یکهفته با خبر
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
سه شنبه 26 تا جمعه 29 فوریه
پیشدرآمد: گو اینکه روایتی که می آید در اغلب متون تاریخ قاجار در باب میرزا آقاخان صدراعظم نوری یکی از مظاهر خیانت و فساد و پشت هم اندازی در دو قرن اخیر، رفیق شخصی مهدعلیا و ستر کبری مادر ناصرالدین شاه، و از توطئه گران اصلی علیه میرزا تقی خان امیرکبیر و زمینه سازان قتل ناجوانمردانه او در حمام فین کاشان، نقل شده است، اما من بدبین گمانم که مضمون این روایت منهای ریش انبوه میرزا، درباره شیخ علی اکبر بهرمانی ملقب به هاشمی رفسنجانی بیشتر صدق میکند. از میرزا نقل است که اگر لازم شد سر مبارکمان را به ما تحت خر فرو میکنیم، بعد هم سر و رو را میشوئیم و به ریشمان گلاب میزنیم، احدی نمیفهمد چکار کردهایم...
در طول سه سال اخیر کمتر کسی به اندازه شیخ الرئیس فحش و تهمت و ناسزا تحمل کرده است و هیچیک از سران جمهوری ولایت فقیه به اندازه او مورد اهانت و هجمه مستقیم و غیرمستقیم نه فقط از سوی برشدگانش، بلکه ازجانب جوجه هائی از نوع احمدی نژاد و شمسی پهلوونهائی چون فاطمه رجبی همسر غلام حسین الهام سخنگوی دولت و وزیر دادگستری و... قرار نگرفتهاند.
آقای هاشمی رفسنجانی دو روز بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری و ربوده شدن تاج ریاست از سرش توسط محمود احمدینژاد، در جمع مسئولان ستاد انتخاباتیاش گفته بود: من نه شکایت می کنم و نه اعتراض (به طور رسمی نیز یادآور شده بود در غیاب دادرس صالح که بتواند حق ضایع شده او را مسترد کند پناه به داور دادار میبرد و...) تا وقتی شش میلیون شناسنامه مرده در این کشور در دست آقا و نوکران اوست، انتخابات معنی ندارد، هر که را بخواهند از صندوقها بیرون میآورند... هاشمی به دوستان و اهل بیت سیاسیاش یادآور شده بود، از این پس ما را با انتخابات کاری نیست مگر آنکه مکانیزم کار به کلی تغییر کند و جنتی و دار و دستهاش نیز از شورای نگهبان خارج شوند. به یاد میآوریم روزهای سختی را که هاشمی در پی سفر به قم و مورد اهانت شاگردان مصباح یزدی، سر کرد، روزهائی که این بار نه اکبر گنجی و عماد باقی و محمدرضا خاتمی، بلکه نوکران سابقش از نوع حسین شریعتمداری و خسرو خوبان محسنی اژهای بالا و پائینش را میگفتند، پدرخواندهاش میخواندند و برای فرزندانش خط و نشان میکشیدند. بر پایه چنین سوابقی، دستور او به اصحاب و نوکرانش مبنی بر اینکه در انتخابات مجلس هشتم اصلاً شرکت نکنید کاملاً منطقی به نظر آمد به ویژه آنکه گفتگوهایش با شریک سابقش سیدعلی آقای ولی فقیه، نتیجهای به بار نیاورد و آقا رسماً به او گفت شما به مسئولیتهای سنگین خود در ریاست خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام برسید، مجلس ششم تکرار نمیشود و آقایان مدعی اصلاح طلبی بهتر است به فکر کار و مشغله دیگری باشند. حزبی که به اشاره رفسنجانی حداقل در ظاهر بر مبنای الگوی حزب اردوگان «عدالت و توسعه» برپا شده بود، در کنار کارگزاران خود را کنار کشیدند و اگر کسانی که پیوندهائی با این دو تشکیلات داشتند نیز ثبت نام کردند، عنوان مستقل را گزیدند تا تردیدی در تحریم کل بازی انتخابات توسط پدرخوانده و آل تبار و مریدانش نزد کسی ایجاد نشود. زمانی که تیغ وزارت کشور و سپس شورای نگهبان مشارکتیها را منهای دو مفلس ورشکسته ولایتی، تار و مار کرد و مهدی کروبی به امید استخوانی که حداقل کمی گوشت و چربی (از نوع منتجب نیا و شکوری راد و...) داشته باشد زبان به قدح خاتمی و شرکایش در دولت هشتم و مجلس ششم و مدح ولی فقیه گشود، دیداری با اصغر حجازی و شخص خامنه ای داشت و بعد هم به دستبوس احمد جنتی رفت که حساب ما را از حساب خاتمی و روحانی و هاشمی جدا فرما که ما اهل سازشیم، هاشمی رفسنجانی واکنشی آشکار از خود نشان داد به این ترتیب که از حضور در جلسه بسیار مهم برای اتخاذ «استراتژی واحد» از سوی مثلث اصلاحات + کارگزاران، در انتخابات سرباز زد.
