یکهفته با خبر
دور فلکی یکسره بر منهج عدل است...
سه شنبه 14 تا جمعه 17 آوریل
پیشدرآمد: باید پاسخ نامهای را که از سوی یکی از مریدان مراد فقیه نایب امام زمان برایم رسیده بود و شما از الف تا یای آن را خواندید، بدهم و گمانم بر این است که این نوع خطاب و پاسخ همراه با حسن نیت و یا حتی عتاب، میتواند در پهنه سیاستی که اگر با اخلاق آمیخته بود روزگار دیگری داشتیم و داشتند، ته مانده صداقت و عواطف اهالی قلعه قدرت را از پس پُشت قلبهائی که هر روز سیاهتر میشود، بیرون کشد.
«حضرت ناصح مشفق ناشناس، اشکال مکاتباتی از این دست که شما برای من نه بر بال پیک سحری و نه به دست پستچی بامدادی، بلکه با پنجههای دورنگار ارسال کردهاید در این است که گیرنده نامه معلوم و معروف و فرستنده ناشناس و مجهول است. یعنی من نمیدانم این نامه از سوی محرّر دستگاه آقا مجتبی آمده است تا منشی گلپایگانی آن را تحریر کرده است. یکی از اهالی امنیت خانه مبارکه نویسنده آن است و یا اصولاً راقم آن از سرسپردگان قدرت خانم نیست ولی چون دل از عشق سیدعلی لبریز دارد کوشیده با واژگان بلیغش یکی از آشنایان دیروز مرادش راکه دیرسالی است از دایره احباب به حلقه اعدا پیوسته است بار دیگر با جاذبه یادهای دیروز وادار به تجدیدنظر در عهد و جهد خود کند. به عبارت دیگر من نمیدانم پاسخم سر از کجا درخواهد آورد به همین سبب نیز دیرگاهی است این نوع مکاتبات را سرگشادهاش میکنم تا پیش از آنکه سرش را اغیار ـ شاید هم سربازان گمنام امام زمان ـ بگشایند، شاهدان که همانا خوانندگان نوشتههای منند از محتوای آن باخبر شوند. شما مرا با نام نخست صدا زدهاید و من چه بنویسم که نه نخست شما را میدانم و نه شهرت شما را، با اینهمه حرف س را در ابتدای حروف اختصاری نام و لقب شما از سر احتمال «سید» فرض میکنم که در حکایت پرآب چشم سعیدی سیرجانی، آن بزرگ آل قلم، بازجوی عزیز او سیدی بود مصطفوی که بعدها در دریدن سینه فروهرها و شکستن گردن مختاری و پوینده، سیادتش را ثابت کرد. شگفتا که «کاظم»ی هم بود اما کظم غیظ نتوانست کرد و امروز که دریافته چه بلائی بر سر خود آورده که نه ارباب از او راضی و نه مورد عنایت قاضی است سرگردان و مفلوک، دلخوش به سه چهار بنفشهای دارد که بیرون سلول اوین در خاک نشانده است به این امید که به خاک انداختن گلهای گستره سیاست و ادب را از یاد ببرد. باری جناب سید، میبینم که از روزگار نوجوانی من، پیگیر خط و ربط و قول و حدیث من بودهاید و الحق دست مریزاد که هم «ع ـ ناوک» جوان فردوسی را میشناسید و هم علیرضای جان سخت روزگار تبعید را، لُب کلام شما این است که «آقای» شما بهترین است و در جمع دُرد کشان قبیله قدرت، شایستهترین برای نشستن بر کرسی رهبری. معتقدید که اگر ممدوح نجفآبادی این روزهای خیلی از ما، بر تخت نشسته بود، احوال بلاد و عباد صد مرتبه بدتر و آشفتهتر از اوضاع و احوال امروزی ما بود. چه کسی میداند، شاید هم بهتر بود. اما قرار نیست من سطر به سطر نوشته شما را انکار کنم و در برابر آن موضع بگیرم بلکه پاسخ من خود دربرگیرنده همه نکاتی خواهد بود که حضرت شما مطرح کردهاید.
