یکهفته با خبر
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم...
سهشنبه 27 تا جمعه 30 نوامبر
پاکان ز وطن دور و در وطن هستند
پیشدرآمد: اوّل رفیق رفیقان، سنگ صبور همه ما رضا اغنمی آمد با چشمهائی که همیشه آئینه است و حضور بیوقفه اشک درآن پیدا بود. چه شده آقا رضا؟
ژاله خانم را بردهاند در آن بخشی که ره به خاک و خاکستر میبرد. ساعتی بعد دکتر منوچهر ثابتیان آمد با چهرهای که در این سالها بارها بدین وجهش دیده بودم. در واقع او در کنار شخصیت پایمرد و استوارش، دلبستگی دیرپایش به آزادی و عدالت، به عنوان پزشکی که در آخرین لحظات خیلی از دوستان و عزیزان ما بالای سرشان بوده است چنان اعتباری انسانی را مظهر و نمود بوده است که من یکی نظیرش را ندیدهام. انسان معاصر است با همه ویژگیهایش اما بهعنوان طبیب، او را در جائی شبیه پزشکان دیر و دور میبینم که حکایتشان را از پدران شنیده بودم. پزشکانی که عضوی از خانواده بیمارانشان بودند. دکتر شیخ حسن خان عاملی، دکتر حفیظی، دکتر قاسم غنی (که ادیب و فاضل و اهل سیاست هم بود مثل ثابتیان البته با درنظر داشتن زمان هر کدام و محیطی که در آن زندگی میکردهاند).
دکتر ثابتیان را باید در لحظاتی دید که با همه وجودش به یاری دوستی میآید که دچار بیماری شده و یا بر بالین عزیزی است که دیگر امیدی به نجاتش نیست. من او را در هر دو حالت چندین بار دیدهام چه آن شبی که استادم مرحوم جعفر رائد خاموش شد و چه آن لحظهای که با شادمانی خبر گذشتن خطر از سر دوست و همکار نازنینم جمشید چالنگی را به ما میداد. این بار اما شکسته دل آمده بود. مگر میشود آدم خبر شود تا چند روز دیگر مادر عزیزمان در این سالهای غربت و دوری از خانه پدری در میان ما نباشد.
ژاله خانم اصفهانی که ذره ذره وجودش برای زیارت میهنش پر میکشید و 60 سال تبعید و غربت ذرهای در دلبستگی به آن خاک عزیز اسیر خلل ایجاد نکرده بود، ره به جائی داشت که منزل پایانی همه ما است اما باور نمیکردیم که دیگر او را نخواهیم داشت. به یاد شبی بودم که بستهای از کتابهایش را به خانهاش بردم. در آن خانه کوچک که پر از عشق بود همسر عزیز و پسر هنرمندش را دیدم. یکی از پسرها آن شب نبود. وقتی فهمید پسرم امید نیز در کار موسیقی است شاد شد که خانه ما نیز از آهنگ و صدای ساز خالی نیست. آن روز که نیمه زندگیش و مرد سالهای تبعید، یار سفر و حضر تنهایش گذاشت و در دل خاک جای گرفت، دقایقی در برنامه تلویزیونیام «پنجرهای رو به خانه پدری» با ژاله خانم همدرد شدم، خطابش کردم که بانوی بانوان شعر، بدان که تنها نیستی، همه ما در غمت شریکیم، آنقدر به من برای این کار کوچک، اظهار مهر و لطف کرد که حقاً شرمنده شدم. بامدادان بود که اغنمی خبر داد ژاله هم رفت و چقدر دلش میخواست پوستش در زیر خاک خانه پدری جوان شود. اگر ژاله خانم از مردمان این غربتکده بود لابد حالا رادیو تلویزیونها، مطبوعات و انجمنها و مراکز فرهنگی و ادبی در بزرگداشتش برنامههای ویژه و صفحات مخصوص در ستایش او و بررسی آثارش برپا میداشتند و منتشر میکردند. در وطنی که رهبر قبلیاش به خال لب گرفتار میشد و رهبری فعلیاش دل در جمکران از کف داده است البته دریغ از واژهای در رثای پری کوچک غمگینی که پرندهوار در اوج زیبائی و جوانی ناچار به ترک وطن شد، دیرسالی در غربت مضاعف در سرزمین شوراها دل به این خوش داشت که دخترکان تاجیک با شعرهایش عشق را هجّی میکنند و پسران جوان سمرقند و بخارا و خجند چهارپارههای او را نثار معشوق میکنند. دلخوش داشت که آن سو در وطن گهگاه نام ژاله اصفهانی در صفحات شعر مجلات ظاهر میشود و کمتر کسی میداند این ژاله همان مستانه سلطانی است که یکشب «باد او را با خود برد».
