April 10, 2009

... شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی؟

KAYHAN-1.jpg

سه‌شنبه 31 مارس تا جمعه 3 آوریل
سال تلخ سنگین، سال امید
پیشدرآمد: سال تلخی را پشت سر گذاشتیم، سالی سنگین از جدائی‌های ابدی، وحشی‌تر شدن جمهوری ولایت فقیه، سخت‌تر شدن زندگی در خانه پدری و پرخطرتر شدن غربت‌نشینی برای آنها که اهل معامله نیستندو رژیم جهل و جور و فساد را در همه ابعاد و اطوارش نفی می‌کنند. جز آنها که در میهن و یا در حسرتش سال گذشته خاموش شدند، در میان زندگان نیز شماری یا از سر خستگی و دلتنگی بسیار و به دروازه پیری رسیدن، یا به دنبال کسب رزقی رنگین‌تر، در برابر سیاه‌ترین استبداد تاریخ ایران سر تعظیم فرو آوردند، یا در پنهان مراتب سرسپردگی خود را به اطلاع مقام معظم رهبری رساندند...

با اینهمه من به سال نو با خوش‌بینی می‌نگرم. آنها که بر این باور بودند پرزیدنت باراک حسین اوباما، قصد فرش قرمز انداختن برای تحفه آرادان دارد و یا مثل پوتین لابد در دیدار احتمالی با مقام معظم رهبری، وزیر دربار آقا در چشمانش نور «محمد»ی خواهد دید. (پوتین با توجه به کشتار صد هزار مسلمان چچنی نمی‌توانست صاحب چشمانی با بارقه محمدی باشد بنابراین نور عیسائی را جناب محمدی گلپایگانی در چشمان شهلایش کشف کرد.)، حالا لابد با تأمل بیشتری به گفتار و عملکرد رئیس جمهوری جدید آمریکا گوش می‌دهند و می‌نگرند. همین پیام نوروزی اوباما که نیش بعضی را تا بناگوش باز کرد و دلالان محبت حرفه‌ای را به تکاپو انداخت، آشکار ساخت که ذکر نام مبارک جمهوری اسلامی دلیلی بر یکشبه عاشق شدن اوباما نسبت به اهل ولایت فقیه نیست. در واقع یگانه تفاوتی که در رابطه ایران بین سلف و خلف صالحش وجود دارد همانا ذکر نام با مسمای رژیم است وگرنه نه پیش شرط متوقف ساختن غنی‌سازی حذف شده نه موضوع دخالت در منطقه، تازه آن قبلی که اهل حقوق بشر نبود، بیش از این یکی از مبارزات مردم ایران تجلیل می‌کرد و یادش نمی‌رفت هر از گاهی قربانیان مبارزه با استبداد ولایتی را تجلیل کند و از مبارزان راه آزادی نام و سخنی بر زبان آورد. باری، اشاره کردم که به سال نو باامیدواری می‌نگرم. و این امید من از چند زمینه مایه می‌گیرد.
نخست آنکه رژیم در برابر هویج آمریکا، همچنان چماق به دست یادآور می‌شود حقه «جهل» بدان نام و نشان است که بود و مقام عظمای ولایت حاضر نیستند از جایگاه پربرکت «رهبر ضد آمریکائی و ضدامپریالیستی و ضد صهیونیستی» یک پله پائین‌تر بیایند. تازه مگر می‌شود امت همیشه در صحنه را از برکات «مرگ بر آمریکا و اسرائیل» و آتش زدن پرچم این دو کشور محروم ساخت. طبیعی است چنین روشی، در جایگزینی دوباره چماق در دست غرب به جای هویج، خاصه اگر در انتخابات ریاست جمهوری در ایران تغییری در ترکیب قوه مجریه داده نشود، نقش مؤثری خواهد داشت. چماق این بار به جای آنکه در قالب تحریمها بیش از نظام، مردم را در محدودیت و فشار بیشتری قرار دهد، نظام را هدف قرار خواهد داد. من نمونه طرحهائی را دیده‌ام که فعلاً در کشوی میزها قرار دارد. طرحهائی از نوع در فهرست سیاه قرار دادن بخش بیشتری از مسئولین رژیم و جلوگیری از سفر آنها به خارج و بلوکه کردن حسابهای آنها و...
