یکهفته با خبر
... من به سرمنزل رندان نه بخود بردم راه
سه شنبه 6 تا جمعه 9 نوامبر
پیشدرآمد: تصور نمیکنم همسر و فرزندان حشمت اله طبرزدی، دیگر طاقت و توان آن را دارند که بار دیگر مردی که جان و جهانش در زندان ولی فقیه سوخت و پرپرشد، با هزار درد پنهان و آشکار ره به زندان برد. اما اجامر و اوباش سید علی آقا آمدند و در آغاز هفته او را به زندان بردند. گاهی که تصویری از مهندس عباس امیرانتظام می بینم و آن چهره پر از زندگی و شادی وصدق و سلامت نفس را به خاطر میآورم در آن شب که با همه دلش مژده میداد مجلس خبرگان را میبندیم تا بدعت نامبارک ولایت فقیه و حکومت مشروعه شیخ فضل اللهی در کشور برقرار نشود، زمانی که در اتاقم به چهره سرفراز و استوار احمد باطبی نگاه میکنم که تصویرش را در کنار تصویر فرزندانم نهادهام و بعد چهره خسته درهم شکسته او را در امروزی که لحظه لحظهاش ارعاب و تهدید است و درد و ملالت مینگرم، دلم میخواهد فریاد بزنم سر همه آنها که هنوز هم در فنجانهای کوچک عقل و دنیاشان مرتب توفان به راه میاندازند، روزی طبرزدی را مأمور رژیم میکنند و دیگر روز به جان باطبی میافتند، این حضرات البته بیشتر در خارج کشورند. اصلاً حالیشان نیست که احوال درون چیست و آن 70 میلیونی که در خانه پدری با هر رنج و بدبختی است زندگی میکنند هر دگرگونی ولواندک در زندگی و احوالشان تأثیر میگذارد.
ما البته میتوانیم، حق داریم و وظیفه مان هست با آن رژیم خونریز ارتجاعی فریبکار در اصل و فرعش مخالف باشیم و همه تلاشمان را در جهت بی اعتبار کردن، متزلزل ساختن و در نهایت برانداختنش به کار بریم، اما به هیچ روی حق نداریم برای اهالی خانه پدری تعیین تکلیف کنیم و درباب عملکرد آنها که به دلیل دگراندیشی هرکدام داغی از دوستاق بانان سیدعلی آقا وسلفش بر پوست و بر دل و جان دارند، افاضه فرمائیم و نسخه صادر کنیم. طرف توی یک سوراخی در یالغوزآباد آلمان نشسته و توی 28 سال جز غرولند کاری نکرده و تمام برکات وجودش در این سالها (خدا پدر خالق اینترنت را بیامرزد) چهارتا و نصفی مقاله پرغلط در نفی همه اهل اندیشه و فرهنگ و هنر و سیاست بوده که برخلاف او اگر در خانه پدری ماندهاند درفش و داغ و توهین و تحقیر و ارعاب را تحمل کرده اند تا زندگی و آزادی را فریاد بزنند و خواب اهل ولایت فقیه را آشفته کنند و اگر ناچار به ترک اهل و دیار شدهاند اما همچنان پنجرهشان رو به خانه پدری باز است و اگر حرفی میزنند و کاری میکنند مجرد و انتزاعی و پست سورئالیستی نمیاندیشند. اینهمه گفتم تا خروش توفان در فنجانها را از فردا یادآور شوم که تا دیروز به این سبب در خروش بود که اگر طبرزدی از خودشان نیست پس چرا او را آزاد کردند و یا چگونه است که هنوز هم با وجود سپردن تعهد به عدم مشارکت در گفتگوهای رسانهای گهگاه در پال تاک حاضر میشود؟ حال خیالتان راحت شد؟ او را گرفتند. از فردا توفان را به سوی باطبی و امیرانتظام بچرخانید.
