یکهفته با خبر
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
سه شنبه 21 تاجمعه 24 آوریل
پیشدرآمد: آنهمه امید و شوری که با انتخاب محمود احمدینژاد سه سال و ده ماه پیش در دلهای مخالفان رژیم و شمار انبوهی از مردم داخل کشور ایجاد شده بود که با بودن تحفه آرادان در مقام رئیس جمهوری چهره واقعی رژیم برای جهانیان آشکار خواهد شد و دنیائی که ادب و متانت خاتمی را با ادب و خوشروئی پاسخ میداد حال که تیر خلاص زن سابق و خادم گوش به فرمان نایب امام زمان طرف گفتگو است شیوهای خصمانه در پیش خواهد گرفت و حساب جمهوری اسلامی را کف دستش خواهد گذاشت اینک در پایان دوران ریاست جمهوری وی (اگر چهار سال دیگر بر سر مردم هوار نشود) به یأسی تلخ و نوعی دلزدگی تبدیل شده است به ویژه آنکه خصم آمریکائی رژیم اینک با شیوه و خطاب رئیس جمهوری جدید ایالات متحده باراک حسین اوباما، نه فقط تندخوئی را کنار نهاده بلکه در راه تحبیب خصم حداقل در خطاب خود از همه آن شرطهائی که یکی از آنها در ارتباط مستقیم با وضع مبارزان و آزاداندیشان و دگراندیشان داخل کشور بود ـ بهبود وضع حقوق بشر ـ گذشته است.
حتی در رابطه با برنامه اتمی ایران، زمزمههائی به گوش میرسد که دیگر متوقف ساختن غنیسازی مد نظر آمریکا و متحدان اروپائیاش نیست بلکه سخن گرد آن است که از این پس غنیسازی تحت نظارت کامل آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار گیرد. پیش از پرداختن به چند و چون سیاست آمریکا و آشکار ساختن نتیجهای که سیاست جدید آمریکا به بار خواهد آورد (نتایجی که برای من ناظر از راه دور آشکار است و آمریکا لابد شش ماه نیاز دارد تا به آن برسد) اجازه دهید کمی نگرش و برداشتهای خودمان را زیر سؤال ببرم.
فراموش نمیکنم در زمان انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری، با همکار عزیز و نازنینی که در آن زمان با او در یک برنامه تلویزیونی مشارکت داشتم، روزهای متوالی بحث و گفتگو داشتیم که خطر بزرگی ایران را تهدید میکند. دقیقاً 5 هفته مانده به رأیگیری و مطابق اطلاعاتی که به دستم رسیده بود گفتم آقا مجتبی فرزند رهبر، سخت به دنبال آن است که سردار محمد باقر قالیباف را به ریاست جمهوری برساند. چهار هفته مانده به انتخابات گزارشی به دستم رسید که باورش سخت بود، اینکه آقای خامنهای قصد دارد محمود احمدینژاد را که در آن تاریخ رقمی نبود به ریاست جمهوری بگمارد. (البته با آرای مردم!!) معلوم شد آقا مجتبی خطا کرده و حالا باید همه را برای حمایت از شهردار وقت تهران بسیج کند. در آن برنامه تلویزیونی بسیار شبها که با اندوه میگفتم احمدینژاد را برنده خواهند کرد. دوست عزیز من اما مطمئن بود رفسنجانی عملاً انتخاب شده و مشغول گزینش همکاران خود است. کار که به دور دوم رسید و آرای کروبی را مخدوش کردند و بر آرای احمدینژاد افزودند دیگر آشکار بود که تحفه آرادان میآید اما... یادم هست که در هفتههای بعد از انتخاب او، در هر سایت سیاسی اپوزیسیون سر میکشیدی تحلیلها و مقالاتی دیده میشد که نویسندگانش از حضور مردی که میخواست اصول اولیه انقلاب را احیا کند ابراز شادمانی میکردند. عباراتی از این دست که با آمدن او دنیا رژیم بیآرایش اصلاحطلبی و غمزه و اطوار خاتمی را در شکل هیولائیاش خواهد دید. و زمانی که احمدینژاد سخن از نابودی اسرائیل بر زبان راند و هالوکاست را انکار کرد خیلیها از شادی در پوست نمیگنجیدند که روزگار جمهوری اسلامی به نقطه پایان نزدیک میشود و دور نیست که جهانی علیه رژیم جهل و جور و فساد به پا خیزد و به یاری مردم ایران بیاید تا شر جمهوری اسلامی را برکنند و نظامی مبتنی بر مردمسالاری و عدالت گستری بر بنیاد سکولاریسم روی کار آورند.
