تلقین و درس اهل نظر یک اشارت است...
سهشنبه 6 تا جمعه 9 مه
لبنان، ای قرنفل بال شکسته خونین
1ـ پیش از آنکه در باب رویدادهای تلخ و خونین این هفته لبنان بنویسم، ترجمه آزاد ترانهای را که بانوی آواز لبنان «فیروز» سالها پیش خوانده بود و آن بزرگمرد (امام موسی صدر که اگر در توطئه سرهنگ مجنون لیبیائی معمر القذافی، در اسید حل نشده بود تا برای امت اهل البیت تنها یک امام، نیابت مهدی موعود را عهدهدار شود، امروز به جایش آدمکشان لاکتاب متظاهر به دین از نوع محمد حسین فضلالله و مقتدی صدر و حسن نصرالله و احمد جنتی و... حافظان بیضه اسلام بر کرسی ولایت نبودند) همه گاه آن را زمزمه میکرد، برایتان نقل میکنم؛
بیروت، شهر من
چنانت دوست میدارم که پروانه سینه یاسمن را،
چنانکه دریا، صدفهای خفته بر دامنش را،
چنانت میخواهم که تشنگی، چشمه را،
و خشکسالی، باران را.
کدخدای روستایم ترا،
همان فردوس برین میداند که مادرم حوّا
به طرح بوسهای و وعدهای از یک وصلت معطر،
پدرم آدم را از آن به زمین کشید.
و تازه آدم دانست بهشت لبنان،
هزار بار از روضه رضوان،
دلپذیرتر است که اینجا،
چشمانداز قوس و قزح و باران است.
اینجا لبنان است.
بیروت من،
آنها را که بر گلواژه نامت جوهر مرگ پاشیدند.
آنها که بر تنت چنگ زدند،
آنها که عشق را در جبل گردن زدند،
آنها را که بیروت مرا
خاکسترنشین کردند.
آنها که زنگهای کلیسای زحله را
خاموش کردند
آنها را که اذان رااز زبانت،
بریدند
هرگز آنها را نمیبخشم
بیروت شهر من.
ای قرنفل بال شکسته خونین!
طرح عماد مغنیه
آنچه از روز سهشنبه در بیروت و سپس در نیمی از لبنان ازجمله طرابلس و عالیه و بقاع و... توسط حزب الله و مشارکت نوکران سوریه (جنبش امل، حزب قومی سوری اجتماعی، حزب توحید، حزب دمکرات، جماعت مریدان ـ مَرَده ـ علویهای شمال و...) به اجرا درآمد همان طرحی بود که من پس از قتل عماد مغنیه در همین زاویه از آن پرده برگرفتم. به پایان فوریه باز میگردیم و آن نوشته را باز میخوانیم:
«عماد مغنیه طی بیست سال اخیر مابین ایران و سوریه و لبنان در آمد و شد بود. دو سال قبل سپاه با همکاری سازمان اطلاعات نظامی سوریه دفتری در بزرگراه المزّه در نزدیکی ستاد اطلاعات سوریه، پشت مدرسه ایرانیها تشکیل داد که کار اصلیاش رساندن سلاح به حزبالله و ترتیب دادن سفر واحدهای حزبالله به ایران برای آموزش نظامی و نیز تنظیم آمد و شد افراد سپاه به لبنان و از لبنان بود. علی فدوی جانشین صفاری فرمانده نیروی دریائی سپاه همراه با احمد فروزنده که اخیراً آمریکائیها نامش را وارد فهرست سیاه خود کردند از جمله کسانی بودند که زیاد به این دفتر سر میزدند. اواخر دسامبر عماد از ایران به سوریه رفت و پس از درنگ کوتاهی راهی لبنان شد. در لبنان البته از شنیدن خبر برکناری حسن نصرالله از فرماندهی کل نیروهای نظامی حزبالله و سپردن مسئولیت