یکهفته با خبر
خيز وغنيمت شمار مقدم باد بهار
از سه شنبه 17 تا دوشنبه 24 مارس
پیشدرآمد: آقای رحمانف رئیس جمهوری تاجیکستان جلوهای (البته بسیار محدودتر و فقیرانه تر) از مراسم سلام در دوران خوش استبداد را در دیدگان آزرده و غمگین ما می نشاند که دلمان برای نوروز تنگ شده، نوروز ترانههای شاد، آتش کوچههای گمشده و خودباخته زیر هجوم آپارتمانهائی که ناطق نوری چهارصد تای آن را دارد و اخ الزوجه آقا به روایتی هزارتایش را، رحمانف در دوشنبه اعضای دولت، بزرگان کشور، نمایندگان مردم، سفرای خارجی را به حضور میپذیرد و لابد سکهای که تصویر حضرت فردوسی یا جناب رودکی روی آن نقش بسته است به رسم عیدی به آنها میدهد.
آنسوتر در کابل آقای حامد کرزای سفره هفت سین در کاخ ریاست جمهوری چیده و در کنار معاونانش احمد ضیا مسعود و استاد عبدالکریم خلیلی (که این هر دو از عاشقان و پاسداران فرهنگ جاودانه ایرانزمین هستند) از اعضای دولت، نمایندگان پارلمان وسفرا استقبال می کند.
در اربیل کاک مسعود بارزانی جامه نو بر تن همراه با فرزندانش و برادرزادهاش نیچیروان (همان انوشه روان خودمان) آنها را که به تهنیت گوئی نوروز می آیند با لبخند و شادی استقبال می کند. در بغداد امام جلال طالبانی رئیس جمهوری در روز عید که حالا تعطیل رسمی در عراق است پیام نوروزی برای مردم کشورش به ویژه کردها می فرستد و آرزو میکند که سال دیگر همه عاشقان نوروز هر کجا که هستند با شادمانی و در عین آزادی این خجسته آئین بزرگ را جشن بگیرند (البته اشارهاش به کردهای ترکیه و سوریه است که تنی از آنها رنگ عید ندیدند و طعمه گلولههای عساکر بعثی رژیم سوریه «قامشلی» و «حسکه» وگلوله های جیش اسلام در دولت سکورال / اسلامی ترکیه در ارزروم و ترابوزان و وان... شدند.)
در باکو الهام علی اوف که توپش پر است و در همین سه چهار سال دو سه میلیارد دلار ثروت به هم زده است ادای شاهان را در می آورد و سلام عیدش خیلی باشکوه برگذار میشود و سادگی سلام کابل و دوشنبه را از یادها میبرد.
بانو علی اوف که خیلی دوست دارد تصاویرش در مجلههای ریز و درشت باکو (در مایه مجله Hello البته در استانداردهائی باکوئی) و نشریات مسکو چاپ شود، و چندی پیش در فاصله دو ساعت و نیم، نیم میلیون پاوند لباس از فروشگاه «هارودز» لندن خریداری کرده بود، مثل طاووس علیین شده با لباسی پولک نشان دست در دست اعلیحضرت الهام بیگ از پلههای کاخ تازه ریاست جمهوری پائین می خرامد و به میهمانان خوشامد می گوید. در دیگر سرزمینهای قفقاز از غازان تا انگوش و در آسیای میانه از کاشغر در چین تا دره فرغانه و از آستانه تا بدخشان (آنجا که اسماعیلیها، نوروز را در هیأت پارسی کهنش با شیخانی که چون موبدان لباس سفید می پوشند و شمع کافوری می افروزند و سنبل بر تاقچه مینهند، جشن میگیرند.) شاخه عودی در دست به استقبال عمو نوروز میروند که مثل حاجی فیروز ما سیاهش نکردهاند بلکه با لباسی با شکوه و چهرهای که شادی و لبخند از بندبندش میبارد، بر اسبی راهوار می آید تا مژده دهد که آفتاب به برج حَمَل درآمد و احوال طبیعت به اعتدال شد، کاوه چرمینه پوش، ضحاک ماردوش را از تخت خونین به زیر کشید و فریدون از بند رها شد، آغوش باز کنید که زندانی بزرگ دماوند از راه میرسد.
