یکهفته با خبر
شهری است پر ظریفان، و ز هر طرف نگاری...
سه شنبه 28 آوریل تا جمعه اول مه
قاهره در دو سوی خط انقلاب
دو سه سال پس از مرگ جمال عبدالناصر فضای سیاسی قاهره دگرگون شده بود. با همه تصورات بعضاً کودکانه و احساساتی از «پیروزی ناصر بر دشمنان!! ـ دشمنان کی؟» به قاهره رسیده بودم. راننده پیش از آنکه مرا نزد همکارم حسن بهنام ببرد که آن روزها نماینده رادیو تلویزیون ملی ایران در قاهره بود، به خواهش من سر فیات ساخت مصرش را به سوی مقبره عبدالناصر کج کرده بود (همینجا بگذارید در باب این فیات بگویم که مصریها نام نصر را بر آن گذاشته بودند.)
در سالهای دبیرستان هر بار سفری به اعتاب مقدسه دست داده بود و من انبوهی از روزنامهها و مجلات مصری را به وطن آورده بودم، تبلیغ اتومبیل نصر را پشت جلد مجلاتی از نوع المصّور و آخر ساعه و روزالیوسف، آن هم با چاپ رنگی درب و داغان ماشینهای چاپ روسی که تفکیک رنگهاشان واقعاً آبروریزی بود، به عنوان نشانهای از پیشرفتهای عظیم مصر در کنف رهبریهای داهیانه عبدالناصر در آلبوم مخصوص مصری می چسباندم. فیات نصر به زیبائی فیاتهای ایتالیائی نبود بلکه زمخت و بدقواره و بدرنگ مثل لاداهای روسی بود. پیکان ما که آمد و جوانانش نصیب من شد، نصر مصری از اعتبار افتاد. اما امروز که میبینم پس از سی و دو سه سال هزاران اتوبوس ساخت ایران ناسیونال که جناب خیامی به خواست شاه به مصر هدیه داد هنوز هم در قاهره پرغبار مسافر به این سو و آن سو می برد، بیشتر به این حقیقت پی میبرم که تبلیغات چپ، چگونه از اتومبیل قراضه نصر کپی شده از کپی روسی ـ لهستانی فیات ایتالیا، معجزهای درست کرده بود که نوجوانان و جوانان ایدهآلیست و پرشوری مثل ما را به سینه زنی برای نظامی وا میداشت که اول بار خلیج همیشه فارس ما را عربی نامید و تخم لق قومی گرائی شوونیستی را در منطقه افشاند، آن وقت پیکان خود را و اتوبوسهای بنز خاور و ایران ناسیونال را نمیدیدیم و یا در مذمت صنایع مونتاژ حرفهای مرحوم آل احمد را زمزمه میکردیم. انگار مونتاژ فیات ایتالیائی روس نشان عین پیشرفت بود اما مونتاژ هیلمن انگلیسی که به مرور تبدیل به تولید کامل آن در ایران می شد، عین خیانت به شمار می رفت.
باری، بر مزار ناصر ساعتی نشستم و گریستم و البته در دل به سادات هم نفرین کردم که دشمنان عبدالناصر و انقلاب مصر، یعنی «پاشاهای وفد»ی و برادران امین علی و مصطفی (که این دومی به جرم جاسوسی برای آمریکا در زندان بود) را آزاد گذاشته تا هر چه گستاخانه تر به عبدالناصر و روزگارش بتازند... امروز اما بر آن ساده دلی خویش میخندم. جایگاه سادات، مردی که غرور و هویت مصریها را با جنگ اکتبر و عبور از خط بارلو به آنها بازگرداند، مطبوعات را تا حدود زیادی از قید و زنجیر و سانسور رها ساخت، و جوانمردی را در حق رفیقش «محمدرضا»ئی که در جنگ اکتبر برایش نفت مجانی فرستاده بود و آسمان کشورش را به روی هواپیماهای شوروی باز گذاشته بود تا سلاح و عتاد برای ارتش مصر را به موقع به قاهره برسانند، در روزهائی که حتی حسین اردنی پانسیونر دائم کاخ رامسر و کیش و حسن مغربی نانخور همیشگی محمد رضای پهلوی پشت به او کرده بودند، آنگونه ظاهر ساخت که متحدان آمریکائیاش را نسبت به سرنوشت خود او نگران کرد (فقط تشییع جنازهای را که برای شاه برپا کرد به یاد آورید) امروز نزد دوست و دشمن، جایگاهی والا است به آنگونه که همدستان قاتلش خالد اسلامبولی یعنی جهادیها از زندان بیانیه دادهاند که «سادات شهید است و ما قتل او را جنایتی میدانیم بزرگ و از آن استغفار میکنیم و از خدا طلب عفو و از ملت مصر و خاندان سادات شهید پوزش میخواهیم.»
