یکهفته با خبر
مباحثی که در آن حلقه جنون میرفت
سه شنبه 4 تا جمعه 7 دسامبر
پیشدرآمد: پیش از آنکه به احوالات تحفه آرادان در دو وجه بپردازم و نیز نگاهی به گزارش 16 سازمان اطلاعاتی آمریکا، توضیحی را که در باب خطای لغوی و گرامری (در زبان عربی) که بعضی از نویسندگان و اهل بحث و فحص دچار آن شده بودند ودر برنامه تفسیر خبر صدای آمریکا روز چهارشنبه و در سایت خود روز سه شنبه یعنی فردای سخنرانی احمدینژاد یادآور شدم عیناً در اینجا نقل کنم:
«بخت آنم بود که نشست سران کشورهای عرب شورای همکاریهای خلیج ـ فارس ـ را از نزدیک شاهد باشم. حضور تحفه آرادان در این نشست البته اسباب خنده همکارانی بود که همگی (شاید منهای یک خبرنویس عاشق صدام حسین که در لندن روزنامهاش را در روز اعدام تکریتی خونخوار سیاهپوش کرد) باور دارند ایران شایسته داشتن رهبرانی از جنس بسیار والاتری از تحفه و حامیان اوست. احمدینژاد آمد، دستش را پادشاه سعودی که چند روز پیش کودکش خوانده بود گرفت و پا به پایش برد شاید که شیوه راه رفتنش بیاموزد... خطابهای خواند که بیش از همه امیر کویت و پادشاه بحرین به آن خندیدند. اما با همه شرمساری از این که چون اویی ریاست قوه مجریه در خانه پدری را غصب کرده است لازم است خطای غیرعمد اغلب تحلیلگران و ناظران سیاسی میهنم را در رابطه با تابلوئی که احمدینژاد در زیر آن سخن میگفت یادآور شوم.
آرم شورای همکاریهای کشورهای خلیج همیشه فارس ظاهراً همه را به اشتباه انداخته بود. این آرم «مجلس تعاون دول الخلیج العربیه» یعنی شورای همکاری دولتهای عرب خلیج و نه دولتهای خلیج عربی.
البته در طول کنفرانس همه سران و مسئولان از ترکیب ساختگی خلیج عربی استفاده میکردند. آقای متکی هم دو بار از خلیج بدون پسوند فارس یاد کرد. اما احمدینژاد در سخنانش ترکیب درست خلیج فارس را عنوان کرد... این توضیح را آوردم که عتاب را به آن سو کنم که تحفه آرادان حتی نتوانست با آن همه پیشنهاد یک امتیاز کوچک از عربهای خلیج فارس بگیرد وگرنه در آن تابلوئی که بالای سرش بود از خلیج عربی نمیگفتند بلکه از کشورهای عرب خلیج یاد شده بود...».
یاد باد آن روزگاران یاد باد
1 ـ کامبیز آتابای رئیس فدراسیون فوتبال بود، تیم ایران با پیروزیهای چشمگیر در عرصه آسیا و حضور در المپیک و جام جهانی، نامی معتبر و پرآوازه در صحنه بینالمللی کسب کرده بود. و قرار بر این بود که در انتخابات هیأت رئیسه کنفدراسیون فوتبال آسیا او در مقام رئیس (شاید هم نایب رئیس) جای گیرد. جلسه گزینش در حاشیه خلیج فارس بود (در کویت یا قطر) ظاهراً بر دیوار سالنی که جلسه در آن تشکیل شده بود نقشهای آویزان بود که در آن با حروفی نه چندان درشت نام ساختگی خلیج عربی بر پیشانی خلیج فارس نقش بسته بود. کامبیز با دیدن نقشه از جلسه بیرون رفت و به برگذارکنندگان گفته بود تا زمانی که این نقشه تحریف شده بر دیوار است در جلسه نمیآیم و نیز تهدید کرده بود که هیأت ایرانی به تهران باز میگردد اگر میزبان نام مجعول خلیج عربی را مورد استفاده قرار دهد. به دقایقی معدود نقشه برچیده شد، میزبانان پوزش خواستند و هیأت ایرانی سربلند در جلسه گزینش حاضر شد. از این نوع روایات، سفرا و دیپلماتها و روزنامهنگاران ما بسیار در یاد دارند که چگونه دولت ایران در مقابل ترکیب مجعول خلیج عربی واکنش نشان میداد و کار به جایی رسید که اغلب روزنامههای کویتی و بحرینی و لبنانی و مصری هنگام نقل خبری از ایران یا مسئولان ایرانی از ترکیب خلیج فارس استفاده میکردند. النهار همیشه در پرانتز فارسی را به