یکهفته با خبر
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ...
سه شنبه 10 تا جمعه 13 فوریه
سناریوی پاکستانی کردن انتخابات
در جمهوری ولایت فقیه مغزهای عجیب و غریب در حوزۀ سیاست و فرهنگ و رسانهها، بسیارند و در این سالها، تعدادی از این مغزها گردانندۀ اصلی سیاست و حوزههای وابسته آن و نیز رسانهها بودهاند. نیاز به تحقیق و تفحص نیست، عملکرد و خطاب این افراد به گونهای است که هر پژوهندهای را از جستجوی بین خطوط بینیاز میکند. صاحبان مغزهای عجیب و غریب در عرصۀ سیاست، ناگهان کشف میکنند که مثلاً آمریکا از گروه جندالله حمایت میکند. این در حالی است که واشنگتن ضمن تروریست خواندن این گروه، در رابطه با مصاحبه ای با رهبر این گروه توسط یکی از شبکه های رادیو و تلویزیونیاش به شدت به این امر اعتراض میکند. همزمان سفارت ایالات متحده در یکی از کشورهای اروپائی فعالی سیاسی را که شبهۀ ارتباطش با این گروه وجود دارد، در فهرست سیاه خود قرار میدهد و حتی از دادن روادید ورود به آمریکا به وی امتناع میکند.
صاحبان مغزهای توهم زدۀ مبتلا به ویروس توطئه، همزمان عربستان سعودی را نیز به عنوان یاری دهنده مالی و نظامی این گروه معرفی میکنند. و این در حالی است که دو تن از بلوچهائی که فقط هم نام رهبر جندالله هستند در مراسم حج شناسائی و دستگیر میشوند.
در عرصۀ فرهنگی، ذهن بیمار، ناگهان «ناتو»ی فرهنگی کشف میکند و به عرض مقام عظمای ولایت میرساند که در واشنگتن و لندن و پاریس از بام تا شام، اهالی ولایت سیاست و فرهنگ مشغول توطئه علیه رژیم بیمثل و مانند نایب امام زمان هستند. کلاشی در این میان پیدا میشود که روزی خبرچین فلاحیان بود و روز دیگر با اهل قلم در خارج از کشور تماس میگرفت که به دادم برسید، پول برسانید تا من از تارهای عنکبوت ولی فقیه نجات پیدا کنم و به خارج پناهنده شوم، این کلاش که به ظاهر از نژاد فضل است و پیام رسان اصغر حجازی، موفق میشود با حمایت حسین بازجوی شریعتمداری استادش «ناتوی» فرهنگی را کشف و تقدیم ارباب فقیه کند. فریاد زهازه از همه سو بر میخیزد و طرف یکشبه به کفشداری آستان ملک پاسبان نایب امام زمان منصوب میشود.
در عرصۀ فرهنگ و هنر و ادب، آدمی که روزی 8 مثقال شیره میبلعد و حب و شربت شفنتوس از وجودش تفکیک ناپذیر است، یوسف علیوار سوار بر اسب چُرت و خیال چونان سواران شکاک آن قبیلۀ خسته در تاریخ ، به قلب توطئه میزند و در اوج نشئگی میسراید،
استکبار، استکبار مرگ به نیرنگ تو
میچکد میچکد خون من از چنگ تو
حکایت اما در صحنۀ سیاست داخلی جز این است. اذهان عجیب و غریب، در داخل در خدمت امنیت خانۀ مبارکۀ مقام معظم رهبری هستند. به این معنا که هر چه میگویند و مینویسند با رشتهای نامرئی به قلب و گاه حنجرۀ مقام معظم متصل است. حسین باز جو اگر از آمدن محمد خاتمی به رینگ انتخابات کلافه است و این کلافگی را واژگانش آشکار میکند، نه از آن رواست که خود از سید بیزار است و میتواند در صورت امکان سید خندان اردکانی را ببلعد، بلکه این عداوت وکین از آن چهارشنبهای سرچشمه میگیرد که در زیارت هفتگیاش از آستان ملک پاسبان سید علی آقا دریافت که ذهن و دل آقا سخت مشغول حرکات و اطوار سید اردکانی است، شمشیر را از رو بست و یاعلی کشید و ره به سوی شکستن گردن و دریدن سینه خاتمی گرفت.
