سايت اينترنتي صداي آمريكا
گزارش: سید خندان رفت!
از عليرضا نوری زاده
17/03/2009
سهراب سپهری «سیاست» را قطاری می دانست که خالی می رفت، ماکیاول بر این باور بود که سیاست عرصه فرصت طلبی، نامردی و چشم بستن بر همه فضائل است. به تعبیری هدف هر وسیله ای را توجیه می کند. درایران معاصر دولتمردان فضیلت محور، همه گاه کلاهشان پس معرکه بود، و آنها که پایبند هیچ عهد و اخلاقی نبودند، بر صدر می نشستند و قدر می دیدند. طی سه دهه در ایران، کسانی به دولت و بعضا ثروت رسیدند که در آزمایش اخلاق، نمره ای بالا تر از صفر نمی آوردند.
یک ماه پیش در یک عصر سرد، در مجمع روحانیون مبارز، سید محمد خاتمی در پی سه ماه بررسی و بحث و گفتگو و دیدار مأیوس کننده با رهبر، سرانجام با لبخندی که همه چهره اش را پوشانده بود، نامزدی خود را در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد.
آنها که خاتمی را از نزدیک می شناسند، تردیدی نداشتند که سید نگران و دلمشغول اوضاعی است که سه سال ونیم مدیریت ناکار آمد محمود احمدی نژاد در کشور ایجاد کرده است. درواقع آنچه که خاتمی را به قبول نامزدی واداشت اصرار و الحاح دوستانش از نوع آقایان ابطحی و تاج زاده و خانیکی و ... نبود، اشکهای خانواده شهیدان نامداری چون بروجردی و باکری و کریمی، در دیدارشان با خاتمی، او را چنان تحت تأثیر قرار داد که سه روز بعد نامزدیش را اعلام کرد.
با آنکه حمله علیه خاتمی ازهمان روزهائی که زمزمه شرکت او در انتخابات به گوش می رسید، آغاز شد، اما از فردای اعلام نامزدی اش به صورت رسمی، توپخانه رهبر و احمدی نژاد همراه با راستهای حوزه، رهبر جنبش اصلاحات را نشانه گرفت. گلوله ها گاه چنان سنگین بود که کمانه می کرد. مثل آنکه حسین شریعتمداری نماینده رهبر و مدیر کیهان پرتاب کرده بود. و خبر از آن می داد که سرنوشتی مشابه بی نظیر بوتو در انتظار خاتمی است!
با این همه خاتمی در نخستین روزهای اعلام نامزدی اش، پیام هائی دریافت کرد که او را سخت به آینده امیدوار کرد. در خارج ایران، اغلب کشورهای غربی نیز از آمدن او اظهار امیدواری کردند، پیامهائی نیز از چند شخصیت منطقه ای از، جمله رهبران عراق، دریافت کرد که حضور او را درصحنه خوشآمد می گفتند. دراین میان رابطه او با میرحسین موسوی آخرین نخست وزیر رژِیم اسلامی نیز در پرده ای ازابهام قرار داشت. خاتمی درسال ٧٦زمانی به صحنه آمد که موسوی تأکید کرد، عزلت خود و تابلوهایش را ترک نمیکند. بار دیگر در پایان ریاست جمهوری خاتمی یاران اصلاحات به سراغش رفتند، این بار نیز گفته بود تا خامنه ای سلطان است، من جائی در دایره قدرت ندارم. اما به نظر می رسید این بار موسوی نیمه مردد، در راه آمدن یا گوشه نشینی تا میانه آمده است، خاتمی گفته بود یا من می آیم و یا موسوی، حال که خاتمی آمده بود، طبیعی بود که موسوی درسایه او بایستد. اینجا و آنجا گفته می شد موسوی به عنوان معاون اول خاتمی معرفی خواهد شد. شگفتا که مخالفان خاتمی چنان زبان به ستایش میر حسین موسوی گشودند که حتی خود موسوی به شگفتی افتاد.
