یکهفته با خبر
... کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
سه شنبه 1 تا جمعه 4 ژوئیه
قوه قضائیه فاسدترین بازو
پیشدرآمد: سیدعلی آقا نایب امام زمان بارها گفته است من سه بازوی اجرائی دارم قوه قضائیه، قوه مقننه، قوّه اجرائیه. (حتی آن پدر و پسر هم چنین سخنی را بر لب نیاوردند و اگرچه در عمل اراده آنها مطاع و غیرقابل تعارض بود اما در طول 57 سال به دفعات هر یک از سه قوه مورد اشاره از خود استقلال رأی نشان داد و به ویژه قوه قضائیه ای که مرحوم علی اکبرخان داور پایه گذار آن بود استقلال و ثبات رأی خود را آشکار ساخت و به برکت وجود قضات آزاد و معتقد و پاکدامنش در کنار بازپرسان و کارکنان شریف دادگستری، در مواردی شگفتیآور، در برابر قدرت مطلقه ایستادگی کرد.
(هنوز هم از یاد نمیبرم که قاضی آزادهای در اصفهان ـ فشارکی ـ چگونه علیرغم همه وساطتها و توصیهها در دعوای حقوقی بین مرحوم همدانیان و خواهر پادشاه، رأی به نفع همدانیان صادر کرد چون حق به جانب او بود. در دادگستری نوین ایران چهرههای شاخصی چه در دوران رضاشاه و چه در عصر محمدرضا شاه حضور داشتند که نامشان جای ویژهای در کارنامه دادگستری نوین ایران دارد، زنده یادان عبده، یکانی، سادات اخوی، قانع بصیری، دکتر نصیری، فتح الله بنی صدر، فشارکی، فولادوند، دکتر یگانه، دکتر عاملی و... نامی ماندگار خواهند داشت. حتی بعد از انقلاب و اعاده مفاتیح دادگستری به مشتی آخوند خدانشناس [البته استثناهائی چون محقق داماد در مراحلی وجود داشته اند] باز هم همان معدود قضاتی که کارشان ادامه یافت چون آقای میرشمس شهشهانی، تا بودند در مواردی که حکمشان نافذ بود با صدق و عدل حکم صادر کردند).
دو هفته پیش هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای ضمن اشاره به کارآمدی محاضر اسناد رسمی یادآور شد کار بزرگ مرحوم علیاکبر داور در تأسیس دادگستری و استقلال دادن به محضرداران باعث شده است امروز محضرداران بدون کاغذبازی و گرفتاری در چنگ بوروکراسی، هم مالیات و عوارض دولت را میگیرند و میدهند و هم کار مردم را راه میاندازند (نقل به مضمون) اما رئیس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نمیگوید آقای خمینی با انحلال دادگستری نوین و بازگرداندن دستگاه قضا به عصر محاکم شرع، چنان خیانتی به مردم ایران و دادخواهان کرد که هنوز هم با وجود گرفتاری حداقل یک سوم از مردم ایران درچنبره دادگستری آخوندی، ابعاد آن کاملاً روشن نشده است. امروز به اعتراف مسئولان بلند پایۀ قوه قضائیه، نزدیک به 17 میلیون شکایت و ضد شکایت و 10 میلیون پرونده مفتوح و نیمه مفتوح در دادگستری جمهوری ولایت فقیه در جریان است. در گذشته یک دانشکده حقوق در دانشگاه تهران داشتیم که ورود به آن مایه افتخار بود و فارغ التحصیلانش، با حضور در جلسات درس بزرگانی چون استاد مشکوه، سنگلجی، شریعت، دکتر شهیدی، دکتر متین دفتری، دکتر حسن امامی و... در کنار درس حقوق، آزادگی، پاکدامنی و صداقت را میآموختند. وقتی غلامحسین الهام و اسماعیلی و عباسعلی عمید بیسواد زنجانی میشوند استادان دانشکده حقوق دانشگاه تهران، معلوم است که از زیر دستشان جانورانی مثل سعید منتظری و ابراهیم نکونام و قاضی حداد بیرون میآیند. وقتی دانشگاه ملی قبل از انقلاب رشته حقوق جزا را دایر کرد، کوشید بهترین اساتید دانشگاه تهران و شماری از قضات و وکلای بازنشسته را به خدمت گیرد تا حداقل بتواند در سایه دانشکده حقوق دانشگاه تهران حرکت کند. امروز اما توی سر سگ بزنی دانشکده حقوق و مدرسه قضائی و پژوهشکده حقوقی در هر یالقوز آباد جمهوری ولایت فقیه برپا شده است تا رذل ترین نوکران سیدعلی آقا با دو سال آمد و شد به این دکانها بتوانند بر مسند قضا تکیه زنند و جان و مال و ناموس مردم را به بیع و شری گذارند.