ژاله خانم هم رفت، حالا دیگر خبر نمیشویم که فلان شب ژاله اصفهانی در کانون ایران یا انجمن سخن، یا گالری برونای، شعرهای تازهاش را برای عاشقان شعر میخواند. حالا او سنگی است و واژگانی که بعد از سفت شدن خاکش و سنگ گذاری، بر گورش نقش خواهد زد. ژاله اصفهانی و لابد توی پرانتز (مستانه سلطانی) متولد اصفهان 1300 شمسی، درگذشت دور از خانه پدری 9 آذرماه 1386.
تحفه در قطر
1 ـ چقدر شرمآور بود حکایت تحفه آرادانی وقتی که متحد استراتژیکش بشار الاسد در تلفن به او گفته بود برای ما مصالح ملیمان فراتر از هر مسألهای قرار دارد. به همین دلیل به آناپولیس میرویم چون موضوع بلندیهای جولان در دستور کار کنفرانس قرار دارد. (سه ماه پیش احمدینژاد در دمشق با دادن یک میلیارد دلار رشوه جهت خرید سلاحهای روسی برای سوریه، از همتای سوریاش قول گرفته بود که در بهشت و جهنم با هم باشند. ماه پیش نیز متکی را به دمشق فرستاده بود که برای تخریب و بیاعتبار کردن کنفرانسی که جورج بوش میزبانش بود سر کیسه را شل کند و به فلسطینیهای رادیکال و هوچیهائی از نوع خالد مشعل و رمضان عبدالله شلح و احمدجبریل وعده دهد در صورتی که کنفرانس پر سروصدایی علیه آناپولیس همزمان با تشکیل این نشست برپا کنند، خرجش را سیدعلی آقای نایب امام زمان خواهد داد. جالب اینکه وقتی سوریها تصمیم گرفتند به آناپولیس بروند، نه تنها مانع از برگذاری کنفرانس مخالفان صلح در سوریه شدند بلکه به 67 شرکت کننده فلسطینی که بلیط و خرج سفر را از تهران دریافت کرده بودند اجازه ندادند از سوریه خارج شوند. که فعلاً لازم نیست به تهران بروید. از این بدتر سخنان ملک عبدالله پادشاه سعودی بود که حضور وزیر خارجهاش سعود الفیصل به همراه طرح صلح عربی که عبدالله در سال 2002 در نشست سران عرب در بیروت هنگام ولیعهدیاش آن را ارائه داده بود، به کنفرانس آناپولیس اعتبار داد چون اگر سعودیها نمیآمدند مصر و اردن و کشورهای حاشیه خلیج فارس هم نمیآمدند، حالا امّا 16 کشور عربی در کنار دبیرکل جامعه عرب عمر و موسی در کنفرانس حاضر بودند.
احمدینژاد تلفنی به پادشاه سعودی گفته بود ما علاقمندیم که نام کشور دوست و برادر عربستان سعودی را در میان کشورهای شرکت کننده در کنفرانس آناپولیس نبینیم. ملک عبدالله پاسخ داده بود ما آن زمان که پای مصالح و سرنوشت ملت فلسطین و کشورهای عربی در میان باشد، از کسی توصیه نمیپذیریم به ویژه از تازه واردها به دنیای سیاست.