بسیار بار شده اینجا و آنجا از من پرسیدهاند چگونه بود که شما از جنبش اصلاحطلبی حمایت کردید و آمدن خاتمی را به فال نیک گرفتید؟ و من همه گاه گفتهام و باز هم میگویم به این سبب که من به آن میلیونها انسانی که در دوم خرداد پای میکوفتند وشادمانی میکردند احترام میگذارم، اگر خاتمی نتوانست انتظارات مردم را برآورده کند، گناه از مردم و من نیست، در آن زمان پشت دروازه انتخابات شاپور بختیار و دکتر صدیقی و ذکاءالملک فروغی را نداشتیم که انتخاب خاتمی را خیانت بدانیم. آن یکی ناطق نوری بود روضهخوان بیسوادی که ولی فقیه با همه دستگاهش برای پیروزی او دست دراندرکار بود و اگر آشکاری پیروزی خاتمی و ترس از واکنش مردم نبود مطمئن باشید او را بر تخت مینشاندند. البته کسانی ممکن است بگویند کاش او میآمد تکلیف روشن میشد. چنین نیست کمااینکه امروز باآمدن احمدینژاد تکلیف روشن نشده است. تفاوت فقط در این است که امروز همه نگرانند مبادا جنون تحفه آرادانی و نشئگی مستمر اربابش باعث ویرانی خانه پدری شود.
طی دو سال و نیم گذشته به گفته آشنا و بیگانه روزگار مردم دهها برابر بدتر و سخت تر از گذشته شده است. 127 میلیارد دلار درآمد نفت دود شده و به هوا رفته، (البته حزب الله و جهاد و جیش المهدی و حماس و الباقی تروریستها سهم خود را گرفته اند). به قول آقای ستاری فر بیست سال لازم است تا خرابکاریهای این دو سال و نیم را فقط در عرصه اقتصاد و آسیبهای اجتماعی ناشی از آن درمان کرد. البته رژیم باید برود. البته بدعت منحوس ولایت فقیه و حکومت دینی فاسد جبار باید برکنده شود تا ملت ما از یوغ اسارت رهائی یابد، اما تا تحقق این هدف ایده آل و والا که طی 28 سالی به علت دلمشغولی به توفانهای فنجانیمان به آن نپرداختهایم، باید از هر روزنهای، و هر عاملی که میتواند ولو اندکی گشایشی در زندگی آن 70 میلیون اغلب گرفتار ایجاد کند نه فقط استقبال کنیم بله از حمایتش دریغ نداریم. مثلاً اگر فردا به علت شرایط بینالمللی، فشارهای همه سویه و خطر یک جنگ هستیبرانداز، رژیم مجبور میشد در انتخابات مجلس هشتم، شماری از چهرههای تا حدودی موجه و حتی بعضی از دگراندیشان را (تاکید میکنم به فرض) تأیید صلاحیت کرد آیا با این حرف که چون ما رژیم را از بیخ و بن نفی میکنیم و ولایت جهل و جور و فساد باید وربیفتد، شرکت مردم در انتخابات و رای دادن به آن نامزدهای موجه یا نسبتاً موجه را خیانت فرض میکنیم و یا مردم را تشویق میکنیم که خطای انتخابات دومین دوره انجمن شهر (خاصه در تهران) را تکرار نکنند و حتماً بروند و رای بدهند؟
البته آنها که در جوار وطن با دعای آخوند شارلاتانی از نوع مقتدا صدر یعنی حسنی صرخی که با بعثیهای سابق هم کاسه است امیدوارند آمریکا و اسرائیل به ایران حمله کنند و آنها روی تانک سربازان آمریکائی فروغشان را جاودان کنند اهمیتی به اوضاع و احوال مردم ایران نمیدهند. برای آنها و نظایرشان در اروپا و ینگه دنیا حضور یک بیسر و پای هوچی مردم فریب که روشنفکران و دگراندیشان را بزغاله میواند در رأس قوه اجرائیه کشور، بسیار بهتر از آن است تا آنکه کسی آنجا باشد که از مقوله آدمیت و جامعه مدنی حداقل چند حرفی بداند. سیاه و سفید که در مذهب ما کافری است فضاهای خاکستری را دیدن. من میدانم نوشتن و گفتن این حرفها فنجانها را توفانی خواهد کرد اما چه باک وطنم دارد میرود. بگذار طرف توی سوراخ پشت فرش فروشی اش فحشم بدهد و یا در سایتش که ماهی 32 بیننده دارد سند خیانتم را صادر کند. ما در یکی از حساسترین برهههای