زمینه دوم البته انتخابات ریاست جمهوری است. تا این لحظه نکاتی برای همه ما روشن شده است که بر پایه اهمیت از این قرار است:
الف: خط تحمل رهبر به مراتب پائین‌تر از خط تحمل او در انتخابات گذشته است. به این معنا که او نه حاضر شد خاتمی را تحمل کند و نه به سرباز وفادارش محمد باقر قالیباف ـ تا این لحظه ـ اجازه بخت آزمائی در انتخابات بدهد.
ب: پروژه ابقای احمدی‌نژاد برای 4 سال دیگر با مشکلات اساسی در درون هیأت حاکمه روبرو است و گو اینکه احمدی‌نژاد بهترین و مقبول‌ترین کارگزار مقام ولایت عظما است اما آقای خامنه‌ای نشان داده که حاضر نیست حتی برای برادران و فرزندانش هزینه‌ای گران بپردازد. حمایت از احمدی‌نژاد که امروز نه آبروئی در وطن دارد و نه اعتباری در برونمرز (باور کنید در سوریه و ونزوئلا و کره شمالی و بورکینافاسو هم ترجیح می‌دهند فرد دیگری به جای او زمامدار باشد)، برای او خیلی سنگین تمام خواهد شد به همین دلیل نیز ناچار است گزینه‌های دیگری را به میدان بفرستد. علی‌اکبر ولایتی یار غار وخادم سرسپرده‌اش در کنار طهماسب مظاهری که این روزها سخت مورد عنایت قرار گرفته است همچنان نامزدهای مورد توجه او هستند. (ولایتی به همراه محسن رضائی و محمدباقر قالیباف دیرگاهی است در مشورت با هم طرح دولت ائتلافی را دنبال می‌کنند. رضائی دنبال آن بود که خودش نامزد ریاست جمهوری شود و ولایتی در مقام معاون اول و قالیباف در منصب معاون اجرائی با او همراه شوند. با آنکه انصراف ـ هنوز موقت ـ قالیباف و بیرون رفتن خاتمی از صحنه، راه ورود ذخیره‌های صف دوم را به صحنه هموارتر کرده است اما به نظر می‌رسد سردار سرلشگر حاج آقا دکتر محسن رضائی، خودش هم می‌داند خیلی همت کند می‌تواند یار تودلی کسی مثل قالیباف یا ولایتی باشد. مافیای قدرت محال است او را که همه سرمایه‌اش سالهای جنگ است (و تازه عملکردش در سالهای پس از فرماندهی به گونه‌ای بوده که بچه‌های سپاه نیز از او دلخوشی ندارند) به ریاست جمهوری برسد. این درست که رضائی یک بچه روستائی فقیر بوده و هیچ نوع پیوندی با روحانیت و اشرافیت نونوار شده اسلامی و بازار ندارد، اما تفاوتش با احمدی‌نژاد در عدم سرسپردگی مطلقش به رهبر، و در درجه بعدی استقلال رأی گاه به گاهش می‌باشد. احمدی‌نژاد نوکر مطیع و منقاد است که پیش از سر بالا کردن، مدتها نوحه خوان مخصوص مقام عظمای رهبری بوده است. رضائی به اتاق فکر آقا هیچگاه راه نداشته است. حامیان احمدی‌نژاد از مصباح یزدی گرفته تا مهدی چمران، ارکان مافیای قدرتمندی هستند که در سالهای اخیر عملاً بر همه شئونات زندگی و مراکز اقتصادی چنگ انداخته‌اند. حوزه هم که در اختیار آنهاست. دفتر مقام معظم را از طریق اصغر حجازی، و آیت‌الله خوشوقت و میثم در کنترل دارند و «آقا» را به آنسو که می‌خواهند می‌کشند. حلقه‌ای که رضائی به آن متصل است با انتخاب علی لاریجانی به ریاست مجلس، ستون اصلی خود را از دست داد، آنها که مانده‌اند در مجموع وزنی کمتر از مهدی چمران دارند که در رده ارکان مافیای قدرت اگر از پدرخوانده‌ها نباشد نیمه پدرخوانده هست. رضائی همراه با دکتر علی اکبر ولایتی، محمدباقر قالیباف، وردی‌نژاد (رئیس سابق خبرگزاری و سفیر سابق در چین) یحیی رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه و مشاور نظامی رهبر، گروهکی را برپا کرده که می‌توانست اگر حمایت کامل هاشمی رفسنجانی را به همراه داشت در صحنه سیاسی، یکی از بازیگران اصلی باشد. اما رضائی در سالهای اخیر به دفعات رویاروی رفسنجانی قرار گرفته است و سایت بازتاب و پس از آن تابناک او، هیچگاه، سر صفا و ارادت به شیخ علی اکبر نداشته است.