با این سابقه تحفه آرادان به نشست سران کشورهای عضو شورای همکاریهای خلیج فارس میرود. امیر قطر او را دعوت کرده است و با این کار سعودیها و بحرینیها و اماراتیها را سخت عصبانی کرده به گونهای که مفسر تلویزیون العربیه میگفت نشست دوحه با حضور احمدینژاد از هم اکنون با شکست روبرو شده است. جالب آنکه امیر قطر از نخست وزیر ترکیه رجب طیب اردوگان و دبیرکل سازمان ملل نیز برای حضور در کنفرانس سران حاشیهنشینان عرب خلیج فارس دعوت کرده بود اما این دو نیز عذر خواستندو ترکها وزیری را به نشست فرستادهاند. در کنفرانس وزرای خارجه و سران کشورهای عضو شورای همکاریهای خلیج (فارس) از سال 1981 که شورا به وجود آمد، همواره یکی از مهمترین بندهای اعلامیه پایانی گرد ادعاهای امارات پیرامون سه جزیره همیشه ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک دور میزند. حال حضرت پرزیدنت محمود احمدینژاد با حضور در این نشست، آیا در رابطه با ادعاهای امارات سخنی خواهد گفت و یا چنانکه دریای مازندران را به روسها بخشید (البته با اجازه ارباب فقیهش) این بار نیز قصد دارد برای به دست آوردن دل عربهائی که از هیأت و قیافه او بیزارند، چشم به روی ادعاهای امارات و اعلامیه سران کشورهای حاشیه خلیج فارس ببندد.
آناپولیس برگذار شد، امید به بالا رفتن پرچم فلسطین مستقل، و برقراری صلح در خاورمیانهای که 60 سال است رنگ آرامش را ندیده در دل میلیونها فلسطینی و اسرائیلی و عرب شعله زد، و البته روسیاهی برای زغالهایی ماند که حالا فلسطینی برتر از فلسطینیها شدهاند. تحفه آرادان با انداختن چفیه پیچازی فلسطینی چون اربابش سیدعلی آقا، با واژگانی که شنونده را به یاد لیس پس لیس بازان کوچههای گرد قلعه کذائی میانداخت فرمودند ملتهای عرب مخالف حضور نمایندگان دولتهاشان در نشست آناپولیس هستند. و اگر رژیمهای عربی راست میگویند لازم است رفراندومی برگذار کنند تا معلوم شود نظر ملتهایشان چی است. مردک با وقاحت تمام از یاد میبرد که اگر رفراندومی لازم است برگذار شود، مکان آن ایران است که اغلب ساکنانش بیزار از او و ارباب فقیه و رژیم جمهوری جهل و جور و فساد هستند. حتی اگر مطابق ادعایش به مبانی اندیشه خمینی و اقوال و افکار او پایبند بود میبایست این حرف خمینی را نیز به یاد میآورد که «حتی اگر پدران ما به این رژیم ـ سلطنتی ـ اعتقاد داشتند ما مجبور به پذیرش گزینه آنها نیستیم». حال اگر تحفه نگران عربها است که مخالف کنفرانس آناپولیس هستند لازم است در اندیشه مردم ایران هم باشد که یگانه آرزوشان رها شدن از چنگ رژیمی است که ثروت ملیشان را یک روز تقدیم حماس و جهاد و حزبالله و جیشالمهدی میکند دگر روز وام خانهسازی به اورتگای ساندنیست میدهد و نیم میلیارد در اختیار مورالس بولیوی میگذارد، و همین هفته 5/1 میلیارد دلار در اختیار سریلانکا گذاشت تا چند پالایشگاه بسازد آن هم در زمانی که به علت نبود پالایشگاه کافی، نیمی از میزان مصرف بنزین کشور از خارج وارد میشود.