در گسترهای که ایران فرهنگی با تاریخ و آئین و سنتهایش، حضور دارد، اگر متولی صالحی داشتیم که کمر خدمت به اهالی ایران جغرافیائی بسته بود، تردید نکنید که ایران فرهنگی، کعبهاش در تهران بود و قبلهگاهش دماوند. سید علی آقا اما برپائی نوروز در تخت جمشید را حرام قطعی می داند و هنگامی که (مطابق شیوه شاه شهید که به قصد زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار لحظه تحویل سال را دوست داشت این آخریها کنار قبر جیران سوگلیاش در کنار سید عبدالعظیم حسنی در ملک ری سر کند و سرانجام همانجا نیز شکارگلوله میرزا رضای آس و پاس و مصیبت دیده کرمانی شد) یک روز مانده به عید عازم مشهد علی بن موسی الرضا می شود ـ بی آنکه ساعتی از آنجا به توس حضرت فردوسی که به او سلام و درود خالص و مخلوق هر دو باد، پر کشد و حال که خونریز است و زعامت بر خیل غارتگران و ذوب شدگان در ولایت جهل و جور و فساد نصیب اوست، حد اقل از آن خونریز دیگر پسر پوستین دوز ابیوردی نادرقلی یاد بگیرد که هر بار به جنگ می شد در سر راه بر مزار دهقان توسی حاضر میشد و بیتی چند از شاهنامه اش را میخواند و بر تربت حضرتش بوسه میزد و آنگاه به کارزار می شد ـ سیدعلی آقای ما امّا با فردوسی کاری ندارد در دایره دستبوسان و حلقه به گوشان جنابش نه شیخ عباس واعظ طبسی از ارادتمندان حضرت فردوسی است و نه اصغر حجازی مشاور حضور، اعتماد السلطنهاش غلام علی خان حداد عادل نیز که اهل بخیه بود دیرگاهی است دیوان حافظ و شاهنامه و گلستان و بوستان سعدی و اسرارالتوحید فروگذاشته و چاپ جدید نوحههای حاج منصور عرضی را همراه با مداحیهای استادان احمد عزیزی و حمید سبزواری در ستایش «بدرکامل» و «خورشید منیر ولایت» از بر می کند تا در مجلس پنجشنبههای ارباب چیزی از میرزا علی اکبر طبیب حضور ولایتی و البته وزیر دربار معظم که هر بار چند بیتی از مداحان خاصه دربار معدلت پرور سید الانام، به محض رؤیت چهره مهر مظاهر همایونیاش میخوانند، عقب نماند (کار مدّاحی و بیضه مالی در ملک جم به آنجا رسیده که خبرگزاری مهر سفر خامنه ای به مشهد را «وصول بدر کامل به دایره خورشید ولایت» توصیف میکند. و جریده خاصه شیخ عباس دزد بزرگی که خرج تولد نوهاش در مایو کلینیک آمریکا میتوانست صد مشهدی فقیر را برای پنج سال سه وعده در روز اطعام کند، از اینکه بخت یار اهل خراسان افتاده و نایب خاصه امام زمان به نمایندگی از سوی حضرتش به دیدار جد بزرگوار وی ثامن الائمه آمده، از قاریان محترم خود میخواهد ضمن شکرگزاری در پیشگاه الهی، از مشارق مشهد و مغاربه از شمالش تا جنوبش، دستار بیندازند و گیوه ورکشند و به رویت جمال «خورشید آسمان شریعت محمدی» به سوی مسجد گوهرشاد خاتون بشتابند تا هم اوضاع دنیوی شان بهبود یابد هم در آخرت حور و غلمان خوش بر و روتری نصیبشان شود. لابد سردار رضا زارعی هم از برکت رؤیت گاه به گاه وجه مبارک سید علی آقا هفت تا حوری عریان نصیبش شده بود چنانکه سردار بیچاره در لحظه رکوع حوریان فریاد میزد: تو در نماز جماعت مرو که میترسم / کُشی امام و بپاشی صف نماز از هم.)