اگر قرار باشد از این گروه کسی بخت حضور در معرکه ریاست جمهوری را داشته باشد این کس رضائی نخواهد بود. به گمانم ولایتی هنوز هم امیدوار است پس از 20 سال یکسره در خدمت رهبر بودن حالا که با تجدید فراش، همسرش به فیض مجالست و ندیمگی بانوی اول حریم ولایت رسیده است، ریاست جمهوری باید به او عرضه شود که هم آداب دان است و هم انگلیسی را به اندازه‌ای که گلیمش را در صورت لزوم در برابر پرزیدنت اوباما بیرون کشد می‌داند. به گمان من ولایتی را رهبر دیرگاهی است به عنوان ذخیره عنداللزوم در آب نمک خوابانده است. حالا باید دید این ضلع خمسه (رضائی، صفوی، وردی‌نژاد، ولایتی و قالیباف) خواهد توانست به جای طهماسب مظاهری از راه رسیده در بیت البته (وگرنه طهماسب خان از چاکران قدیمی آستان نظام است) گزینه نهائی مقام عظمای ولایت باشد؟
ج: در جبهه اصلاح طلبان، سرگیجه ناشی از انصراف خاتمی هنوز هم ادامه دارد. حضور دبیرکل کارگزاران غلامحسین کرباسچی در کنار مهدی کروبی، بدون مطالعه و سنجش وضع چهره‌های پذیرفتنی (از سوی رهبر و شورای نگهبان) صورت نگرفته است. گو اینکه رفسنجانی هیچ نوع صفائی با کروبی ندارد و در واقع عامل عزلت کروبی و چپ‌های اسلامی از فردای مرگ آقای خمینی تا دوم خرداد در درجه اوّل همین آقای هاشمی رفسنجانی بوده است، اما در عین حال او هیچ تلاشی برای جلوگیری از پیوستن کرباسچی به کمپ کروبی به عمل نیاورده است. تا خاتمی بود رفسنجانی غصه‌ای نداشت، سید انتخابات را می‌برد آن هم با فاصله‌ای که هیچ نوع تقلبی نمی‌توانست آن را پر کند. حالا اما با موسوی سر و کار دارد که نه اهل تمکین است و نه اصولاً از سرمایه محبوبیت و اعتبار کافی نزد مردم برخوردار است. پس چه باک که او در مقام پدرخوانده سایه بر سر هر دو نامزد جبهه اصلاحات داشته باشد که ارکانش هنوز هم در شرفیابی‌ها از اظهار ندامت برای رفتارشان در برابر شیخ علی اکبر در دوران خاتمی خودداری نمی‌کنند.