شگفتا هم امروز نیز اینجا و آنجا میشنوم و میخوانم که آقا چرا اینهمه از احمدینژاد بد میگوئی و مردم را تشویق نمیکنی که به او رأی دهند تا در چهار سال ریاست جمهوری مجدد او، با رفتار و گفتارش دنیا را به اتخاذ سیاستی قاطع علیه رژیم وادار سازد.
نخست نگاهی به کارنامه احمدینژاد بیندازیم تا آشکار شود آیا اپوزیسیون ما در داخل و خارج کشور به علت عملکرد او موقعیت بهتری کسب کرده است؟ آیا اوضاع وحشتناک اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در کشورمان، مردم را برای یک خیزش عمومی آمادهتر ساخته است؟
آیا جنبش دانشجوئی ما که در پایان دوران خاتمی علیرغم ضربات پیاپی که متحمل شده بود به درخت تناوری میمانست که با قطع هر شاخه آن ده شاخه سبز و جوان به جایش سر بیرون میزد، طی دوران حکومت احمدینژاد، قدرتمندتر و استوارتر شده است؟
زنان ایران که در طول دوران خاتمی موفق به کسب دستاوردهای زیادی شده بودند و برنده شدن شیرین عبادی با دریافت جایزه صلح نوبل، علاوه بر بالا بردن اعتبار و توان معنوی آنها اعتماد به نفس شگفتی آوری در آنها ایجاد کرده بود آیا در پایان دوران ریاست احمدینژاد، همان جایگاه و همان اعتماد به نفس را همچنان دارند؟
یک سؤال دیگر وسط اینهمه سؤال، خاتمی در چهار سال دوم ریاست جمهوریاش کم و بیش یکصد میلیارد دلار درآمد ارزی از نفت داشت، حساب ذخیره ارزی را با حدود 20 میلیارد دلار به احمدینژاد واگذار کرد. احمدینژاد 270 میلیارد دلار درآمد ارزی از فروش نفت داشت و حساب ذخیره ارزی را احتمالاً با 30 میلیارد تحویل خود و یا نفر بعد از خود خواهد داد.
در جمع همه سؤالاتی که مطرح کردم گمان نمیکنم حتی یک مورد باشد که بتوانیم حضور چهارساله تحفه آرادان را در مقام ریاست جمهوری دارای ذرهای فایده و دستاورد برای جنبش آزادیخواهی ایران، عدالت اجتماعی، بهبود وضع اقتصادی و قویتر شدن جامعه مدنی و جنبش دانشجوئی و زنان و کارگران بدانیم. حال به گستره سیاست خارجی این چهار ساله میپردازیم.
چهار سال پیش در منطقه ایران دارای روابطی بسیار دوستانه با عربستان سعودی، کشورهای حاشیه خلیج فارس، و شمال آفریقا، ترکیه، پاکستان، افغانستان و عراق بود. با اروپاییها نیمه تفاهمی برقرار بود و با آمریکا نیز بعد از همکاری و همدلی در افغانستان، در واقع این واشنگتن بود که حاضر نمیشد لبخندهای واصله از تهران را با نیم لبخند پاسخ گوید اما حداقل تنش در رواط وجودی کمرنگ داشت. امروز روابط ایران با حاشیه خلیج فارس پرتشنج، با مصر تیره، با مغرب قطع و با ترکیه و پاکستان زیرعادی است. در عراق نیز رژیم با نوری المالکی به اجبار تعامل میکند ورنه دلش با رقیبان او از جمله ابراهیم الجعفری است و در افغانستان نیز از یکسو پول برای گلبدین حکمتیار میفرستد و از سوی دیگر آصف محسنی را تقویت میکند تا با طرح قانون خانواده آبروی شیعه را در جهان ببرد. با اروپا نیز روابط صاف و صادق نیست. نه در اجلاس ایتالیا احمدینژاد اعتبار کسب کرده است و نه در سویس که روزنامهها پوست رئیس جمهوریاش را به خاطر دست دادن با احمدینژاد کندند.