خلیج اضافه میکرد. غیرت اهل ولایت فقیه البته از همان آغاز آشکار شد. خلخالی قاضیالقضات سید روحالله با دستهای چرب بعد از بلعیدن نصف بره بر سر سفره شیخ راشد حاکم وقت دوبی و پدر شیخ محمد حاکم فعلی، گفته بود خلیج را اسلامی میخوانیم تا دیگر مشکلی نداشته باشیم. شگفتا که شیخ راشد پیری که خود را بسیار مدیون ایران و شاه میدانست گفته بود ما البته حق نداریم بر سر سفره شام یک نام تاریخی را به اراده خودمان عوض کنیم همانطور که نمیشود نام شطالعرب را با نوک قلم عوض کرد. (اشاره شیخ به تغییر نام شط به اروند رود بود). چندی قبل معاون وزیر خارجه و سخنگوی رسمی وزارت، حضرت حسینی در بخشنامهای به نمایندگیها و نیز سردبیران رسانههای گروهی یادآور شده بود این ادعا که دریای مازندران (البته او از اسم خزر استفاده کرده بود) ملک مشاع ایران و اتحاد شوروی سابق بوده و ایران 50 درصد از آن را قانوناً مالک بوده است هیچ مبنای قانونی ندارد و باید به شدت در برابر کسانی که این ادعا را مطرح میکنند واکنش نشان داد. هفته پیش نیز میرزا علی اکبر طبیب حضور ولایتی، ضمن افادات خود ادعا کرده بودند قبل از انقلاب ما حتی 11 درصد از دریای مازندران را نداشتیم حالا خوشبختانه داریم سهم واقعی خود را ـ 18 درصد ـ تضمین میکنیم. وقتی پایوران رژیمی ضد ایرانی چنین بیپروا و وقیح دروغ میگویند و یادشان میرود که قراردادهای 1921 و 1940 مالکیت مشاع ما را تضمین کرده بود نباید انتظار داشت احمدینژاد مثلاً در قطر پرچم ملیت ایرانی را به دست گیرد و توی دهان کسانی بزند که خلیج همیشه فارس را عربی و سه جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و کوچک تا ابد ایرانی را اماراتی میخوانند.
ورود تحفه
دستگاههای تبلیغاتی رژیم چنین وانمود میکردند که پرزیدنت دکتر محمود احمدینژاد به دعوت سران کشورهای عضو شورای همکاریهای خلیج فارس به دوحه دعوت شده است و حضورش یک حادثه تاریخی است چون تا کنون هیچ رهبر غیرعربی به این نشست دعوت نشده است. تلویزیونهای رژیم از جمله العالم و کوثر و البته بوقهائی که با پول رژیم در عراق مشغول آزار چشم و گوش است هم چون شبکه الفرات متعلق به آل حکیم در کنار شبکههای فارسی زبان و شبکه سحر که برنامههای ترکی و اردو و بوسنیائی و... دارد از روز شنبه چپ و راست در باب حادثه بزرگ قرن و پیروزی چشمگیر تحفه آرادان گزارش و تحلیل پخش میکردند. یکی از تحلیلگران سابقاً مارکسیست و فعلاً اسلامیست که اغلب در بیروت میهمان العالم و گاه پرستی.وی است مدعی شد احمدینژاد با اقتدار خود چارهای برای سران وابسته کشورهای حاشیه خلیج (البته او العربی را استفاده کرد و گوینده ایرانی هیچ اعتراضی و یا کلامی در پی آن نگفت) باقی نگذاشته جز آن که از او تقاضا کنند با حضور خود به نشستشان اعتبار بخشد!
روز قبل از تشکیل جلسه افتتاحیه برای من آشکار شد که دعوت از احمدینژاد به تقاضای خود او صورت گرفته، این را یکی از همکارانم در تلویزیون العربیه که با نخستوزیر قطر گفتگوئی داشت، یادآور شد. البته روز پایانی کنفرانس نیز نخستوزیر در پاسخ سؤال همین خبرنگار یادآور شد: «آقای احمدینژاد چندی قبل وزیر خارجهاش آقای متکی را به قطر فرستاد. او حامل نامهای بود از رئیس جمهوری ایران مبنی بر اینکه وی علاقمند است در اجلاس بیست و هشتم سران شورای همکاری خلیج ـ فارس ـ شخصاً حاضر شود و افکار و پیشنهاداتی را که در زمینه گسترش دو سوی خلیج ـ فارس ـ دارد با سران در میان گذارد. (البته شیخ حمد بن جاسم از ترکیب ساختگی خلیج عربی استفاده میکرد).
