يكهفته با خبر
خیز و در کاسه زرآب طربناک انداز!
سه شنبه 4 تا دوشنبه 10 مارس
چالش بزرگ دگراندیشان نگفتم روشنفکران تا مبادا خدای ناکرده متولیان روشنفکری در فرنگ و در ایران که علیرغم اشتباهات گاه در حد جنایت در حق مردم ایران هنوز هم مرغشان یک پا دارد و اگر زبان گشائی که پدرجان در روزگار خوش استبداد آن پسر (عمر بعضیشان البته به پدر هم میرسد) حداقل کسی دهانمان را نمیبوئید مبادا گفته باشیم دوستت دارم، یقهات را میگیرند که بله سلطنتطلب و پهلوی چی شدهای و نباید عملکرد ضد بشری این رژیم باعث شود عملکرد کمتر ضدبشری آن رژیم را از یاد ببری؛ خط کش از کیسه در آورند و بخواهند میزان روشنفکریات را اندازه بگیرند.
وقتی میگوئی دگراندیش، دایره را وسیع میکنی و تنگنظری مدعیان روشنفکری شامل حالت نمیشود. گو اینکه به اعتقاد من طایفه روشنفکران و بعضاً آزادیخواهان با همه اختلاف نظرها و تفاوت مشرب میتوانند (و به گمان من وظیفه دارند) در چارچوب پذیرش اصل جدائی دین از دولت (بدون بیحرمتی به جایگاه دین) حاکمیت ملی، تمامیت ارضی کشور، برابری همه شهروندان ایرانی با هم فارغ از جنس و نژاد و مذهب، در جبههای به وسعت ایران برای تحقق اصول مورد اشاره همعهد شوند، اما فعلاً «من» آنها عامل لکنت زبانشان در سر دادن بانگ همبستگی شده است. در عین حال هر بار یک مساله اساسی مثل برنامه اتمی، احتمال گرفتار شدن خانه پدری در جنگی نابرابر و از همه مهمتر انتخابات (در همه وجوهش) پیش میآید، این مجموعه بزرگ دگراندیش چنان گرفتار اختلاف نظر میشود که گاه علی دگراندیش به گونهای میگوید و مینویسد که اگر اسمش را برداری و به جایش بنویسی حسین بازجوی نماینده سید علی آقا در کیهان، کسی شک نمی کند که این گفته و یا نوشته از شریعتمداری نبوده است. همینطور وقتی دلاوری مثل احمد شیرزاد زیر تیغ امنیت خانه مبارکه نایب امام زمان در باب قضیه اتمی، با چنان شهامتی مدعیات رژیم را نفی میکند و سیئات و مصائب و خطرات رویای اتمی ولی فقیه و ذوب شدگان در او را بازگو میکند، حس می کنی چقدر بین این نماینده سابق اصفهان و استاد کارشناس فیزیک اتمی و تو که دیرسالی است چرنوبیل را در یاد داری و میدانی سید در اندیشه دستیابی به سلاح هستهای است تا از حالا تا ظهور حضرت دل آسوده باشد که نه ملت جرأت مخالفت با او را خواهد داشت و نه عالمیان به ساحت مقدسش جسارت خواهند کرد، بدون اینکه یکدیگر را دیده باشید، نزدیکی هست. در زمان انتخابات (شوراها، مجلس و ریاست جمهوری) دگراندیشان چنان گرفتار اختلاف و نفاق میشوند که رژیم ولایت فقیه با شادمانی تردیدی به دل راه نمیدهد که از این انتخابات نیز چون قبلیها، بالاترین بهرهها را خواهد برد و در حالی که دگراندیشان مخالفش گرم زد و خورد هستند، به سه شماره اعضای شورا و یا مجلس و یا رئیس جمهوری تازه را جهت پابوسی و بیعت با ولی امر مسلمانان جهان به صف خواهد کرد. آثار منفی تحریم انتخابات دومین شوراهای شهر و روستا که به انتخاب مافیای ایثار و ادبار و سه چهار بچه نوکر منجر شد و البته بیرغبتی دگراندیشان و آنها که نظر عنایتی به شیخ علی اکبر بهرمانی نداشتند باعث شد در انتخابات ریاست جمهوری دور دوم، بار اتهام سنگین به تخت نشاندن تحفه آرادان، گردنگیرشان شد. حالا باز روز از