و زمینه سوّمی که مرا نسبت به سال نو و حصول تحولاتی اساسی در آن امیدوار می‌کند، صعود رهبر به قله کبریا و غروری است که پیش از او هیچکدام از مبتلایان به آن عاقبت به خیر نشده‌اند. اگر تاریخ نوردی را دوست دارید می‌توانید تا زمانه نمرود در بابل و خئوپس و رامسیس در مصر عقب بروید. اگر حوصله تاریخ نوردی را ندارید در همین شش دهه اخیر تأمل کنید که هم روسی‌اش را داشته‌ایم و هم آلمانی‌اش را، چینی‌اش را دیده‌ایم و مصری و عراقی‌اش را، و البته نوع وطنی‌اش را هم داشته‌ایم. آیت‌الله خمینی با همه اعتبار و نامی که کسب کرد، بالاتر از امامت آنهم به معنی عامش نرفت و یکبار که فخرالدین حجازی در جستجوی زیتونه‌های مبارکش، نه کرسی فلکی را زیر پایش گذاشت و بر اعلان ظهورش اصرار ورزید، با کلامی که تعبیر ساده‌اش «خر خودتی» و تعبیر ادیبانه‌اش «برو این دام بر مرغ دگر نه...» بود جلوی مداحی و تملق و دستمال ابریشمی‌های از جیب درآمده را گرفت. علی بن جواد حسینی ملقب به خامنه‌ای اما از همان فردای به تخت نشستن، روی از دوستان حقیقت‌گو و یاران شفیق و صادق برگرداند و جانورانی از نوع جنتی و ریشهری و فلاحیان و اصغرآقای حجازی و حسین بازجوی شریعتمداری و مصباح یزدی را در آستان ملک پاسبان به خدمت گرفت. حتی دیگر یوسفعلی میرشکاک که گربه خانگی و دلباخته‌ای سرشار از دیوانگی بود در محضر مبارکش جا نداشت و نهایت لطفی که به رفیق گرمارودی موسوی نسبش کرد، یک مقام چهارساله وابستگی فرهنگی در تاجیکستان بود. یعنی نوعی تبعید محترمانه با حقوق و مزایا جهت خلاصی از نیش‌های گاه به گاه او در قالب قطعه‌ای و یا قصیده‌ای. حالا نوبت سبزواری بود و احمد عزیزی که حضرتش را نایب برحق و خاص حجت بن حسن خوانند و بر او همان کنند که پیش از این خاصه مداحان و زبده دلقکان بر اهل قدرت کرده بودند. آقای خامنه‌ای را دوره نخست ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی درنظرآورید آنگاه دور شدن او را از خود تا جدائی مطلق از سید علی آقا در فردای 13 رجب بعد از سخنان آیت‌الله منتظری. آن روز آقای خامنه‌ای دیگر یک مرشد و رهبر عادی نبود. واژگانش از عطر معرفت و مهر و قدردانی خالی شده بود. تهدید می‌کرد. استادش را که روزگاری در محضرش اذن جلوس می‌طلبید با زشت‌ترین واژگان تحقیر کرد و به عاقبتی سخت و تلخ وعده‌اش داد. یکبار دیگر در فردای 18 تیر، ذره‌های باقیمانده از شخصیت سیدعلی آقای دیروز ظهور کرد، با اندوه و دلمردگی سخن می‌گفت، مردان آماده سربریدنش را آواز می‌داد که مبادا قصد سوئی نسبت به فرزندان دانشجویش داشته باشند. چه سود امّا که با رسیدن نامه سرداران سپاه اسلام، بار دیگر مقام عظما بر تخت جبّاری نشست. بگذارید همینجا بگویم من گناه بوزینگانی را که روز و شب در نبوغ آقا و رهبریهای داهیانه‌اش سخن می‌گویند، در این ماجرا قابل بخشش نمی‌دانم. گاه رجا نیوزوار تاب عمامه‌اش را به عمامه پیامبر وصل می‌کنند و زمانی احمدی‌نژاد گونه از عظمت او و جایگاه والایش نزد آزادگان جهان (از نوع حسن نصرالله و خالد مشعل و مقتدی صدر و چاوز و مورالس و کیم جونگ ایل) سخن به میان می‌آورند. وزیر بیت مبارک، حکایت خلوتش را در جمکران با قائم آل محمد، در جمع خواص باز می‌گوید و وزیر اطلاعاتش محسنی اژه‌ای از اشتیاق فدائیانش در جابلسا و جابلقا برای جان باختن در راه آرمانها و اهدافش روزی یک گزارش ویژه تقدیم می‌کند... آری، من لحظه فروشدن از پله‌کان عرش را یا به اجبار و یا اگر مقام عظمای ولایت هنوز بابت آن سالهای دیر و دور نزد پروردگار ذخیره‌ای داشته باشد، به اختیار می‌بینم. اسمش را بگذارید خوش‌بینی اما همانطور که در صفحه‌ام در Face book نوشته‌ام، با این امید سی سال فریاد زده‌ام که بر بال پرنده آزادی به خانه پدری باز خواهیم گشت.