باری، از نخستین سفر به قاهره تا امروز بسیار به شهری که دوستش دارم و در عین حال هر بار که میروم بیشتر نگرانش میشوم، سفر کردهام. سفر این نوبت اما سفر ویژهای بود. میزبانانم در «مرکز پژوهشهای آینده و استراتژیک» www.ICFSThinkTank.org در پی رویدادهای اخیر مصر و دستگیری سلول حزب الله که طرحهایش از کشتن حسنی مبارک تا برپائی شورش سرتاسری در مصر و سرنگونی رژیم حاکم بر این کشور را در بر می گرفت با شتاب کنفرانسی برپا کرده بودند که در آن شماری از سرشناس ترین کارشناسان و شخصیتهای سیاسی، مطبوعاتی، دانشگاهی در کنار چند نظامی سرشناس، تعدادی از سفرا و وزرای سابق ولاحق شرکت داشتند و البته من ایرانی دور از وطن را نیز به کنفرانس فراخوانده بودند تا روایت سومی (به غیر از روایت رسمی خودشان و البته جمهوری اسلامی) را از آواره «یگانه» این سال و قرن بشنوند.
دیروقت سه شنبه به قاهره می رسم. (چنان یمگانی آواره طی الارض کردهام. ظهر دوشنبه به دعوت دکتر رضا تقی زاده استاد و تحلیل گری که قلم و صدایش را دوست دارم و نگرش او را چه آنگاه که در عرصه اقتصاد میگوید و مینویسد و چه آن دم که پرونده اتمی و یا رویدادی سیاسی را تحلیل می کند، آگاه و منصفش یافتهام به همراه رفیق قدیم و ندیم مهرداد خوانساری به گلاسکو می رویم. غرض دیداری است با شماری از هموطنان مقیم این شهر اسکاتلند و بحث و سخنی پیرامون «جایگزین دمکراتیک» و انتخابات پیش روی ریاست جمهوری. در محل انجمن شهر هموطنانی را می بینم که اغلب لطف بسیار به صاحب این قلم دارند و شبی را سر میکنیم که معاشران گره از سر زلف یار باز کرده و شب خوش را تا بامدادان دراز کردهاند. دکتر تقی زاده در این شهر جایگاه ویژهای دارد و پای صحبت او نشستن که در دوران به قول منفردزاده خوش استبداد، به جای سر دادن شعارهائی که ما را به چاه ویل ارتجاع انداخت با روشننگری و عشق به خدمت در سالهای نوجوانی در انجمن شهر تهران و سپس دفتر ملکه وقت، خدمات ارزندهای را به مردمی که از صمیم دل نگران آنهاست ارائه کرده است. در باب او و افکارش و میزبان عزیز دیگری که 25 سال پیش هنگامی که نیروی دریائی را ترک گفت و به نهضت مقاومت ملی پیوست با او مصاحبهای طولانی در الشرق الاوسط داشتم «کاپیتان فیروزبه سرشت» را می گویم که آن روز بر عرشه کشتی لجستیکی «لارک» با اونیفورم سفیدش مظهری از نیروئی بود که هنوز عباس محتاجها ساحتش را نیالوده بودند، باید به تفصیل بنویسم که مصاحبتشان برای ما بسیار دلپذیر بود. سه شنبه صبح از گلاسکو به لندن می آیم و با دو سه ساعت فاصله به سوی قاهره می روم که در رویاهای کودکیم با اوصافی که پدر در گوشم خوانده بود، جائی فراتر از دیگر شهرهای جهان در دلم داشت.)