یادم نمیرود چند ماهی پیش از ذبح اسلامی پروانه و داریوش فروهر و شکسته گردن محمد مختاری و محمد جعفر پوینده و...حسین بازجوی شریعتمداری مطالبی از این دست را در کیهان و نیز در چند نشریه ذوب شده در ولایت جهل و جور و فساد از نوع «صبح» و «دوکوهه» و «یالثارات الحسین» منتشر کرد:
«اخیراً شنیده شده رهبر حزب سه نفره ملت ایران همراه بازنش که در میان دوستان او بدون حجاب اسلامی و به شکل زنندهای ظاهر میشود، در جمعی منکر عصمت و حجاب فاطمه الزهراء شده و بالحن مسخرهای گفته است زن من هزاربار با عصمتتر است...» و یا مطلبی از این دست «یک منبع بسیار آگاه اخیراً فاش کرده است که مختاری نامی از اعضای کانون منحله نویسندگان در سفری به سوئد در جمع شماری از نویسندگان سوئدی گفته است دولت ایران بریک دروغ مسخره استوار است و رژیم از این میترسد که دروغش را همگان کشف کنند. این منبع یادآور شد منظور مختاری این بوده که در جهان، حضور آدمی که هزار و سیصد سال پیش به دنیا آمده و بعد هم غیب شده است، حضوری افسانهای تلقی میشود. از سوی دیگر عضو ناشناخته همان کانون به نام پوینده کتابی را ترجمه و نشر داده که سرتاسر آن اهانت به ائمه معصومین و انکار وجود حضرت حجت است...»
اینها دیگر بخارات مغزهای بیمار و علیل عجیب و غریب نبود بلکه یک یک این واژگان، با حساب و کتاب در روزنامهها میآمد. بعد هم یکروز صبح زود حسین بازجو به همراه برادر صداقت یا شفاعت یا اسلامی و هاشمی و رسولی و سیدی (اسمهای مستعار مورد استفاده سربازان گمنام وزارت اطلاعات) به قم میرفت و به دستبوسی فاضل لنکرانی و ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی و صافی میلیاردر گلپایگانی و...نائل میشد، تا در رابطه با معضل مورد اهتمام و توجه حضرت آقا، استمزاج رأی کند. خیلی طبیعی است ابوالارتجاعی مثل ناصر ابوالمکارم بیدرنگ میگفت کسی که عصمت فاطمه زهرا را انکار کند سزایش مرگ و مثله شدن است.
با صدور فتوا، خیال برادران (منظورم همان سربازان گمنام امام الزمان است) راحت میشد. چنانکه همگی بازبان روزه و وردخوانان به خانه فروهرها میخزیدند و با شکافتن سینه او و همسرش، تکلیف الهی خود را انجام میدادند.
تمام قربانیان قتلهای زنجیرهای منهای دکتر کاظم سامی، دکتر مظفر بقائی و سعیدی سیرجانی به این شیوه و با فتواهائی از این دست به قتل رسیدند (بسمه تعالی، آنانکه عصمت صدیقه کبری فاطمه الزهرا را انکار میکنند، در رده منافقان قرار میگیرند و بعضاً مفسد فی الارض و مهدور الدم هستند. مورد مذکور در استفتای برادران، در صورت صدق مدعی، از مظاهر بارز مفسدین فیالارض به شمار میرود و دفع او واجب شرعی است. العبد الفقیر عزیز خوشوقت.) (فتوای قتل فروهرها با امضای خوشوت همینگونه بود و مزد حضرتش برای این فتوا عضویت در مجلسه خبرگان رهبری.) به این ترتیب حداقل در حوزه سیاست داخلی، صادرات مغزهای عجیب و غریب مبتلا به ویروس توطئه را باید جدی تلقی کرد چون هر نوع سادهانگاری میتواند به قیمت جان طرف تمام شود. چنین است که نوشته اخیر کیهان در مورد نامزدی خاتمی را نباید تنها یک جرقه از جنون نویسندهاش تلقی کرد. بدون تردید، در باب این نوشته پیش از چاپ آن، در اتاق فکر مقام معظم رهبری ساعتها بحث شده و پس از ارزیابی خیر و شر آن، حضرت آقا بالبخند انتشار آن را ضروری تشخیص دادهاند. سید اردکانی، شاد و خرسند از اینکه اعلام نامزدیاش شور و غوغائی