آقای احمد توکلی رئیس مرکز پژوهشهای مجلس و یکی از ستونهای جناح محافظهکار ظاهراً بعد از شش روز متوجه شده که احمدینژاد به تقاضای خود به دوحه رفته است که در نامهای به او به عتاب گفته است رفتن شما درست نبود که خودخوانده سفر کردید.
در حاشیه کنفرانس دلخوری امیر کویت و پادشاه بحرین از حضور احمدینژاد و نگاه از بالا به پائین پادشاه سعودی و سلطان عمان و رئیس دولت امارات عربی متحد به او کاملاً مشهود بود. فقط امیر قطر که کشورش بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه است و ستاد فرماندهی عملیات افغانستان و عراق در این کشور قرار دارد و نیز نزدیکترین روابط نیمه آشکار را با اسرائیلیها دارد به گونهای که نخستوزیرش با اسرائیلیها سری از هم سوا دارد، از رویت احمدینژاد خوشحال به نظر میرسید.
در باب قطر این را هم بگویم که این امیرنشین کوچک با جمعیتی کمتر از یک میلیون که چهل درصد آنها عرب، 36 درصد از شبه قاره هند، ده درصد ایرانی و بقیه از ملتهای دیگر هستند با مساحتی کمتر از یازده هزار و پانصد کیلومتر مربع، یا 60 کیلومتر مرزخاکی با عربستان و 563 کیلومتر مرز دریائی با خلیج فارس دارد، از زمان کودتای سفید شیخ حمدبن خلیفه امیرکنونی علیه پدرش پیشرفتهای چشمگیری در همۀ زمینهها داشته است. با حدود 30 میلیارد درآمد سالانه و 30 هزار دلار درآمد سرانه، حقاً بخت آن را یافته که با همه کوچکی حضوری بارز در عرصه بینالمللی و منطقهای داشته باشد. مردم کاملاً از وضعشان راضی هستند. چنان دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس، امکان تحصیل تا بالاترین درجات و بهداشت برای همه قطریها (و نه مهاجران مقیم) فراهم است. بیش از 38 درصد از قطریها از اینترنت استفاده میکنند و خطوط تلفن ثابت (زمینی) حدود 300 هزار و موبایل نزدیک یک میلیون است. حد متوسط عمر برای مردها 72 سال و برای زنان 82/76 سال است.
احمدینژاد پیش از این نیز به قطر آمده بود هم در دیداری رسمی و هم در مراسم گشایش بازیهای آسیائی که صدها میلیون دلار هزینه آن شد. و قطریها با غرور از عظمت آن یاد میکنند. تحفه مربوطه در این مراسم کنار امیر قطر و رئیس جمهوری یمن نشسته بود و رقص و آواز خنیاگران عرب و چینی و تایلندی و... را تماشا میکرد. اسلامش نیز به هم نریخت و وضویش نیز باطل نشد.
این بار جناب پرزیدنت علاوه بر آقا مجتبی ـ ثمره هاشمی ـ که حالت استاد خیمهشب بازی را پیدا کرده که عروسکش ـ محمودآقا ـ را به هر طرف که میخواهد میکشد و میچرخاند، محمدرضا خان باقری معاون وزیر امور خارجه در امور خاورمیانه را به همراه آورده بود. البته در کنار یک دوجین مشاور و فامیل و محافظان حقاً بدقیافه و رعببرانگیز. وقتی وارد سالن کنفرانس شد مثل بچهها که به فانفار آمدهاند روی پایش بند نبودو بیخودی میخندید و ذوق میکرد. البته سر و وضعش مناسبتر بود. تازگیها چند دست لباس برایش دوخته شده که تفاوت بسیار با آن کَپَنَک معروف دارد. ثمره هاشمی هم سعی کرده بود از شکل شاگرد سوهان فروشی در قم بیرون آید. اما محمد رضا باقری که چند سال سفارت، او را هم در عداد دنبالهروهای «مد ولایتی» قرار داده، مرتب و شیک بود و رفتار و حرکاتش نیز معقول و آرام بود. لابد بسیاری از شما تصویر قدم زدن احمدینژاد در کنار پادشاه سعودی و سلطان قابوس در حالی که ملک عبدالله دست او و قابوس را گرفته بود دیدهاید. ملک عبدالله که بیش از 80 سال دارد اما بسیار سرحال و استوار است یکبار دیگر نیز دست آقای دکتر! را گرفته بود و حضرت پرزیدنت هم که در تقلید ید طولائی دارد باگرفتن دستهای چاوز و مورالس و نوری المالکی نخست وزیر عراق هنگام دیدارش با آنها خواسته بود ادای عبدالله رادرآورد. جالب اینکه متحد استراتژیکش بشار الاسد، اجازه نداده بود محمودخان دستش را بگیرد.