عالی نظامی به شیخ نعیم قاسم نماینده ولی فقیه در لبنان و قائم مقام دبیرکل این حزب از سوی ولی فقیه بسیار آزرده شد. عماد سخت به نصرالله وفادار بود. و در عین حال خود را به مراتب شایستهتر برای تصدی بالاترین منصب نظامی حزب الله از نعیم قاسم روضهخوان جنوبی میدانست. به هر روی عماد در لبنان با مشاهده اوضاع آشفته و ریزش سریع اعتبار و محبوبیت حزبالله و رهبرانش دگربار به دمشق بازگشت و این بار طی چند ملاقات با ژنرال آصف شوکت رئیس استخبارات سوریه و شوهرخواهر بشارالاسد، ژنرال محمد نصیف رئیس امنیت و ماهرالاسد برادر بشار و... از طرح خود پرده برداشت. عماد مغنیه گفته بود ما قادریم حداقل یکصد هزار حزباللهی را به وسط بیروت که مقر حکومت (سرای) در آنجا قرار دارد بیاوریم. و در میان آنها حداقل 5 هزار مرد جنگی را بسیج کنیم. این نیروها با محاصره «سرای» سینیوره و وزرایش را دستگیر میکنند و سپس به سراغ سعدالحریری و دیگر برجستگان گروه 14 مارچ (مثل ولید جنبلاط) میرویم. سوریها با شگفتی طرح عماد را شنیده بودند. و این طرح را یک خیالپردازی ماجراجویانه میدانستند که بدون تردید باعث مداخله اسرائیل و احتمالاً آمریکا و فرانسه و حمله به سوریه خواهد شد. عماد بر آن بود با اعلام تشکیل یک شورای انقلاب عمر کرامی را به عنوان نخستو زیر موقت برگزیند، حسن نصرالله نیز در جایگاه خمینی قرار گیرد. سوریها ناممکن بودن طرح را به عماد گوشزد کردند اما او مثل آدمی که دچار مالیخولیا است مرتب روی درستی برداشتهای خود تاکید میکرد و از نقشهاش اینجا و آنجا میگفت. زمانی که دمشق متوجه شد عماد مشغول آمادهسازی نیروهای حزبالله برای انقلاب و سرنگونی دولت لبنان است علیرغم همه نفرت خود از کابینه لبنان و شخصیتهائی مثل سعدالحریری و فؤاد سینیوره و ولید جنبلاط، چاره را در قتل عماد دید...»
سه ماه پس از قتل عماد مغنیه، حزبالله با حمایت و تشویق جمهوری ولایت فقیه و تأیید سوریه ـ که این بار بر این باور بود میشود نقشه کودتا را با دقت و سرعت بدون پرداختن هزینهای که سه ماه قبل گریبانش را میگرفت، به اجرا درآورد ـ حزبالله طرح کودتا را به اجرا گذاشت.
ظاهراً بهانه برای کودتا، دو تصویبنامه هیأت دولت بود. تصویب نامههائی که در هر نقطهای از جهان حتی در عقبماندهترین کشورهای آفریقائی امری قانونی تلقی میشود. اینکه دولتی تصمیم بگیرد از حزبی که حالا دولتی در داخل دولت تشکیل داده و بند نافش به دمشق و تهران وصل است به خاطر زیر پا گذاشتن قوانین و برپا داشتن یک شبکه ارتباطی گسترده که با 90 هزار شماره به کنترل تلفن و وسائل ارتباطی کشور مشغول است به دستگاه قضائی کشور شکایت کند. و رئیس امنیت فرودگاه را که یک سرتیپ شیعه ارتش است اما بهجای آنکه از دولت و فرماندهی ارتش و اداره اطلاعات نظامی تبعیت کند، نوکر حزبالله است، به ستاد ارتش بازگرداند.