محمدعلی ابطحی غیرمستقیم به مقام معظم رهبری گوشزد کرده بود که بله چه اشکالی داشت بزرگ نظام و مقامات ارشد هم با اهل و عیال شب چهارشنبه سوری به خیابان می آمدند و از روی بوته می پریدند و در شادی مردم به فرارسیدن نوروز شریک میشدند. جایی که استاد این جمع و نخستین رئیس شورای انقلاب که به تیر غیب فرقان دست ساخته مافیای انقلاب دچار شد، رفتار هزاران ساله سرسپردگان فرهنگ و تاریخ و هویت ایرانی را در شام چهارشنبه آخر سال، احمقانه توصیف می کند و با واژگانی زشت و کینه آلود از مراسم چهارشنبه سوری و نوروز سخن می گوید نباید تعجب کرد وقتی شاگردش سید علی آقا برپائی خجسته آئین نوروزی را در تخت جمشید نه فقط مجاز نمی شمارد بلکه تقبیح میکند که تقدیر و تکریم یک مشت سنگ و ستون ویرانه حرام است و در دوران ولایتمداری حضرت ما اجازه نخواهیم داد مردم مقام مقدس چاههای جمکران را بگذارند و گرد ستونهای شکسته قصر طاغوت هخامنشی بگردند.
با حسرت تلویزیون باکو را مینگرم، بعد کانالهای افغان را میبینم و به دنبال آن کانالهای کردی را، حتی تلویزیون قزاقستان برنامه ویژه نوروزی از آستانه و آلماتی پخش می کند. تاجیکها پول ندارند از کانال ماهوارهای با دنیا سخن بگویند و آرزو می کنم ایرانیان متمکن که به فرهنگ مادری و خانه پدری چه در معنای جغرافیائی و چه در مفهوم فرهنگی عشق میورزند دستی بالا کنند و برای تاجیکستان نیز کانال ماهوارهای به راه اندازند. وقتی در کشوری تصاویر روی اسکناسهایش از آن حضرت فردوسی و بوعلی سینا و بونصر فارابی و رودکی سمرقندی است و امیراسماعیل سامانی را که رایت استقلال علیه خلیفه بغداد برافراشت میستایند و لقبش را به واحد پول خود میبخشند، آیا ما ایرانیان در خارج کشور وظیفه نداریم این ملت را یاری کنیم تا بعد از 80 سال نکبت سرخ، زیر سایه فرهنگ بالنده ایرانی، عقب ماندگی را جبران کنند؟
افتضاح یا انتخاب؟ مسأله این است2 ـ
حقاً که از بدو ولادت نظام ولائی و دولت ابد مدت مقام معظم اوّلی و دوّمی، فضاحتی در ابعاد انتخابات اخیر به بار نیامده بود. در واقع آنهائی که هموطنان را به شرکت در انتخابات و رأی دادن به معدود اصلاح طلبانی که در گوشه و کنار بودند و نام بسیاری شان حتی به گوش حامیان اصلی اصلاح طلبان ناآشنا بود، اگر پذیرفته بودند که داستان انتخابات این بار با حکایت انتخابات در دورههای پیشین تفاوت داردو سید علی آقا بدون هیچ ملاحظه ای بر آن است تا مجلسی به نام نامی مبارکش بر پا دارد که در میان مجالس فرمایشی صحیح است و احسنت گویان همه تاریخ، نمونه باشد. آقای خامنهای از مدتها پیش از