خرم آن روز کزین منزل ویران بروم...
سهشنبه 20 تا جمعه 23 مه
پیشدرآمد: آن چند روزی را که برای ساخت و پرداخت «یک زندگی» در خدمت تیمسار بودم، هرگز از یاد نخواهم برد. خانه تیمسار چندان دور از منزل من نیست، از همان زمان که فرزندم نیما به همراه رفیق رفیقانش علی مبصر نواده مرحوم سپهبد مبصر و فرزند دوست و همکارم افشین، با کامران یگانه فرزند تیمسار آشنا شدند و شطرنج که هر سه عاشقانه به آن دلبسته بودند نقطه اتصال آنها شد، من نیز فرصتی یافتم تا گهگاه در خدمت تیمسار باشم. چنین بود که هم در سوگ کامران با او اشک ریختم، هم در روزهای بیماری بانوی عزیزش فیروزه، شاهد حال و روزش بودم و هم پس از خاموشی فیروزه و تنها شدن یکی از فرزانهترین نظامیان ایران در طول برپائی ارتش نوین...
علاوه بر این استاد بزرگوار و پدر والایم دکتر احمد مهدوی دامغانی که در دوران سفارت تیمسار در اسپانیا چندی در مقام وابسته فرهنگی و استاد دانشگاه مادرید، در حضرت ایشان زیسته بود، هر از گاه پس از پرس و جو از احوال تیمسار، امر میفرمودند که حتماً به ایشان سر بزنید و سلام مرا ابلاغ کنید، و من چنین میکردم اما از نوروز امسال به بعد تیمسار دیگر حال گفت و شنود نداشت. پر کشیدن یگانه فرزند و آنگاه بانوئی که تا آخرین لحظه عاشقانه دوستش داشت و در غیابش نیز لحظهای بی او نبود، آن راست قامت همیشه ستایشگر ایران را، فروشکسته بود. اما آن چند روزی را که در خدمتش بودم و ارتشبد فریدون جم هم خانه بر من گشوده بود و هم دل را که گمان نمیکنم هرگز آنچه را با من گفت در جای دیگری عنوان کرده باشد.
دوستم حسین قویمی بعد از تجربه موفقی که با هم در رادیوی اسپکتروم داشتیم، نخستین برنامه تلویزیونی ماهوارهای فارسی را سالها پیش از آنکه کانالهای ماهوارهای از آمریکا و ایران و یکی دو نقطه دیگر برنامههای فارسی را به خانه شما بیاورد، کانال «پگاه» را بر پهنه تلویزیون آسیا به خانهها برد. در آن تاریخ برنامههای تلویزیونی فارسی زبان محدود به آمریکا و یا برنامههای هفتگی بود که با استانداردی غیرحرفهای و اغلب به صورت برنامههای رادیوئی که در برابر دوربین اجرا میشد، به تماشاگران عرضه میشد. قویمی حقاً که برنامهای با بهترین استانداردهای بینالمللی عرضه کرد و با امکانات محدودی که از سوی TV. Asia در اختیارش گذاشته میشد روزی یکساعت برنامه تهیه و پخش میکرد که من به آنها میبالم. روزی که مدیر تلویزیون آسیا که از دوستان خانم بینظیر بوتو بود (بینظیر در آن زمان نخستوزیر پاکستان بود) در پی سفری به پاکستان به قویمی خبر داده بود دولت ایران سخت بوتو را تحت فشار گذاشته تا برنامه پگاه را از تلویزیون بردارند، روز تلخی برای قویمی و من و دیگر همکارانمان بود که عاشقانه با پگاه همکاری میکردند. من چندین برنامه در تلویزیون پگاه داشتم از جمله «رو در رو» و «بررسی رویدادهای هفته و روزنامههای ایران» و از همه مهمتر «یک زندگی». در