يكهفته با خبر
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور!
سهشنبه 10 تا جمعه 13 ژوئن
پیشدرآمد: هزار نقش زمانه را ما در این چند ساله اخیر دیدهایم. گو اینکه هیچکدام چنان نبوده که در آئینه آرزوهای ما است، اما میتوانم با قاطعیت بگویم، در یک معنا، آنچه را طی سه دهه اخیر دیدهایم و تجربه کردهایم، و در معنای دقیقتر، تحولات دو دهه حکمرانی سیدعلی آقا حسینی خامنهای، چنان است که از نظر تأثیر و بازتاب آن بر پهنه زندگی اجتماعی و سیاسی کمتر از رنسانسی نیست که جوامع مسیحی مذهب در پی انقلاب کبیر فرانسه شاهد آن بودند. بهمعنای دیگر انقلابی که برای مردم ما هزاران مصیبت و فلاکت و رنج و شکنجه و فقر و آوارگی به همراه داشت، در کنار سیئات، حسناتی هم داشته که به مراتب از پلیدیها و سیاهیهای این رژیم نقش و اثر بیشتری در خانه پدری و آینده ایران خواهد داشت. من به اشاره به این حسنات میپردازم.
1ـ در سال 1357 در آستانه انقلاب، از راست ارتجاعی تا چپ انقلابی، از جبهه ملی میراث دار مصدق، تا آقای مهندس شهرستانی شهردار تهران، از وکلای مجلس رستاخیز تا تئوریسین حزب توده استاد احسان طبری، از چریک سرفراز مبارز اشرف دهقانی تا زندانی نادم برادر مسعود رجوی، یکصدا ستایشگر حضرت آیتالله العظمی امام خمینی نویسنده تحریرالوسیله و کتاب مستطاب انقلاب اسلامی و نامههای کاشفالغطاء و... شده بودند و هر کدام از ظن خود بر این باور بودند که؛ امام حکومت عدل علی را برپا میکند، امام به قم میرود و حکومت را به ما (ملی ـ مذهبیها، ملیها و البته مؤتلفهئیها) تحویل میدهد، امام یک وسیله است، با او پهلوی را به زیر میکشیم و بعد ما (چپیها پدر کیانوری را در مقام رئیس جمهوری و اشرف خانم را در مقام نخست وزیر مینشانیم) و ما (مجاهدین و توابع نیز برادر مسعود را به ریاست جمهوری میرسانیم و دولتی نیز به ریاست برادر موسی تشکیل میدهیم و برای اینکه متهم نشویم که دمکرات نیستیم و اهل ائتلاف نمیباشیم وزارت فوائد عامه را میدهیم به پدر طالقانی و وزارت نساجی را نیز میدهیم به پسر صاحب هوله برق لامع).
رستاخیزیها نیز که بعد از 25 سال زبان باز کرده بودند و خفقان دیرپای خود را با فریاد زدن بر سر آنکه پاکترین و صادقترین همه ما بود یعنی شاپور بختیار تلافی میکردند، امیدوار بودند که آقای خمینی بعد از رفتن به قم ریاست دولت را به یکی از توابین مجلس رستاخیز واگذار میکند و آنها مزد ناجوانمردی و عهدشکنی خود را نسبت به شاه از امام دریافت خواهند کرد. همکار روزنامهنویس من که از سال 32 به بعد مخبر اطلاعات در شهربانی و بعد ساواک شده بود چنان فریاد میزد و مرگ بر شاه و زنده باد امام میگفت که من بیست و هفت ساله میپنداشتم حتماً ایشان از رهبران ملی شدن نفت بوده و لابد بعد از 28 مرداد چندگاهی به زنجیرش کشیدهاند. (تنها بعد از به تخت نشستن سید روح الله و انتشار اسامی 8000 ساواکی و حقوق بگیران دستگاه امنیتی بود که فهمیدیم یکی با 300 تومان در ماه علیه دوستانش در جبهه ملی خبرچینی میکرد و همکار ما نیز در روزنامه از 150 تومان شروع کرده بود و زمان انقلاب به 800 تومان رسیده بود و یا در مقام معاون سردبیر به رستاخیزش رسیده بود. ـ به مشروطه نمیگویم که این واژه را عاشقانه دوست دارم ـ .
