمد عزیزی است. همان بیچارهای که به جنون ادواری ناشی از کثرت استعمال کوکنار دچار شده بود. حضرتش ظرافت مقام معظم را در تعبیرهای شاعرانه نداشته بنابراین سرّ دل آشکار کرده و گفته: «نامه شوق مرا از سر بگیر ـ منظور نامهای است که به چاه مردانه جمکران انداخته است ـ ای قلم مثل کبوتر پر بگیر / جامه خود را ز شوق او بدر / جمکران میآید آن زیبا پسر (تا به حال ما در وصف امام زمان زیباپسر را نشنیده بودیم و پیداست حضرت عزیزی هم دچار بعضی حالات است که بر شیخ اجل رفته بود.) آنکه من آرام جان میگویمش / جمعهها در جمکران میجویمش / مینویسم نامهای از اشک و آه / تا شبی در جمکران ریزم به چاه...
با چنین شاعران و اهل سخنی انتظار دارید در سرزمین ما، در عرصه سیاست مشیرالدوله و فروغی و قوامالسلطنه و مصدق و بختیار ظهور کند؟ وقتی ولی فقیه در جمکران دنبال آن شکرّین دهان است و ملکالشعرایش سر در پی زیباپسری دارد که شب جمعه برایش نامه پر از اشک و آه به چاه جمکران میاندازد، باید هم بالاترین مقام اجرائی کشور جناب آقای دکتر محمود احمدینژاد باشد که مدعی است قطعنامههای سازمان ملل اوراق باطله است و آمریکا جرأت نمیکند به ایران حمله کند. (به خصوص پس از شنیدن تهدیدهای ژنرال چهارباغی که فرموده بود در همان دقیقه اول حمله دشمن یازده هزار موشک و خمپاره به دشمن میزنیم). حقاً دردناک است که سرنوشت خانه پدری در این روزهای سخت و خطرناک به دست موجودات فریبکار حقیری افتاده است که فعلاً با داشتن پول و سپاه و بسیج بر این گمانند که تا ظهور حضرت لابد از چاه جمکران قدرت خانم در تصرف دارند. صدام حسین هم چنین میاندیشید. پایان کارش همچنان پیش چشم ما است.
شنبه 27 تا دوشنبه 29 اکتبر
پروژه راهبردی ایران، ترکیه، سوریه
گزارشی از یک منبع داخلی در حاشیه شورای عالی امنیت ملی به دستم رسیده که بخشهائی از آن باید بهدقت مورد توجه کردهای سرزمینم و البته دولت خودمختار کردستان عراق قرار گیرد.
«پیش از آمدن سردار محمد باقر ذوالقدر به معاونت امنیتی وزارت کشور مدتی براتی کمیته امنیتی مشترک ایران و ترکیه را سرپرستی میکرد. او نیز نظر بلندیان و پس از او مطهر به دنبال بحران زدائی در مرزهای مشترک با ترکیه و عراق بود. ذوالقدر اما یکی از افسران سپاه قدس و وزارت اطلاعات را به این سمت گمارده و این یکی بهعنوان مدیرکل امنیتی، سیاستی درست برعکس براتی دارد. چندی قبل با حضور او طرح مشترک بین ارگانهای امنیتی سوریه و ترکیه و رژیم به تصویب رسیده است. بحرانزدائی در مرزها با فعال شدن PKK و پژاک بخشی از این طرح است. پیامدهای بحران بر پایه طرحهای رژیم از این قرار است:
1 ـ بیسر کردن فعالین سیاسی و احزاب کردستان عراق با زدن طالبانی و بارزانی. تیمهای تروری در پوشش خبرنگار و بازرگان و صنعتگر به کردستان عراق اعزام میشوند که کارشان جمعآوری اطلاعات و زمینهسازی برای ترور و در زمان مناسب انجام آن است. (با بهرهبرداری از تجربه ترور دکتر شرفکندی و یارانش و نیز قتل شخصیتهای لبنانی توسط عوامل سوریه و حزبالله و مزدوران فلسطینی).
ترتیب دادن جلسهای محرمانه برای مسعود بارزانی و سران PKK در نقطهای نزدیک مثلث مرزی ایران و ترکیه، و قتل او یا به وسیله عملیات انتحاری و یا بمباران هم زمان مکان توسط توپخانه و موشکهای سپاه و ارتش ترکیه. رضوی مسئولیت این پروژه را برعهده دارد.
۲ـ ناامن کردن و بحران سازی در کردستان عراق برای فرار سرمایهگذاران و جلوگیری از توسعه و پیشرفت کردستان.
۳ـ جلوگیری از پیوستن کرکوک به منطقه خودمختار کردستان (این هدف با خواستهای ترکیه و شماری از سنیها و ترکمنهای عراق منطبق است).
۴ـ سردار فرهادی که در سلیمانیه به چنگ آمریکائیها افتاد، ناظر و هماهنگ کننده این طرح بود.
ادامه حکایت حوزه
مدتی این مثنوی تأخیر شد. این هفته با مقدمهای درباره مرکز جهانی علوم انسانی (مدرسه عالی امام خمینی) مطلب را از سر میگیرم. پیش از این به طور مختصر درباره این مرکز نوشتهام اما دوستی از طلبههای جوان که خود در این مدرسه درس میخواند مطالب جالبی را برایم فرستاده که آن را میخوانید.