این برنامه دوربین را به خانه یکی از چهرههای سرشناس و برجسته ایرانی در خارج میبردم و چند روزی همراه با او بودم در حالی که دوربین لحظات ما را ثبت میکرد. در این سلسله با بزرگانی چون مرحوم جعفر رائد، مرحوم ابوالحسن ابتهاج و دکتر آذر ابتهاج، دکتر نورالدین الموتی، دکتر پرویز ثابتیان، آقای حسن نزیه، و ارتشبد فریدون جم و... ساعتها گفتگو کردم و این برنامهها یکی پس از دیگری از شبکه پگاه پخش شد. بیش از 4 ساعت با ارتشبد جم گفتگو کردم، آلبوم عکسهایش را تصویر کردم، خانهاش را، کودکیاش را، جوانیاش را، سالهای قدرت و ریاست و سفارت، و سالهای تنهائی و انزوا را. چقدر از این برنامه راضی بود و من خود را وامدار او میدانم که چنین صادقانه با من به سخن نشست و وامدار قویمی که امکان تولید و پخش این برنامهها را فراهم ساخت. تیمسار جم در تمام سخنش و نیز آنچه در دیگر دیدارها بیان میکرد، نمونهای صادق و خالص از یک اشرافزاده نظامی بود که هم در فرهنگ ملی خود به استادی رسیده بود و هم با فرهنگ و ادب سرزمینهائی که یک چند به اختیار و یا اجبار در آن رحل اقامت افکنده بود آشنائی کامل داشت. ارتش ایران افسران تحصیل کرده و آکادمیهای نظامی مهم جهان را دیده، بسیار داشته است اما این تنها فریدون جم بود که فنون نظامی را در پیوند با تئوریهای جنگی و مقررات و قوانین و آئیننامهها از حیطه «قتال» به رزمی تابع خصلتهای اخلاقی و انسانی بدل کرده بود. فسادناپذیری و ابتکار و خلاقیت از دیگر ویژگیهای افسری بود که در بهترین سالهای بازدهی تنها به خاطر جملهای که از سر صدق در بامداد یک چهارشنبه که به دیدار فرمانده کل قوا برادر همسر سابقش گفته بود بازنشسته شده بود. (جم خود برایم گفت و عبارتش در سومین حلقه از یک زندگی موجود است؛ در دفتر اعلیحضرت عدهای بودند، بحث به جایگاه ایشان نزد نظامیها کشید، گفتم برای من اعلیحضرت فقط فرمانده تنها نیست، من ایشان را هم چون برادر عزیزی دوست میدارم، کوتاه زمانی بعد شرفیاب شدم، نمیدانم قریب به ایشان چه گفته بود که تا من وارد شدم که مثل هر هفته خدمتشان گزارش بدهم فرمودند شما خسته شدهاید بهتر است مدتی استراحت کنید، از وزیر خارجه میخواهم برای هر جا که انتخاب میکنید آگرمان ـ پذیرش ـ بگیرد. منظور اعلیحضرت این بود که به سفارت به جائی روم و...)
گمان میکنم در میان اینهمه سفیری که در وزارت خارجه از زمان میرزا سعیدخان تا زنده یاد عباسعلی خلعتبری داشتهایم ـ البته دوران کوتاه وزارت جناب افشار را هم باید اضافه کرد ـ کمتر سفیری آن هم در هیأت نظامی داشتهایم که زبان و فرهنگ کشور محل مأموریت خود را در مدتی کوتاه چنان فراگرفته باشد که بتواند سرودههای شاعری چون گارسیا لورکا را به فارسی و شعرهای پر از عشق و عاطفه سرایندهای چون فریدون توللی را به اسپانیائی ترجمه کند. در دیدار ماقبل آخر تیمسار ترجمهای از یک رمان را به من داد که امکان چاپ آن را ارزیابی کنم.