نو و روزی از نو، چون بسیاری از آنها که تا دیروز با قلع و قمع اصلاح طلبان و رد صلاحیت آن چهارتا و نصفی آدمی که درد وطن دارند و حاضر به آفتابه داری سید علی آقا نشدهاند، همصدا با شمار کثیری از دگراندیشان و آزادیخواهان در خانه پدری تحریم انتخابات را یگانه راه بیآبرو کردن نایب مربوطه امام زمان و اهل بیتش میدانستند و هر گونه مشارکتی را در این مضحکه تهوع آور، نوعی خیانت به مردم و آرمانهای آزادیخواهان وطن میدانستند به محض آنکه سید اردکانی در آخرین سخنرانیاش صحبت از ضرورت شرکت و حضور در صحنه به میان آورد دچار تشکیک و تردید در موضع گیری نخستین خود شدند. یکی از این دو جمع دوست نویسنده صاحب نظری است که خود می داند تا چه پایه به او و کارهای ارزندهاش دلبسته ام و شکی ندارم توصیه او به مشارکت و رأی دادن به این چند سرشکسته اصلاح طلب دست سوم و چهارم که بسیاریشان با التماس و خواهش و توبه، تأیید صلاحیت قسطی شدند، از سر نگرانی و از سر صدق و خلوص است. با اینهمه بر این گمانم که این بار وضع به کلی با انتخابات دومین شوراها و ریاست جمهوری اخیر متفاوت است. نه توجیه آنها که برویم و فقط به زنها رأی دهیم قابل قبول است (آنهم آکلههائی از تیره عشرت شایق که میخواهد روسپیهای بدبخت را اعدام کند و نه آن یکی ارقهای که پیشنهاد کرده پیادهروها زنانه مردانه شود و... اگر در جمع زنان داوطلب حتی یک فاطمه حقیقتجو از روزگار بعد از ظهور سید روح الله مصطفوی و یا یک هاجر تربیت و شوکت ملک جهانبانی از روزگار خوش استبداد در جمع داوطلبان مؤنث بود، من یکی تردیدی در دعوت خوانندگان و شنوندگان و بینندگان مطالب و برنامه هایم برای رأی دادن به زنان به دل راه نمیدادم) و نه سخن دوستانی که معتقدند یک مو هم اگر از تن خرس مستبد مرتجعی از نوع احمد خاتمی و جنتی و ابوالمکارم شکرفروش بکنیم و مثلاً نگذاریم علی فلاحیان روی کرسی نمایندگی بنشیند و به جای او محمد صدر را راهی مجلس کنیم، کار سترگی انجام دادهایم و گامی به سوی تغییر و تحول برداشتهایم، در شرایط امروز قابل قبول و منطقی است. مگر در مجلس هفتم 50 اصلاحطلب حضور نداشتند؟ مگر جناب تابش خواهرزاده سید اردکانی در میان اینها نبود؟ و آیا آدمی مثل ناصر پیر مؤذن با شهامت باورنکردنی پنبه احمدینژاد و به طور غیرمستقیم سید علی آقا را نزد؟ نتیجه چه بود؟ رد صلاحیت دو سوم آن 50 تن و جلوگیری از ورود بیش از 2000 تن از نامزدها که در میانشان کسانی بودند که حضورشان در انتخابات میتوانست اشتیاق برای شرکت در رأیگیری را در دل میلیونها ایرانی متبلور سازد. فقط کافی است نگاهی به فهرست نامزدهای مشترک شیخ علی اکبر بهرمانی و سید اردکانی و حواشی، و فهرست نامزدهای شیخ مهدی کروبی، برای پایتخت بیندازید. کدام شخصیت برجسته اصلاح طلبی را در میانشان میبینید که آمادگی داشته باشند برای رضای خدا و مصلحت ملت از امتیازات و مزایای نمایندگی بگذرند و مثل زندهیاد احمد بورقانی و فاطمه حقیقتجو و علی اکبر موسوی خوئینی و انصاری راد و... در مجلس ششم گریبان ولی فقیه را بگیرند و با نفی استبداد، هیأت حاکمه فریبکار و منافق را استیضاح کنند؟! آقای منتجب نیا اینکاره است یا جناب حجتی؟ محمد صدر که در روزگار معاونت وزارت کشور، پدرش علامه وارسته مرحوم سید رضا صدر را به زندان بردند تا نتواند وصیت آیتالله سید کاظم شریعتمداری را مبنی بر نماز گزاردن بر جسدش به جا آورد، و او نه تنها اعتراضی نکرد بلکه به نوشته علامه صدر برادر امام موسی صدر، به مجلس افطاری معاویه رفت و پدر را از یاد برد و به عاق او گرفتار آمد آیا نماینده سلحشوری خواهد بود که از پشت تریبون مجلس، قصه پردرد ابراهیم لطف اللهی و زهرا بنی یعقوب را که توسط اوباش امنیت خانه مبارکه نایب امام زمان یکی با دشنه و دیگری پس از تعرض به عصمتش با طناب به قتل رسیدند و حکایت جنایات ابراهیم نکونام قاضی مورد لطف سید علی آقا در بلوچستان و دست و پای نوادگان رستم را بریدن و در چهارراهها چوبه دار آزادگان را برپا داشتن، فریاد زند و خواهان مجازات عاملان این جنایتها شود؟ آیا میپندارید که حضرت شکوریراد که در مجلس هفتم زبانش دچار سکته شد و مجموعه سخنانش در مقام نماینده مردم از صد و پانزده کلمه فراتر نرفت آن یل مبارز وفادار به ساکنان خانه پدری است که در مجلس آینده لوای حاکمیت ملی و عدالت اجتماعی را برافرازد؟ وقتی محمدرضا عارف معاون رئیس جمهوری در دوران خاتمی، رضا امراللهی رئیس اسبق سازمان انرژی اتمی و معاون رئیس جمهوری و علی اشراقی نواده دختری آیتالله خمینی علیرغم تایید صلاحیت شدنشان، اعلام انصراف میدهند و نیروهای اصلاح طلب 6 استان از جمله گیلان و فارس عملاً از بازی انتخاب شدن و انتخاب کردن بیرون میروند دوستان معتقد به مشارکت قصد دارند حسین مظفر را انتخاب کنند که فاتحه کتابهای درسی را خواند و یا حسین شیخالاسلام را که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفت تا زمین را برای معاونت و سفارت و نیابت خود هموار کند و روزگاری نه چندان دور پیوندهای ریشهدارش با استخبارات سوریه و KGB رفقای دیروز و تاواریشهای امروز بیرون می افتد؟! لابد دوستان مجذوب چهره نورانی آقای دکتر سلمان ـ قهرمان ـ رحیم صفوی شده اند که دیروز عمامه فرو نهاده بود که لندن عمامه نمی پسندد و امروز از حریر اعلا عمامه ای زیبا بر فرق سر نهاده که این منم طاووس علیین شده. تازه، ای کاش از این سید قهرمان چند تائی داشتیم که افق دیدشان به وسعت بحثهایی بود که در چاتام هاوس و مرکز سلطنتی مطالعات استراتژیک در آن شرکت داشتند! انتخابات فرصتی گران را برای ما دگراندیشان فراهم ساخته است تا همصدا با دگراندیشان و مبارزان داخل کشور از جمله زنانی که حقاً باید به وسعت نظر، آزادمشربی و پایداریشان درود فرستاد و در برابرشان سر خم کرد و در کنار دانشجویانی که با همه فشارها، زندان و محرومیت، شکنجه و تهدید همچنان پایمرد و سرافراز پرچم مبارزه را فرونگذاشته اند و همراه با کارگرانی که اسانلووار قبیله آدمخواران ولایت جهل و جور و فساد را در کوی و برزن و بازار جهان رسوا کردهاند و دست در دست معلمان محروم و آزاده و وکلای سربلند دادگستری که تیغ نظارت استصوابی گلویشان را نشانه رفته است با دیگر اقشاری که به استبداد جاهلانه قرون وسطائی (که نه مدرن است و نه قابل اصلاح) نه گفتهاند، تماشاچیان ساکت نمایش انتخابات نباشیم. چه برسد به آنکه به روی سن برویم و به نفع یکی از بازیگران هورا بکشیم و شهادت مشروعیت تقدیمش کنیم. آقای رفسنجانی چنانکه در هفته پیش نوشتم با صریح ترین واژگان