سید محمود هاشمی شاهرودی وقتی در عراق بود به علت جایگاه پدربزرگ مادری و پدر همسرش یک آخوند خوشنام و زاهد و عابد شمرده میشد. در آغاز ورود به عرصه سیاست وقتی به توصیه سیدعلی آقا، خمینی او را به زعامت مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق تعیین کرد پس از زمانی کوتاه با مشاهده اوباشی که در مجلس اعلا جمع شده بودند و اطلاع یافتن از عملکرد آقای محمدباقر حکیم که سخنگوی مجلس بود (از جمله تجارت گسترده سیگار وینستون و مارلبورو در ایران و صدور سیمان و تجهیزات الکترونیک به عراق در حال جنگ با ایران) از ریاست استعفا داد و حکیم جای او را گرفت. محمودآقا سپس به قم رفت و درس و بحث خارج دایر کرد و هفتهای یک روز به تهران میآمد. تنها یک شاگرد داشت که او هم کسی جز نایب امام زمان امروز یعنی سیدعلی آقا نبود. در پی درگذشت آیت الله خمینی و به تخت نشستن سیدعلی آقا، شاهرودی هفته ای سه روز معلم سرخانه رهبر شد و رسالهاش را نیز به عربی و فارسی تدوین کرد. مزد او عضویت در جمع فقهای شورای نگهبان، و سپس مجلس خبرگان بود. ده سال پیش نیز او به قول خودش ویرانه قوه قضائیه را از شیخ محمد یزدی فاسد جنایت پیشه تحویل گرفت. در آغاز، انتخاب او در بین بسیاری از مردم ایجاد امید کرد که این یکی فاسد نیست و خداترس است به همین دلیل نیز قوه قضائیه را اصلاح خواهد کرد. وجود افرادی چون مروی و مشهدی در اطراف او این امید را پررنگ تر میکرد اما زمانی که او حفاظت اطلاعات قوه قضائیه را به سرهنگ ژاندارمری سابق و دزد سرگردنه الیاس محمودی سپرد پیدا بود که این دکتر فاوستاوس برای رسیدن به مقام روح خود را به شیطان فروخته است. ریاست دو دورهای او به پایان میرسد و سید که روزگاری نه چندان دور نامزد جانشینی رهبر بعد از به لقاءالله پیوستن سیدعلی آقا بود، چنان آلوده دامان است که حتی ارباب فقیهش حضور او را به ضرر نظام میداند. البته احتمال اینکه با توجه به گنداب قوه قضائیه و بوی آزاردهنده تعفن نظام قضائی سیدعلی آقا فعلاً هاشمی را نگاه دارد هنوز وجود دارد اما یک عده مردهشوی آماده شدهاند که چون لاشخور به جان فرشته تکه پاره شده عدالت بیفتند و تکههای باقیمانده گوشت و چربیاش را ببلعند.
من این منتظرالرئاسهها را یک به یک یاد میکنم با ملکات و حسنات آنها تا بدانید وقتی قرار میشود کسی برود و کسی بیاید، چه نوع جانورانی در صف نامزدها قرار میگیرند.
الف: دری نجفآ بادی دادستان کل فعلی، وزیر اطلاعات سابق، عضو خبرگان، رئیس دفتر آیتالله منتظری پس از عزل ایشان با حکم ریشهری وزیر وقت اطلاعات. دری از دزدان باسابقه، آدمکشان حرفهای و مفسدین رده اول جمهوری ولایت فقیه است. خانه او در مجتمع امنیتی در نزدیکی وزارت اطلاعات از کانونهای توطئه علیه آزاداندیشان و اهل نظر و قلم و روحانیون صادق و خداترس است. دری چهار پرونده در قوه قضائیه دارد، که به دستور سیدعلی آقا بایگانی شده است. مهمترین این پروندهها در رابطه با قتلهای زنجیرهای است که دری در مقام وزیر اطلاعات دستورش را صادر کرد. مصطفی کاظمی ـ موسوینژاد ـ مدیرکل امنیت داخلی وزارت اطلاعات تاکنون در 19 مورد به نقش دری نجفآبادی در قتل زندهیادان داریوش و پروانه فروهر، مجید شریف، محمد مختاری، محمدجعفر پوینده و... اشاره کرده است. حضور چنین جرثومه فساد و جنایت در رأس قوه قضائیه یکی از گزینههای مورد نظر سیدعلی آقا است.