حال به سؤال اصلی میرسیم: آیا جمهوری ولایت فقیه امروز به خاطر چهار سال حکومت احمدینژاد احساس ضعف میکند و در برابر شیطان بزرگ نگرانتر از دیروز است؟
پاسخ به هر دو سؤال منفی است. چرا که شما وقتی ماری را جلوی کودکی بگذارید او به علت ناآگاهی ممکن است نه فقط دستش را در کام مار کند بلکه اگر بتواند دم مار را هم در دهان میکند. جمهوری اسلامی امروز با چهارتا و نصفی موشک سجیل و شهاب 3 دی و زلزال و پهپاد بدون سرنشین و وعده روسها برای دادن موشکهای ضد موشک S300 احساس قدرت عجیبی میکند. همینطور است نگاه رژیم به عواملش در لبنان و فلسطین (حزبالله و جهاد اسلامی و حماس) و عراق و افغانستان و یمن، که پس از جنگ ژوئیه لبنان و نبرد غزه و پیشروی الحوثی و یارانش در استان صعده یمن و کم و بیش حضور شماری از شیعیان سرسپرده در دایره قدرت در عراق که امروز احساس قدرت و استقامت بیشتری میکنند، رژیم طی چهار سال اخیر زیر گوش آمریکا در حیاط خلوتش در ونزوئلا، بولیوی، نیکاراگوا، و اخیراً اکوادور حضوری چشمگیر پیدا کرده است و با تأسیس کارخانه و خانهسازی و آموزش نظامی گاردهای ویژه و ایجاد ایستگاههای امنیتی، از یکسو وارد پیوندهای نظامی و امنیتی با این کشورها شده است و از سوی دیگر به شکار و دست چین کردن شیعیان مقیم این کشورها و 8 کشور دیگر آمریکای لاتین و بالا بردن پرچم حزبالله مشغول است.
بیش از چهارصد آموزشگر و کارشناس نظامی و امنیتی سپاه و سپاه قدس فقط در ونزوئلا و نیکاراگوا و بولیوی هستند. نزدیک به هزار تن دیگر نیز اداره کارخانهها و مراکز صنعتی و فنی و آموزشی نظام را در 5 کشور آمریکای لاتین عهده دارند. آیا هنوز هم بر این باورید که انتخاب احمدینژاد خیلی خوب است و با آمدن او دنیا رژیم را شناخت و موقعیت رژیم متزلزلتر شد؟ حالا کنار همه این واقعیتها، سیاست آمریکا و اتحادیه اروپا درباره رژیم جمهوری اسلامی را نیز زیر ذرهبین بگذارید آن وقت به احتمال زیاد با من همعقیده میشوید که انتخاب احمدینژاد یک فاجعه بود و تکرار این انتخاب آثار و پیامدهای دردناک و فاجعهآمیزتری به همراه خواهد داشت. حال با درنظر گرفتن آنچه ذکر شد، باید به این نکته نیز اشاره کنم: پرزیدنت اوباما که بیشتر زیر تأثیر معاون باتجربهاش «جو بایدن» سیاست شاخه زیتون را در مقابل شمشیر افراشته ولی فقیه در رابطه با ایران در پیش گرفت، و از اصل «بهبود حقوق بشر» و «عدم دخالت در امور کشورهای منطقه به ویژه عراق، لبنان، فلسطین و افغانستان و...» حداقل در خطاب خود چشمپوشی کرد دور نیست که با برگذاری انتخابات لبنان و انتشار گزارشهای تفصیلی توطئه رژیم در مصر به دست عوامل حزبالله و شکست مذاکرات حماس و فتح در قاهره با توطئهگری دستگاههای امنیتی مسئول رژیم، همراه با رنگ آشتیناپذیری و خصومت بیشتر گرفتن خطاب رژیم، این واقعیت را بپذیرد که آشتی با رژیم جمهوری اسلامی ممکن نیست و رهبر جمهوری اسلامی کسی نیست که رضا دهد دو ستون عمده خیمه ولایت فقیه یعنی مرگ بر آمریکا و نابود باد اسرائیل را به دست خود فرو اندازد. اینکه کسانی مثل آقای بایدن در نشستهای خصوصی، اظهار امیدواری میکنند بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران گفتگوهای جدی بین دو کشور آغاز خواهد شد و چه دیدهاید ممکن است سال