یکهفته با خبر
... من همی کردم دعا و صبح صادق میدمید
سه شنبه 27 تا جمعه 30 مه
پیشدرآمد: هفته پیش بعد از آنکه صحنه نمایش قدرت با به تخت نشستن آقازاده آقای هاشم آملی در بهارستان، به شکل تازهای آراسته شد، کارگردان بازی، نایب امام زمان و ولی فقیه، بازیگران اصلی نمایش را به خدمت فراخوانده بود. (رفسنجانی دیرگاهی است به این جلسات نمیرود. این بار نیز سرماخوردگی و سفر پیش رو به عربستان سعودی را بهانه کرد و به جلسه نرفت. دوشنبه دوم ژوئن شیخ الرئیس عازم عربستان شد تا بند دل نزد رفیق عزیز فرزند ابن سعود بگشاید و از دردهای چند ساله و ناجوانمردیها و نارفیقی آنکه بر تختش نشانده بود تا قاتق نانش شود و حالا قاتل جانش شده است سخن گوید...) رؤسای سه قوه همراه با قمر وزیر غلام علی خان حداد عادل، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح سرلشگر بسیجی با 9 سال تقدم بر بالاترین فرماندهان ارتش و سپاه، فرمانده کل سپاه ـ و نه سرلشگر صالحی فرمانده ارتش که همچنان غیرخودی است ـ وزرای اطلاعات و کشور و ارشاد و فرمانده اطلاعات سپاه و البته منوچهرخان متکی در کنار اصغر حجازی وزیر اطلاعات دولت مخصوص امام زمان در چهارراه آذربایجان، و جناب محمدی گلپایگانی رئیس دفتر پدر داماد ولی فقیه در جلسه حاضر بودند.
(دو نکته را اینجا باید در پرانتز بازگویم، نخست آنکه حسن آقا فیروز آبادی از آن روزی که در کلاسهای قرآن سیدعلی آقا در مسجد امام حسن حاضر شد، مولوی وار دل به شمس بست. حسن آقا بچه روستای مال آباد در نزدیکی مشهد است. فرزند پدر و مادری از اهالی فیروز آباد میبد یزد. در مدرسه شرق مشهد که حالا مصطفی خمینی نام گرفته است حسن آقا چون اول هیکل بود همکلاسیها را یکی بعد از دیگری به خاک نشاند و در محله، هم باج میگرفت و هم در اندیشه تاج نهادن بر سر سیدعلی آقا شمس خراسانی اصلاً تبریزیاش بود. خیلیها بعد از آنکه رفسنجانی، سیدعلی آقا را با یک داستان دروغین و وصیتنامه جعلی با فریب دادن احمدآقا، بر تخت خلافت نشاند، با شگفتی صعود حسن آقای فیروزآبادی را مشاهده کردند. مرحوم سرلشگر علی صیاد شیرازی یکبار به آقای خامنهای گفته بود از این آدم شایستهتر و نظامی منظرتر پیدا نکردید که بشکه نفت را روی سر ما گذاشتهاید؟ صیاد دو هفته بعد کشته شد. آرزو میکنم زنده باشم و آن روز را ببینم که اصغر حجازی، علی فلاحیان، محمد محمدی ریشهری، درّی نجفآبادی، مصطفی کاظمی ـ موسوی نژاد ـ اکبر خوش کوشک، پورقناد، ناصر سرمدی، محمد شفیعی، حاج مرتضی رضائی، حاج آقا رمضانی، پورفلاح، مهدوی و... در یک دادگاه ملی حکایت قتلها را در داخل و خارج کشور برای هموطنان بازگو کنند. آنگاه حتی برای عاشقان ولایت و ذوب شدگان آشکار خواهد شد که این رژیم در ناجوانمردی و بیخدائی و خباثت تا کجاها رفته است... روز یکشنبه صبح وقتی شنیدم حاج آقا سید محمدرضا شیرازی که حدود پنجاه سال داشت ناگهان بانگی برآورده و بعد تو گوئی که بهرام هرگز نبود، تردیدی برایم وجود نداشت که سید بزرگوار فرزند ارشد مرحوم آقای سید محمد شیرازی به تیر غیب سیدعلی آقا دچار شده