ب: تا پیش از افشاگری سردار عباس پالیزدار، ناطق نوری که زمانی اداره بازوی قانونگذاری سیدعلی آقا را عهدهدار بود از شانسهای مسلم ریاست قوه قضائیه بود، اما فساد روضهخوان نوری و اخوان و آقازادهها و باجناقها (عباس آخوندی، شهیدی ... و ابوالزوجه رسولی محلاتی) چنان زیاد است و بر زبانها جاری است که بخت حضرتش از همه نامزدها کمتر است.
ج: محمد محمدی ریشهری رئیس کمپانی BMW، زمینخوار بزرگ شهر ری، نماینده سیدعلی آقا و رئیس بعثه حج رهبری، داماد شیخ علی مشکینی علیهالرحمه، نامزد بعدی است. اما میگویند زبان دراز او که اغلب در گعدههای خصوصی، کلفت بار رهبر میکند و نیز سابقه جنایاتش در دادگاههای نظامی و وزارت اطلاعات بخت او را کمرنگتر از دیگر نامزدها کرده است.
د: شیخ صادق اردشیر لاریجانی عضو فقهای شورای نگهبان و اخوی علی آقا و محمد جواد و فاضل و باقر، آقازادههای مرحوم آقای هاشمی آملی نامزد بعدی است و در کنار ابراهیم رئیسی معاون هاشمی شاهرودی، علی رازینی و احمد خاتمی به عنوان جوانترها، بخت مساوی برای ریاست قوه قضائیه دارند.
چه هاشمی بماند و چه یکی از اراذل مورد اشاره جای او را بگیرد، در این واقعیت تغییری حاصل نمیشود که تا سایه شوم ولایت فقیه و ملایان فاسد از سر قوه قضائیه کم نشود، مصائب امت گرفتار و مسکین در دستگاه قضائی کشور خاتمه نخواهد یافت و هر روز بر گرفتاریها و رنجها افزوده خواهد شد. این بازوی سید علی آقا را حقاً باید قطع کرد. گو اینکه دو دیگر بازو نیز وضعی بهتر از این یکی ندارد.
از نوژه تا دانشگاه
هجدهم تیرماه که میشود، در این هشت نه سال اخیر، همه ما بر میگردیم به آن روزهای شور و سرور در دانشگاه، به آن شب کوی دانشگاه، آن فریادها و خروشها و بعد جاری شدن حماسه آزادی در دانشگاه در شاهرضا و فرصت و 16 آذر، در کاخ و سپه... تصویر احمد باطبی را به یاد میآوریم با پیراهن خونین که بر دستش بود و به روی جلد اکونومیست تجلی سرفرازی نسلی آزاده را در چشم عالمی جاودانه کرد.
هفته پیش که باطبی را در برنامه تفسیر خبر دوست و همکارم جمشید چالنگی در صدای آمریکا دیدم، این حقیقت بیش از پیش در دل و جانم نشست که با بودن باطبیها، حماسه 18 تیر نیز در تاریخ ما جاودانه شد. آنهمه شکنجه و زجر و زندان و قهر، نسل باطبی را نه تنها به تسلیم وا نداشت بلکه این نسل امروز پخته تر و آگاهتر رهبری مبارزه ملت ما علیه استبداد ولایت فقیه و جمهوری جهل و جور و فساد را به دست گرفته است. به باطبی، به افشاری، به مؤمنی، به عطری، به محمدی، به صحتی، به فراهانیپور، حسن زارع زاده اردشیر، علی اکبر موسوی خوئینی، به سنجری، به میرابراهیمی و... همه آنها که حماسه 18 تیر را آفریدند درود می فرستم، و نیز به آنها که مثل طبرزدی بهترین سالهای جوانیشان در زندان نایب امام زمان آتش گرفت اما استوارتر از پار از خاکستر خویش ققنوسوار بر شدند و رایت پیروزی را همچنان برافراشتهاند.