سی سال پس از آن روزها، هیچکدام از جمع همصدا (و نمیگویم همدل که چنین نبود) سال 57 حتی یک گروه حامی ولایت فقیه و رژیم حاکم بر خانه پدری نیست.
2 ـ روحانیت در سال 57 کم و بیش (اگر نه از صمیم دل) با انقلاب و آقای خمینی همصدا بود. میدانم که مرحومان شریعتمداری و حاج سید احمد خوانساری و حاج آقا مرتضی حائری یزدی و برادر بزرگوارش دکتر مهدی فرزندان بنیانگذار حوزه و سید رضا و سید ابوالفضل زنجانی و علامه سید رضا صدر در کنار صدها مدرس و واعظ و منبری بیزار از انقلاب و نامهربان نسبت به سید روحالله مصطفوی بودند اما حتی روضهخوان پنجتومانی نیز عمامه کج میگذاشت که فصل سلطنت فقها فرا رسیده است. واقعاً نه سید عبدالرضا حجازی فکر میکرد خمینی اعدامش میکند نه امید نجفآبادی.
نه حاج آقا امیر باور داشت روضه فاطمیهاش را رژیم اسلامی ولایتی بر میچیند و نه سید شیرازی گمان داشت وزیر امنیت رژیم فرزندش را به آتش میکشد. نه مرحوم سید مهدی روحانی در پاریس بر این گمان بود که خمینی راه دیدارش از خانه پدری را خواهد بست و نه سید ذبیحی میپنداشت ذوب شدگان در ولایت سید روحالله مثلهاش میکنند.
کسی تصور نمیکرد سی سال بعد، تنها عمامه به سرهای فاسدی از نوع ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی و شیخ حسین نوری همدانی فاسد و احمد جنتی و محمد یزدی و سید احمدخاتمی دزد و خسرو خوبان افسد الفاسدین سنگ رژیم را به سینه خواهند زد، و منتظری بنیانگذار ولایت فقیه علیه رژیم خودساخته بر میخیزد، وحید خراسانی دستار و شال مرحمتی سیدعلی آقا را پس میفرستد و آقای بهجت شبهای جمعه دعای توسل برای سرنگونی رژیم و رهائی امت شیعه و ملت ایران از شر ولایت فقیه میخواند.
3 ـ سی سال پیش یک سوم مردم ایران ایمان مطلق به دین و مذهب داشتند. یک سوم دیگر ته دلشان به نور ایمان روشن بود و یک سوم دیگر نیز ماه رمضان و شبهای عزای حسینی عرق نمینوشیدند و اگر از ساکنان قلعه نفرینی بودند پذیرای مشتری در این شبها نمیشدند حالا اما به برکت اسلام ناب انقلابی محمدی در همه کشور قلعههای نفرینی ریز و درشت برپاست و اتفاقاً در شبهای قدر و عزا رونق این قلاع بیشتر از شبهای دیگر است. حتی در قم به گفته استاندار پیشین برادر عباس محتاج، 5000 خانه فساد دایر است و چنان اصفهان قبل از توبه شاه طهماسب، هم خانههای عفت زنانه بسیار دارد و هم اَمرَدخانه، بگذریم که زیر سایه مقام معظم رهبری پارک ساعی امروز به کانون دگرباشان جنسی تبدیل شده است. و کار به جائی رسیده که رقاص مربوطه با شجاعت به رادیو فردا از عشق ناکام خود میگوید و افسوس میخورد با آنکه برای طرف هم در دبی آپارتمان خریده و هم گرین کارد برایش گرفته اما او دل به خسرو دیگری میبندد و رهایش میکند.