است. ساعاتی بعد وقتی جزئیات ماجرا را فهمیدم، دیگر تأمل را جایز ندانستم، کلماتی در سایت نوشتم و به انوشیروان کنگرلو دوست قدیم و ندیم زنگ زدم که این آقا محمدرضا اخوی سید مرتضی است که فلاحیان و اژهای رویش نفت ریخته و شعلهورش کرده بودند تا با فریادهای او و بالا و پائین پریدنش نشئه شوند، گفتم که آقای شیرازی پانزده سال خود را در خانه کوچکش حبس کرد و فرزندانش رنج بسیار کشیدند، و تردیدی ندارم سید محمدرضا که در کویت ساعتها در کنارش نشسته بودم و از صفای ضمیر و مهر منیرش، سرشار بودم، نیز چنانکه بسیاری از معارضان ولایت جهل و جور و فساد به قطرهای راهی دیار باقی شده بود. رفاقت با روسها، علاوه بر آنکه انواع و اقسام جنایتهای پیدا و پنهان را به حضرات آموخته، سر به نیست کردن از راه غذا را نیز برای امنیت خانه نایب امام زمان به ارمغان آورده است. و اگر روسها مأمور پیشین را در لندن به زهر هلاهل کشتند، آقایان نیز در ایران مخالفان را اگر از ارباب عمائم باشند مثل آقازاده آقای شیرازی به قطرهای در چای مجلس گعده راهی لقاءالله میکنند.) باری در جلسه ویژه، در کتابخانه نایب امام زمان حرفهائی رد و بدل شد که میتواند، همانگونه که هفته پیش نوشتم، مجال و مدار و روند تحولات بعدی ایران را به گونهای متفاوت از آنچه تحفه آرادان و اصحابش در رایحه خوش خدمت و قوم و خویشهای آرادانی گمان میبرند، رقم زند.
اینکه آقای خامنهای در اندیشه سپردن کلید کاخ ریاست جمهوری به پدر عروس عزیز خویش و ملکه آینده ایران است قولی است که جملگی بر آنند اما غلامعلی خان که بیست سال به قول هم محلهایهای سابقش در جنوب تهران، به راحت طلبی اشتهار یافته و عاشق کارهای بیدردسر پردرآمد و در عین حال اقتدارمدار است، حالا که ریاست مجلس شورا را که نمایندگانش به جز دو سه تن صمّ بکم بودند و اراده ملوکانهاش سوار بر آنها، از دست داده ترجیح میدهد به جای حاج عزت ضرغامی، ریاست صدا و سیمای نایب امام زمان را عهدهدار شود. آقا البته اصرار دارد که با بودن کسی شایسته نشستن بر کرسی ریاست جمهوری نیست. و چنان شمائی باید بر این کرسی بنشیند تا گندکاریهای پرزیدنت دکتر احمدینجاد را پاک کند. در جلسه محارم نیز بحثهائی در این باب شده است و به نظر میرسد رهبر همچنان بر ریاست قوه مجریه جناب دکتر حداد پای میفشرد و دکتر حداد نظرش به اتاق مدور حاج عزّت در برج صدا و سیما است. تا دو سه ماه دیگر تکلیف روشن میشود که غلامعلی خان جام جمی میشود و یا چهار راه کاخی... در جلسه، همچنین رهبر در باب مذاکرات علویزاده سوری بشار با یعقوبزاده اولمرت، اظهاراتی فرمودهاند و پیش از آنکه جناب وزیر خارجه توضیحاتی بدهند، مشاور ارشد امور خارجه علی اکبرخان ولایتی طبیب حضور، توضیحات وافی دادهاند که بشار از خودمان است و محال است سر از بندگی مقام ولایت بردارد. آقای خامنهای در رابطه با سخنان حسن نصرالله نیز اظهار مرحمت فرموده بودند که این قائد مجاهد حسن آقا هزار بار بیشتر از آقای خاتمی در وجود ولایت ذوب شده است. آیا ندیدید چگونه فریاد زد من افتخار میکنم جزو حزب ولایت فقیه هستم.