در قبرستان ولایت فقیه ایجاد کرده و احتمال مشارکت گسترده ملت را در انتخابات بالا برده است، میداند راه طولانی و پر از سنگ و چاله و کوه و صحراست. اما در ته دل امید دارد ولی فقیه و نوکرانش که میدانند بدون برگذاری یک انتخابات نسبتاً آزاد با معیارهای مورد قبول عالمیان، دوام دولت مستدام غیر ممکن و بقای حضرتش در رأس قدرت محال خواهد بود اینبار دریچه اطمینان را بازخواهند گذاشت. درست در چنین احوالی، در روزنامه حسین بازجو مقالهای منتشر میشود با نشانههای بیغلط اما نتیجهگیری مطلوب، از سوی نویسندگانش. به عبارت دیگر در حالیکه نویسنده ظاهراً از سرنوشت نامزد خاص (یعنی خاتمی) نگران است، ناگهان کشف میکند که سرنوشت بینظیر بوتو ممکن است با سرنوشت سید اردکانی یکی باشد. به عبارت دیگر تندروهای اصلاحطلب که میدانند نامزدشان در انتخابات بختی ندارد ممکن است او را به قتل برسانند و در هیاهوی انتخابات چنان صحنه را به آشوب کشند که نظام هزینهای سنگین بپردازد و افراطیهای ـ اصلاحطلب ـ با وارد کردن نامزد اصلی خود نتیجه انتخابات را به نفع او رقم زنند.
آنچه نویسنده در نوشته روز پنجشنبه 24 بهمن خود عرضه کرده در پشت ظاهر دلسوزانهاش، باطنی شیطنتآمیز دارد. (حسین بازجو بعد از ارزیابی واکنشهای تند اصلاحطلبان ناچار به مالهکشی شد اما اینکار نتوانست باعث فریب کسی شود). نویسنده میخواهد بگوید آقای خاتمی، اگر گمان کردهای که ما میگذاریم در انتخابات برنده شوی، کورخواندهای، دوم خرداد تکرار نخواهد شد، دست بالایش این است که گلولهای در مغزت شلیک میکنیم بعد هم برادر محسنی اژهای اعلام میکند که استکبار برای بدنام کردن رژیم از طریق برادران علائی و حسین درخشان موفق شده بود فردی به نام مثلاً احمدالله کرمی که از بچههای سابق جبهه بود را فریب دهند و او را مأمور کشتن سید شهید فرزند مرجع آزاده مرحوم حاج آقا سیدروحالله خاتمی بکنند....
سناریو کلید خورده است. مهم نیست که خاتمی به گفته خودش فرزند مخلص امام و انقلاب باشد و مؤمنانه به قانون اساسی رژیم و امام خامنهای وفادار و به بند مترقی ولایت مطلقه فقیه پایبند بماند. مهم این است که در فضای امروز حضور او قواعد بازی را به هم زده است. در دوم خرداد که رژیم وحشتزده دست و پای خود را جمع کرده بود و بعد از حکم دادگاه برلن بزرگ و کوچک خود را باخته و کار خود را ساخته میدانستند، سیدعلیآقا همه امکاناتش را بسیج کرده بود تا مانع از پیروزی سیدخندان شود. و وقتی انتخاب شد چند ماهی به او اجازه داد با بزک کردن چهره نظام الهی، خطر را از سر رژیم دور گرداند و راه آشتی را باز کند، آنگاه باردیگر هر 9 روز یکبار بحرانی برسر راهش سبز کرد و اعتبارش را به بازی گرفت تا آنجا که به دست خود او زمین را جهت ظهور تحفهی آرادان فرش کرد. امروز اما ولی امر مسلمانان جهان کوس برابری با قیصر و تزار و خلیفه عثمانی میزند. نوکرانش از خرطوم تا تیمبوکتو از جاوه تا بیروت، دست به سینه اطاعت امرش میکنند. و با رسیدن ماهواره امید به جو زمین حالا عرشیان نیز به یادش تکبیر میزنند و به سازش میرقصند. آن سید علی آقا که با یک خیز دانشجویان در 18 تیر صدای انقلاب را شنید با اینکه خالد مشعل و رمضان عبدالله شلح، حسن نصرالله و مقتدی صدر شیعه و میشل عون نصرانی در برابرش زمین ادب میبوسند و دست مبارکش را میبویند و دلارهایش را با افتخار در جیب مینهند، باز به وحشت افتاده است.