یک هفته بعد تلفن زد که زحمت نکشید، از چاپ منصرف شدهام، چون دوستی از تهران گفته است این کتاب با ترجمه بسیار زیبائی به چاپ چهارم رسیده است. نسخه دستنویس را خدمتشان بازگرداندم. میدانم در این لحظات ارتش ما سوگوار است. فرقی نمیکند، چه آنها که تیمسار را دیده بودند و از محضرش کسب فیض و آموزش کرده بودند چه جوانترها که تنها یادگارهای او را در ستاد ارتش مشاهده کرده و نوشتههای او را خواندهاند. میدانم اغلب فرزانگان و آزاداندیشان در خانه پدری و نیز در پهندشت تبعیدگاههای خواسته و ناخواسته، با شنیدن خبر درگذشت او افسوس خوردهاند که چرا قدر او دانسته نشد و مجال نیافت تا افسرانی چون خود تربیت کند تا امروز نوحه خوانهای ذوب شده در ولایت سیدعلی زمام امور نیروهای مسلح سرزمینمان را در دست نداشته باشند. ارتشبد فریدون جم فصلی بسیار شنیدنی و دیدنی در برنامه «یک زندگی» را به سفرش همراه با رضاشاه در راه تبعید از ایران تا جزیره موریس و سپس ژوهانسبورگ اختصاص داد، چنان از رضاشاه میگفت که گوئی در کنار مدیرالملک پدرش، پدری معنوی نیز داشته است. آلبوم را گشوده بود و فیلمبردار پاکستانی من محو و بهتزده به آدمهای زیبا مینگریست و تصویر میگرفت، توی ماشین از من پرسید اینها از کدام ایران بودند؟ و منظورش این بود این ایرانی که امروز میبینیم و مسئولانش همه زشت و بیقوارهاند و اگر چهره قابل تحملی نیز در میانشان پیدا شود ناچار است خود را به هر قیمت شده به حد زشتی جنتی و عسکراولادی و خلخالی برساند ـ هنوز تحفه آرادان و احمد خاتمی ظهور نکرده بودند ـ، با ایرانی که در تصاویر خصوصی ژنرال متجلی است فرق بسیار دارد. و بیش از همه اشارهاش به تصویری بود از فریدون جوان، شمس جوان، شاه جوان، فوزیه پریچه گون و... برخیزیم به پاس بزرگمردی که تا آخرین لحظه زندگی، عاشقانه به خانه پدری مینگریست و در حسرت آن بود که پیکرش در خاک آن جای گیرد، یک دقیقه سکوت کنیم و یادش را در دل و جان جاودان کنیم.
شنبه 24 تا دوشنبه 26 مه
ژنرال سرانجام به تخت نشست
از بامداد شنبه تا پاسی از شب گذشته یکشنبه «عمشیت» میخواند و میرقصید، پرچمهای سه رنگ لبنان با درخت سدری که در میانهاش نشسته است در موج موج پایکوبی انسانها به رقص آمده بود. این را بگویم که همه لبنان در انتخاب سپهبد میشل سلیمان فرمانده ارتش لبنان به ریاست جمهوری توسط مجلس نمایندگان این کشور غرق شادی و سرور بود، اما حکایت «عمشیت» چیز دیگری بود. این شهرک کوچک در قلب لبنان که موزائیک طوایف این کشور به زیباترین شکل در آنجا به چشم میخورد زادگاه رئیس جمهوری جدید لبنان است که پس از پنج ماه انتظار کاخ خالی بعبدا را از یکشنبه شب اشغال کرد. شش ماه پیش ژنرال جائی در میان نامزدهای ریاست جمهوری لبنان نداشت. در آن تاریخ در درجه اول میشل عون که هم چون میشل سلیمان مدتی فرماندهی ارتش را عهدهدار بود و در پایان ریاست جمهوری امین جُمیّل کوتاه زمانی ریاست دولت نظامی را عهدهدار بود و ارتش سوری با خراب کردن کاخ بعبدا بر سرش او را به تبعید اجباری به فرانسه فرستاد، خود را از همه نامزدها برای ریاست جمهوری شایستهتر میدانست (حتی در دوحه چهارشنبه شب عون حاضر به پذیرش میشل سلیمان به عنوان رئیس جمهوری برای یک دوره شش ساله