4 ـ سی سال پیش اگر به کسی میگفتی یک روحانی کارخانه لاستیک دنا را که 600 میلیارد تومان میارزد به ثمن بخس 10 میلیارد آن هم 2 میلیارد نقدی وعدهای و 8 میلیارد سفته خریده و چهار ماه بعد به قیمت 900 میلیارد تومان در بورس تهران فروخته است، بلافاصله جملاتی از این نوع را میشنیدید که ساواک آریامهر میخواهد به ساحت روحانیت متعرض شود و مقام روحانیون را زیر سؤال ببرد. مگر میشود یک روحانی پول ملت را بالا بکشد. حالا اما میگوئیم، تصویرشان را نشان میدهیم و آبرویشان را هم میبریم.
5 ـ سی سال پیش اگر دهان کسی میچائید و مثلاً اشاره میکرد بعضی از آیات، در رابطه با زندگی خصوصی و روابط و علائق پیامبر اسلام نازل شده، گریبانش را نه فقط ارباب عمائم بلکه دستگاه دولت نیز میگرفت که ای کافر حربی این چه مزخرفاتی است که میگوئی، حالا اما فیلسوف نامدار اسلامی، عضو نخستین شورای انقلاب فرهنگی استاد عبدالکریم سروش به صراحت در آسمانی بودن قرآن تشکیک میکند و کتاب آسمانی را حاصل ذهنیات پیامبر اسلام میداند. استاد محمد مجتهد شبستری از انقلاب فکری در عرصه اسلام سخن میگوید و دکتر محسن کدیور ولایت فقیه را بدعتی نامبارک میداند که طوق بندگی بر گردن ملت ما انداخته است. حتی کاشف ولایت و بدعتگذارش، آیتالله حسینعلی منتظری از این بدعت اعلام برائت میکند و دکتر ابراهیم یزدی، یکی از ستونهای فتنه سید روحالله، به صراحت میگوید، دیروزیان انقلاب، امروز میگویند کاش پای ما قلم شده بود و به خیابان نمیرفتیم تا رژیم شاه را براندازیم و... (سید مصطفوی را به جایش بنشانیم).
6 ـ در کمتر از سه دهه، نهاد هزارساله مذهب جعفری و دکان پررونق سیصد ساله ارباب عمائم همه اعتبار و منزلت خود را از دست داد. مرحوم علامه طباطبائی در همان هفتههای نخست انقلاب به مهندس بازرگان که نزد او شکوه کرده بود «این آقای خمینی پدر ما را درآورده و با اصرار بر اعدام دولتمردان و نظامیان رژیم گذشته مردم را نسبت به دین و رأفت اسلامی بدبین کرده است گفته بود این انقلاب یک شهید دارد و آن هم مذهب اهل بیت و اسلام است».
یادتان باشد ملت ما حتی پس از حمله محمود افغان و مشاهده فساد و سستی مرشد کامل شاه سلطان حسین، وقتی که نادر کشور را از چنگ اشرف افغان به در آورد و ایران را یکپارچه ساخت و به نوشته رستمالحکماء صاحب رستمالتواریخ با تمهیداتی آلودگی و عیاشی و فساد و انحراف طهماسب پسر شاه سلطان حسین را پیش روی کدخدایان و بزرگان کشور نهاد، همچنان در پی فریب بزرگ «ذریه زهرا» بودن صفویه، سینه میزد و نادر ناچار شد برای حفظ ظاهر یک چند بچه دو ماهه طهماسب میرزا را با عنوان شاه عباس سوم به تخت بنشاند و خود در مقام للـهباشی و نایبالسلطنه چندی مماشات کند. به عبارت دیگر شفای مردم از میکرب «اندیشههای صفوی» تا دوران قاجاریه میسّر نشد. اما شستن روح و اندیشه از ولایت فقیه و مذهب دست پرورده سید روحالله و اصحابش در کمتر از سه دهه صورت گرفته است. از این پس کمتر بتوان مردمانی حتی از جنس ذوب شدگان در ولایت سیدعلی را پیدا کرد که رژیم را نماد راستین اسلام و مکتب اهل بیت بدانند.