18 تیر همچنین یادروز قهرمانانی است که در همان نخستین سال انقلاب که هنوز تب خیلیها به عرق ننشسته بود، بر آن شدند فتنه ولایت فقیه را ریشه کن کنند. آن افسران و مبارزان و روشنفکرانی که با زنده یاد دکتر شاپور بختیار میثاق رهائی بستند، از جان شیرین گذشتند و در زمانی که با پیروزی گامی بیشتر فاصله نداشتند قربانی خیانت سران حزب توده و رهبری مجاهدین خلق شدند که دست در دست خمینی گذاشته و خبرکش و خبر بیار او شده بودند. قیام نوژه نیز در تاریخ ما صفحهای زرین با حاشیهای از خون دلاورانه از نوع آیت محققی، مهدیون، جهانگیری، محبّی، رضا حاج مرزبان و... از آن خود کرده است. چقدر دلم میخواست سرهنگ بنیعامری، مهندس قادسی و دیگر یاران جانباختگان 18 تیر زبان میگشودند وجزئیات آن طرح دلاورانه را باز میگفتند تا نسلهای جوان ما بدانند پدرانشان همگی سر به بیعت خمینی نداشتند بلکه بودند کسانی که برای نجات وطن در همان ماههای نخست به تخت نشستن سید روح الله به پا خاستند و جان خود را برخی روشن کردن راه نسلهای بعدی کردند.
شنبه 5 تا دوشنبه 7 ژوئیه
مافیای تحصیل در خارج
بیگمان حکایت آقای رئوفینیا را که به تفصیل برایتان نوشتم و بازگفتم به یاد میآورید، فردی که با ارسال نامههائی برای شماری از مقامات و ائمه جمعه رژیم و البته تعدادی از ایرانیان مقیم خارج و بعضی از آنها که قربانی طمع امام جمعهها و مسئولان بنگاههای به اصطلاح خیریه رژیم شدند، به گیرندگان نامه مژده میداد که به زودی صاحب یک یا دو کامیون ولوو میشوند و پس از مکاتباتی چند، خواستار آن میشد که هزینه ارسال کامیونها را برایش بفرستند، و این کار را چنان با مهارت انجام داد که به گفته خودش در برنامه تلویزیونی من «پنجرهای رو به خانه پدری» در کانال یک، از بیش از 1800 تن، مبالغی بین ده تا صد هزار دلار دریافت کرد. من هنوز در انتظارم که ایشان وعده خود را در باز پس دادن پول افراد بیگناهی که در این تله افتادند از آن جانباز دردمند وطنم پدر هانیه کوچک گرفته تا... عملی سازد. ایشان به جان فرزندان خود سوگند یاد کرد که این کار را هرچه زودتر انجام شد.
هفته پیش چند دانشجوی جوان هموطنم نزد من آمدند با دلهائی پر درد و وضعی نابسامان در شهری غریب. آمدند و هر یک انبانی از رنج بودند با وحشت و نگرانی از فردایشان که این بار مافیای تحصیل در خارج شماری جوان آرزومند درس خواندن در خارج کشور را نشانه رفته و به دام انداخته بود. با شنیدن حکایت آنها یکباره حس کردم همان علیرضای جوان مجله فردوسی هستم که هر هفته عباس پهلوان سردبیر عزیز، او را برای مصاحبه و نوشتن گزارش و تحقیق راهی جائی میکرد. (مجله فردوسی گفتم و گو اینکه به تفصیل در برنامه تلویزیونیام یادآور شدم لازم است در اینجا نیز یادی کنم از آقای مدیر، نعمت الله جهانبانوئی آن آزادمرد پرمهر که برای من چون پدری دلسوز بود و مجله فردوسیاش نخستین آموزشگاهی که در آن بسیار آموختم. سه هفته پیش مدیر نیز خاموش شد و به آنجا رفت که پیش از او علیاکبر صفی پور مدیر امید ایران، اسماعیل پوروالی مدیر روزگار نو، دکتر سمسار، دوامی... و دکتر مصباح زاده عزیزمان رفته بودند. در مطبوعات ولایت فقیه البته از او مطلبی ننوشتند که در عصر مدیریت بازجویان و جلادان بر مطبوعات کشور، نباید انتظار داشت کسی از نعمت الله جهانبانوئی یاد کند.).