بامداد چهارشنبه در خدمت یار و رفیق 42 ساله، جمشید چالنگی که او نیز مثل من دل در قاهره دارد و با کارگردان فنیاش بابک خواهرزاده دوست و همکار دیر و دورم در صدای آمریکا بهروز عباسی به پایتخت مصر آمده و در کنار پوشش کنفرانس، رویدادهای مهم این روزهای مصر را گزارش و تحلیل میکند به محل کنفرانس در خیابان نبوی محله سفارات میرویم. از همان لحظه نخست پیداست که حضور آواره یمگانی بیش از دیگر شرکت کنندگان مورد توجه حاضران و به ویژه اهالی رسانههای همگانی است. (با خود میگویم ناصر خسرو حق داشت که پس از ورود به قاهره آن روزها اسماعیلی فاطمی، چنان دل به نیل و ساکنان حاشیه اش ببندد که چند سالی وطن گرفتار را رها کند و در سایه امنیت خلیفه فاطمی در قاهره مُعّز آرام گیرد. آن روز نیز آواره یمگانی مورد توجه اهل سخن بود و مدار اهتمام بزرگان این ولایت). در راهروهای حاشیه سالن کنفرانس، بیش از 20 مصاحبه رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی با من انجام می گیرد. به یاد سالهای نوجوانی می افتم که چنان همکاران جوان مصری و عربم سر در پی نام آوران زمان میگذاشتم به امید عنایتی و سخنی که مصاحبه اختصاصیام را به دفتر روزنامه و مجله ببرم. چهار کانال رسمی مصر، و تلویزیونهای فضائی مشهور عرب، روسیه امروز، و سه چهار کشور عربی حاضرند و ماشاءالله نمایندگان 22 روزنامه یومیه مصری و چند مجله معتبر. همینجا بگویم که حسنی مبارک با برداشتن سانسور از روزنامهها، عملاً نظام خود را بیمه کرده است. واقعاً هر چه دل تنگشان می خواهد می نویسند. وقتی جمشید روزنامه حزب وفد و احزاب مخالف دولت از جمله ناصریها و حزب فردا و روزنامه اخوان المسلمین را به دستم میدهد، واقعاً شگفتیزده می شوم. روزنامهها پر است از انتقادات گاه خالی از ادب و سلوک یک روزنام هنگار علیه بزرگ و کوچ رژیم، از خود مبارک و جمال خان پسرش گرفته تا دولت و وابستگان دولت. یکی از این نوشته ها کافی است روزنامه نگار میهن مرا یا به آوارگی کشاند و یا هم چون امید میرصیافی در زندان مرگش را تسریع کنند. به گمان من این کار مبارک در مصری که از یکسو با فقر و ازدیاد جمعیت روبروست و از سوی دیگر گرفتار حقه بازیهای اخوانالمسلمین (امالفساد بیشتر مصائبی که جهان اسلام با آن روبرو است) و عکس مار و سینه زدن عوام کالانعام زیر عکس مار میباشد، درجه خشم تودهها را پائین آورده و باعث نوعی مصالح بین قدرت و مردم شده است. (درباب اخوانالمسلمین نیز باید جداگانه نوشت. اینها همان بساط و مسجد و قرضالحسنه و کمک ازدواج و سفر حج و چاپ کتابهای ارزان دانشگاهی و... را که در ایران قبل از انقلاب شاهدش بودیم و امروز مهمترین پایههای قدرت نظام روی همین بازیها استوار است، در مصر گستردهاند. واحد اخوان برای نمونه در محله قدیمی «بولاق» متوجه میشود حسن آقا با 11 سر عائله که 9 تن از آنها به همراه خودش و همسرش حق رأی دارند، مریض است و گرفتار و بچههای دانشگاهیاش به نان شب محتاجند. ناگهان مرشد اعظم و یا یکی از دستیارانش به دیدار حسن آقا میرود و ضمن دادن یک کمک نقدی فوری، مقرّری برای او منظور میکنند و به این ترتیب 11 رأی را برای انتخابات بعدی ذخیره میکنند. کار دیگر اخوان تشویق مؤمنان به تولید مثل هرچه بیشتر است که هر آن کس که دندان دهد نان دهد و ضروری است اتباع اسلام ناب محمدی هرچه بیشتر سرباز برای اسلام عزیز در مقابل یهود