یکهفته با خبر
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت...
سه شنبه 18 تا جمعه 21 نوامبر
آن شب که خانه پدری غرق گریه بود
پیشدرآمد: قصد بازگوئی حدیثی را که به دفعات نوشته و گفتهام ندارم، حدیث شکافته شدن قلبهائی که به عشق خانه پدری میتپید و چاقوی تیز (لابد ساخت زنجان چنانکه تحفه آرادان اخیراً مخالفانش را بدان تهدید کرد) ذوب شدگان در ولایت نائب امام زمان، با 24 ضربه به داریوش و 17 ضربه به پروانه از حرکت بازشان داشت. یکشنبه شبی تلخ بود که هرگز از یادم نخواهد رفت. مفتیزاده نخستین نگاه را به خانه همسایه عزیز انداخته بود و خسروخان سیف پیکر خونین رفیق هزارساله را به اشک دیده شسته بود. هنوز هم که به یاد آن شب میافتم میلرزم که مگر میشود چنین راست قامت آمد و راست قامت ماند و راست قامت رفت؟
از آن سالهای دور و دیر که حسنعلی خان با هیأت سرو گونهاش در کتاب تاریخ ادبیات دکتر رضازاده شفق با جوهر سبز نام پدر را نقش زده بود تا آن روز همیشه زنده میدان جلالیه که یک نفس از روبروی سفارت عراق تا ته بلوار فولکس داریوش را هل داده بودیم و خانم ملک کباب را با پیاز و ریحان روی میز گذاشته بود، جایگاه داریوش در جمع همراهان آزاده پدر، جایگاه ویژهای بود چنانکه جایگاه استاد فرزانه و پدر عزیزم دکتر احمد مهدوی دامغانی و حسنعلی خان صارم کلالی ویژهتر بود. دو سه هفته پیش از فاجعه پروانه نازنین زنگ زده بود برای سفارش دختر مرحوم احمد انواری مدیر پرخاش که چند شماره نخستین دوره تبعید پرخاش را با هم و البته با یاری توفیق ممتاز در زیرزمین او در کنزینگتون در آوردیم. دختر مرحوم انواری از روزی که به تهران رفته بود به عنوان دلیل راه و مترجم به روزنامهنگاران خارجی که از ایران دیدار میکردند کمک میکرد. روزی که «نورا فاخوری» همکار لبنانیام در «المجله» به تهران رفت و با کمک یاران فروهر، غروبی با عبائی و ترفندی غریب از پارکینگ هتل لاله به خانه داریوش و پروانه راه یافت و حاصل دیدارش آن گزارش دلنشین بود و عنوان «فروهر، گاندی ایران» داریوش و پروانه حداقل هفتهای یک بار از آن خانهای که آجرهایش را و شاخه شاخه نسترنش را میشناختم یادی از رفیقزاده به غربت نشسته میکردند. (چنانکه پیش از آن به محض رسیدن به پاریس باران رحمت مهرش بر سرم باریده بود). آن یکشنبه خونین هرگز از یادم نخواهد رفت و بعد، پنجشنبهای که در فرانکفورت تصویر سعید اسلامی (امامی) و نوار تکان دهنده حکایت سلاخی دو عاشق را گرفتم و هفته بعد آن گزارش را در کیهان خواندید. هیچکس سعید اسلامی را تا آن روز نمیشناخت. بعد از مقاله من و تصویر سعید که در کیهان چاپ شد، نایب امام زمان و اهالی ولایتش چارهای جز آن نداشتند که قربانعلی ماست بند نجفآبادی را جلو بیندازند و از گروه خودسر سخن به میان آورند. در دومین سفر آقای خاتمی در مقام رئیس جمهوری به نیویورک او در حضور جمعی که در میانشان دکتر احسان نراقی هم بود یادآور شد، اگر گزارش فلانی (من) نبود و تصویر سعید امامی در کیهان و سپس بر پهنه اینترنت عرضه نمیشد نیمی از قصه جنایت خیابان هدایت، در خانه پدری بازگو نمیشد.