این مقدمات را آوردم تا به حکایت منسوب به میرزا آقاخان نوری برسم. همه نشانهها تا نشست اخیر خبرگان و دیدار با رهبر رژیم حاکی از آن بود که شیخنا بالاخره یک بار تاب تحمل بی مهری و جور نایب امام زمان و نوکرانش را نیاورده و در انتخابات مجلس هشتم از نقش تماشاچی فراتر نخواهد رفت. به واقع میگویم، اظهارات رفسنجانی در حضور سیدعلی آقا در باب اهمیت مشارکت گسترده مردم در انتخابات مرا شوکه کرد. نه از این رو که یکی از شرکای اصلی مافیای قدرت چنانکه دیگر شرکا، مردم را به حضور چشمگیر فرا میخواند. چون این طبیعی است که رژیم جهل و جور و فساد، با توجه به راه و رسم دیرینش، تنها با حضور جمعیت جان می گیرد و میتواند برای خود مشروعیت تازه کسب کند. شگفتی من از این است که آدمی با آن سوابق در انقلاب و پیوندش با سید روح الله که بدون تردید از همه اصحاب و شاگردان وی فراتر و پایدارتر بود، چنین زبونانه درصدد کسب مهر و مراحم عالیه نایب امام زمان برآید. اگر در وجود حضرت شیخ ذرهای از غیرت هم ولایتی استخوان شکسته و زبان بستهاش خود یعنی محمد جواد حجتی کرمانی وجود داشت حداقل آن عبارات شرم برانگیز را در حضور خامنه ای و دیگر ارکان نظامش بر زبان نمیآورد. هاشمی به جای آنکه زبان در دهان گیرد و پیام دعوت به شرکت در انتخابات را به تحفه آرادان و غلامعلی خان آستانباشی واگذارد خود سینه سپر کرد و به شهروندان ایرانی گفت؛ برای رژیم تافته جدا بافته جمهوری ولایت فقیه تنها مسأله ای که اهمیت دارد حضور انبوه شما در حوزههای رأی گیری است و برای ما اهالی مافیای قدرت، انتخابات اصلح اصلاً اهمیتی ندارد بلکه مهم این است که یکبار دیگر با حضور میلیونی شما آدمهائی که نزد ما ارزشی فراتر از عدد و شماره ندارید و نگاه ما به شما چنان است که به مورچگان مینگریم که از بام تا شام یکسره در حال آمد و شد هستند و آمال آنها در یافتن لقمه نانی خلاصه شده است، بیائید یکبار دیگر حوزهها را شلوغ کنید تا ما به خارجیها و به ویژه آمریکائیها بگوئیم نگاه کنید جمعیت را. این انبوه انسانهای مطیع و منقاد را که سر به زیر آمدهاند تا آرای خود را به صندوقها بیندازند و با آنکه هویت اغلب نمایندگان مجلس هشتم از پیش توسط سیدعلی آقا مشخص شده و این مردم میدانند با شش میلیون شناسنامه مردگان و مهجوران رژیم نیازی به رأی آنها ندارند اما باز هم آمدهاند تا ما در برابر دشمنان انقلاب و نظام به ویژه استکبار جهانی و اذنابش بتوانیم یکبار دیگر مدعی شویم رژیم ما مردمی است و از حمایت قاطبه اهالی اسلامستان ایران برخوردار است.