جایگاه رأی دهندگان ومقام نمایندگان را در دولت معظمه جمهوری ولایت فقیه روشن ساخت. رأی دهنده در نگاه حضرتش و البته شریک سابق و ارباب فعلیاش سید علی آقا یک عدد و رقم بیشتر نیست. و بر امت شهیدپرور فرض است با حضور گسترده خود در حوزههای رأیگیری، جمهوری ولایت فقیه را در جمع عالمیان سربلند کنند و مجال ندهند کسی در مشروعیت و محبوبیت این نظام تافته جدا بافته تردیدی به دل راه دهد. نماینده در دایره ارزش گذاری نظام، عروسکی است که تنها ویژگی مورد نظر در او، سرسپردگی، نوکری، ذوب شدگی و بیاعتنائی به مطالبات موکلانش است. آقای هاشمی به همین سبب میگوید مهم پربودن حوزههاست وگرنه اصلح بودن نمایندگان اهمیتی برای ما ستونهای اسلام ناب انقلابی محمدی ندارد. با این اوصاف آیا باز هم کسانی سخن از ضرورت مشارکت در انتخابات و در ذمّ تحریم به صراحت سخن خواهند گفت؟ اگر ما فرصت امروز را از دست بدهیم و رژیم مثلاً بتواند با انواع تقلبات و کشاندن رقمی مابین 30 تا 40 درصد واجدین شرایط رأی دادن را به حوزههای انتخابات بکشاند، شکل معادله قدرت و صحنه مبارزه به کلی دگرگون خواهد شد. یک فراکسیون قدرتمند سپاه، با پشتوانه توپ و تانک و هواپیما و موشک، حداقل یکهزار شرکت بزرگ و کوچک در داخل و خارج کشور، و حضور سنگین در مهمترین سکوهای قدرت، در کنار فراکسیونهای کوچکتری که یا مرعوب سپاهند و یا شریک و همعهدش، در اجرای یک طرح قلع و قمع گسترده تردید به دل راه نخواهد داد. هم اکنون طرحی با عنوان «پروژه میعاد!» آخرین مراحل پیش از تنفیذ را طی میکند. این پروژه با هدف قتل سرشناسترین نویسندگان و فعالان سیاسی مبارز خارج کشور در مرحله بعد از انتخابات، به اجرا گذاشته خواهد شد. پروژههای دیگری چون زلزال، طیراً ابابیل، فتح و... در رابطه با آشوبگری در منطقه و به آتش کشیدن لبنان و مصر و فلسطین و اردن و مغرب و همزمان تولیدات ماشین ترور رژیم، عراق را از چهارسو و کشورهای حاشیه خلیج فارس را از درون مورد حمله قرار دادن در دست تدارک است. در اتاق فکر مقام معظم رهبری و حلقه بسته مرکز مطالعات استراتژیک نظامی در دانشگاه امام حسین و دانشکده امنیتی امام محمد باقر نیز طرحهای مالیخولیائی تسخیر غرب با به دست گرفتن قدرت در ترکیه و آلبانی و بوسنی و کوسوو و همسایه چین شدن در شرق با تسخیر قلههای قدرت در آسیای میانه و افغانستان و همسایه شدن با «سین کیانگ» و... مطالعه میشود. این حرفها خیالپردازی و یا شوخی نیست. اگر بدانید طی یکسال گذشته حسینالله کرم چاقوکش حرفهای انصار حزبالله در محل مأموریتش در «زاگرب» پایتخت کرواسی، چه میکرده است و ترتیب سفر چند صد تن از بچه مسلمانان شرق اروپا را به ایران جهت آموزش نظامی و ایدئولوژیکی داده است، آن وقت سادهتر میپذیرفتید چرا باید همه ما یکصدا برای جلوگیری از نابودی خانه پدری در دست مشتی مجنون و جمعی مرعوب، گروهی ماکیاولیست بیاخلاق جنایتکار و دستههایی از ارباب عمائم و ریش و تسبیح با مافیای سپاه و مخدرات و پولشوئی، امروز در بزنگاه انتخابات، یک «نه» به نشانه پایداری و زنده بودن ایرانی، نثار سید علی آقا و ابواب جمعی او کنیم. دوستان دگراندیش معتقد به ضرورت رأی دادن میبایستی بهیاد داشته باشند این بار حکایت آن نیست که چند صندلی کمتر نصیب