و این همان موسوی بود که آوردن نامش درحضور رهبر مکروه بود. بسیاری از تحلیل گران، مطمئن شدند رهبر به علت مخالفتش با حضور خاتمی درصحنه، عداوت دیرین از موسوی را که اصلاح طلبی اش در مقابل افکار چپی و اصولگرائی او، بی رنگ است از یاد برده و حاضر است او را در صحنه ببیند، اما با خاتمی سر و کار نداشته باشد. درعین حال حضور خاتمی هرگونه امید را برای تجدید انتخاب احمدی نژاد و یا نامزد دیگر از جمهوری ذوب شدگان در ولایت بی معنا می کرد. این نکته زمانی برای همگان مسلم شد که خاتمی به شیراز رفت. چند ماه پیشتر، رهبر نیز به شیراز و شهرهای فارس سفر کرده بود. سفری که هزینه ای سنگین به همراه داشت. آوردن آنهمه اتوبوس از گوشه و کنار با مردمانی که یک وعده غذا و کمک مالی دستمزد مشارکتشان دراستقبال از رهبر بود، البته هزینه ای کلان را بهمراه داشت. اما خاتمی به شیراز رفت و مردمانی از ده کیلومتری شهر حافظ و تاریخ به استقبالش شتافته بودند بی مزد و منت، این امر بر رهبر ورئیس جمهوری محبوبش احمدی نژاد سخت گران آمد. که دراین جمعیت پیروزی خاتمی را حتمی یافتند. آنچه می توانست دراراده خاتمی برای ماندن درمیدان، تزلزل ایجاد کند، شدت عدوات دشمنان نبود، بلکه تلنگری از یک دوست کافی بود تا خنده از لبان خاتمی پرگیرد. چنین بود که در فاصله بازگشت خاتمی، به تهران، میرحسین موسوی در وسوسه ای که جذابیتش فراتر از عهد و اخلاق بود، بی آنکه خاتمی را خبرکند، نامزدی خود را درانتخابات دوره دهم ریاست جمهوری اعلام کرد. بدون شک این خبر برای خاتمی، ضربه ای سنگین بود. راستی اگر موسوی قصد ورود به میدان مسابقه را داشت حتی حاضر نشد بر نیمکت ذخیره ها بنشیند و در پس شیشه جنت مکانی پنهان شد؟ ومگر نه آنکه خاتمی هزار بار از او خواسته بود پاپیش گذارد وتنها زمانی حاضر به اعلام نامزدی اش شد که میرحسین موسوی "نه" بزرگ خودرا برلب آورده بود؟ حال چه شد که درفاصله ای ۲۴ساعت، ناگهان تغییر رأی داد و چون می دانست پایبندی خاتمی به اخلاق و عهد و پیمانش چنان است که با آمدن او کنار خواهد کشید، به مشوقانش وعده داده بود به محض پخش خبر نامزدی اش، خاتمی کنار خواهد رفت.
روز دوشنبه شانزده مارس، تلخترین روز برای خاتمی بود، در بامداد، او به دوستان و همکاران نزدیکش خبر داد که از صحنه کنار می کشد. اصرارها تأثیری نداشت و سرانجام عصر درمجمع روحانیون، قفل دل گشود، و با چهره ای گرفته واشکی که امانش نداد تا سخن به پایان برد زبانی که رنگ ملامت بر آن نشسته بود قصه "بروتوس" را در پرده ای از شرم و اخلاق باز گفت. آنگاه اعضای مجمع به ماندن او یا رفتنش رأی گرفتند منهای سه تن همگان به ماندن خاتمی رأی دادند، اما دل شکسته سید دیگر بند پذیر نبود. عبای شکلاتی را صاف کرده و همراه برادرش که غمش کم از اندوه او نبود مجمع را ترک گفت.
و به این ترتیب محمد خاتمی دفتر حضورش را در صف نخست سیاست بست.
March 17, 2009 10:26 PM