«زمانی که در نظر آورید امسال مبلغ ۱۹ میلیارد و ۷۸۳ میلیون تومان از بودجه عمومی کشور و بیتالمال ملت مظلوم و محروم نصیب مرکز جهانی علوم انسانی شده است، آن وقت بهتر میتوانید اهمیت این دکان را که عمده کارش فریب و مغزشوئی طلبههای خارجی و آموزش دادن آنها به فنون قتال و جاسوسی است درک کنید. در حال حاضر در این مدرسه ۱۸۰۰ طلبه خارجی از هفتاد و دو ملت (دقیقاً این تعداد با گزینشی آگاهانه مثل ذکر تعداد کشتهشدگان حزب جمهوری اسلامی است) تحصیل میکنند. تعداد فارغالتحصیلان خارجی این مدرسه تا امروز حدود ۱۲ هزار تن بوده است که بدون شک حداقل نیمی از آنها در بازگشت به کشورشان در خدمت رژیم بوده و هستند.
رئیس این مرکز آخوندی به نام علیرضا اعرافی است، آخوند دیگری به نام محسن رادمرد مسئول ارتباطات امور بینالمللی و یک آخوند مرتجع فاسد به نام مهدی رجائی معاون آموزشی مرکز است که مثل آب خوردن مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکترا میدهد. در کنار دروس دینی، شاگردان این مدرسه به ویژه عربها و آفریقاییها به ویژه آنها که وضع مالی خوبی ندارند و از هزینه تحصیلی و خوابگاه و پول توجیبی استفاده میکنند، در روزهای تعطیل و حداقل یک روز در هفته نخست در کلاسهای ویژه عقیدتی ـ سیاسی شرکت کرده و مورد شستشوی مغزی قرار میگیرند و سپس در گروههای سه و یا پنج نفره به مراکز آموزش نظامی و اطلاعاتی اعزام میشوند. بعضی از آنها که قابلیت بیشتری در مزدوری از خود نشان میدهند، دورههای عالی آموزش نظامی و اطلاعاتی را در تهران طی میکنند. بهعنوان نمونه برای شماری از طلبههای آذربایجانی و بحرینی دورههای ویژهای برقرار شد که زیر نظر مستقیم وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه بود. بعضی از این طلبهها در باکو دستگیر و متهم به تشکیل سپاه مهدی شمالی شدند.
به طلبههای خارجی بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ دلار هزینه تحصیلی ماهانه میدهند و مسکن و خورد و خوراک آنها مجانی است. در پایان تحصیلات با توجه به جایگاه طلبه خارجی، علاوه بر فرش و هدایای جنسی، مبلغ ۳ تا ۵ هزار دلار نیز پاداش داده میشود... (هفته آینده مدارس دیگر حوزه را معرفی خواهم کرد.)
دیگر اخبار اهل ولایت فقیه1 ـ
۱- حضرت پروفسور مولانا معلم و مرشد حسین بازجوی شریعتمداری اخیراً افاضه فرمودهاند که احمدینژاد به تنهائی یک رساله است. البته منظور استاد این است که تحفه آرادانی را میتوان مضمون یک رساله دکترا قرار داد. البته من فکر میکنم جناب پروفسور که با بورس روانشاد دکتر مصباحزاده به آمریکا رفت اما آش ولی فقیه را هم میزند و دستش در دو سوی آب، بند است، نسبت به پرزیدنت ما کم لطفی کرده که به گمان من ایشان میتواند موضوع صدها رساله دکترا باشد. چنین موجودی را جهان کمتر به یاد دارد که لبخند ملیحش، لبخند مونالیزا (ژوکوند) را از اعتبار انداخته است.
۲ـ امنیت خانه مبارکه ولی فقیه مانع از خروج دکتر هرمیداس باوند استاد گرانقدر و دبیر اجرائی جبهه ملی ایران به خارج شد. استاد به دعوت دانشگاه جورج تاون میرفت تا در یک سمینار علمی در دانشگاه دوحه که از سوی جورج تاون برگذار میشد شرکت کند. همزمان باخبر شدم که تنی چند از چهرههای سرشناس عرصه فرهنگ و رسانهها، از دور تحت نظر قرار گرفتهاند که این میتواند مقدمه بازداشتهائی باشد که پیش از این نوشته بودم سپاه مکلف به انجام آن شده است. دکتر احمد زیدآبادی، مصطفی تاجزاده، دکتر حسین بشیریه، محمدرضا خاتمی از جمله افرادی هستند که آمد و شد و خطوط تلفنی آنها تحت کنترل شبانهروزی قرار گرفته است.
۳ـ بعد از شکر و کارگران نیشکر هفتتپه، حالا نوبت 58 هزار خانوار چایکاران شمال است که با بیکاری و سرگردانی دست و پنجه نرم کنند. با آنکه تولید چای در سال جاری از ۶۰ هزار تن به ۳۵ هزار تن کاهش یافته، اما واردات بیرویه چای باعث شده، چای تولیدی روی دست چایکاران بماند و بیش از ۴۱ کارخانه تعطیل و ۱۶۰۰ کارگر بیکار شوند.
معجزات مقام معظم رهبری و مأمور اجرایش احمدینژاد همچنان ادامه دارد.
November 2, 2007 08:01 PM