تاریخمان هستیم. از یکسو با رژیمی طرفیم که منشاء و مصدر همه فتنهها و توطئهها در وطن و در منطقه است، کشور را به سراشیبی سقوط انداخته، ژنرالهای قلابیاش با درجات حلبی روز و شب جهان را تهدید به ده هزار موشک و 11 هزار خمپاره در یک دقیقه میکنند و بعد داد و قال راه میاندازد که آمریکای جهانخوار قصد جانم را دارد. تروریستهایش را درعراق میگیرند مدعی میشود آمریکا به ساحت مقدس کنسولگری نداشته اش در اربیل تجاوز کرده و برخلاف عهدنامه ها و مواثیق بینالمللی دیپلماتهایش را به گروگان گرفته است و با وقاحت به روی مبارک نمیآورد که همه ساله در 13 آبان فتح الفتوح تسخیر سفارت آمریکا و به گروگان گرفتن 52 دیپلمات آمریکائی را برای 444 روز جشن میگیرد. بله با رژیمی طرف هستیم که میلیاردها دلار پول دارد و با هوچیگری و تعزیهبازی چهره مظلوم به خود گرفته و بانگ وطن سر داده است. البته دکانش چون دخل پر و پیمان دارد مراجعان بسیاری نیز پیدا کرده است که این روزها در شرق و غرب عالم جنبش صلح خواهی و جنگ نه سر دادهاند. در این میان تکلیف یک ایرانی عاشق خانه پدری که صدایش و واژگانش میتواند پژواکی فراتر از گوش و چشم خودش و سه تا و نصفی مصاحبش داشته باشد این نیست که فقط فریاد زند، جنگ نه، صلح صلح، بلکه جنگ نه جمهوری ولایت فقیه اسلامی هم نه، جنگ نه اما اگر سیدعلی آقا و محمود تحفه و غلامعلی خان مشیرالسلطنه و دیگر اقطاب و ارکان قدرت با ادامه عملکرد و فتنهانگیزی خود، مسیر رویدادها را به نقطهای کشاندند که غرب توانست با قانع کردن افکار عمومی، عملیات نظامی خود را علیه ایران آغاز کند آیا مسئولیت ما در همین حد محکوم کردن جنگ خاتمه خواهد یافت؟ آیا نباید در جستجوی راههائی بود که میتواند گزینه جنگ را کمرنگ کند و خطر پاره پاره شدن خانه پدری را کاهش دهد؟ آیا اگر (باز هم میگویم در صورت اجبار رژیم به ناپرهیزی دوم خرداد و انتخابات مجلس ششم) فرصتی فراهم آمد که کسانی به جز غلامعلیخان و محمدرضاخان باهنر و علاءالدین بروجردی و امثالهم، را به مجلس فرستادند که مثل من و شما و آقای شیرزاد نگران ویرانی وطن در یک جنگ نابرابر الکترونیکی هستند، نباید از این فرصت بهره جست؟ آن هفتاد میلیون با توفان در فنجانهای کوچکشان روبرو نیستند بلکه با پوست و گوشت و روح نزدیک شدن توفان و صاعقه ویرانگر را به مرزهای خانه پدری لمس میکنند. وظیفهای بس سنگین داریم. از فنجانها و توفانسازها در فنجان نترسیم. (حاصل ترس جمعی از ما، انشاءالله گربه است و خمینی عین علی است. جمعی دیگر و ختنه آخرین لحظه تودهایها و حواشی آنها از اسلامی و مارکسیست و البته بیعت با روحالله میلیونی که به صبح صادق بختیاری پشت کرده و به فجر کاذب خمینی اقتدا کردند، پیروزی فتنهای را سببساز شد که 28 سال است گرفتار آنیم. نه بترسیم که به مصلحت مردم میگوئیم و نه نگران ملامت و طعنه ها باشیم) خانه پدری در خطر است. تحفه ای که تصاویرش در هواپیمای ریاست و اطوارش در سخنرانی بجنورد و واژگانش در افاضات این دو سال و نیمه همگی حکایت از آن دارد که در آینه خود را در هیأت هیتلری معاصر تصور میکند. حد فاصل مابین «جنگ» و «نه جنگ» است. اگر او فروافتد اربابش نیز فروخواهد افتاد. کیسه مارگیری او از شعبده خالی است. اگر آن شرایط فرضی هم پیش نیامد حداقل میتوان مردم را تشویق کرد به آن دسته از نامزدها که با تحفه همراهند رای ندهند. یکایک آنها را معرفی کنیم چون از هم اکنون پیداست چه کسانی میثاق مودّت و بندگی با پرزیدنت دکتر محمود احمدینژاد میبندند.
