سايت گذار...
از سرکشی زمینی تا دلکشی اثیری
گفتوگوی محمد صفریان با علیرضا نوریزاده
اشاره: چهل و دو سال گذشت؛ از مرگ زنی که مثل هیچ کس نبود. فروغ فرخزاد جور دیگر زیست و طور دیگر سرود. شعر فروغ بانگ اعتراض زنانی بود که در درازای تاریخ دینزده، از اصل و هویت و حقشان بازمانده بودند. به مناسبت سالروز درگذشت فروغ فرخزاد گفتوگویی کوتاه با علیرضا نوریزاده در باب شعر فروغ انجام دادهایم.
آقای نوری زاده! شما چه تصویر زندهای از فروغ در ذهن دارید؟
من تنها یک بار بخت دیدار او را داشتم؛ سال ۱۳۴۵روبهروی انجمن ایران و امریکا که آن روزها حوالی دانشگاه بود. یادم میآید که شب شعری بر پا بود و من هم در آنجا بودم. بعد از مراسم به سراغ فروغ رفتم که روی پلهها نشسته بود و با احمد رضا احمدی گپ میزد. من هم به آنها پیوستم و پس از احوالپرسیهای معمول یکی از شعرهایم را به فروغنشان دادم. او هم بعد از خواندن شعر، مرا به ادامهی کار تشویق کرد. آن زمان من تازه کلاس دوازده بودم و چند تا از کارهایم را هم در فردوسی چاپ کرده بودم. متاسفانه این دیدار دیگر تکرار نشد.تصویر بعدی از روز تشییع جنازهی فروغ است و آن فضای سرد گورستان ظهیر الدوله. آنروز چیزی که برای ما جوانها جالب بود، حضور دسته جمعی بزرگان ادب ایران برای خاکسپاری فروغ بود. مثلاً صورت «جلال آل احمد» را خوب به خاطر می آورم. یادم هست که آن روز نزد آل احمد رفتم و با او عکسی به یادگار گرفتم.؛ یا اشکهای «کیومرث منشیزاده» که همیشه به ما جوانها لطف داشت. آن روز من هم درکنار آقای منشیزاده گریستم. این حادثه البته یک بار دیگر هم تکرار شد، روز وداع با جلال آل احمد.
جدا از خاطرهها شما چه برداشتی از فروغ شاعر دارید؟
در آن زمان و در سن هفده هجده سالگی، من فروغ را زن دلیری میدیدم که توانسته ضوابط و روابط و معیارهایی را که ما در زن ایرانی سراغ داشتیم، بشکند. در وجودش رابعه را می دیدم و مهستی را. اما الان فکر می کنم فروغ «عرفان» را هم به خوبی میشناخته است. الان در شعر فروغ رگههای زن اثیری را هم می بینم.آن زن سرکش زمینی در گذر زمان برای من زن دلکش اثیری شد.
فروغ با زمانهاش سازگاری نداشت. دلیل این عدم سازگاری را در چه عامل یا عواملی میبینید؟
فروغ در شعرش بیپروا بود. مثلاً وقتی میگفت: "زندگی شاید برافروختن سیگاری باشد میان فاصلهی رخوتناک دو همآغوشی"، در واقع نشان میداد که از بیان همآغوشیاش و فریاد کشیدن لذتاش بیم و واهمهای ندارد. فروغ به بیترسی رسیده بود.
این بیترسی همان «عاشقی» نیست؟
من فکر می کنم این بیترسی از عشق هم فراتر باشد؛ چون انسان در عشق هم قید و بند دارد، به خصوص عشقی که فروغ تجربه میکرد یا بهتر است بگویم شرایط خاص معشوقاش که او را مجبور به احتیاط میکرد؛ چون برای فروغ با آن خصوصیات روانیاش بسیار دشوار بود که خودش را سانسور کند و یا حتی تابع شرایط شود.
این بیپروایی فروغ چه تاثیری بر زنان ایرانی گذاشت و تا چه حد توانست آنان را از این قید و بندهای اخلاقی رها کند؟
من فکر می کنم قیودی که بر دست و پای زن ایرانی زده شده، آنقدر قوی و محکم است که برای گشودن همهشان به فروغهای بیشتر و بیشتری نیازمندیم.
به نظر شما «نشانههای جاودانگی» تا چه میزان در شعر فروغ پیدا میشوند؟
فروغ شاعری ماندگار است و نسلهای آینده نیز از شعر او لذت خواهند برد. شاعران زن پس از فروغ تا سالها تحت تاثیر او بودند یا حتا از او تقلید میکردند. تازگیها نیز باز توجه به فروغ در جامعه افزایش پیدا کرده است.
March 12, 2009 12:35 AM