سخنان ملالآور احمدینژاد را پس از خطابه امیر قطر در روز افتتاح کنفرانس شنیدهاید. مشتی شعار دوستی و برادری و اینکه بیائیم پیمان اقتصادی و امنیتی و اجتماعی و... ببندیم، ویزا را برای شهروندانمان برداریم و... خلاصه اینکه ما اهل صفائیم، بیائید، بیائید... معاون وزیر خارجه یکی از کشورهای شرکت کننده در کنفرانس به مسخره میگفت لابد همانطور که به پیمان امنیتیتان با عربستان ملتزم بودید. و اشارهاش به حضور سعد بن اسامه بن لادن فرزند اسامه بن لادن و سیف العدل و سلیمان ابوغیث و دهها تن از سران تروریستهای القاعده در ایران بود که سعودیها و کویتیها خواستار استرداد آنها بودند. (سیف العدل مصری است اما از ویلایش در لویزان عملیات بمبگذاری در برجهای مسکونی الخُبز را طراحی و به اجرا گذاشت). امیر قطر پس از سخنرانی احمدینژاد، ختم موقت جلسه را اعلام کرد تا نامحرم بیرون رود و عصر، جلسه دربسته سران تشکیل شد. در حاشیه این جلسه، احمدینژاد با رئیس دولت امارات متحده عربی شیخ خلیفه بن زاید دیدار کرد. این نشست خصوصی که به پیشنهاد امیر قطر برگذار شد بیشتر برای احوالپرسی و خوردن حلویات عربی و نوشیدن چای نعناع بود. تحفهای که به عنوان رئیس جمهوری ما در نشست دوحه شرکت کرده بود حتی این بینش و درک صحیح را نداشت که در برابر سران کشورهای شورای همکاریهای خلیج ـ فارس ـ که در پایان هر نشست خود ضمن تایید ادعای امارات درباره مالکیت سه جزیره همیشه ایرانی ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک، از ایران به عنوان اشغالگر یاد میکنند، از فرصت مهم در برابر چشم میلیونها انسانی که در منطقه و دیگر نقاط جهان جلسه افتتاحیه را مشاهده میکردند، استفاده کرده و اعلام کند ایران بر پایه قراردادی که در 1971 با امارت شارجه آن روز و یکی از اعضای دولت امارات امروز منعقد کرده، از همین مکان اعلان میکند آماده است براساس این قرارداد به اختلافات موجود خاتمه دهد. مطمئن باشید این کلام، امارات را در موقعیت سخت و تنگنای حقیقی قرار میداد. (یادمان باشد این جمهوری اسلامی بود که در سال 1991 در زمان اشغال کویت توسط صدام حسین، بااقدام تحریکآمیز و خصمانه خود یعنی اخراج ساکنان آن بخش از ابوموسی که پرچم امارات مطابق قرارداد 1971 بر فراز آن بود و دستگیری و آزار چند معلم مصری و کارگر پاکستانی و... به امارات که به دنبال فرصت بود امکان داد عملاً قرارداد 1971 را کان لم یکن اعلام کند و خواستار ابوموسی و تنبها شود.)
احمدینژاد به ایران بازگشت و در پی او سران شورا در باب مسائل امنیتی، برنامه اتمی ایران، حمایت رژیم از گروههای تندرو شیعه و البته مسائل خودشان در چهارچوب رفت و آمدها و تجارت و... گفتگو کردند و در نهایت در بیانیه پایانی خود این بار ایران را تهدید به طرح شکایت امارات در دیوان داوری لاهه کردند که اختلافات قطر و بحرین را بر سر مالکیت سه جزیره کوچک تصفیه کرده بود. در یک برنامه مشروح در تلویزیون العربیه پیرامون حضور احمدینژاد من نیز فرصتی یافتم تا تحفه را آن گونه که هست و عملکرد و افکارش را تصویر کنم. البته برخلاف وزیر خارجه او هر بار نام خلیج را ذکر میکردم با غلظت «الفارسی» آن را یادآور میشدم.