(این را بگویم که رهبر حزبالله با این عبارت تفاله آبروئی را که از سر جنگ با اسرائیل به دست آورده و در هفتههای اخیر اصلش را به باد داده بود، در چاه نوکری ولی فقیه خالی کرد. دو سال پیش کاریکاتوری از نصرالله در یک روزنامه بیروتی، شهری را به آشوب کشاند، حالا اما مثل نقل و نبات، لعنت و نفرت نثارش میشود و آب هم از آب تکان نمیخورد). باری در همین جلسه، رهبر گفته بود، به لطف الهی و نظر لطف صاحب العصر والزمان در همه جبههها پیروزی نصیب ما است. دور نیست زمانی که سردار اسلام احمد وحید دستجردی ـ رئیس سازمان صنایع هوا فضا ـ خبر خوشی را که همه شما گوش به زنگ شنیدنش هستید به ما بدهد. بمب اتمی را که به دست آوردیم آنگاه اگر همه دشمنان نیز با هم دست به یکی کنند قادر نخواهند بود تار موئی از سر اسلام ناب انقلابی محمدی بکنند. همه حاضران صلوات فرستاده بودند و آقای محمدی گلپایگانی مثنوی اخیر آقای ده بزرگی ملکالشعرای بعدی دربار ملک پاسبان (ملک الشعرای فعلی احمد عزیزی در بستر مرگ است) را در ستایش نایب امام زمان خوانده بود. (آقای ده بزرگی البته در شیراز منبر رسول را زیر پای سیدعلی آقا گذاشت، و بعد دولاّ شد که آقا بر شانهاش از شیراز به معراج شود، مدعی شد که حافظ به آستانبوسی آمده و سعدی دست به سینه پشت در منتظر است تا پس از بازرسی بدنی به دیدن نایب مربوطه امام زمان سر و دستار نداند که کجا اندازد. و از این دست خوانده بود که:
در آسمان هفتم دل خانه کردهای / از غیر و آشنا همه دیوانه کردهای / شاهنشه ولایت مولا علی توئی / نادعلی توئی و به جان منجلی توئی / تا پاسبان خانه موسی بن جعفری / در رزم با عدّو شریعت مظفری / هم معدن طلائی و هم کان گوهری / با یک اشاره امّت خود را تو رهبری...
ناگهان بانگی برآمد...
2 ـ روزی که به دیدن سید در کویت رفتم هنوز آقای شیرازی در قید حیات بود. آیتالله سید محمد شیرازی را میگویم که پانزده سال در یک خانه صد متری در قم حبس خانگی را بر خود تحمیل کرده بود تا چشمش به روی شیاطین ریز و درشت حکومت نیفتد. در آن خلوت مینوشت و میخواند و هر از گاه که خبر از دستگیری و شکنجه و یا گریز یکی از فرزندانش میآوردند صبورانه سر تکان داد که این نیز بگذرد. اما دردهای سید مرتضی کمر او را شکست. به خصوص آن روز که به او خبر دادند فلاحیان در حضور اژهای ـ که آن زمان مسئول دادگاه ویژه روحانیت بود ـ به روی فرزندش سید مرتضی نفت ریخته و کبریت کشیده، و آن گاه که او شعلهور فریاد میزده و بالا و پائین میپریده تا آن دم که خود را به حوض حیاط بازداشتگاه میرساند و با پریدن توی آب شعلهها با پوستش در آب جاری میشود، این دو جلاد ولی فقیه دیوانهوار میخندیدهاند.