حسن نصرالله که دروغ را چنان پراحساس و با شور و حماسی بر زبان میآورد که مستمعانش را به پذیرش وا میدارد (البته نه نصرالله امروز بعد از جنایات عواملش در خیابانهای بیروت و طرابلس و جبل لبنان) در مصاحبه مطبوعاتی روز پنجشنبه مدعی شد شبکه ارتباطیاش بخشی از اسلحه مقاومت است و حتی اگر پدرش بخواهد نسبت به این اسلحه تعرض کند دست او را قطع خواهد کرد، به دروغ ادعا کرد نخست وزیر لبنان قبلاً به او پیغام داده بود اگر بساط تحصن افرادش را از برابر نخستوزیری برچیند دولت کاری به شبکه ارتباطی او نخواهد داشت. فؤاد سینیوره که به حق یکی از شریفترین دولتمردان تاریخ لبنان است در پاسخ او فاش ساخت آن شبکهای که صحبتش بود، شبکهای محدود با چند هزار شماره و دو مرکز بود که صرفاً برای استفاده مقامات و افراد حزبالله برپا شده بود اما امروز صحبت از شبکه گستردهای از تلفن، دستگاههای استراق سمع و ردیاب، دوربینهای مخفی تلویزیونی در فرودگاه و جاده فرودگاه تا شهر و شماری از مناطق حساس لبنان است که جهاد سازندگی رژیم ایران با کمک سپاه پاسداران برپا داشته. (در اعتراض به این شبکه ولید جنبلاط رهبر حزب سوسیالیست پیشرو و یکی از ارکان اکثریت پس از آنکه افراد حزبالله میهمان فرانسوی او کریم پاکزاد نماینده حزب سوسیالیست فرانسه را چند ساعتی بازداشت کردند یادآور شد با بودن این شبکه پیداست یا فردا سعدالحریری در رثای من سخن میگوید و یا من در قتل او میگریم. این شبکه جاسوسی در خدمت سوریه و رژیم حاکم بر ایران است و باید برچیده شود).
این نکته گفتنی است که حزبالله از ماهها پیش از طریق تلویزیون المنار، و شبکههای وابسته به سوریه مثل تلویزیون جدید new tv و العالم وابسته به جمهوری ولایت فقیه و رادیوها و نشریات حزبی و وابسته، چنین ترویج میکرد که ظاهراً اقطاب گروه 14 مارس مشغول مسلح کردن افراد خود هستند. (حزبالله مظلوم با داشتن یازدههزار موشک و توپخانه سنگینی که شنبه و یکشنبه جبل لبنان و مناطق عالیه و شوف را که پایگاه جنبلاط و دروزیهاست میکوبید، از مسلح شدن تعدادی جوان آموزش ندیده با تفنگهای حسن موسی میترسید!!)
در اینجا نمیخواهم درگیریها را شرح دهم که همه شما طی روزهای اخیر با جزئیات آن از طریق رسانهها به ویژه تلویزیونها باخبر بودهاید. عوامل حزبالله همراه با اوباش جنبش امل که رهبرش عالیجناب نبیه بری رئیس پارلمان لبنان است، حتی از شلیک به تشییعکنندگان یکی از مقتولان سنی خودداری نکردند و برادر او را نیز کشتند تا خانواده در عزای دو جوان خود بنشیند. در طرابلس وابستگان حزب قومی سوری اجتماعی و علویها به معدود نفرات حزبالله پیوستند و به مواضع طرفداران اکثریت حمله بردند، در بیروت نیز با توجه به دستور حریری و جنبلاط به طرفدارانشان در عدم درگیری، حزبالله و امل و نوکران سوریه عملاً بر غرب بیروت مسلط شدند اما جرأت خزیدن به سوی مناطق مسیحینشین را پیدا نکردند. فؤاد سینیوره، سعدالحریری، ولید جنبلاط و دیگر اقطاب مسلمان گروه اکثریت آن گونه که جنبلاط عصر یکشنبه اظهار داشت دو راه پیش رو داشتند: وارد شدن به یک جنگ تمام عیار که با توجه به توان رزمی حزبالله به شکست آنها منجر میشد و همزمان با گسترش ابعاد درگیریها و ورود مسیحیان به صحنه، بار دیگر کشور بعد از 17 سال وارد جنگ داخلی ویرانگری میشد که در نهایت چیزی از لبنان و لبنانی باقی نمیگذاشت. راه دوم عدم ورود به درگیری نظامی و تخلیه مراکز حزبی و سپردن آن به ارتش لبنان بود که فرماندهاش ظاهراً مورد تأیید اکثریت و اقلیت برای ریاست جمهوری است.
