سايت اينترنتي صداي آمريكا
ایران و افغانستان همدلان هزاره ها
آنچه در بعضی متون تاریخی به فتنه افاغنه معروف شده است و نظر به حمله محمود افغان به پایتخت ایران در پایان دولت صفوی دارد امروز با دگرگون شدن مفهوم تاریخ نگاری به تلاش یکی از حکام سرزمینهای تابعه ایران برای دست انداختن بر حکومت تغییر معنا داده است. به عبارت دیگر محمود آن روز بیگانه ای نبود که مثلا هم چون تموچین مغول به ایران لشکر کشیده باشد بلکه سرداری ایرانی بود که در سرزمینی تابعه ایران متولد شده بود.
جدایی افغانستان از ایران هرگز جدایی دلها و جانها را بین دو ملتی که مشترکاتشان هزار بار بیش از مفترقات آنهاست به وجود نیاورد. از حمله آخرین عموی پادشاه (ناصرالدین شاه) برای تثبیت حاکمیت ایران بر هرات بیش از یک قرن و نیم گذشته است با اینهمه هنوز هم مسافر هرات از دیدن شباهتهای دروازه غربی افغانستان با مشهد دروازه شرقی ایران به شگفتی میافتد. نانوایی های مشهد همان نانی را می پزند که خبازان هراتی به تنور می زنند. سیب سرخ و گیلاس خوش طعم و تیل (طالبی خراسانی) مشهدی طعنه به همریشه های هراتی و بلخی خود می زنند. در مزار که پرچم سبز علوی را استاد خلیلی معاون رییس جمهوری افغانستان در لحظه تحویل سال و فرارسیدن نوروز بالا برد محبوبیت گوگوش را حتی ارباب عمائم تأیید می کنند و حضرت فردوسی البته جایی والاتر از تاریخ در دلهای مردمی دارد که از بدخشان و طالقان تا نیمروز و زابل و قندهار حضور دارند ...
هیچ دو ملتی اینگونه در پیوند جاودانه با هم و در عین حال جدا از هم نبوده اند. برادر متمکن (ایران) تا پیش از آنکه انقلابی با رنگ و طعم مذهبی دین و مذهب را فراتر از تاریخ قرار دهد همه گاه دستی بخشنده و دلی پر از عاطفه و مهر در برابر برادر تنگد ست تر داشت.
علم، وزیر دربار شاه با این درد مرد که قرارداد هیرمند به خشکسالی سیستان و بلوچستان منجر خواهد شد. در یاداشتهای روزانه اش بیش از صد بار از اندوه بزرگش می گوید و اینکه به اعلیحضرت گفته است با قرارداد هیرمند سیستان از بی آبی نابود خواهد شد. (یاد روزهایی می افتم که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بودم ودر روزهای گرم اردیبهشت و خرداد سیستان عصرها در هیرمند که با آبی هزار متر مکعب جاری بود شنا می کردم افسوس و هزار افسوس که دیگر پس از ده پانزده سال که انشاءالله من مرده ام این منظره را نخواهم دید....یادداشتهای علم جلد ششم ذیل یادداشت چهارشنبه ۱۲/۵/۱۳۵۶ تا دوشنبه ۱۷/۵/۱۳۵۶). علم چند ماه بعد درگذشت و ندید که چه بر سر افغانستان آمد و قصه پرغصه هیرمند به کجا کشید.
بدون تردید اگر در ایران انقلابی رخ نداده بود افغانستان دو دهه و نیم گرفتار اشغال و جنگ داخلی نمی شد .شاه در برابر اعتراض علم در باب واگذاری سرنوشت هیرمند به افغانها همه گاه می گفت باید آنها را کمک کنیم تا بدام روسها نیفتند. روزی که دولت داود خان با کودتای خونین تره کی و افسران چپی سرنگون شد روزنامه اطلاعات در یک اقدام شگفتی برانگیز ویژه نامه روزنامه انیس چاپ کابل را با تیتر «کاخ ظلم نادر شاهی سرنگون شد» به عنوان ضمیمه منتشر کرد. این اقدام آشکار می کرد که جامعه روشنفکری ایران از رویداد افغانستان شادمان است. نخستین سفیر انقلاب افغانستان دکتر نجیب الله بود که در تهران دوستان زیادی در جمع روشنفکران ایرانی پیدا کرد. اما یک روز صبح دکتر نجیب در سفارت حاضر نشد و چند روز بعد آشکار شد که او از تهران به اروپا گریخته است. در کابل در یک حرکت خونین تر حفیظ الله امین، تره کی را سرنگون کرد. نجیب از پرچمی ها بود اما امین را قبول نداشت و زمانی به کابل بازگشت که رفیقش ببرک کارمل به قدرت رسید و امین به تره کی و داود پیوست. زمانی نگذشت که نجیب به ریاست خاد (سازمان امنیت) رسید و پس از آن به ریاست جمهوری انتخاب شد. در این مدت جمهوری اسلامی از یکسو روابط سیاسی خود را با کابل حفظ کرد و از سوی دیگر بخشی از مجاهدین همزبان (تاجیکها و ۷ سازمان شیعه که حزب وحدت را تشکیل دادند) را حمایت می کرد.