شیرازی در مقایسه با علمای اعلام که تازه در هشتاد سالگی تجدید فراش میکنند، جوان بود و چون آلودگی نداشت سالم مانده بود اما غم فرزندان که همه دور از او در گوشه و کنار جهان بودند و دردهای مردمی که گهگاه به واسطهای حکایت خود با او باز میگفتند، سرانجام او را از پای درآورد. رژیم جنازهاش را دزدید تا مبادا تشییع او، باعث برپائی تظاهرات ضد ولایت فقیه شود. این را میتوانم با وجدان آسوده بگویم که فرزندان مرحوم آیتالله شیرازی همگی روحانیونی حقاً متدین و دور از دغا و ریای اهل ولایت فقیه هستند. مرحوم سید محمدرضا شیرازی را در کویت دیدم. آنجا مسجدی داشت و مردمانی که در صداقت و پاکدامنی او معنای ایمان را یافته بودند. هیچ شکوهای نکرد با آنکه سخت نگران پدر و برادر کوچکترش سید مرتضی بود.
بعد از درگذشت پدر، فرزندان با عم خود آیتالله سید صادق شیرازی بیعت کردند و سید محمدرضا به قم بازگشت، آرام و بیصدا، تا چراغ خانه پدری خاموش نشود. با آنکه کاری به اهل ولایت فقیه نداشت اما آنها او را رها نمیکردند. به دیدن آقای منتظری میرفت، فردا اراذل اطلاعات به سراغش میآمدند. سر درس مطلبی را در باب بدعتهای نامبارک برای شاگردانش میگفت، پیام میرسید که آنچه با برادرش رفته در مقابل آنچه بر سر او خواهند آورد چیزی نیست. شنبه شب پس از دیدار با یکی از شاگردان صادقش به خانه رفته بود و نیمه شب با آهی، خاموش شده بود. پنجاه سال زیست و پای از طریق صواب بیرون نگذاشت. فرزند یکی از مراجع از قم برایم نوشته است چونان پدرش، پیکر او را نیز ربودهاند، وحشت از آشکار شدن علت حقیقی مرگ، امنیت خانه ولی فقیه را به چنین عمل بیشرمانهای واداشت. روانش شاد. آرزو میکنم بیت شیرازی و به ویژه برادرانش سید مرتضی، سید جعفر، سید مهدی و عموهایش آقایان سید صادق و سید مجتبی شیرازی، این مصیبت را نیز چنان دیگر مصائب بزرگ خویش با صبر بسیارشان، متحمل شوند. که آنان بهتر از هرکس میدانند، بساط این فرعونیان نیز هم چون همتایان عراقیشان برچیده خواهد شد.
شنبه 31 مه تا دوشنبه 2 ژوئن
میان ماه من تا ماه گردون...
1 ـ سرانجام معلوم شد آقای ایهود اولمرت رهبر حزب کدیمان و نخست وزیر دولت ائتلافی اسرائیل 9 سال پیش 150 هزار دلار از دوست یهودی آمریکائی خود «موریس تالانسکی» دریافت کرده تا در مبارزات انتخاباتی خود و انتقال از شهرداری بیتالمقدس به پارلمان و کابینه، از این پول استفاده کند. بیآبرو کردن اولمرت آن هم درست در زمانی که او گرم گفتگوهای پنهان با سوریه جهت بستن پیمان صلح با رژیم بشارالاسد از یک سو و حزبالله جهت مبادله دو سرباز اسیر اسرائیلی با تعدادی از زندانیان لبنانی از سوی دیگر بود، مساله سادهای نیست، در واقع تاریخ معاصر اسرائیل گواه صادقی است بر اینکه هر بار دولتمردی، جرأت آن پیدا میکند صلح را به عنوان یک استراتژی جدی، مد نظر قرار دهد دستهای پیدا و پنهانی بیآبرویش کرده است. در این زمینه به یاد داریم که اسحاق رابین دولتمردی که در عرصه جنگ به بالاترین و والاترین جایگاه رسیده بود، با این اتهام که همسرش از یک دوست آمریکائی 2500 دلار هدیه گرفته ناچار به کنارهگیری شد و چند سالی طول کشید تا بار دیگر به صحنه بازگشت. در ایران رژیم تصویری از اسرائیل ارائه میدهد که تماماً سیاهی است. در نگاه رژیم عدهای یهودی مهاجر اروپائی سرزمین فلسطین را اشغال کردهاند و از بامداد تا شام مشغول جنایت، فساد، شکنجه و توطئه هستند. به گمان من برای شناختن اسرائیل بیش از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که اسرائیل با همه عیبها و ایرادها، یک دمکراسی است که در آن رسانهها آزادند، دستگاه قضائی استقلال کامل دارد، و اعضای پارلمان بدون نظارت شورای نگهبان با رأی مردم انتخاب میشوند و در برابر مردم مسئول و جوابگو هستند. مقایسهای مختصر بین جمهوری ولایت فقیه و اسرائیل، آشکار میکند کدامیک راست میگویند و دولتهایشان با شفافیت عمل میکنند.