نمیخواهم در دهمین سال جنایت شرمآور امنیت خانه مبارکه نایب امام زمان در قتل تنی چند از شریفترین فرزندان ایران زمین حکایات گفته را تکرار کنم اما با توجه به اینکه در روزهای اخیر سخنان بسیاری شنیدم و خواندم که چندان با واقعیتها انطباق نداشت، به اشاره به دو نکته اصلی طرح قتلهای زنجیرهای میپردازم که میتواند در یافتن حقیقت مؤثر آید.
نخست طرح قتلها و کمیته رسانهای و دوم آمران قتلها و صادرکنندگان فتاوی.
سعید امامی در نامهای که متن و تصویر آن را در چهارگانه قتلهای زنجیرهای آوردهام، خطاب به علی فلاحیان گفته بود که با سرکوبی گروههای سیاسی و سر و سینه بریدن چهرههای برجسته اپوزیسیون در خارج، تنها دغدغه نظام امروز یکی فروهر است که جامه «گاندی» بر او پوشاندهاند، و یکی نویسندگان و متفکرانی که هر یک در آینه «واسلاوهاول» وطنی را در وجود خود میبینند. او به ضعفهای برخی از چهرههای سرشناس جامعه روشنفکری و کانون نویسندگان اشاره میکند که با بودن مدارک و اسناد کتبی و تصویری و شفاهی علیهشان، همه گونه میتوان آنها را تحت فشار قرار داد، آنجا که لازم است به سکوت و زمانی که ضرورت دارد به سخن گفتن وادارشان کرد. از نظر سعید امامی مشکل وزارت با کسانی از نوع سیمین بهبهانی، هوشنگ گلشیری، منصور کوشان، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده و... است که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند و کلام و نوشتارشان چون خاری در قلب عاشقان ولایت و ذوب شدگان ـ و البته سربازان گمنام امام زمان ـ فرو میرود... اگر چه تصفیه شماری از اهل قلم و نظر پیش از این نامه صورت گرفته بود و خیل قربانیان از دکتر مظفر بقائی و سعیدی سیرجانی تا غفار حسینی و ابراهیم زالزاده و احمد میرعلائی و دکتر صناعی ادامه داشت اما این نامه که با پاسخ مثبت و عاجل فلاحیان روبرو شد در واقع کلید قتلهای سال 77 را روشن کرد. در واقع طرح قتلها در آخرین سال ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی وارد مرحله اجرا شد. ماجرای ناموفق به دره انداختن شماری از اعضای کانون نویسندگان و روزنامهنگاران سرشناس کشور، و سپس با ناکامی روبرو شدن طرح منفجر ساختن منزل سیمین بانو بهبهانی در روز تشکیل جلسه غیررسمی کانون نویسندگان، ـ هیأت موسسان کانون در منظر جدیدش ـ به علت هوشمندی و درایت سیمین که پیش از آن نیمه مجوزی از وزیر ارشاد وقت دکتر عطاءالله مهاجرانی برای نشست منزلش گرفته بود، وزارت اطلاعات را به بازبینی پروژه واداشت. با پیروزی خاتمی در انتخابات خرداد 76 به نظر میرسید که او بتواند با تکیه بر حمایت میلیونی و پیروزی چشمگیرش وزارت اطلاعات را مهار کند اما رهبر رژیم کلیه نامزدهای او را برای تصدی وزارت اطلاعات وتو کرد. (محمد خوئینیها، علی اکبر محتشمیپور، مجید انصاری، توسلی، موسوی لاری از جمله این نامزدها بودند) و سرانجام قربان علی دری نجفآبادی که در دوران ریاست تحمیلیاش بر دفتر آیتالله منتظری مراتب نوکری و سرسپردگی خود را به ولی امر مسلمانان جهان ثابت کرده بود به خواست رهبر وزارت اطلاعات را در دست گرفت.