* این اشاره کوتاه را به یاد بیاورم که بامداد پنجشنبه فرزند یکی از مراجع سرشناس که از دیر و دور با حضرتش آشنایم تلفن زد و حامل پیامی بود، اینکه آقا فرمودند وقتی درباره فاسدانی چون مکارم و یزدی و امامی کاشانی و... که نامشان در سخنان عباس پالیزدار آمده سخن میگوئید حتماً اشاره کنید اینها روحانینما هستند چون کل روحانیت امروز هزینه فساد اینها را با آبروی خود میدهد. اینها دیگر آبروئی برای ما نگذاشتهاند.
نسل من به همراه نسل پیش و پس از من در این انقلاب بسیار باختیم. بهترین سالهای عمرمان آتش گرفت و خاکستر شد، اما از اینکه میبینم چشمانداز فردای ایران روشن است و بساط دکانداران دین به سرعت از رونق میافتد، حس میکنم ارزش آنچه فرزندانمان به دست میآورند، بسیار بیشتر از چیزی است که ما از دست دادهایم. تردیدی ندارم فردا دیگر ساحری نخواهد توانست دستاری به سر پیچد و با کشیدن عکس مار و حواله دادن مردم به چاههای جمکران، مردم را فریب دهد و بار دیگر نظامی هم چون رژیم ولایت فقیه یا هر نظام دیگری که صبغه دینی داشته باشد به ملت ما تحمیل کند. امروز ما دچار ارتجاعیترین، فریبکارترین، فاسدترین، شقیترین و آدمخوارترین نظامی هستیم که تاریخ طولانی ما به خود دیده است. چنین نظامی روز به روز وجه حقیقی خود را بیشتر آشکار میکند. میتوان گفت عباس پالیزدار برگ توت آخرین را نیز از جلوی عورت رژیم ولایت فقیه برگرفت. هفته پیش نوشتم که افشاگری عباس پالیزدار تاکیدی بود بر آنچه ما دیرسالی درباب فساد رژیم و آخوندهای حاکم میگفتیم و مینوشتیم اما این سخن به هیچ روی به معنای کاستن از اهمیت کار سترگ و شجاعانه او نیست. اینکه پالیزدار به احمدینژاد نزدیک بوده و به توصیه او دست به افشاگری زده و یا از سر دلسوختگی چنان هزاران دلاور جبههها که میبیند حاصل فداکاریهای آنها و به خاک افتادن هزاران تن از همسنگرانشان، رشد تکان دهنده مافیای پول و قدرت و جنایت بوده است، پرده از تاریکخانه ارکان نظام سیدعلی آقا برداشته از نظر من، ذرهای اهمیت ندارد، مهم این است که پالیزدار با آگاهی از عواقب افشاگریاش تقریباً همه زوایای قدرت را رسوا کرده است. میگویند او سخنی از مافیای مثلاً سردار صادق محصولی مردی که در کمتر از 5 سال به میلیاردها تومان ثروت دست پیدا کرده و صاحب دهها شرکت در داخل و خارج کشور شده، به میان نیاورده است، این نیز به نظر من اهمیتی ندارد، فردا دیگری این کار را خواهد کرد. ضمن اینکه افرادی چون حسین بازجوی شریعتمداری که سخت احمدینژاد و دولتش را روی سر گذاشته و حلوا حلوا میکردند نیز نامشان در میان نام سران افشا نشدۀ مافیا به چشم میخورد.