این نکته قابل ذکر است که میشل سلیمان فرمانده ارتش در موقعیتی بسیار حساس قرار داشت، نیروهای اکثریت انتقاداتی نسبت به عملکرد ارتش دارند که بیاساس نیست، اینکه چرا ارتش جلوی حزباللهیها و اوباش جنبش امل را نگرفت (اوباش میگویم چون اینها با آن جوانانی که امام موسی صدر تربیت کرده بود خیلی فرق دارند.) امّا در مقابل، سلیمان گفته بود اگر وارد درگیری میشدم مثل سال 1975 ارتش بر پایه دین و مذهب و طایفه سربازان و افسران چند پاره میشد. در آغاز حمله حزبالله و امل به بیروت، افراد این دو گروه شیعه با حمله به تلویزیون و روزنامه المستقبل متعلق به سعدالحریری ساختمانهای آنها را ویران کردند. رادیوی شرق و یک رادیوی ارمنی زبان متعلق به حریری نیز ویران شد. سرانجام سینیوره اطلاعیه مهم خود را قرائت کرد. ارتش را به کنترل پایتخت و تمام مناطق درگیری دعوت کرد، و مصوبه دولت را در مورد شبکه ارتباطات حزبالله و برکناری فرمانده امنیت فرودگاه به حالت تعلیق درآورد و ارتش را مکلف به تحقیق در این دو مورد و اتخاذ تصمیم ضروری کرد. حسن نصرالله که در مصاحبه مطبوعاتی پنجشنبه فرمان حمله را صادر کرده بود در برابر سخنان سینیوره ناچار شد فرمان عقبنشینی افرادش از بیروت را صادر کند اما ادعا کرد نافرمانی مدنی را ادامه خواهد داد. در هر حال در زمان نوشتن این مطلب حزبالله با توپ و تانک زیباترین ییلاق لبنان یعنی منطقه شوف و عالیه را مورد حمله قرار داده بود. خانه غازی عریضی وزیر اطلاعات لبنان و دوست و یاور جنبلاط ویران شد و تاکنون بیش از 100 لبنانی بهقتل رسیدند و دهها تن مجروح شدند.
برندگان و بازندگان
بدون هیچ تردیدی و چنانکه اغلب ناظران عرب و بینالمللی از نتایج درگیریهای چند روزه لبنان برداشت کردهاند، در کنار گزارشهای خبری که لحظه به لحظه به برکت شبکههای ماهوارهای دنبال کردهایم، حزبالله و متحدانش با حمایت جمهوری ولایت فقیه و رژیم سوریه، از نظر نظامی پیروز این درگیریها بودهاند. حتی رهبران اکثریت این امر را در نظر دارند که کودتای حزبالله میتواند ابعادی گستردهتر پیدا کند و حالا که جاده و فرودگاه را بستهاند و بندرگاه بیروت را نیز در کنترل دارند حداقل کلیه شهرهای بزرگ را تحت سلطه خود درآورند، اما پس از همه اینها با مردم لبنان چه خواهند کرد؟ مگر سوریها بعد از 30 سال اشغال لبنان توانستند بمانند؟ چنانکه اسرائیلیها و پیش از آنها ترکها و فرانسویها.
و باز بدون تردید مهمترین بازندگان سیاسی و معنوی درگیریهای اخیر در درجه اول حزبالله و متحدانش و در درجه بعدی جمهوری ولایت فقیه بوده است. مشاهده تصاویر سیدعلی آقا که لگدمال میشد و یا به آتش میسوخت، مطالبی که علیه رژیم بر زبان خاص و عام جاری بود، و مقالات تندی که در مطبوعات عرب از جمله لبنانی چون النهار و الحیات علیه رژیم به چاپ رسید که در همه آنها نقطه تمرکز روی اشغال لبنان توسط نوکران سیدعلی آقا و احمدینژاد و مزدوران رژیم سوریه و اخطار به جهان عرب برای جلوگیری از گسترش خطر ایران بود. و من در این زمینه سخنی با رژیم دارم که در پایان میآورم. حزبالله که روزگاری به عنوان نماد مقاومت و نیروئی که اسرائیل را با مبارزه و رشادت و فداکاری خود وادار به تخلیه جنوب لبنان کرد و در جنگ ژوئیه دو سال پیش نیز ضربات سنگینی به اسرائیل وارد کرد، بیشترین