2500 دلار هدیه از یک دوست به همسر رابین او را که در اوج قدرت و محبوبیت بود از کرسی قدرت به زیر کشید و هدیه 150 هزار دلاری آقای تالانسکی میرود که نقطه پایان بر کتاب زندگی سیاسی ایهود اولمرت بگذارد.
در ایران اما آقای مهدی کروبی بیش از نیم میلیارد دلار از شهرام جزایری (که اخیراً به زندانی سنگین و پرداخت بالاترین مبلغ جریمه در تاریخ دادگستری نوین ایران و البته 29 ساله بازگشت به عصر حجر، محکوم شده است) پول گرفت و وقتی از او سؤال کردند که چرا گرفته است گفت ما آخوندها یک عمر از مردم پول گرفتهایم. او داد، ما هم گرفتیم. سید هادی خامنهای اخوی رهبر نیز که همراه 54 نماینده دیگر مجلس رشوههای کلان از جزایری گرفته بود یادآور شد برای انتشار روزنامهاش ناچار به قبول این هدیه کلان شده است. مافیای هفتسری که امروز در جمهوری ولایت فقیه همه معاملات را در چنگ دارد، رشوهگیری و فساد را دو اصل اساسی حکومت کردن و قدرت داشتن میداند. بنابراین عین خیال رژیم نیست که فاطمه خانم کروبی وقتی بخش پزشکی بنیاد شهید را زیر نظر داشت چه نوع معاملات خرید دارو ـ آن هم در زمان جنگ ـ انجام داده و نصیبش از این معاملات چه بوده است. رئیس جمهوری پیشین اسرائیل آقای موشه قصاب با شکایت منشیاش نسبت به دست درازیهای جنسی او، حقاً که بیآبرو شد و سرانجام نیز با خفت هفتههای پایانی ریاست جمهوری را سر کرد. در مملکت ولایت فقیه اما اگر شیر از پستان ولایت نوشیده باشی، میتوانی دست به هر فسق و فجور و فسادی بزنی، در مقام فرمانده نیروی انتظامی پایتخت، با هفت زن برهنه در حال رکوع و سجود با منقل و ویسکی و کوکائین دستگیر شوی و یک ساعت بعد به دستور رفیق شادخواریهایت سعید مرتضوی آزاد شوی. بله، میتوانی حاج سلمان (سردار سلمان خدادادی فرمانده سپاه منطقه ملکان و نماینده این شهر در مجلس هشتم) باشی، به دو دختر باکره از خانوادهای محروم تجاوز کنی، زنی شوهردار را با شوهر معتاد، با تهدید به اینکه شوهرت را به جرم قاچاق سی سال زندانی میکنم، به تسلیم و تمکین واداری و بعد که این زن شوهردار حامله شد او را نزد یک قابله دهاتی بفرستی که به جانش بیفتد و زن بدبخت تا پای مرگ برود. بعد هم وقتی بر اثر شکایت دستگیرت میکنند به یاری حداد عادل و سعید مرتضوی و سردار جعفری فرمانده سابقت یک شبه آزاد میشوی و برای ادای وظیفه نمایندگی به دارالشورای اسلامی باز میگردی.
تفاوت اسرائیل صهیونیست با جمهوری اسلامی ناب انقلابی محمدی در همین مسائل است.
June 5, 2008 09:07 PM