اظهارات رفسنجانی اگر نه در واژگان اما در مفهوم همانی است که آوردم. در واقع شیخ الرئیس یکبار دیگر نشان داد که تنها وجه تمایز او از میرزا آقاخان نوری، ریشی است که او ندارد و میرزا انبوهش را داشت. البته شیخ سروزن هم هست حال آنکه میرزا از نظر قیافه چیزی شبیه سردار سرلشگر حسن فیروزآبادی سپهسالار نایب امام زمان بوده است. حال گفتههای آقای هاشمی رفسنجانی را با سخنان منسوب به میرزا برابر نهید، خواهید دید چرا با همه مستندات تاریخی درباب گفتههای میرزا، من معتقدم انطباق این گفتهها بر رفتار و گفتار شیخ حداقل برای ما معاصران او ملموستر است.
تحفه در بغداد
امروز هر کانال تلویزیونی را نگاه می کردم تحفه آرادان را میدیدم که در بارگاه امام جلال طالبانی، باد در گلو انداخته بود و از پیروزیهای بزرگ خیالی و نقش سازنده جمهوری ولایت فقیه در عراق می گفت. در تهران ادعا کرده بودند که عالیجناب پرزیدنت دکتر احمدی نژاد وارد منطقه سبز مورد حمایت آمریکا نخواهد شد و اصولاً حمایت از موکب حضرتش را نیروهای عراقی آنهم از وابستگان مجلس اعلا و حزبالدعوه عهده دار خواهند بود، ساعتی پس از ورود به عراق احمدی نژاد به منطقه سبز رفت تا با نوری المالکی و عبدالعزیز حکیم ملاقات کند، پیش از آن نیز در فاصله فرودگاهی که دربست تحت نظارت نظامیان آمریکائی است و منزل جلال طالبانی، موکب پرزیدنت از آسمان و زمین به وسیله هلیکوپترها و تانکها و زرهپوشهای آمریکائی مورد حمایت قرار داشت.
آنها که احمدی نژاد اشغالگرانشان می خواند و سیدعلی آقا ارباب فقیهش در مذمتشان داد سخن میدهد، در حقیقت ضامن بقای کیان سیاسی جدید عراق هستند. آقای نوری المالکی و جلال الطالبانی و دیگر ارکان نظام جدید عراق، بدون حمایت و همکاری ارتش آمریکا و تا حد کمتری بریتانیا و دیگر متحدان واشنگتن امکان حکومت ندارند. از سوی دیگر درست دو روز پیش از ورود احمدی نژاد به بغداد، سرلشگر محمد الشهوانی بالاترین مقام امنیتی عراق در گفتگوئی اعلام کرده بود: «تشکیلاتی که با نام الصحوه ـ بیداری ـ توسط عشایر غیرتمند عراق ـ از سنیها ـ به صورت خودجوش به وجود آمده و با هدف پاکسازی عراق از القاعده و گروههای تروریستی دلاورانه، به نبرد دشمنان عراق رفت و با دادن صدها قربانی، و هدف خطرناکترین عملیات تروریستی قرار گرفتن رهبرانش، امروز توانسته است بغداد و استانهای دیاله و رمادی و بخشهائی از شمال را از وجود القاعده و تروریستهای سلفی پاکسازی کند، اینک هدف توطئه ای است که دستگاههای اطلاعاتی جمهوری اسلامی طراح و عوامل رژیم ایران در عراق مجریان آن هستند. ژنرال الشهوانی سپس از جزئیات توطئه پرده برداشت و یادآور شد که بسیاری از رهبران برجسته الصحوه در معرض خطر مرگ به دست عوامل جمهوری اسلامی قرار دارند. همه تلاش دستگاههای امنیتی رژیم ایران بر محور نابود کردن گروههای الصحوه و زعمای عشایر سنّی عراق قرار داشته است.»
همزمان در بعقوبه، موصل، کرکوک، شمال بغداد، و بعضی از شهرهای استان رمادی تظاهراتی علیه رژیم ایران و دیدار احمدینژاد برپا شد که طی آن شعارهای تند و گاه رکیکی علیه سران رژیم عنوان شد. با این زمینهها، انسان فقط باید به حقارت احمدینژاد و رژیم ولایت فقیه باشد تا باز هم اصرار کند سفرش سر موعد انجام گیرد. جالب اینکه احمدینژاد از مدتها پیش اصرار داشت که در جریان سفرش حتماً از اعتاب مقدسه به ویژه نجف دیدار کند و خدمت مرجع اعلای تشیّع آیت الله علی سیستانی تشرف حاصل کند. اما ظاهراً در این مورد ناکام ماند، تازه آقای سیستانی هیچ رغبتی به دیدن تحفه آرادان نداشت و این را پیشاپیش با اشاره به سرماخوردگی ایشان و لغو دیدارها به پرزیدنت ابلاغ کرده بودند.