خاتمی آمده است اما از یاد برده است که در دیدار اخیرش از مقام معظم رهبری ایشان با کمال لطف فرموده بودند بنده نامزدی شما را در انتخابات به مصلحت خود شما و البته نظام نمیدانم. باید بازی را برای جوانها گذاشت. (ظاهراً آقای خامنهای از یاد برده بود که حضرتش نیز دیرگاهی است از سرزمین جوانی پرکشیده و درد کمر و دست و پا و پروستات و قولنج اثنی عشر و... جزئی لاینفک از وجود مبارکش شده است.) اینکه موسوی میآید یا نه، کرباسچی با کروبی ائتلاف میکند و یا خود به بخت آزمائی میپردازد، حاج عزت صدا و سیما را به حداد عادل یا ولایتی وامیگذارد و با حمایت حاج محسن رضائی نامزدی خود را اعلام میکند و یا آنکه آقا ولایتش بر صدا و سیما را تمدید میکند و... هیچکدام تأثیر چندانی در روند بازی ندارد. این درست که خاتمی امروز با خاتمی دیروز همانقدر فرق دارد که سی سال پیش شریف امامی امروز با شریف امامی دیروز داشت اما خود سید نیز میداند که دیروز موجی از لبخند و امید و آرزوهای انباشته شده همراه با سرود یار دبستانی منصور تهرانی و قبای فاستونی و عبای حریر نائینی با حاشیه سیمگون، زبان فاخر و میلیونها هوادار صادق و بیریا، راه او را تا خیابان کاخ یا فلسطین چهار راه پاستور هموار کرد. امروز از آن موج خبری نیست، اما او هنوز امیدوار است مردمی که طی سه سال و نیم گذشته تحفه آرادان گلویشان را فشرده و نانشان را از گلویشان ربوده است باردیگر به او رأی خواهند داد آنهم به گونهای که سیدعلی آقا نتواند از پس هزینه دستکاری در آرای مردم برآید. من بر این باورم که این انتخابات را نباید سرسری گرفت. اگر در دوم خرداد سالا 76 حرکت مردم همه را غافلگیر کرد، اینبار نیروی اپوزیسیون نباید دست روی دست بگذارد و تنها در برابر کنشهای رژیم، واکنش نشان دهد. امروز به برکت اینترنت و ماهواره ما قدرت چشمگیری داریم که میتواند در شکلگیری خط سوم در انتخابات نقش مؤثری را ایفا کند. میتوان با یک حرکت هوشمندانه و همآهنگ رژیم را در شرایطی قرار داد که ناچار به امتیاز دادن به نیروهای تحولخواه آزاد اندیش داخل کشور شود. در این زمینه بازهم خواهم نوشت.
جايگزين دمکراتیک
حدود دو ماه پیش بود که بعد از هفتهها بحث و گفتگو با شماری از نویسندگان، فعالان جنبش آزادیخواهی، چهرههای سرشناس اپوزیسیون ملی سکولار، به این نتیجه رسیدیم که در شرایط امروز کشور، تشکیل یک حزب مدرن با ویژگیهای خاص ایران، غیر ممکن است. تجربه احزاب در ایران تنها در دو مورد با توفیق نسبی آنهم در برهههائی از زمان قرین بوده است. حزب توده و حزب ایران دو حزبی هستند که چه در دوران فعالیت علنی و چه در روزگار زندگی زیرزمینی و تبعیدی برای حزب توده و تعلیق فعالیت در کنار زندان برای حزب ایران، همواره به اصولی پایبند بودهاند. شکستن این اصول در سال 57 هر دو حزب را با فاصله زمانی نه چندان طولانی به قتلگاه کشاند. آنچه از توده ماند یا در نگاه حسرتزده پیرمردان از مرگ و زندان رسته در داخل قابل دیدن است و یا در زمزمههای گاه و بیگاه خسته جانهائی چون علی خاوری در خارج که هم ناچار به دادن توضیح به نسل جوان در باب عملکرد رهبری حزب در دوران انقلاب است بیآنکه خود گناهی کرده و در این عملکرد شراکتی داشته باشد و هم میکوشد شمعی سوخته را روشن نگاه دارد. از حزب ایران نیز جز چند نام نه چندان با اعتبار در داخل و چند انسان به پیری نشسته آزاده در خارج چیزی نمانده است.