دیگر همین موقع وصلت تهران و واشنگتن نوزاد خوش زبانی به دنیا آورد و سفارتخانههای دو کشور در تهران و واشنگتن باز شود... فقط نشانه خوشبینی و دلپاکی نیست بلکه گویای واقعیت تلخی است که طی سی سال گذشته مانع از موفقیت تلاشهای آزادیخواهان ایران برای ایجاد دگرگونی در کشور شده است. این واقعیت تلخ عدم درک و آگاهی غرب به ویژه آمریکا نسبت به ایدئولوژی و اهداف مجموعهای است که قدرت را در خانه پدری ما در دست دارند. آمریکا هنوز درنیافته است که ایدئولوژی ولایت فقیه به هیچ میثاق و پیمان و پیوندی پایبند نیست. برای حاکمیت هیچ خط قرمزی وجود ندارد به همین دلیل در زمانی که بهترین روابط را با عربستان دارند، برنامه انفجار برجهای مسکونی الخبر را تدارک میبینند، و آن دم که به مام جلال طالبانی و عده مساعدت و همکاری میدهند، درست در همان زمان، به سپاه قدس فرمان میدهند با تقویت مخالفان مام جلال، زمینه شکاف انداختن در اتحادیه میهنی کردستان را فراهم کند. المالکی را در تهران در آغوش میکشند و همان روز به سفیرشان در بغداد پاسدار کاظمی قمی دستور میدهند برادر ابراهیم الجعفری را در مورد عنایت قرار دهد و سلامهای مخصوص پرزیدنت و ارباب فقیهش را به او ابلاغ کند.
استاد عبدالکریم خلیلی رهبر حزب وحدت شیعه و معاون رئیس جمهوری افغانستان را به تهران دعوت میکنند و ساعتی پس از وصول او حواله پول جدیدی برای آصف محسنی دشمن درجه اول خلیلی به کابل حواله میکنند. هیأت ویژه برای گفتگو با نمایندگان آمریکا به بغداد میفرستند و همان روزی که هیأتهای دو کشور مشغول گفتگو هستند چهار ضدبمب کنار جادهای برای برادران جیشالمهدی و گروه ثارالله و یاران ابوالفضل و فدائیان مهدی به عراق میفرستند تا جمع بیشتری از فرزندان ایالات متحده را تکه تکه کنند.
آقای جو بایدن با همه تجاربش در کار سیاست هنوز فکر میکند احمدینژاد هم آدمی از جنس دشمنان دیروز آمریکا است که با یک دست دادن و لبخند و بعد هم چهار دور مذاکره میتوان به جمع دوستانش کشاند. و یا چون رئیس جمهوری سوریه و کوبا اگر مورد احترام قرار گیرند و بتوان یکی دو خواستشان را با بلندنظری پذیرفت اهل میشوند و به صف دوستان میپیوندند. ایشان مقوله تافته جدا بافته را نمیفهمد، و نمیداند کسی که در خانهاش ولی امر مسلمانان جهانش میخوانند، دارای افکاری است که پذیرش آن به معنای تسلیم کردن جهان در سینی طلا به حضرتشان است. آمریکا اگر هزار بار هم به خاطر 28 مرداد از دولت و مردم ایران پوزش بخواهد (آن هم از رژیمی که تحمل نام مصدق را حتی بر یک خیابان بیشتر از دو ماه نداشت و بنیان گذارش ملیون را کافر و مصدق را مرتد خوانده بود) باز هم تغییری در روش و سیاست رژیم حاصل نخواهد شد. بالاتر از این اگر آمریکا پولهای پرداخت شده برای خرید نظامی در سال 1978 و 1979 را به ایران با احتساب سود آنها بازگرداند (یادمان باشد که بقیه سپردهها در لاهه تسویه شد) در دم سرد ولی فقیه تأثیری نخواهد داشت چرا که آقای خامنهای همانطور که به صراحت و گاه تلویحاً گفته است بالا رفتن پرچم آمریکا در ایران و تجدید رابطه دو کشور را نقطه پایان جمهوری اسلامی میداند و بر این باور است روزی که سفیر آمریکا وارد ایران شد ایشان و سران رژیمش باید چمدان را بسته و کشور را ترک کنند.