با خروج ارتش سرخ از افغانستان و روی کار آمدن دولت مجاهدین، جمهوری اسلامی با اشتیاق حکومت چند پاره مجاهدین را به رسمیت شناخت اما، به جای آنکه یار شاطرشان شود بار خاطرشان شد. از یکسو توپهای سنگین به گلبدین حکمتیار می داد تا کابل را بکوبد حال آنکه مثلا نخست وزیر حکومت تازه بود و از سوی دیگر به اختلاف افکنی بین تاجیکها به رهبری برهان الدین ربانی و شیعیان به رهبری مرحوم عبدالعلی مزاری و ازبکها و...مشغول بود. نماینده ویژه افغانستان علاءالدین بروجردی که پسکوچه های نجف را مثل کف دست میشناخت اصلا آگاهی از افغانستان نداشت .
سرانجام با بالا رفتن پرچم طالبان در کابل و پایان خونین و شرم آور زندگی دکتر نجیب الله (طالبان با یک افسر اطلاعاتی از آ-اس آ- ی پاکستان به سراغ نجیب که در دفتر سازمان ملل بست نشسته بود رفته بودند تا سند واگذاری ۹۹ ساله باریکه مرزی با چین را امضا کند و چون چنین نکرد بر خلاف هر رسم و آئینی او و برادرش را به درختی آویختند)
جمهوری اسلامی خود را در برابر دشمنی دید که اسلام ناب را در وجه سنی اش نمایندگی می کرد.این بار ترفندهای کهن به کار نمی آمد. بروجردی در مزار پیامهای مهرآمیز رهبران رژیم را برای کسانی می برد که نیمی از مسئولیت شکست از طالبان را متوجه جمهوری اسلامی می دانستند. سردار بزرگ احمد شاه مسعود بارها به بروجردی گفته بود نوشداروی پس از مرگ سهراب به کار ما نمی آید.
روزی که طالبان به مزار شریف حمله برد فریادهای الغیاث مزاری و یارانش گوش شنوایی در تهران پیدا نکرد و طالبان وحشیانه تر از آنچه با نجیب الله کردند عبدالعلی مزاری را به زنجیری از یک هلی کوپتر آویختند. پس از آن جهاد علیه شیعیان را آغاز کردند. روزی رانندگان ایرانی را به اسارت گرفتند و روز دیگر کارکنان کنسولگری ایران را به شیوه ذبح اسلامی سر بریدند. در تهران بهزاد نبوی اصلاح طلب چپ زده خواهان دوستی با طالبان و تشکیل جبهه ضد آمریکا شد و علاءالدین بروجردی طالبان را دستاموز آمریکا خواند. ۱۱ سپتامبر حساب مردم ایران را که شمع به دست و اشک بر دیده با مردم آمریکا همدردی کردند از حساب حکومتی جدا کرد که با تئوری نفرت برانگیزش مدعی شد جنایت القاعده با همدستی آمریکا رخ داده وگرنه چرا تعداد قربانیان یهودی حادثه کمتر از ۴۰۰ تن بود ؟!!
طالبان را آمریکا با کمک نیروهای جبهه شمال که داغدار سوگ احمد شاه مسعود بودند سرنگون کرد. آقای محمد جواد ظریف نماینده ویژه شد و جای بروجردی را گرفت .در بن آلمان همدلی او با نماینده ویژه آمریکا آقای خلیل زاد افغانی الاصل به تشکیل حکومت ائتلافی منجر شد که زمام امور را بعد از طالبان به دست گرفت. ظاهرا تهران به آرزویش رسیده بود. دشمنی سرسخت سرنگون شده بود و دوستانی قدرشناس به قدرت رسیده بودند...اما در نظام ولایتمدار آنچه اعتبار ندارد عهد و پیمان و دوستی و همدلی است. چنان شد که در عین اظهار دوستی و تعهد به یاری رساندن به افغانستان از کمک به دشمنان حکومت کابل نیز دریغ نداشت. یک چند گلبدین در کنف حمایت سپاه در تهران کنگر خورده و لنگر انداخته بود و چندی بعد تلاشها روی شکاف انداختن در حزب وحدت متمرکز شد. تنها هوشمندی استاد خلیلی مانع از تحقق طرحهای سپاه قدس در کشورش شد.
سفرهای پرزیدنت حامد کرزی به تهران و دیدارهای خاتمی و سپس احمدی نژاد ازکابل گو اینکه بیانیه های دلنشینی به همراه داشت اما در عمل سیاستهای دوگانه و سرشار از نفاق رژیم اسلامی ایران مانع از آن بود تا پیوندهای هزاران ساله دو ملت برادر بار شیرین بیاورد. فراتر از این تاثیر، رفتار موهن دولت ایران با شهروندان پناهنده افغان که اغلب جان و جهانشان ایران بود و در سالهای پس از جنگ ایران و عراق در سازندگی کشور نقش چشمگیر داشتند اما هنوز اجازه ندارند فرزندان خود را در ایران به مدرسه بفرستند در فاصله انداختن بین دو ملت همدل طی سالهای اخیر کاملا مشهود است .
حضور ایران در کنفرانس ویژه افغانستان در لاهه بدون آنکه اراده ای نزد هیات حاکمه برای برقراری روابطی دور از شائبه و تزویر وجود داشته باشد حضوری بی نتیجه خواهد بود. ایران پیش از این نیز در اکثر نشستهای بین المللی مرتبط با افغانستان شرکت داشته است بی آنکه از این حضور خیری نصیب افغانها شود. این بار بعضی از کارشناسان بر این باورند که چون دعوت کننده آمریکا است شاید رژیم ایران فاصله قول و عملش را کمتر کند.
March 30, 2009 12:26 AM