نبود. و تاکید میکرد باید او را برای یک سال تا زمان انتخابات پارلمان جدید لبنان به ریاست برگزید. اما وقتی فهمید متحدانش در حزبالله و جنبش امل و دنبالچههای آنان ریاست سلیمان را پذیرفتهاند با ناخشنودی زیر توافق امضا گذاشت. در کنار او امین جمیل، نسیب لحود، جان عزیز، الیاس اُلمر، پطرس حرب و... از نامزدهای اصلی به شمار میرفتند. نام ژنرال تنها زمانی مطرح شد که او پس از سرکوبی فتنه فتحالاسلام در طرابلس، در میان شگفتی اکثریت در لبنان، با اظهاراتی سوریه را از دست داشتن در این فتنه سه ماهه که به قتل و جرح بیش از سیصد تن از افراد ارتش منجر شد، تبرئه کرد. اینجا بود که گروه اقلیت با اطمینان به اینکه اکثریت با نامزدی سلیمان برای ریاست جمهوری مخالفت خواهد کرد، به طور غیرمستقیم نام او را مطرح کرد. اکثریت با زرنگی از این امر استقبال کرد و رسماً میشل سلیمان را به عنوان یگانه نامزد خود معرفی کرد. با اینهمه در حالی که هر دو طرف به ظاهر بر سر انتخاب فرمانده کل ارتش لبنان توافق داشتند تنها زمانی انتخاب وی ممکن شد که طرح حزبالله و حامیان سوری و ولایت فقیهی ایرانیاش برای برقراری سلطه بر بخشهای مسلماننشین لبنان و تحمیل یک حکومت دست نشانده سوری و جمهوری اسلامی به مردم لبنان با شکست روبرو شد، عربستان و مصر متحدان همیشگی سنیهای لبنان به جمهوری اسلامی و سوریه اخطار کردند حتی اگر لازم باشد با ارسال نیرو به لبنان مانع از آن خواهند شد که لبنان به دست رژیم ولایت فقیه بیفتد. به هر روی سرانجام بعد از یک هفته عربده کشی حزبالله و امل و دیگر وابستگان سوریه در بیروت و جبل و طرابلس، با تشکیل اجلاس ویژه وزرای خارجه عرب در قاهره و تصمیم وزیران به ایجاد کمیتهای هفت نفره از وزرای خارجه 7 کشور عرب تحت ریاست نخست وزیر قطر شیخ حمدبن جاسم (دوست نزدیک اسرائیل و نخست وزیر مهمترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه) و برپائی اجلاس دوحه به مدت پنج روز، توافقی به دست آمد که زمینه را برای ریاست جمهوری میشل سلیمان هموار کرد. در دوحه علاوه بر آنچه به عنوان بندهای اصلی توافق اکثریت و اقلیت منتشر شد، چند موضوع اساسی نیز در پس پرده عنوان شد و به رغبت و یا اجبار مورد توافق قرار گرفت. بندهای اصلی از این قرار بود،
1ـ بلافاصله پارلمان تشکیل و میشل سلیمان را به ریاست جمهوری انتخاب کند.
2 ـ رئیس جمهوری ضمن مشورت با فراکسیونهای پارلمانی فردی را که از سوی اکثریت نمایندگان برگزیده میشود مکلف به تشکیل کابینه وحدت ملی خواهد کرد که از سی وزیر تشکیل میشود. 16 وزیر به انتخاب اکثریت، 11 وزیر به انتخاب اقلیت و سه وزیر از سوی رئیس جمهوری برگزیده خواهند شد.
3 ـ قانون انتخابات براساس قانون 1960 خواهد بود که بیروت را به سه حوزه انتخابیه تقسیم میکند.
4 ـ پس از تشکیل دولت، موضوع برقراری حاکمیت دولت و ارتش لبنان در سرتاسر خاک لبنان و خلع سلاح گروههای شبه نظامی ـ و خاصه حزبالله ـ در پارلمان مورد بحث قرار خواهد گرفت. و از این پس هیچ گروهی حق استفاده از اسلحه در اختلافهای سیاسی را ندارد. در عین حال جامعه عرب ناظر بر اجرای این بند خواهد بود. (یعنی اینکه تصمیمات مربوط به این بند ضمانت اجرائی از سوی اتحادیه عرب و 22 عضوش خواهد داشت.)