شنبه 1 تا دوشنبه 3 دسامبر
میشل اما نه میشل عون
با همه تلاشهای جمهوری ولایت فقیه و همدست سوریاش برای جلوگیری از انتخاب یک رئیس جمهوری مستقل و ملی در لبنان، با نیمه لبخندی که سوریها از بوش و کوندالیزا رایس مشاهده کردند، به نوکرانشان در لبنان فهماندند که باید با احزاب جبهه 14 مارچ (اکثریت) کنار بیایند. بیچاره میشل عون که امید داشت با پیمانی که با حزبالله و جنبش امل بسته است ریاست جمهوری از آن او خواهد بود. حالا اما میشل دیگری راهی کاخ بعبدا مقر ریاست جمهوری لبنان میشود. ژنرال میشل سلیمان فرمانده ارتش که پس از توقیفش در سرکوبی و نابود کردن دار و دسته فتح الاسلام که به وسیله سوریها و احمد جبریل آموزش دیده و در اردوگاه نهرالبارد در بین آوارگان فلسطینی پنهان شده بودند، محبوبیت زیادی در بین مردم لبنان پیدا کرد و نخست وزیر لبنان فواد السینیوره بالاترین مدال لبنان را به او بخشید و رهبران گروه 14 مارچ به ستایش او پرداختند. جالب اینکه ژنرال عون و متحدانش که رو به قبله تهران و دمشق نماز میگزارند، چارهای جز قبول ژنرال میشل سلیمان ندارند. مطابق قانون اساسی لبنان مسئولان درجه اول برای انتخاب شدن به مقام ریاست جمهوری باید دو سال پیش از انتخابات از کار کنار بروند به همین دلیل نیز پارلمان لبنان باید نخست با اجرای تغییری کوچک در این بند قانون اساسی، راه را برای انتخاب ژنرال باز کند. و من بر این باورم که در شرایط فعلی هیچ فردی قادر نیست لبنان را از بنبست فعلی خارج کند مگر ژنرال میشل سلیمان.
دنبال گزارش حوزه
دنباله جامعه الزهرا (خواهران)
شرایط پذیرش:
ماده 1: حداقل سن برای خواهران خوابگاهی (شبانهروزی) 17 سال و حداکثر 25 سال و برای خواهران روزانه حداقل 16 سال و حداکثر 35 سال میباشد.
ماده 2: دارا بودن مدرک دیپلم برای بخش شبانهروزی و روزانه الزامی است.
تبصره: در بعضی از کشورها بنا بر وضعیت خاص (طبق دستورالعمل خاص) از افراد دارای مدرک سیکل ثبت نام میشود.
ماده 3: قبول شدن در مصاحبه شفاهی.
ماده 4: داشتن ویزای اقامت و تحصیل در ایران برای خارجیها.
ماده 5: سپردن تعهد مبنی بر رعایت ضوابط اخلاقی ـ آموزشی (این مقررات در جای خود تعریف شده است).
البته لازم به ذکر نیست که اساتید مرد این مدارس نیز به طور خاصی انتخاب شده و از خواص هستند و اکثراً از چهرههای نزدیک به مصباح و سرسپرده به خامنهای انتخاب میشوند.
ضمناً معروف بود که بودجه خوابگاه قبلی مدرسه دختران را شیخ صدوقی امام جمعه یزد تقبل شده است و یا از پول او بوده است و همانگونه که در این مورد میدانید صدوقی از ثروتمندترین و بلکه ثروتمندترین روحانی ایرانی بود و پس از ترور او در نماز جمعه، خمینی تمام ثروت او را ضبط نموده و مقداری را به پسر او داد و توجیه او در برابر اعتراض صدوقی این بود که اگر بخواهی این موضوع را نپذیری و اعتراض کنی، پدرت را به اتهام (شاید هم واقعیت داشته) گرفتن ربا و غارت بیتالمال بدنام کرده و همه ثروت را بر میداریم و برای خودت هم مشکل ایجاد میکنیم!