حامیان تحفه آرادان و نوکران سیدعلی آقا شود. آنها به اندازه لازم نامها را بر کرسیها نوشتهاند، برای تکمیل نمایش خود اتفاقاً همین گردن شکستههائی را که به اسم اصلاحطلب وارد بازی شدهاند نیاز دارند. نباید ما فصل آخر نمایش را بنویسیم. از آن نوروز آزادی تا این نوروز غریب آقا میگفت ما عید نداریم، مهندس بازرگان لباس نو با کراوات رنگی پوشید به وزرایش هم گفت شیکترین کت و شلوار و کراوات خود را بپوشید که عید داریم، خیلی خوبش را هم داریم. یک ماه پس از انقلاب با چند اعدام و دستگیریها و مصادره و ظهور خلخالی و محمدی گیلانی و ربانی شیرازی در جعبه تماشا و صفحات روزنامهها و مجلاتی که گمان برده بودند آزادی فرا رسیده و محرمعلی خانها برای همیشه رفتهاند، و شعار یا روسری یا توسری توی کوچه و خیابان، خیلیها را کمکم متوجه میکرد، آن عیدهای روشن و دلپذیر روزگار خوش استبداد پهلویها تکرار نخواهد شد. بچههای رادیو تلویزیون زودتر از همه معنای آزادی مرحمتی انقلاب را فهمیدند. آن شب که پرویز نیکخواه را دست بسته آوردند و بعد او را تحویل دوستاق بانان انقلاب دادند که در جمعشان تودهایها دست بالا را داشتند گو اینکه ریش گذاشته بودند با چفیه فلسطینی و به جای پنج نماز روزی سی چهل بار نماز میخواندند تا در اسلامشان کسی شک نکند. از یک هفته پیش از نوروز در تلویزیون جنگ و جدال بود. همکاران آرشیو اصرار داشتند حالا که تولید برای نوروز نداریم از برنامههای سنگین نوروزی سالهای قبل استفاده کنیم و فیلمهای سینمائی بدون صحنههای غیراخلاقی (به تعبیر یکی از دستیاران صادق قطبزاده) پخش کنیم. دستور خمینی اما صریح بود و مأمور معذور، صدای بنان نیز غنا تشخیص داده شد. یکی دو ترانهای که شاعر رستاخیزی سروده بود (الله اکبر، خمینی رهبر و آن یکی از چریکی سوخته که بهار شد و فصل عشق و آزادی) آنقدر پخش شده بود که شنیدنش عذاب الیم بود. صدای آقای راشد را نیز خوئینیها مصادره کرده بود. در بهار آزادی فقط جای شهدا خالی نبود، جای آواز و عشق و حاجی فیروز و شعلههای سرکش آتش و صدای مرضیه که نوروز قبل میخواند و بندبند جان را به روشنائی صبح عید متصل میکرد نیز خالی بود. فقط تیک تیک ساعت مانده بود که خبر دهد آغاز سال 1358 خورشیدی. بعد پیام خمینی بود نه نوروزی بلکه پیامش بوی مرگ میداد و طعم خونریزی داشت. بازرگان اما چند کلامی به شادی گفت و پس از آن، برنامه نوروزی رادیو تلویزیون با فیلمهای پاره پاره، وراجیهای ملالآور بیلبخند و ترانه خاتمه یافت. تازه با فرا رسیدن نوروز انقلاب آشکار شد که چه روزهائی در انتظار ما است. نوروزهای غربت را یکی پس از دیگری دور از خانه پدری پشت سر گذاشتهایم، و هر سال تنی از جمع ما کم شده اند. امسال تلختر از پار، ردلف آقا بیگیان و بعد عزیزالله اثنی عشری که این سالها اول عید چنانکه در وطن به خانه بزرگترها میرفتیم ره به سوی خانهاش میگرفتیم... یک هفته پس از عزیز، دکتر رحمنزاده همکار گرامی و آزادمردی از قبیلۀ قلم را از دست دادیم، و حالا در برابر میرنوروزی که سوگوار فرزندان خاکسترشدهاش در خانه پدری است، غریبانهتر از همیشه، عهد میگذاریم در سال تازه، با امید به زیارت فروردین در خانه پدری، استوارتر از گذشته مبارزهمان را ادامه دهیم.
March 14, 2008 06:40 PM