در کلام شما اغلب آنهائی که من و دیگر مخالفان رژیم، باتوجه به اعمال و کارنامه سیاه فسادشان تقبیح میکنیم (کار از تنقید دیرسالی است که گذشته است) به عنوان عمله ظلم و فساد مورد انتقاد قرار گرفتهاند. پس شما نیز با ما اتفاق نظر دارید که این افراد فاسد هم اکنون در دستگاه حکومت شما دارای مسئولیتهای کلان هستند و هرچه میخواهند میکنند و آقای شما نیز از دفع آنها عاجز است. گیرم آقای شما شخصاً نقشی در جرائم پایوران نظامش ندارد و نزیه و پاکدامن است. اما میتوانید مسئولیت ایشان را در حضور پررنگ این فاسدان در مراکز تصمیمگیری انکار کنید؟ راستی چه کسی سعید مرتضوی را با آن کارنامه سیاهش، بر جان و مال و ناموس اهل اندیشه و فرهنگ، آزادیخواهان و دانشجویان و زنان و... مسلط کرده است. آیا مرتضوی قاتل مستقیم زنده یاد دکتر زهرا کاظمی، که حتی همسر طبیبش حاضر نیست او را به خلوت خود راه دهد، قادر بود حتی یکروز بدون تأیید آقای شما در مسند دادستانی تهران و انقلاب باقی بماند؟ قربانعلی دری نجفآبادی که مطابق اعترافات مصطفی کاظمی ـ موسوینژاد ـ متهم ردیف اول پرونده قتلهای زنجیرهای، دستور کشتار اهل اندیشه و قلم را در زمین فوتبال وزارت صادر کرد شایستگی آن را داراست که در مقام دادستان کل کشور جایِ بزرگانی چون عبده و علیآبادی و فتحالله بنیصدر و شهشهانی را بگیرد؟ چرا آقای شما با قرائت گزارش تکان دهنده پالیزدار دستور بازداشت شیخ محمد یزدی و امامی کاشانی، و ناصر ابوالمکارم شکرفروش شیرازی و... را صادر نکرد؟ راستی چرا ایشان درباره عملکرد شیخ عباس واعظ طبسی و آقازادههایشان به خصوص ناصرخان چیزی نگفتهاند و چگونه است که نماینده سابق ایشان در لندن با خانههای چپ و راستی که در لندن خریداری کرد، نه تنها مورد مؤاخذه قرار نمیگیرد بلکه وکالت خبرگان نیز نصیبش میشود. آقای شما که اینهمه گذشت نسبت به شوهرخواهر و رفیق دیر و دور خود شیخ علی تهرانی، نشان داده است و آنهمه شتم و قدح ایشان را حتی از پشت تلویزیون صدام حسین و در دوران جنگ به دیده اغماض نادیده گرفت آن وقت یک جوان وبلاگ نویس، «امیدرضا میرصیافی» را به خاطر چهار کلمه درددل با ایشان، به زندان میبرند و در آنجا پس از آنهمه آزار روحی و جسمی، او را میمیرانند! آقای شما علیرغم همه آنچه در باب در حصار بودن ودر دایرهای از مداحان و متملقان قرار گرفتنش نوشتهاید، قادر است با چهار کلمه از طریق رادیو تلویزیون از جمع فاسدان تبّرا جوید و مردم دردمند و عاصی را مژده دهد که «من خامنهای دیروز نیستم» و «از امروز در کنار شما و با کمک مردان و زنان آزاده و پاکدامن کشور تلاش خواهم کرد با آرامش و بدون کینه جوئی و انتقامگیری وسیله انتقال حکومت را به نمایندگان منتخب شما فراهم سازم» مطمئن باشید مردمی که یکبار به کلامی چنین از دهان حاکمی مقتدر پاسخ منفی داد این بار دعوت آقای شما را لبیک خواهد گفت. البته قبول دارم که حکومتداری با قربان صدقه و من بمیرم و تو بمیری سازگار نیست اما، با قهر و سرکوب و بسیج و دادستانی انقلاب و امنیت خانه مبارکه و جمعی از خدا بیخبر و فاسد نیز نمیتوان تا ظهور حضرت حکومت کرد. من