شنبه 8 تا دوشنبه 10 دسامبر
گزارش دستگاههای اطلاعاتی آمریکا
کم و بیش در جریان گزارشی که 16 سازمان اطلاعاتی آمریکا با استناد به شنود مکالمات مسئولان نظامی و اتمی ایران، بازخوانی فایلهای ضبط شده در کامپیوتر یک مسئول بلندپایه نظامی / اتمی ایران و البته اطلاعات سردار علیرضا عسکری معاون اسبق وزارت دفاع و فرمانده پیشین سپاه در لبنان، و چندین پناهنده دیگر از مسئولان پروژههای اتمی ایران، و البته گزارشاتی که شماری از پایوران نظام در مقابل پول و یا امتیازاتی نظیر ویزای اقامت برای خود و خانوادههایشان و... تهیه کردند، قرار دارید. این گزارش به اعتقاد من گمراه کنندهترین گزارشی است که تا کنون از سوی دستگاههای اطلاعاتی در غرب و به ویژه آمریکا منتشر شده است. ذوق زدگی تحفه آرادان که مدعی بود این پیروزی بزرگ در یکصد سال اخیر بیسابقه بوده است (به گذشتهها کاری ندارم که تحفه، حسابش را حتی حماسه ملی شدن نفت به دست زنده یاد دکتر محمد مصدق رسیده است، اما این گفته او یعنی انقلاب شکوهمند سید روحالله و شرکا نیز در برابر پیروزی او چیزی نبوده است). آنها که کمی با درایت و تأمل به قضایا مینگرند هشدار دادند که حضرت تند نرو، بین سطرها را ببین و به تحلیلها و مطالبی که بعد از انتشار گزارش عنوان میشود گوش سپار، اما حضرت پرزیدنت چنان غرق در سه هزار سانتریفوژ و پیروزی اتمی و کیک زرد و آب سنگین است که نمیتواند درک کند چرا آمریکائیها این گزارش را در آستانه مذاکرات نهائی 1+5 منتشر کردند. احمدینژاد نه مقاله نیویورک تایمز را خواند و نه اظهارات یک مقام ارشد امنیتی بریتانیا را در ساندیتایمز که گفته بود ما در مورد صحت برآورد اطلاعاتی آمریکا تردید داریم، مورد توجه قرار داد.
او باید میدانست وقتی گزارش صراحتاً به وجود یک برنامه اتمی نظامی اشاره میکند که در پائیز 2003 بعد از سفر وزرای خارجه بریتانیا، فرانسه و آلمان به تهران و مذاکرات طولانیشان با حسن روحانی و تهدیدهای غرب با اصرار خاتمی در پی یک دیدار پرتشنج بین او و خامنهای با حضور روحانی به حال تعلیق درآمد و برای اولین بار در یک متن رسمی از تلاشهای رژیم برای دستیابی به سلاح هستهای و امکان ازسرگیری آن یاد میشود، فردا نیز همین دستگاههای اطلاعاتی میتوانند با انتشار مکمّلی یادآور شوند «متأسفانه رژیم اسلامی ایران بر پایه آخرین گزارشهای محرمانه و... بار دیگر برنامه اتمی نظامی خود را از سر گرفته است». واکنش فرانسه و آلمان و بریتانیا و البته پرزیدنت بوش و معاونش دیک چینی به گزارش مورد بحث کاملاً آشکار میکند که پشت پرده گزارش، اهداف دیگری جز آنچه عنوان شده قرار دارد.
چنین عنوان میشود که از خطر جنگ کاسته شده چون آمریکا اقرار میکند برنامه اتمی نظامی ایران از پائیز 2003 به حال تعلیق درآمده است. آنچه از ایران خواسته بودند و همچنان میخواهند تعلیق غنیسازی و دست کشیدن از برنامههای تولید موشکهای بالستیکی است که روزی قادر به حمل کلاهک هستهای خواهد بود. اهل ولایت فقیه در اندیشه مصالح ملی و آینده مردم ایران نیستند وگرنه نصیحت دوستان چینی خود را پذیرا میشدند و غنیسازی را فعلاً به حال تعلیق در میآوردند. رژیم اما به وضعیت بحرانی، سرکوبی آزادیخوهان، پررونق نگاه داشتن دکان مذهب زنده است. و البته همین روش نیز باعث مرگش خواهد شد، امّا مرگی که آثارش برای مردم ما مصیبتبار خواهد بود. (اگر جنگی درگیرد). چنین است که باید امروز جنبش نه جنگ، صلح و حقوق بشر آری، محور دیگری نیز داشته باشد؛ نه گفتن به غنیسازی اورانیوم.
(حکایت کنار زدن سردار محمد باقر ذوالقدر چون مفصل است به هفته آیندهاش میگذارم. چنانکه تتمه حکایت حوزه را...)
December 14, 2007 06:14 PM