انتخابات با اشاره و کنایه یادآور میشد که حکایت مجلس ششم تکرار نخواهد شد، حتی ما نیازی به مجلسی از نوع دوره هفتم نداریم که اکبر اعلمی و نورالدین پیرمؤذن خواب آرام بقیه نمایندگان سرسپرده حضرت ما و ذوب شده در ولایت را با سخنان گاه به گاهشان آشفته کنند. من در همین ستون با استناد به گزارشی دقیق و صادق از منبعی که تا به حال بسیار بار پرده از راز و رمزهای اهل ولایت فقیه برداشته است نوشتم که سید حدود 190 نماینده را تعیین کرده است و میدان را برای گزینش یکصد تن از جمع نوکران رسمی اصولگرا و غیررسمی اصلاح طلب باز گذاشته است. اگر به نتایج اعلام شده انتخابات با تأمل بنگیرید در مییابید که 190 سید به جای خود بیست تن از به اصطلاح مستقلها و کمی بیشتر از این عده، اصلاح طلبهای دست هفتم مجال ورود به مجلس را یافته و الباقی نیز در دور دوم برگزیده میشوند. هفته پیش یکی از مسئولان وزارت کشور که از نمایشنامه انتخابات حال تهوع پیدا کرده بود دست به کاری خطرناک و سترگ زد. او بیش از یازده هزار صفحه مدرک برای من از طریق email ارسال کرد که دوست و همکار عزیزم جمال بزرگ زاده چند روزی مشغول ریختن آنها در قالب کوچکتر و جمع و جور کردن اسامی بود تا سرانجام در دویست صفحه این اطلاعات را جای داد.
اطلاعات مورد اشاره در دو بخش است که بخشی در برگیرنده اسامی داوطلبان ورود به مجلس هشتم و دلائل رد صلاحیت نزدیک به سه هزار تن از آنها دردو مرحله ـ در وزارت کشور و سپس شورای نگهبان ـ و اشاراتی صریحتر از هر قول مستقیم در باب بعضی از نامزدها و بخش دوم میزان آرائی است که هر یک از برندگان و بازندگان در این انتخابات کسب کردهاند.
(پیش از آنکه به این آمارها و... بپردازم، این نکته را یادآور می شوم که حتی در اطلاعیههای رسمی که میزان مشارکت را در تهران 40 درصد و در کل کشور 65 درصد از جمع صاحبان حق رأی اعلام میکرد، حضرات مرتکب گافهای چندی شده بودند. از جمله اینکه در چند نوبت تعداد رأی دهندگان را در کل کشور 48 و یا 47 میلیون ذکر کردند بعد رقم به 45 میلیون و در پایان به 43 میلیون نزول پیدا کرد. یعنی 43 میلیون ایرانی حق رأی در این انتخابات را دارا بودند. بعد گفتند در تهران 7 میلیون نفر حق رأی دارند. وقتی بالاترین رأی اصولگرایان که متعلق به غلام علی حداد عادل بود را با بالاترین رأی اصلاح طلبان (مجید انصاری) جمع میزدیم رقمی حدود یک میلیون و دویست هزار حاصل میشد که این جمع حدود کم و بیش دقیق تعداد رأی دهنده تهرانی را مشخص میکند. یک میلیون و دویست هزار، حتی از 20 درصد رأی دهندگان تهرانی نیز کمتر است.