اگر گاه به گاه به ایشان تذکری میدهم هم از آنروست که طی سالهای اخیر، در واقع از انقلاب تا امروز، سقوط رژیمهائی به مراتب مقتدرتر از رژیم جمهوری اسلامی را شاهد بودهام. شما دیدید که چائوشسکو چگونه در پی سفرش به ایران در پس پستوی پادگانی با همسرش گلوله باران شد. پایان رهبران بلوک شرق، یک دوجین کشور آمریکای لاتین و آفریقا نیز پیش چشم ما است و چرا راه دور برویم، حکایت نمرود عراق صدام حسین که مال همین چند سال اخیر است. حال با توجه به این نوع سرنوشت است که من آن خامنهای سالهای پیش از برکرسی ولایت نشستن را مورد خطاب قرار میدهم چون هنوزم این امید هست که او سرنوشت دیگری برای خود رقم زند و نامی نیکو از خود به جای گذارد. شما فکرش را بکنید جناب سید، دو دوره قوه قضائیه را به تیول شیخ محمد یزدی دادند تا آقازاده و ملیکه خانم خانمزاده به صف میلیاردرهای جمهوری ولایت فقیه بپیوندند، بعد زمام قضا را به سید محمود شاهرودی سپردند، شاه سلطان حسینی که اجازه داد کلید عدالتخانه در جیب عباسعلی علیزاده باشد و ترازوی عدالت در کف قربانعلی دری نجفآبادی. سعید مرتضوی داد از کهتر و مهتر با شکنجه و تهدید بگیرد و قاضی حداد دخترک عاشق وطنش رکسانا را به 8 سال حبس محکوم کند. حالا هم که مشغول فرش قرمز انداختن جهت به عرش قضا نشستن شیخ صادق، ضلع سوم مُخمّس لاریجانی هستند. آیا در ملک عجم فردی شایستهتر از آقا صادق نبود که خاتم سلیمانی قضا را در انگشت کند؟
آقای شما آیا چه فکری کرد که زمین و زمان را به هم دوخت تا فردی را که استحقاق ریاست اداره فاضلاب آرادان را هم ندارد بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند؟ آیا اینهمه ناله و نفرین و خشم و نفرت و لعنت به گوش و چشمش نرسیده است؟ واقعاً ایشان بر این باور است که حسن فیروزآبادی شایستهترین سپهسالار نیروهای مسلح است و با آنکه امیران لایق و کارآزمودهای مثل پورشاسب و حسنی سعدی و حتی غلامعلی رشید در دسترس هستند این آقای دویست کیلوئی که نمیتواند دستش را از فرط چاقی تا بالای سرش بیاورد باید 20 سال تصدی بالاترین مقام نظامی کشور را دارا باشد؟ میگویید آقای شما نسبت به فساد مالی زیردستانش بسیار حساس است و به محض آنکه در این زمینه از جریانی مطلع میشود دستگاه بازرسی خود را مأمور رسیدگی به این امر میکند. واقعاً که عجب گزینشی میفرماید این آقای شما!! بازرس کل شیخ علی اکبر ناطق نوری خود یکی از ارکان مافیای فساد است. ایشان و اخوی و آقازادهها در کنار باجناقهای عزیزشان عباس آخوندی وزیر مسکن سابق، و شیخ شهیدی مدیرکل، سرکنسول جده و معاون حقوقی و کنسولی فعلی وزارت خارجه، آنقدر خوردهاند و بردهاند که حساب از دست خودشان هم در رفته است. فقط یک ساختمان شش طبقه جناب ناطق نوری با 12 آپارتمان بیش از 14 میلیارد تومان قیمت دارد. ایشان که با روضهای پنج و حداکثر ده تومان زندگی میکرد از کجا صاحب این ثروت و دولت شده است؟ راستی در مورد شهرام جزایری چرا آقای شما دستور داد آن پنجاه و اندی نفری که از او هدیههای تا چهارصد و پنجاه میلیون تومانی گرفتهاند مورد بازخواست قرار نگیرند اما شهرام جزایری تحت شکنجه و فشار قرار گیرد و بعد از فرارش با آن آرتیست بازی او را از سلطان نشین عمان، بربایند و تحویل آدمخواران اوین دهند. هیچ روزگار تلخ پالیزدار را با مراد خود مطرح کردهاید؟ بیچاره آمد و پرده از فساد ارکان نظام برداشت با این امید که آقای شما از او تقدیر و تحسین کند اما او را به گوشه اوین پرتاب کردند تا سلامتش را از دست دهد به گونهای که ناچار شوند با دست و پای در زنجیر روی تخت بیمارستان تحت الحفظ نگاهش دارند. من از سیاست خارجی نمیگویم که خود مثنوی هفتاد من کاغذ است اما یک سؤال دارم: این دشمنی با آمریکا و پرچم ملتی بزرگ را آتش زدن که تا امروز میلیاردها دلار خسارت مالی، عقب افتادگی و البته تلفات جانی برای ما به بار آورده است تا کی ادامه خواهد داشت؟
به هر روی جناب سید ناشناس، عتاب ما به مراد شما نه از سر دشمنی است و نه با هدف تخفیف و تحقیرکردن ایشان، عتابی از سر دلسوزی است از روزنامهنگاری که هنوز هم سیدعلی آقای آن سالهای دور و دیر را به یاد دارد.
من آنچه شرط بلاغ است با حضرتت گفتم الباقی کار در دست ارباب شماست که در مقام مراد حضرتت نیز قرار گرفته است.
شنبه 18 تا دوشنبه 20 آوریل
آقازاده سوم هاشم آقا
1ـ ماشاءالله مرحوم حاج آقا هاشم اردشیر آملی لاریجانی که ملاّی بذله گو و خوش محضری بود صاحب فرزندانی شد که از همان کودکی قاشق طلا به قنداقشان سنجاق شده بود. واقعاً خدا یک جو شانس بدهد. از فرزندان آنکه زودتر از بقیه اسب قدرت را سوار شد محمد جواد بود که در مقام معاون وزارت خارجه عملاً همه کاره دستگاه سیاست گذاری و دیپلماسی ما شد و اگر آن گاف را در باب روابط با آمریکا نمیکرد و از آقای خمینی سیلی نمیخورد لابد امروز حداقل در مقام وزیرخارجه نشسته بود نه مشاور بینالمللی قوه قضائیه. با اینهمه به این مقام منیع، ریاست انجمن فیزیک و مشاورت غیررسمی اخوی در مجلس را اضافه کنید به قاشق طلا در پر قنداق اذعان میآورید. اخوی ثانی علی آقای لاریجانی که داماد مطهری و از جمله احباب سیدعلی است کار خود را از دستگاه امنیتی سپاه آغاز کرد. بعد از خروج خاتمی از وزارت ارشاد مأمور شد برود و پنجرههای نیمهباز رو به اندیشه و فرهنگ را قفل کند بعد هم جای خود را به مصطفی میرسلیم بدهد و خود به صدا و سیمای مقام عظما برود آنهم برای ده سال با داشتن معاونی به نام علی کردان!! حالا هم که بعد از یک دوره دبیری شورایعالی امنیت ملی بر کرسی صنیعالدوله و سردار فاخر حکمت تکیه زده است و کرسی ریاست جمهوری نیز در تیررس مبارکش قرار دارد. از جناب دکتر باقرخان چه بگویم که با آن چهره نحیف شبیه شاگرد نمدفروشهای ته بازارچه کربلائی عباسعلی است اما بر کرسی ریاست دانشکده پزشکی و مرکز بیماریهای صعب و غیرعادی (ایدز و هپاتایت و...) تکیه زده و میگویند از پدر شوخ فقط اخمهای گاه به گاهش را به ارث برده است. در این میان آقا فاضل در جمع اخوان اسم بیمسمائی ندارد و اهل بخیه و فرهنگ و کتاب است به همین دلیل نیز به مقام وابستگی فرهنگی در بلاد کانادا بسنده کرده است که هم دور از جمهوری ولایت فقیه است و هم نزدیک به آبشار نیاگارا و منظره پرشکوه آن.