شنبه 4 تا دوشنبه 6 آوریل
رفیق پوتین با شما هستم

آنقدر در روزهای اخیر از نشست سران 20 کشور در لندن و اجتماع رهبران کشورهای ناتو در استراسبورگ... شنیده و خوانده و دیده‌اید که قصد نوشتن گزارشی در باب این دو نشست مهم را ندارم. فقط از نشست لندن این را بگویم که دیدن پادشاه سعودی و رئیس جمهوری آفریقای جنوبی و اتیوپی و... رنجم می‌داد که چرا نباید میهن من در این نشست حاضر باشد. رئیس جمهوری قدرتمندترین کشور جهان در برابر پادشاه سعودی تمام قد خم شد به احترام سن و سال و قدمت فرمانروائیش در مقام ولیعهد و سپس پادشاه، و یا 750 میلیارد دلاری که کشورش در ماههای صعود بهای نفت ذخیره کرده است. مهم آن تصویری است که خیلی‌ها را به حیرت انداخت. نصیب میهن من ملامت بود و تهدیداتی البته تمیزتر و هویج آلوده‌تر از تهدیدات سابق، و چماقی که برای دیدنش چشم بصیرت لازم بود. رژیم حتی فرصت طلائی را که در هلند در حاشیه کنفرانس افغانستان می‌توانست نصیبش شود به هدر داد و مردی را به مصاف «ریچارد هولبروگ» فرستاد که سفارت بنغلادش و پاکستان و سردبیری تهران تایمز و کارداری با عذاب در لندن در روزهای صدور فتوای قتل سلمان رشدی، همراه با چند جلسه حضور در رکاب وعیدی و سعید جلیلی در گفتگو با اتحادیه اروپا و سفارتی کوتاه و نیم بند در برلین به هیچ روی اعتباری به او نداده بود که در شأن و حد نماینده آمریکا سخن بگوید. اعزام محمد مهدی آخوندزاده باستی به هلند بهترین گواه بر این بود که مقام معظم رهبری با طعم هویج شیرین بیگانه و همچنان از پیروان منطق چماقند.
اما سخنانی که اوباما در پراگ ایراد کرد، آنهم در برابر سی هزار مردمانی که از فردای سقوط پرچم سرخ و والیان دست نشانده مسکو، دوستی با آمریکا را اختیار کردند و چه منافعی کلان از این دوستی نصیب بردند که همراه با لهستان امروز، در صدر دولتهائی قرار گرفته‌اند که واشنگتن با جان و دل یاری رساندن به آنها را وظیفه خود می‌داند. اوباما در سخنانش از ایران و کره شمالی یاد کرد. (دیدید که قمر مصنوعی جیم جونگ ایل چگونه در اوقیانوس سقوط کرد و میلیونها دلار پول مردم ستم کشیده مفلوک کره شمالی دود شد و به آب رفت و البته رژیم دروغزن مدعی شد قمرش در مدار زمین به گردش مشغول است). اوباما با اشاره به خطرات موشکهای بالستیک ایران و برنامه اتمی‌اش برای امنیت آمریکا و متحدان و دوستانش از لهستان و چک قدردانی کرد که با برپائی سپر دفاعی در کشورشان موافقت کرده‌اند و بلافاصله گفت البته اگر رژیم دست از برنامه‌های اتمی و تسلیحاتی خود بردارد دیگر لزومی به سپر دفاعی نیست. این پیام بیش از آنکه به دنبال مخاطبانی در تهران باشد، رفیق ولادیمیر پوتین و کارگزارانش در کرملین مدویدف را آواز می‌داد. در واقع اوباما می‌گفت اگر برپائی سپر موشکی را نمی‌خواهید سرسپردگان خود در تهران را وادار کنید، دست از ماجراجوئی بردارند و ساختن شهاب و سجیل و طیراً ابابیل را متوقف سازند. در چنین صورتی دیگر نیازی به سپر موشکی نخواهد بود. اوباما همچنین در رابطه با رهانیدن جهان از کابوس سلاح هسته‌ای (و در واقع به کارگرفتن میلیاردهائی که خرج ساختن کلاهک‌های اتمی و موشکهای دوربرد می‌شود برای مقابله با بحران اقتصادی و کمک به شهروندان نیازمندش) تاکید کرد آرزویش زیستن در جهانی است که سلاح هسته‌ای خوابش را آشفته نکند. برای روسها که در گرفتاری اقتصادی دست و پا می‌زنند، چه خوش آهنگ بود و عده‌های پرزیدنت باراک حسین اوباما.

April 10, 2009 09:15 PM






advertise at nourizadeh . com