اما مهمترین نکته در سخنان پالیزدار که به امر مستقیم ولی فقیه به زندان افتاده است، فاش کردن فساد کسانی است که یا چون معزی و ناطق نوری جزء پیوسته دربان ملائک پاسبان هستند یا چنان شیخ عباس واعظ طبسی از احباب دائم و یا چون محمد یزدی و امامی کاشانی و فلاحیان و شرعی و عسکراولادی تازه مسلمان و ابوالقاسم خزعلی و محسن رفیقدوست و حسین شریعتمداری و... از نوکران و سرسپردگان دائم و ذوب شدگان در ولایت حضرت آقا هستند. در این افشاگری، آبروباخته حقیقی شخص ولی فقیه است که با اطلاع از حکایت فرزندان و دفترش آگاه خواهید شد چرا دستور داد «پالیزدار» را به زنجیر کشند و دمار از روزگارش در اوین درآورند.
روز جمعه 24 خرداد (13 ژوئن) چند هزار تن از مردم تهران و مشهد در پاسخ به دعوت شبکه کانال یک در اعتراض به فساد رژیم و تأیید سخنان عباس پالیزدار در برابر پارک ملت تهران و دانشگاه فردوسی مشهد اجتماع کردند. گو اینکه رژیم با لباس شخصیها، انصار حزب الله و ضابطان وزارت اطلاعات به جان آنها افتاد و با وحشیگری تظاهرات مسالمتآمیز را سرکوب کرد اما به گمان من حادثه بسیار مهمی در این روز اتفاق افتاد و آن همصدائی شماری از نیروهای انتظامی با مردم و حتی برخوردشان در چند مورد با لباس شخصیها بود. نیروهای انتظامی نیز چون ارتش و سپاه از بطن جامعه بیرون میآیند، و از فساد گسترده درون حاکمیت غضبناکند.
شنبه 14 تا دوشنبه 16 ژوئن
حکایت آقا مصطفی و فارس نیوز
جمعه پیش در رابطه با دستگاه سید مصطفی فرزند ارشد آقای خامنهای در برنامه تلویزیونیام «پنجرهای رو به خانه پدری» مطالبی را برای نخستینبار بازگو کردم. در میان پسران آقای خامنهای تنها نام مجتبی اینجا و آنجا ذکر شده بود. کسی مصطفی و مسعود و میثم را نمیشناسد. بنابراین درست 24 ساعت بعد از آنکه من گفتم مصطفی به اشاره آقا دست روی بنیاد مستضعفین و آستان قدس گذاشته و دعوایش با پسران واعظ طبسی و پیش از آن برکناری رفیقدوست از ریاست بنیاد بر سر اعمال قدرت و بسط ید بوده است، همچنین از نقش او در کمیته اجرائی فرمان امام و حق حسابهای میلیاردی گرفتن از صاحبان اموال مصادره شده برای رفع مصادره و اعاده اموال یاد کردم و پس از آن سهم وی در کمپانی BMW و ویلاسازی در آفریقای جنوبی با کمک سفیر سابق محمد شریف مهدوی (فرزند مرحوم حاج شیخ عبدالله شاهرودی یکی از فرزانهترین روحانیون و دائی زندهیاد عبدالهادی آقایان سردفتر 47 تهران و منشی هیأت رئیسه مجلس شورای ملی و نماینده شاهرود) و شخصی به نام شریفی سخن گفتم و... درست 24 ساعت بعد فارس نیوز در خبری به نقل از شیرازی نماینده سیدعلی آقا در نیروی دریائی سپاه و او به نقل از جوادی آملی درباب مصطفی و آقاجان کوشید گرد تعلق از ساحت مقدس ولی فقیه و آقازاده پاک کند.
جوادی آملی گفته بود روزی مهمان آقا بودم، غذا آوردند، آقا به سید مصطفی اشاره کرد از سر سفره برخیزد و به اندرون رود، من استدعا کردم ایشان هم باشند، آقا فرمودند شما میهمان بیتالمال هستید و از این غذا میخورید، سید مصطفی سهمی ندارد و باید در اندرون ناهار بخورد!!
خوشحال شدم از اینکه حالا حرفهای ما حضرات را به واکنش وا میدارد. تا دیروز اصلاً کسی نمیدانست سید مصطفائی هم در کار است. تا از او گفتم، ذکر خیرش را فارس نیوز به میان آورد.
June 20, 2008 02:46 PM