حاصل این سفر مطابق معمول تعدادی تفاهمنامه، تجدید امضای تعهد ایران به اعطای یک میلیارد اعتبار به عراق برای صدور کالای ساخت ایران، مقداری انشاء نویسی در رابطه با علائق تاریخی دو کشور، مقادیر زیادی ماچ و بوسه و حرفهای لغو نثار کردن، و سرانجام اظهارات آقای جلال الطالبانی مبنی بر اینکه مجاهدین خلق باید از عراق اخراج شوند و چون مارک تروریست خورده اند بنابراین جایشان در عراق نیست.
از نگاه گزارشگر CNN با لهجه غلیظ استرالیائیاش البته دیدار احمدی نژاد تاریخی است و نشانه نفوذ ایران در عراق، و اینکه امروز صدام نیست، اما رئیس دولت ایران با احترام در بغداد مورد استقبال قرار می گیرد. من اما از این سفر هیچ نتیجه ای نیافتهام، برای مردم ما این سفر تنها هزینههای بسیار به همراه داشته است.
شنبه 1 تا دوشنبه 3 مارس
سخنان روحانی و تفسیرهای غلط
از آنجا که درست یک روز پس از تقدیر و تکریم سیدعلی آقای رهبر از احمدی نژاد و ستایش از پیروزیهای او در عرصه اتمی، شیخ حسن روحانی نماینده رهبر در شورایعالی امنیت ملی و مسئول پیشین پرونده مذاکرات اتمی با اروپا و آژانس بین المللی انرژی اتمی، با زبان تندی احمدی نژاد را مورد انتقاد قرار داده و دولت او را به ناکارآمدی و سیاستهایش را فاجعه بار و پرضرر خوانده بود، خیلیها، سخنان روحانی را نشانه شهامت شیخ و نوعی رویاروئی با رهبر دانسته بودند. الیاس حرفوش نویسنده سرشناس لبنانی در مقالهای در روزنامه الحیات اشاره کرده بود سخنان روحانی گویای آن است که در ایران نوعی پلورالیسم حاکم است و رژیم ایران یک رژیم مستند از نوع رایج در منطقه نیست. اشتباه حرفوش و بسیاری دیگر از نویسندگان و تحلیلگران خارجی در ارزیابی اوضاع ایران و نوع حکومت آن در این است که به یک اصل اساسی بیتوجهند. اصلی که عامل تمایز روحانی از همه آنهائی است که به جرم انتقادی ساده از حکومت روزهای سختی را در زندانهای ولی فقیه سر کرده و میکنند و روزگارشان به دلیل آراء و نگرش سیاسیشان سیاه است. وقتی یک روزنامه نگار سرشناس در بلوچستان «یعقوب مهرنهاد» که یک پلاتفورم آشکار برای گفتگو با مسئولان استان برپا کرده و همگان میدانند فردی است مخالف با هرگونه راه حل مسلحانه برای برون رفت از مصائب مردمانش، به این علت که خواستار شنیدن سخنان مردمی شده که به عبدالمالک ریگی به عنوان یک قهرمان آزادی بخش مینگرند (با علم به اینکه یعقوب خود مخالف عبدالمالک است) به اعدام محکوم میشود و برادر 16 سالهاش نیز دستگیر و تحت شکنجه قرار میگیرد، در زمانی که سه فعال حقوق مدنی در کردستان حکم اعدام دریافت میکنند و صدها دانشجو محاکمه و زندانی شده و یا از دانشگاه اخراج میشوند چون نسبت به عملکرد احمدی نژاد و ارباب فقیهش معترضند سخن از دمکرات منشی رهبران جمهوری اسلامی به میان آوردن فقط نشانه جهل و کوتاه نگری است. این رژیم هم ارتجاعی است و هم مستبد، از همه بدتر اگر رژیم سوریه سرکوبگر و استبدادی است حداقل بند ناف بشار به آسمان وصل نیست و از امام زمان نیز برای سرکوبی مردم نیابت ندارد.
March 7, 2008 01:41 PM