باری، شال و کلاه کردم و با دو تن از این جوانان به راه افتادم. ماجرا از این قرار بود که این دو جوان و دوستانشان، سال پیش با مشاهده یک آگهی رنگارنگ پر زرق و برق در مطبوعات وطنی و چندین سایت بزرگ اینترنتی، که به آنها مژده میداد یک کالج بزرگ آموزشی که در چند نقطه جهان از جمله دبی، جبلالطارق، لندن، و آمستردام و البته تهران دفتر و شعبه دارد میتواند برای آنها پذیرش از دانشگاههای معتبر جهان با تضمین پذیرفته شدن آن از سوی وزارت علوم و نظام وظیفه بگیرد، با این موسسه تماس گرفتند. دو نفر که خود را «سید رضا قریشی کهنگی» و «محمد طاهری» معرفی میکردند با این جوانان ملاقات و با ارائه صفحاتی که شامل تصاویر دفاتر و کالجها و مراکز آموزشی آنها در چهارگوشه جهان در آن بود، به آنها قول دادند در مدت کوتاهی پذیرش از دانشگاهی معتبر در انگلستان را در مقابل دریافت پنج هزار پاوند که بخشی از آن هزینه ابتدائی ثبت نام و ورود به دانشگاه خواهد بود، برایشان بگیرند. دهها تن هم چون جوانان سرشکسته ای که به سراغ من آمده بودند، با هر مصیبتی شد پول را به مدیران مؤسسه آموزشی «سویفت کالج لیمیتد» پرداخت کرده بودند. و همانطور که به آنها وعده داده شده بود پس از مدتی ورقه پذیرش به آنها داده شد که در دوره لیسانس BA در رشتههای علوم انسانی در Swift College پذیرفته شدهاند. آقای طاهری نیز خود را مسئول ثبت نام کالج معرفی کرده بود. با این پذیرش برگه معافیت تحصیلی صادر شد و این جوانان چون دیگر فریب خوردگان عازم خارج شدند. با دو جوانی که همراه من بودند، به سراغ کالج مورد اشاره رفتیم. آنها خود قبلاً این راه را رفته بودند. نه تنها کالجی در آدرس ثبت شده در پذیرش وجود نداشت، بلکه هیچکس قریشی و طاهری را در محل نمیشناخت. در تماس با تلفنهای ذکر شده در نامههای رسمی شرکت، گفته شد با دفتر دبی تماس بگیرید. در دفتر دبی آقائی که خود را احمد مختاری میخواند تهدید کرد اگر جوانان فریب خورده کلمه ای علیه کالج نیست در جهان بگویند جناب آقای قریشی که روابط نزدیکی با دفتر آقا دارد نظام وظیفه را خبر میکند تا گذرنامه تحصیلی آنها را باطل کند و به این ترتیب آنها از انگلیس اخراج خواهند شد. یکی از جوانها گفت بسیار خوب، ما حرفی نمی زنیم، حداقل پولمان را بدهید تا در دانشگاهی ثبت نام کنیم. مختاری به او گفت می توانید با مراجعه به دفترمان در جبل الطارق یا آمستردام پولتان را پس بگیرید. هر پنج تن از جمله دو نفری که با هر بدبختی بود سفری یک روزه به آمستردام کردند به همراه من به محل کالج نامرئی آمده بودند. اما در آنجا نیز خبری از شعبه کالج غیبی نبود. آنها سپس به شماره جبلالطارق زنگ زدند اما آنجا نیز نه دفتری وجود داشت و نه کسی تلفن را پاسخ میداد. در تحقیقات بعدی برایم روشن شد که نماینده آقایان در هلند فراری و تحت تعقیب پلیس است چون یک شرکت قلابی به نام «سیدکو» برای شستشوی پول حلال!! درست کرده بودند. با تحقیقاتم از طریق همکاری در ایران و چند تن از قربانیان در انگلیس و هلند تا امروز از به دام افتادن بیش از 80 تن باخبر شدهام. و اینکه سویفت کالج هم دکانی است که سرش به امنیت خانه سیدعلی آقا وصل است. (شرح بیشتر را بعد مینویسم)
July 11, 2008 01:23 PM