آقای اوباما در چند ماه آینده این واقعیتها را در عمل تجربه خواهد کرد. فکر میکنم خانم هیلاری کلینتون از هم اکنون این امر را درک کرده است. شاید به خاطر همراهی همسرش و مشاهده تجارب تلخ او در تعامل با ایرانی که تازه اصلاحطلبان گردانندگان امورش بودند.
بنابرآنچه آمد من انتخاب مجدد احمدینژاد را یک فاجعه سنگینتر از فاجعه ریاست او در چهار سال گذشته میدانم. نگاه کنید در یک سال اخیر میزان سبعیت رژیم در برخورد با آزاداندیشان و فعالان جنبش مدنی، دانشجویان، زنان و اپوزیسیون تا چه حد بالا رفته است. چهار سال آینده بدتر از این خواهد شد. پولی هم در میان نیست، و همین امر مردم را شکنندهتر و ابعاد فروافتادن و تسلیم را گستردهتر خواهد کرد. جامعه ما سی سال پس از انقلاب، توان انقلابی دیگر را ندارد. اما در شرایطی متفاوت از دوران سیاه تحفه آرادان، جنبش مدنی میتواند زمینهساز یک نافرمانی مدنی شود. چنانکه در دوران خاتمی علاوه بر 18 تیر، سالروزهای آن را شاهد بودیم حتی مراسم تشییع جنازه قربانیان قتلهای زنجیرهای و یادبود آنها، نقطههای حرکت پرشتابتر به سوی جنبشی فراگیرتر بود. گمان نکنیم با انتخاب مجدد احمدینژاد فردا دنیا در برابر رژیم صف خواهد کشید. دنیای گرفتار بحران اقتصادی و آمریکای درگیر در عراق و افغانستان و نگران لبنان و پاکستان و... در برابر قلدری و عربدهکشی شمشیر نخواهد کشید اما این احتمال هست که کوتاه بیاید. اما اگر حداقل ما که دور از خانه پدری میتوانیم اینجا و آنجا پیام هموطنانمان را به گوش اهل حل و عقد در اروپا و آمریکا برسانیم یک ساعت از وقت خود را در هفته میگذاشتیم و واقعیتهای جامعه را که اندک اندک امید در آن رنگ میبازد و خاکستر تسلیم بر سر و روی همه پاشیده میشود فریاد میزدیم نه وزیر خارجه بریتانیا در فاصله دو هفته آهنگ کلامش را تغییر میداد و نه آقای بایدن در گوش رئیسش آهنگ حزب فقط حزبالله رهبر فقط خامنهای سر میداد.
شنبه 25 تا دوشنبه 27 آوریل
در راه سفر به مصر هستم. البته حالا که شما مقاله را میخوانید من از کنفرانس چشمانداز روابط جهان عرب و ایران در «مرکز پژوهشهای استراتژیک و آینده» مصر خلاص شدهام و گزارش کنفرانس و سخنرانیم را در هفته آینده تقدیم میکنم. این روزها بحث ایران و حزبالله در مصر داغ است و من میروم تا یادآور مصریها بشوم که ایران، احمدینژاد و ولایت فقیه نیست، ایران داریوشی است که راه پیوند دادن دو دریا را به شما نشان داد و در معبد شما خدایتان را تکریم کرد. همانجا که گاو آپیس شما را فرزند کورش حرمت نهاد. ایرانی که شما نام یکی از فرزندان شایستهاش «محمد مصدق» را بر خیابانی آباد در پایتخت خود گذاشتهاید و آنسوتر در مسجدی که پیکر شاهانتان فواد و اسماعیل و فاروق دفن است، پیکر پادشاه معزولش را به امانت در خاک نهادهاید. من از این ایران میآیم نه ایران ولایت فقیه و حزبالله.
May 2, 2009 12:17 AM