اکنون در کنار این مدرسه یک درمانگاه و یک بانک نیز احداث کردهاند و چند کلینیک هم وجود دارد و در مسجدی که تقریباً روبروی مدرسه قرار دارد پایگاه بسیج است که بسیار مقتدر و خشن هستند و تمامی آن مناطق نیز تحت مراقبت مخفی میباشد که یکی از علل وجود آن اداره گسترده و مخفی اطلاعات قم است. خرید و فروش منزل در آن مناطق و حوالی نیز باید به تایید اداره اطلاعات برسد و هم خرید و فروش به شخص با موافقت آنان باشد.
در قم نظر خوبی به طلاب این مدرسه وجود ندارد و از لحاظ شوهرکردن نیز بامشکل مواجه هستند و لذا با خانواده خود طلبهها و به عبارتی در میان خودشان بده و بستان دارند.
مدرسه طلبگی حضرت معصومه
این مدرسه نیز مخصوص زنان و دختران است ولی ایرانی هستند و به صورت عادیتر و سهلتری میباشند و تمرکز بر آموزش قرآن و زبان عربی و احکام و مسائل و تاریخ اسلام است و به عبارتی تربیت دینی میباشد و کاملاً تحت نظر شورای مدیریت حوزه میباشد و از تشکیلات و امکانات خوبی نیز برخوردار است.
هیأت وزیران نیز اخیراً در مصوبه جلسه مورخ 19/9/85 به پیشنهاد شماره 52314/100 مورخ 24/12/84 به سازمان برنامه و به استناد بند «ب» ماده (11) قانون استخدام کشوری، مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران را به فهرست مؤسسات موضوع بند «ب» ماده فوقالذکر افزوده است و ماموریت کارکنان رسمی دستگاههای دولتی به مرکز یادشده به شرط پرداخت حقوق و مزایا از محل اعتبارات دستگاه محل مأموریت ـ مامور گیرنده ـ مجاز شمرده شده است.
مدرسه جعفریه
از دیگر مدارس قم است که به صورت سنتی میباشد و تحت نظر مدیریت است.
مدرسه حاج سید صادق
از مدارس بسیار قدیمی قم است و در محله گذر صادق واقع در خیابان چهارمردان میباشد و سید صادق جد اعلای مرحوم سید محمد روحانی و سید صادق روحانی میباشد. این مدرسه تا حدودی تحت نفوذ «روحانی»ها میباشد و از طریق آنان تأمین میشود ولی تحت نظر شورای مدیریت حوزه است و البته سنتی هم میباشد ولی با وجود روحانیون بسیجی و مرکز بسیجی که در نزدیکی آن وجود دارد کاملاً کنترل میشود.
مدرسه حاج غضنفر
از مدارس قدیمی قم میباشد و کوچک است و به صورت سنتی و تحت اشراف مدیریت حوزه میباشد.
مدرسه شهیدین
سه مدرسه به این نام نیز خوانده میشوند که یکی مدرسه حقانی است و دیگری مدرسه آملیه یا میرزا هاشم آملی است ولی مدرسه شهیدین معروف که به همین نام است و نام دیگری نیز ندارد، مدرسه شهیدین واقع در 16 متری عباس آباد در نزدیکی میدان معلم و از طرفی نزدیک منزل قدیم آقای خمینی میباشد.
این مدرسه بعد از انقلاب ساخته شده است و بسیار بزرگ و نسبتاً مجهز است و پارکینگ وسیعی در زیر آن قرار دارد و صانعی جزو تأسیس کنندگان آن بوده است و طلاب این مدرسه نیز اکثراً انقلابی و فعال میباشند و از هر دو جناح چپ و راست هستند. طلاب این مدرسه در بسیاری از مراسم حضور فعال دارند. این مدرسه بر محله مذکور نیز تأثیر گذارده و بسیج آن بسیار فعال است. مدرسه شهیدین از مدارس مشکوک قم میباشد و فعالیتهای آن بر مردم معلوم نیست. بسیاری از طلاب این مدرسه را شمالیها تشکیل میدهند.
December 7, 2007 01:28 PM