گفتههای فهیمه دری که متن آن در مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضبط است نشان میدهد که دری نجفآبادی از همان روزهای نخستین وزارتش در اندیشه دنبال کردن طرحی است که بخشی از آن در دوران وزارت سلفش فلاحیان به اجرا درآمده بود. (این نکته گفتنی است که طرح قتل پیروز دوانی با فتوای محسنی اژهای در دومین نشست عمومی دری نجفآبادی با مسئولان معاونت امنیت مورد بحث قرار میگیرد. در شانزدهم فروردین 1376 در دیداری پنج ساعته بین دری و صادق مهدوی که بعداً در جمع عاملان قتلهای زنجیرهای محاکمه شد، دری حکم قتل را به او میدهد. و صادق در جریان بازجوئیها در دی و بهمن به این مسأله اشاره میکند). خانم فهیمه دری میگوید: «زمانی که برای معین رئیس دفتر علی یونسی نامهای در باب بیگناهی سعید ـ امامی ـ و آگاهی دری نجفآبادی از طرح قتلها و دستور او برای اجرای آن نوشتم، آقای شفیعی ـ قائم مقام وزیر اطلاعات ـ به من گفتند که آقای دری نجفآبادی، یک روز صبح علیالطلوع پرونده داریوش و پروانه فروهر و محمد مختاری و محمد جعفر پوینده را خواست، پروندهها آنطور که تنظیم شده بود آنقدر کثیف و بد بود که ایشان آنها را پرت کرده بود یک طرف و گفته بودند که چهارتا آدم باغیرت پیدا نمیشود که اینها را سرجایشان بنشاند و به حسابشان برسد...» مصطفی کاظمی نیز با گفتههایش در دیدار با کمیته سه نفره بعد از عزل دری نجفآبادی و هم در اعترافاتش حرفهای فهیمه دری را تأیید میکند. پیش از آن نیز از دیدارش با دری نجفآبادی روز بعد از قتل فروهرها، در دیدار با عباد (علی ربیعی) سخن گفته است و اینکه دری از شادی روی پای خود بند نبود و به من گفت معاونتت قطعی شد پاداش هم برای تو و صادق منظور خواهد شد.
با این حساب آمران قتلها فلاحیان، دری نجفآبادی، مصطفی پورمحمدی ـ معاون و سپس قائم مقام وزیر ـ محسنی اژهای، بودهاند. (این نکته نیز گفتنی است که بنا بر روایت مصطفی کاظمی دری بدون اجازه آقای اصغر حجازی آب نمیخورد. و این اصغر حجازی امروز همان نقشی را دارد که راسپوتین در دربار نیکلا داشت).
کمیته رسانهای و صادرکنندگان فتوا
از اوائل سال 1374 با نظر فلاحیان وزیر اطلاعات وقت کمیتهای رسانهای تشکیل شده بود که ریاست آن بر عهده سربازجوی سابق وزارت و نماینده ولی فقیه و سرپرست مؤسسه کیهان یعنی حسین شریعتمداری گذاشته شده بود. دیگر اعضای کمیته حسین صفارهرندی ـ وزیر فعلی ارشاد ـ و سردبیر وقت کیهان، حسن شایانفر یار غار حسین شریعتمداری و سردبیر بعدی کیهان، سعید امامی معاون وقت وزیر اطلاعات و مشاور بعدی وزیر، سردار غفور از صدا و سیما و... بودند.
کار این کمیته نشر مطالبی در جهت تخریب وجهه و اعتبار چهرههای فرهنگی و هنری و ادبی و مطبوعاتی و بعضاً ورزشی بود اما به مرور مسئولیت مهمتری بر عهده کمیته گذاشته شد و آن زمینهسازی برای حذف کسانی بود که وزارت اطلاعات از آنان به عنوان تهدید علیه نظام یاد میکرد.