اما آنچه در پس پرده آمده بود در درجه اول مربوط به پذیرش تصمیم دولت در حمایت از دادگاه بینالمللی رسیدگی به پرونده قتل رفیق حریری نخست وزیر اسبق لبنان با طراحی سوریه و اجرای عواملش در دستگاه حاکمه لبنان، بود. وزرای حزبالله و امل به امر سوریه در اعتراض به پذیرش مشروعیت دادگاه در هیأت وزیران یک سال و نیم پیش از دولت بیرون آمدند و لبنان را به گروگان گرفتند. همچنین برای نخستین بار به موضوع بهانههای حزبالله برای نگهداری سلاح و قرار دادن لبنان در یک حالت جنگی علیه اسرائیل، بهایی داده نشد و فقط دولت لبنان به عنوان قدرت قانونی که در زمینه جنگ و یا صلح و اعلان وضع جنگی صاحب حرف اول و آخر است، به رسمیت شناخته شد.
به هر روی به دنبال دوحه، عصر یکشنبه 127 تن از نمایندگان پارلمان لبنان (از 128 تن که با مرگ آنتوان غانم و عدم برگذاری انتخابات میان دورهای به 127 تن تقلیل پیدا کرده است) در یک رایگیری آزاد با حضور نمایندگان 60 کشور جهان، و امیر و نخست وزیر قطر، میشل سلیمان را به ریاست جمهوری برگزیدند. و ژنرال 59 ساله که از سال 1998 فرماندهی ارتش لبنان را عهدهدار بود پس از نطقی کوتاه اما بسیار پرمعنا و امیدوار کننده راهی قصر بعبدا شد. در دو سه روز آینده او مشورتهایش را برای انتخاب نخستوزیر دنبال خواهد کرد. گروه اکثریت به جز فواد سینیوره نخست وزیر مستعفی از روز یکشنبه، نظر به سعدالحریری دارد اما سعد هنوز جوان و کمتجربه است و با آنکه قانوناً نخستوزیری حق اوست اما احتمال دارد این بار نیز از سینیوره یار وفادار پدرش بخواهد کابینه جدید وحدت ملی را تشکیل دهد. ادامه بحث لبنان را به هفته دیگر میگذارم. این نکته را بگویم که منوچهر متکی وزیر خارجه رژیم به محض رسیدن به بیروت ظهر یکشنبه راهی مقبره عماد مغنیه تروریست حزباللهی رشد و به نیابت از سوی ارباب فقیهش و البته پرزیدنت دکتر احمدینژاد دسته گلی نثار قبر مغنیه کرد، بعد هم به دیدن نایب رئیس مجلس شیعه عبدالامیر قبلان و سپس سید محمدحسین فضلالله رفت. در پارلمان او را بین ولید معلم وزیر خارجه سوریه و بانوی زیبائی نشانده بودند که متکی برای آنکه اسلامش آسیب نبیند مرتب خود را جمع و جور میکرد مبادا باد پیراهن خانم مربوطه به دستش بخورد و مرتکب معاصی کبیره شود. بعد از مراسم نیز به دیدار سعود الفیصل وزیر خارجه سعودی رفت که بسیار سرسنگین مینمود.
کرسیها تقسیم میشود
گفته بودم که سیدعلی آقا وعده ریاست جمهوری را به ابوی عروس محترمه یعنی جناب آقای دکتر غلام علی خان حداد عادل کاشف نان و پنیرخوردن نایب امام زمان در شب عروسی آقازاده مجتبی با همین دختر غلام علی خان، داده است. با این حساب گمان نمیکنم وسوسه اصلاح طلبان برای به میدان آوردن مجدد خاتمی به جائی برسد. انتخاب علی لاریجانی به ریاست مجلس، مقدمهای است برای هموار کردن راه برای ریاست جمهوری غلام علی خان.
کار سترگ منتظری
قتوای آیتالله منتظری در باب حقوق شهروندی پیروان آئین بهائی، یکی از مهمترین احکامی است که فقهای شیعه از بدو پیدائی این آئین در باب پیروانش صادر کردهاند. شجاعت منتظری را باید ستود و وقعی به توضیحات آقائی که به نام مسئول دفتر او کوشید اعتبار حکم را متزلزل کند، نگذاشت (یادتان باشد دری نجفآبادی نیز رئیس دفتر آقای منتظری بود و او را به اطلاعات فروخت). مرجع در حصار حقاً که سلامت نفس و آزادگی خود را ثابت کرده است.
May 30, 2008 02:51 PM