اینهمه گفتم تا به شیخ صادق برسم که این یکی در بین آقازادههای آقا هاشم آملی از همان کودکی نه به دنبال لاستیک دوچرخه در خیابانها و کوچه پس کوچههای نجف و حاشیه مقبره وادی السلام دویده است و نه به جز جامعالمقدمات و شرح اللمعه و حاشیه عروه و الفیه حاج ملاهادی کتابی گشوده است. به لطف مقام عظما به خبرگان راه یافت و هم از سر لطف او، در جمع فقهای شورای نگهبان جای گرفت و همانطور که چند هفته پیش در این زاویه نوشتم حالا مشق ریاست قوه قضائیه میکند. شما در عصر آن پدر و پسر یک خانواده را از خاندانهای حکومتگر پیدا کنید که اینهمه آقازاده خوش شانس داشته باشد. حتی اولاد فرمانفرما نیز با همه شایستگیها، قربانی چون نصرتالدوله داشتند. فکرش را بکنید شیخ صادق لاریجانی میشود رئیس قوه قضائیه ولی فقیه!!
حزب الله میرزمد، مبارک میترسد
2ـ با این شعار فرزند راستین انقلاب و عضو حزب ولایت فقیه سید حسن نصرالله جهاد علیه مصر و مبارک را آغاز کرد اما تشت رسوائیش با دستگیری سامی شهاب (محمد یوسف منصور) فرستاده ویژه حزبالله برای ایجاد آشوب در مصر در پوشش تأمین اسلحه برای حماس بدجوری به زمین افتاد. مصریها شبکهای را به دام انداختند که تاکنون تعداد افراد دستگیر شده وابسته به آن به 50 تن رسیده است. رهبر حزبالله با وقاحت کامل ضمن اعلام وابستگی سامی به تشکیلات مخفی حزبالله اقرار کرد که حداقل ده تن از دستگیرشدگان در ارتباط مستقیم با حزبالله بودهاند. و احمد ابوالغیظ وزیر خارجه مصر یادآور شد وقتی جزئیات نقشهها و طرحهای این شبکه فاش شود خیلیها تکان خواهند خورد. تبلیغات گستردهای که طی دو هفته اخیر در مصر علیه رژیم ایران و حزبالله در رسانههای گروهی به راه افتاده است همه آنچه را حزبالله به عنوان گروهی مبارز علیه اسرائیل رشته بود پنبه کرد و احترام و اعتبار حسن نصرالله دود شد و به هوا رفت و حتی موقعیت حزبالله در آستانه انتخابات پارلمانی این کشور در لبنان نیز آسیب فراوانی دید. دولت مصر در درجه اول رژیم جمهوری اسلامی را مسئول طرحهای خطرناکی میداند که حزبالله و عوامل رژیم از جمله کارکنان دفتر شبکه العالم مأمور اجرای آن بودند. از جمله طرحها برنامه قتل حسنی مبارک بود.
نکته جالب اینکه در میان احزاب مصر، اخوانالمسلمین در ابتدا از حزبالله طرفداری کرد و اقدامات دولت را علیه شبکه حزبالله مورد حمله قرار داد اما این کار رهبری گروه، چنان خشم مردم مصر را برانگیخت که نمایندگان اخوان المسلمین در پارلمان مصر ناچار شدند بعد از چند روز موضع خود را تغییر دهند و حزبالله را نکوهش کنند. تقریباً همه مصر به تقبیح حسن نصرالله و اربابانش در تهران پرداختهاند.
الاهرام در سرمقاله پایان هفته پیش نوشته بود مصر شیر است، موش حزبالله را نیامده است که با دم شیر بازی کند. به ویژه آنکه برخلاف تصورش ارباب ایرانیاش نیز فراتر از کفتاری نیست که امروز بوی تعفنش عالمی را برداشته است.
April 24, 2009 09:19 PM