محبوبیت را در جهان عرب پیدا کرده بود بعد از رویدادهای اخیر لبنان، به یک گروه آدمکش مزدور در نگاه میلیونها لبنانی و عرب تغییر شکل داد. و تردیدی نیست آقای حسن نصرالله بهای سنگینی بابت اعمال جنایتکارانه افرادش پرداخت خواهد کرد. او با این ادعا که اسلحه مقاومت هرگز رو به سینه لبنانیها شلیک نخواهد کرد تا دیروز حفظ سلاحهای حزبالله و جلوگیری از تطبیق قطعنامههای سازمان ملل را که خواستار خلع سلاح همه شبه نظامیان بود توجیه میکرد حالا با هدف قرار دادن مردم بیگناه و وحشیگری در حمله به روزنامهها و رادیو تلویزیونها آشکار ساخت تفاوتی با دیگر نوکران سوریه ندارد. لقب حزب الشیطان به جای حزبالله و ستون پنجم رژیم ایران، این روزها از همه سو نثار حزبالله میشود. این گروه در پی خروج اسرائیل از لبنان از چهار مشروعیت برخوردار بود، نخست مشروعیت ملی به علت حمایت دولت و ملت لبنان از حزب، دوم مشروعیت عربی و اسلامی، با حمایت دولتها و ملتهای عرب و مسلمان از مقاومت، سوم مشروعیت بینالمللی، که بسیاری از دولتهای جهان از جمله بعضی از کشورهای اروپائی حاضر نبودند با حزبالله به عنوان یک گروه تروریستی برخورد کنند و سرانجام مشروعیت سیاسی، با مشارکت حزب در دولت و پارلمان لبنان. امروزه حزبالله هر چهار مشروعیت را از دست داده است. با تشویق و پول و اسلحه رژیم ایران و سوریه حماس در غزه کودتا کرد و امروز اوضاع غزه را میبینیم. کودتای حزبالله برای ایجاد غزه دوم در لبنان شکست خورد. جامعه مدنی لبنان با نفی خشونت حزبالله را رسوا کرد و همزمان ابعاد نفرت از سوریه تا تهران گسترش پیدا کرد. (در این مقوله سخنها بسیار است و به هفته بعد واگذارش میکنم، اما...)
شنبه 10 تا دوشنبه 12 مه
سخنی با نایب امام زمان
دیرگاهی است که من سخنی خطاب به اهل ولایت فقیه به صورت مستقیم نگفتهام و ننوشتهام اما آنچه در عراق و لبنان در هفتههای اخیر گذشته وادارم میکند خطاب به نایب امام زمان و ولی امر مسلمانان بیت مبارک یادآور شوم با آنچه شما در عراق و لبنان و فلسطین میکنید زمینههای فتنهای را فراهم میسازید که نایره آن بدون هیچ تردیدی به ایران کشیده خواهد شد. امروز سنیها، دروزیها و مسیحیان لبنان به همراه شیعیان آزادهای از یاران و پیروان امام موسی صدر هم چون مفتی صور و جبل عامل علامه سیدعلی امین که دفترش در صور را نوکران شما غارت کردند، جمهوری ولایت فقیه را که متأسفانه نام ایران را در پی دارد دشمنترین دشمنان خود میدانند، چنین است حال اکثریت عراقیها و فلسطینیها، و نیز یکصد و سی میلیون عربی که در همسایگی ما زندگی میکنند. همزمان زمینههای یک جنگ تمام عیار را علیه شیعیان که منهای عراق در بقیه کشورهای عربی در اقلیت هستند (در بحرین با آنکه در اکثریت میباشند اما قدرت در دست سنیها است)، رژیم شما فراهم میسازد. بترسید آقای خامنهای، بترسید، در ایران ما 14 میلیون سنی داریم که دلشان از رژیم شما خون است، چنانکه عربهای ایرانی هموطن ما از رژیم شما بیزارند. نکنید آقای خامنهای، شما دارید کینههائی ویرانگر را در دلهای اهل منطقه علیه ایران روز به روز ریشهدارتر میکنید. چندان از عمر شما باقی نیست، اما شما دارید زمینه میچینید که بعد از رحیل شما زمینههای آتش گرفتن منطقه و پاره پاره شدن ایران فراهم شود.
May 16, 2008 06:38 PM