معمولاً سعید امامی در جلسات، اطلاعاتی اغلب ساختگی در مورد افراد مورد نظر به کمیته میداد و از قلم به دستان عضو کمیته میخواست ترتیب انتشار این اطلاعات را به نحوی که خود تشخیص میدهند با اضافه کردن و تغییر شکل دادن به مطلب اصلی بدهند. من نمونههائی از این نوع مطالب را که هم زمان در کیهان، گاه رسالت و جمهوری اسلامی، صبح مهدی نصیری، یالثارات حاج محتشم ـ در مرحله نزدیکتر ـ و... به چاپ رسیده است در سلسله قتلهای زنجیرهای آوردهام. مثلاً در خبری میآمد: شنیده شده که اخیراً رهبر حزب سه نفره ملت ایران سوگند به قرآن خوردن اعضای جدید را برای پیوستن به حزب لغو کرده و گفته باید به دیوان حافظ و اوستا سوگند خورد... در خبر دیگر گفته میشد رهبر حزب سه چهار نفره ملت ایران اخیراً در جمعی گفته موضوع عصمت ائمه و بخصوص فاطمه زهرا از جعلیات آخوندهاست. تنها حضرت زرتشت از معصومین بوده و او همچنین با انکار وجود حضرت صاحب عصر والزمان گفته اینها همهاش افسانه است...
مورد دیگر در رابطه با محمد مختاری است که کمیته رسانهای خبری جعلی را درباره کتابی که او در رد مهدویت نوشته و قرار است محمد جعفر پوینده نیز آن را به انگلیسی ترجمه کند پخش میکند. معمولاً سعید امامی به اتفاق محسنی اژهای در دورانی که نماینده دادستانی در وزارت بود و بعدها همراه با یکی از آخوندهای وزارت بریدهای از این مطالب جعلی را در پروندهای نزد مراجع خاصی در قم میبرد. مثلاً به دیدن فاضل لنکرانی، نوری همدانی، مصباح یزدی، صافی گلپایگانی و... میرفتند که حضرت آقا برای وزارت سؤالی پیدا شده که چناب وزیر علیرغم مجتهد بودن شرط عدل آن دانسته که از حضرتعالی استفتا شود، به نظر حضرت عالی حکم شرع در باب فردی که عصمت صدیقه طاهره را نفی کند و نیز منکر وجود ختمی مرتبت حضرت حجت عجلالله تعالی فرجه الشریف شود چی است؟ آقا هم بر میداشت و مینوشت البته شرع انور این افراد را در عداد مرتد فطری به حساب میآورد و حکم مرتد از احکام قطعیه است. والله اعلم، الاحقر... این احکام به دست کسانی داده میشد که سرها بریدند و سینهها دریدند. در مورد شخص زنده یادان داریوش و پروانه فروهر، آیتالله خوشوقت پدر همسر سید مصطفی خامنهای فرزند ارشد رهبر، فتوا داده بود. چون اغلب مراجع قم میدانستند فروهر مردی نمازخوان و معتقد است که حتی در دوران زندان نماز و روزهاش ترک نمیشده است. خوشوقت از آخوندهای حقاً بیسواد و بیخبری بود که فکر میکرد فروهر زرتشتی است.
ده سال پس از قتلهای فجیع آذر 77 اینک آمران همگی در مسئولیتهای مهم مشغول خدمت به اسلام و انقلاب و نایب امام زمان هستند. از عاملان قتلها به جز سعید امامی که در زندان خودکشانش کردند و چون هفت جان داشت در بیمارستان کارش را خاتمه دادند، شماری با آمدن محسنی اژهای به وزارت اطلاعات به سر کار و خانه خود بازگشتهاند. اکبر خوشکوشک پاساژ دیگری ساخته است و با بنز آخرین مدلش و دو همسر و ویلای شمال و خانه عیش و... پاداشش را گرفته است. اصفهانی (قبه) و صادق موسوی و مهرداد عالیخانی با اطلاعات سپاه و دفتر ویژه اطلاعات رهبری همکاری میکنند، اما رضا ملک که بخشی از جریان را فاش کرد و به دست ما رساند، در زندان زیر شکنجه و درد آخرین روزهای زندگیش را طی میکند. موسوی نژاد (مصطفی کاظمی) بعد از فرار کوتاهی به خارج گم شده است و... ما همچنان دوره میکنیم دیروز را و امروز را، هنوز را.
شنبه 22 تا دوشنبه 24 نوامبر
هیلاری، کابوس تازه نظام
اگر پیشبینیهائی که بر پایه اطلاعات درز کرده از تیم باراک اوباما رئیس جمهوری جدید ایالات متحده، پیرامون گزینش سناتور هیلاری کلینتون به عنوان وزیر خارجه اوباما درست از آب درآید باید گفت حسین آقا نیز باما یعنی البته آنها، نخواهد بود بلکه کابوس هیلاری از این پس خواب راحت از چشم اهالی ولایت فقیه خواهد برید.