شنبه 10 تا دوشنبه 12 نوامبر
روزهای سخت ژنرال
1 ـ یک لحظه پیش چشم مجسم کنید به جای بوش، آقای ال گور نازنین رئیس جمهوری آمریکا بود (به این مرد بسیار احترام میگذارم و کار پرارزش او را در عرصه حفاظت محیط زیست و پرداختن به احوال مستضعفان جهان خاصه در آفریقا و آمریکای لاتین ستایش میکنم) مردی با نگاه کارتر به جهان، بر این فرض، این گمانه را نیز بیفزائید که اوضاع پاکستان نیز همین میشد که الان هست. البته چون آقای ال گور در کاخ سفید بود لابد از نوازشریف و قاضی حسینی هم حمایت میکرد و هویزر خود را میفرستاد اسلامآباد تا از یک سو با بینظیر و شریف گفتگو کند و از سوی دیگر با قاضی حسین و مولوی غیاثالدین و سید ساجد نقوی ـ که زن آمریکائی هم دارد ـ، در عین حال با نظامیان پاکستان نیز گفتگو میکرد مبادا به فکر کودتا و یا تقویت پرویز مشرف باشند. به فاصله چند هفته وصلت فرخنده مخالفان نتیجه میداد. در مرحله نخست آقای نوازشریف میشد رئیس جمهوری موقت و خانم بینظیر نیز ریاست دولت موقت را عهدهدار میشد، جناب شیخالاسلام قاضی حسینی هم ریاست دیوانعالی را برعهده میگرفت و در اولین حکمش دولت را موظف میکرد که همه کافهها را تعطیل کنند و در هتلها نیز شعائر و قوانین اسلامی رعایت شود. البته سفیر آمریکا نیز مرتب با خانم بوتو و آقای شریف و گهگاه شیوخی که کمکم سرو کلهشان پیدا میشد در تماس بودند. هنوز چند ماه نگذشته طلبههای پیرو خط بن لادن و طالبان وارد اسلامآباد یشدند و ضمن حمله به سفارت آمریکا سفیر و دیپلماتها را میگرفتند. خانم بوتو در اعتراض به این کار استعفا میکرد. آقای شریف که البته طی دوران تبعید در عربستان یک پا شیخ شده، سر جایش میماند اما یک دولت اسلامی کامل تشکیل میشد و کسانی مثل ملاعمر از نوع پاکستانیاش و ملا غیاثالدین و قاضی عبدالحق و مولانا چودری کشور را به دست میگرفتند و پاکستان نیز از برکات انقلاب جهانشمول اسلامی برخوردار میشد. بخت مشرف و مردم پاکستان بلند بود که گرفتار کسی از نوع جیمی کارتر نشدند. وگرنه تراژدی ما در پاکستان نیز تکرار شده بود. در مصر و اردن و الجزایر و تونس نیز اگر دولتهایشان با اقتدار با اسلام ناب انقلابی محمدی در وجه سنیاش برخوردنمیکردند امروز رویای خمینی واقعاً تحقق یافته بود. سادات جانش را داد، بورقیبه مقامش را، چنان که شاذلی بن جدید و محمد بوضیاف، ملک حسین ماند و کشور آرام کرد و به دست فرزند داد آنگاه روی در نقاب خاک کشید.
و گوشهای دیگر از حوزه
حکایت حوزه را با اشارهای کوتاه به مرکز جهانی علوم اسلامی در قم نیمهکاره گذاشته بودم. بانگاهی به مدرسه امام خمینی حکایت حوزه را دنبال میکنیم.