در بیرون از پایتخت بازی با آرا از این هم فضاحت بارتر بود. در روستائی در نزدیکی کرمان که نزدیک به هزار تن سکنه دارد 3800 رأی جمع شده بود. در بسیاری از شهرستانها، دو روز پیش از رأی گیری کارت ملی مردم را با این عنوان که برای صدور دفترچه بیمه و... نیاز به آن میباشد، جمع آوری کرده بودند و روزی که رأی دهندگان (برای نمونه در شهرستان لامرد در فارس) به حوزهها رفته بودند به آنها گفته شده بود قبلاً رأی دادهاند و شماره کارت ملی و رأیشان در کامپیوتر ثبت است). بر پایه اسنادی که بخشهائی از آن را به مرور روی تارنمای خود خواهم گذاشت کل آرای اخذ شده در تهران از 850 هزار فراتر نمیرود شگفتی آنکه بالاترین رأی از آن مجید انصاری است و حداد عادل کمتر از 500 هزار رأی آورده است، آن وقت از مجید انصاری سیصد هزار رأی کم کردهاند و به آرای حداد عادل افزودهاند. غفوری فرد یکی از فاسدترین پایوران رژیم که بیش از 28 سال است در حوزه قدرت میدزدد و میبرد، زمانی در ورزش، گاهی در وزارت نیرو، روزی در مقام نماینده مجلس و زمانی بر کرسی ریاست یک دانشگاه، کمتر از سیصد هزار رأی دارد اما مهم نیست چون ذوب شدگی خود را ثابت کرده است، دویست و سی هزار رأی از حجتی و محمد صدر کم میکنند و روی آرای او میگذارند. اگر همان آرای ریخته شده به طور صحیح و بدون دستکاری اعلام شده بود چهارده نفر اول فهرست نمایندگان پایتخت همگی از اصلاح طلبان بودند و منهای حداد عادل و مجتبی آقا تهرانی که رأی ناپلئونی برای ورود به مجلس در راند اول آن هم در ردیف 11 و 17 داشتند بقیه اصولگرایان راهی راند دوم میشدند.
من بخشی از مدارک مربوط به تعداد واقعی آرا را از طریق چند روزنامه نگار در داخل به دست مشارکتیها رساندم و همانگونه که دیدید دو روز بعد از آنکه من آمارها را در برنامههای تلویزیونیام از جمله در صدای آمریکا و «پنجرهای رو به خانه پدری» کانال یک به طور مختصر و نمادین عنوان کردم خاتمی و کروبی که صفحاتی از مدارک به دستشان رسیده بود با اعتراض شدید خواستار بازشماری آرای برندگان انتخابات تهران شدند. وزارت کشور نخست با این درخواست مخالفت کرد بعد که دیدند ممکن است کار بالا بگیرد راضی شدند آرای چند صندوق را همینطوری بازخوانی کنند (یعنی یک بچه نابالغ را که مرتکب گناه نشده تیمسار سردار سرتیپ علی رضا افشار میآورد، جعبههای رأی را به او نشان میدهد و بعد میگوید چشمت را ببند و برو انگشت روی یکی از جعبهها بگذار... عین این کار را در انتخابات شوراها کرده بودند).
سید علی آقا به آرزوهایش یکی بعد از دیگری جامه عمل پوشید. قوه قضائیه را به ارگانی تبدیل کرد که کارگزارانش لعنت و ناسزای میلیونها ایرانی را برای خود و جد و آبای خود، تضمین کردهاند. ریاست جمهوری را چنان بی ارزش کرد و سطحش را آنگونه به حضیض کشاند که جامه ریاست بر قامت کوتوله آرادانی زیبنده شود. روحانیت را چنان بی اعتبار کرد که ارکانش امروز ناصر مکارم شکرفروش و حسین نوری همدانی تازه داماد 75 ساله و خسرو خوبان و علی فلاحیان میباشند. منتظریها و وحید خراسانیها و مجتهد شبستری و سید رضی شیرازی و محقق داماد را خانه نشین کرد تا میدان دست کلاشان و دعانویسان و دلالان معمم بیفتد. حالا مجلس را نیز چنانکه می خواست به شورای مداحان و نوکران کمربسته تبدیل کرد.
باور کنید چیزی نمانده است سید سربالائی سرسره را رفته است، سرازیری اش را در فاصلهای نه چندان دور همگی شاهد خواهیم بود. آن روز نه حداد عادل برای جلوگیری از سقوطش ترمز میزند و نه ناصر مکارم برای سلامتش دعا خواهد کرد. آن روز حداد چمدان به دست با سفارش سفیر فلان دولت خارجه در راه فرار است و ناصر ابوالمکارم اما چون اهل خبره در تغییر رنگ است ضمن نثار لعنت به حاکمان جائر، مدیحه گوی حاکم بعدی خواهد شد.
March 28, 2008 05:53 PM