تجربه اتحادیه جمهوری خواهان که درخشان آغازی و خاموش انجامی داشت، و نیز حرکت مشروطه خواهی که اگر همت داریوش همایون و تنی از یارانش در آمریکا و اروپا نبود، سرنوشت بهتری نداشت بیآنکه فردایش روشن باشد، همه و همه تأکیدی براین حقیقت است که هنوز برای مبارزه در چهارچوب حزب تربیت نشدهایم. در چنین شرایطی با توجه به امکان یافتن گفتگو بین جمهوری ولایت فقیه و آمریکا، ما در پی بحثهامان به این نتیجه رسیدیم که به جای حزبی که قادر به تشکیل آن نیستیم، در چهارچوب توان و قابلیتهایمان میتوانیم یک مجموعه همآهنگ برای آگاهی دادن از اوضاع خانه پدری در سطح جهان باشیم. به معنای دیگر من روزنامه نگار وقتی در واشنگتن با فلان سناتور ملاقات میکنم و از دردهای وطنم میگویم، یک فرد از میلیونها هستم که حتی اگر بالاترین اعتبار را داشته باشم بازهم یکنفر هستم. اما وقتی چند نفر شدیم، جناب سناتور ما را جدی خواهد گرفت. «جايگزين دمکراتیک» اینچنین پی گرفت. روز جمعه در انجمن مطبوعات خارجی، همراه با مهرداد خونساری و روز شنبه در نشستی که دهها تن از هموطنان علاقمندمان در آن حاضر بودند در کنار پرویز دستمالچی، جمال بزرگ زاده، شهران طبری دکتر رضا تقی زاده، دکتر رضا حسینبر، به بررسی راهها تأثیرگذاری بر مراکز تصمیم گیری در غرب و اطلاع رسانی به موقع به داخل کشور، در کنار یاری گرفتن از قابلیتهای عظیمی که در خارج کشور وجود دارد برای یاری رساندن به جنبش آزادیخواهی در خانه پدری پرداختیم. من در هر دو جا گفتم که یک نویسنده و شاعر و روزنامه نگارم و نه فعال سیاسی، به دنبال رسیدن به کرسی و دولت هم نیستم. یک تنه نیز حداقل جای چند نفر کار میکنم و خرده آبرو و سر سوزن هوش و ذوقی دارم اما حس میکنم اگر یارانی باشیم همبسته، توان هرکدام از ما در پیوست با جمع میتواند حقاً کارساز شود. از این دو نشست بسیار راضیم. اینرا نیز بگویم که همانطور که شهران طبری یادآور شد حزب توده در کنار نقش مؤثر خود در عرصه فرهنگ و هنر و سیاسی کردن جامعه ایران، در سه برهه از تاریخ سه نقش متفاوت در برابر ارتجاع بازی کرد؛ در 28 مرداد در خانه ماند و معرکه با شکست دولت ملی دکتر مصدق پایان گرفت، در 15 خرداد عملاً از اصلاحات شاه در مقابل طرح ارتجاعی خمینی حمایت کرد، به همین دلیل خمینی و روحانیت و بازار شکست خورد. در سال 57 اما با تمام توان به یاری خمینی و انقلاب اسلامیاش رفت و تا دو سال همه فنون حکومتداری و سرکوب را با شعار امام ضد امپریالیست است به خمینی و نظامش آموخت و بعد هم از سوی رژیم بلعیده شد. دیگر احزاب ملی و چپ نیز به گمان من ـ و نه طبری ـ سرنوشتی مشابه داشتند.
روز پنجشنبه نیز شماری از ما در کنار چند دیپلمات غربی و کارشناس و محقق در «بنیاد قرن آینده» حضور یافتیم و در رابطه با چشمانداز روابط غربی به ویژه آمریکا با ایران، و شکل مطلوب گفتگو سخن گفتیم. هفته پرباری بود.
لابد حالا آقای خامنهای و اهل ولایتش فکر میکنند، همه اینها زیر سر انگلیسیهاست و دائی جان ناپلئونوار مش قاسمها را برای مقابله با گرگ پیر و اذنابش بسیج خواهند کرد.
February 20, 2009 09:27 PM