پیش از پرداختن به نقطهنظرهای خانم کلینتون درباره رژیم ولایت فقیه نخست یادآور میشوم که رژیم هم اکنون با تمام قوا در تلاش است مانع از تصویب پیمان امنیتی بین ایالات متحده و دولت عراق شود. این پیمان حقاً برای رژیم نگران کننده و باعث دغدغه خاطر مقام معظم نایب امام زمان و تحفه آرادان و الباقی اهل بیت مبارک است. این پیمان که به اعتقاد چهرههائی چون مام جلال طالبانی رئیس جمهوری عراق، مسعود بارزانی رئیس منطقه خودمختار کردستان، نوری المالکی نخست وزیر، معاونانش و معاونان رئیس جمهوری و 27 عضو کابینه عراق، سندی مهم در تضمین استقلال و حاکمیت عراق، استحکام یافتن پایههای عراقی دمکرات، سکولار و فدرال، اعاده ثروت و اموال عراق برای بازسازی کشور و نیز تعهدی در برپائی ارتشی قدرتمند و نیروهای پلیس و امنیتی قابل و مسئول به شمار میرود البته رژیمهای ولایت فقیه در تهران و ولایت بعث در دمشق را بیش از بقیه همسایگان عراق آشفته و نگران میکند. در مجلس عراق حداقل 200 نماینده با این پیمان موافقند و اگر پخش مستقیم تلویزیونی جلسات پارلمان نبود و رایگیری نیز به صورت مخفیانه انجام میشد بیش از 200 نماینده به پیمان رأی موافق میدادند. اما پخش مستقیم مناقشات مجلس، و دستورات تلفنی و کتبی سردار حسن کاظمی قمی سفیر ولی فقیه در بغداد و بعضاً تهدیدات تلفنی حاج سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس به شماری از نمایندگان که ناگهان التزامات پیشین و مراتب نوکری یادشان میرود میتواند روز چهارشنبه رایگیری را با مشکل روبرو کند. به هر روی رژیم باید دعا کند که این پیمان تصویب شود چون آمریکا بدون پیمان هم در عراق خواهد ماند و فرقش این است که با پیمان نمیتواند از عراق، جمهوری ولایت فقیه را مورد حمله قرار دهد. فرض را اگر بر این بگیریم که پیمان تصویب خواهد شد در آن صورت دولت جدید آمریکا تلاش خواهد کرد که میزان تعهدات نظامی خود را در عراق کاهش دهد و هر زمان حس کرد وضع امنیتی در عراق بهتر شده و نیروهای امنیتی و ارتش عراق به آن ظرفیتی رسیدهاند که مسئولیت حفاظت از مناطق بزرگتری از عراق را عهدهدار شوند، نیروهای بیشتری را از عراق خارج خواهد کرد. اما حضور آقای دنیسراس در کنار خانم کلینتون ـ وزیر خارجه احتمالی اوباما ـ گویای این حقیقت است که حفظ مصالح و امنیت اسرائیل در دولت اوباما از اولویت بیشتری برخوردار خواهد بود. در عین حال هیلاری تلاش خواهد کرد کاری را که همسرش با نشاندن عرفات و باراک بر سر یک میز آغازید و بوش با کنار هم نشاندن محمود عباس و ایهود اولمرت دنبال کرد به سرانجامی مطلوب برساند. این کار البته کسب رضایت سوریه را میطلبد که اسرائیل نیز برای به دست آوردن این رضایت با پس دادن جولان اشغالی آماده میشود. حال فرض کنید خاورمیانه را پس از تشکیل دولت فلسطین و پذیرش طرح صلح پادشاه سعودی و عمل به آن، در چنین خاورمیانهای جای رژیم ولایت فقیه که بقایش در جنگ و ستیز و نابودی است، کجا خواهد بود؟
November 27, 2008 06:47 PM