مدرسه امام خمینی
این مدرسه را باید در عداد مجهزترین و شیکترین مدارس فعلی قم و بلکه ایران دانست. مدرسهای با وسعت دهها هزار متر که معروف است از بیگدلیهای قم مصادره شده است. مدرسه نوساز با تجهیزات گرمایش و سرمایش مرکزی و با استخری بسیار مجهز، آشپزخانهای مدرن که غذای بسیاری از مدارس در آن طبخ میگردد و حتی غذای بعضی ارگانهای نظامی را نیز تهیه میکند. اتاقهای این مدرسه اکثراً یک و حداکثر دو نفره است. سالن غذاخوری بسیار مدرن و مجهز که سلف سرویس هیچ دانشگاهی به آن نمیرسد. پارکینگهای بسیار وسیع که تریلیها با بار به آن داخل و خارج میشوند. این مدرسه اکنون تقریباً به صورت دانشگاه اداره شده و دارای ردیف بوجه میباشد. ریاست عالی آن با خامنهای است. دروس مختلف قرآنی، نهجالبلاغه، سنن النبی، حدیث، رجال، اصول دینی و غیره در آن به صورت تقریباً آکادمیک تدریس میشود به طلاب آن که فعلا خارجی و داخلی هستند (قبلا فقط خارجیها بود) واحدهای اصلی دروس را در 2 سال تدریس نموده و مدرک کارشناسی میدهند. برای خارجیها دانستن زبان عربی یا فارسی لازم است و برای ایرانیها زبان نیز تدریس میشود. طلاب خارجی این مدرسه ماهیانه دویست دلار شهریه دریافت و جهت مسافرت به شکور خود و عودت به ایران از بلیطهای ارزان قیمت هما استفاده میکنند. این طلاب همچنین از تورهای گردشگری و زیارتی و غیره نیز استفاده میکنند. سالن کنفرانس و سخنرانیهای آن بسیار بزرگ و مجهز بوده و اخیراً سخنرانیهای رجال سیاسی و سیاسی ـ مذهبی در آن انجام میگیرد. از امکانات حفاظتی بسیار خوبی برخوردار است. به طلاب خارجی این مدرسه به دلار شهریه میدهند. این طلاب و طلاب ایرانی از تورهای مختلف زیارتی و سیاحتی استفاده میکنند و از مراکز اعزام به خدمت رهبر و مراجع است. این مدرسه روز به روز بر امکانات و کاربری خود وسعت میبخشد و برای خود در جامعه دینی و علمی کشور جا باز میکند.
در مدرسه اکثرا طلاب اروپایی و آسیای میانهای و شرق دور و آمریکای جنوبی بودهاند ولی اکنون و با تغییر آن که حوزوی ـ دانشگاهی شده است، طلاب ایرانی و افغانی و پاکستانی هم یافت میشوند. اکثر دانشجویان این مدرسه را میتوان در حال تردید و یا کشیدن سیگار در اطراف مدرسه یا حضور در کافینتها و در حال چت کردن دید. اخیراً طلاب پاکستانی و افغانی با هیکلهای درشت و رفتار خاص در این مدرسه دیده میشوند. این مدرسه قصد دارد با خرید اطراف این مدرسه که در نبش میدان جهان (باجک) است پیشاپیش از ادعای مزاحمت مغازهدارها و خانهها جلوگیری کند و صدالبته مشخص است که دولت و شهرداری نیز دراین کار و خصوصاً رهبر همکاری لازم را خواهند داشت.
کنفرانسهای علمی و بزرگداشت برای اشخاص زنده و مرده نیز در این مدرسه انجام میگیرد. این مدرسه برای کارمندان خود تعاونی مسکن و فروشگاه نیز دارد و ب خوبی حمایت میشود و البته کارمندان و کارگران آن هم افراد خاصی هستند که بالواسطه از شهرستانها آمدهاند. نحوه اداره و تشکیلات مدرسه موجب اعتراض کسبه محل و مردمی است که در آن مکان تردد میکنند و جالب است بدانیدکه صبحها در کنار این مدرسه کارگران برای یافتن کار روزانه ساختمانی میایستند.
در کنار این مدرسه دفتر مرکزی «مرکز جهانی علوم اسلامی» نیز قرار دارد که قبلا از تشکیلات همین مدرسه بود و فعلا جدا شده و مدرسه مزبور نیز دارای اداره و تشکیلات وسیعی میباشد و این مدرسه نیز مدرک رسمی میدهد و کل بودجه آن از ردیف بودجه میباشد. اکثر افراد مشغول در این مرکز نیز گزینش شده هستند و وفاداری آنان ثابت شده است و از مراکز خاص در حوزه میباشد. کار این مرکز آموزش علوم جدید به طلاب میباشد.
November 16, 2007 08:48 PM