و نصاری تولید کنند. درست همان منطقی که آقای خمینی در دو برابر کردن جمعیت کشور به کار گرفت. از سوی دیگر با دادن پول به زنان هنرپیشهای که به سن بازنشستگی رسیدهاند و دیگر چاک سینه و عریانی پا و کمر و ابرو و چشمشان، اشتیاقی در دلها بر نمیانگیزاند با سر و صدا از محجبه شدن و به اسلام گرویدن و به حج رفتن آنها گزارش در نشریاتشان پخش میکنند و ناگهان از خانم سهیر رمزی که تا چند سال پیش شرح عشقها و تصاویر نیمه برهنه و فیلمهای سکسیاش، در جه حرارت میلیونها جوان و پیر مصری و عرب را بالا میبرد حالا با حجاب اسلامی و یافتن شوهری میلیونر از ریشوهای اخوانی مشغول ذخیره کردن برای آخرتش شده است. در دانشگاهها و مدارس، به دختران محجبه پاداش و کمک هزینه میدهند و... چنین است هر بار که به قاهره میآیم تعداد محجبهها را افزونتر از بار پیش میبینم. از یک دختر جوان روزنامهنگار که دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه عینالشمس است و از وجاهت نیز بیبهره نیست علت حجابش را میپرسم. پیداست از خانوادهای میآید که لابد تا چند سال پیش در پلاژهای اسکندریه در فصل تابستان از نعمات بر و بحر با مایوی دو تکه بهرهمند میشده است. میگوید علت حجاب ما متفاوت است، کمتر کسی به خاطر رعایت فرامین مذهبی حجاب اختیار میکند. در درجه اول این روسری که بر سر داریم و شلوار جینی که میپوشیم حافظ ما در برابر جوانانی است که در سالهای اخیر به علت فقر و گرفتاریهای اجتماعی اغلب قادر به ازدواج و تشکیل خانواده نبودهاند. شما اگر با دامن از میان جمعی از این جوانان که اغلب در اماکن عمومی، سینماها، سر کوچه و خیابان جمع میشوند عبور کنید، باید تطاول چند دست ناپاک را که به پا و تن شما میخورد تحمل کنید. گاه کار از این هم فراتر میرود. مثل آن مواردی که روز روشن در برابر یکی از سینماهای قاهره به دو دختر جوان تجاوز شد. شلوار و روسری در عین حال حصار امنی در محل کار و دانشگاه و مدرسه ایجاد میکند و پدر و مادرها آسوده خیالتر میشوند وقتی دخترشان با روسری بیرون میرود. برای جمع کوچکی نیز وعظ و خطابه آخوندها باعث محجبه شدن بوده است. در پایان کنفرانس وقتی میبینم همین دختر خانم محجبه با یکی از همکاران جوانش چنان از دل و عشق میگوید که بهقول رعدی آذرخشی «مرآن راز توان دیدن و گفتن نتوان» در مییابم که نه حجاب مانع از جوانی است و نه توضیحات دخترک در باب حصار امن، معنائی در برابر آتشی که از دو نگاه ایجاد میشود خواهد داشت.
به هر روی مرکزی که کنفرانس را بر پا داشته یکی از مهمترین مراکز پژوهش استراتژیک در مصر و جهان عرب است که شماری از بلندپایهترین ژنرالهای ارتش و دستگاه امنیتی، اساتید برجسته دانشگاهها، نمایندگان مجلس، دیپلماتها و مدیران و سردبیران رسانههای همگانی مصر در هیأت امنا و شورای عالی آن عضویت دارند. سرلشگر احمد فخر رئیس هیأت امنا کنفرانس را افتتاح میکند و از اهمیت روابط ایران و جهان عرب سخن میگوید و اینکه ضرورت دارد ایران را به عنوان یک بازیگر قدرتمند منطقهای با 70 میلیون جمعیت و ثروت سرشار و نفوذ زیاد در بسیاری از کشورهای منطقه بشناسیم. و راههای همزیستی در درجه اول و اگر رژیم ایران سر ناسازگاری داشت راههای مقابله با ایران را به دقت بررسی کنیم.
پس از او دکتر محمد عبدالسلام رئیس بخش امنیت منطقهای و فرهنگ صلح در مرکز، در باب دلائل برپائی کنفرانس سخن میگوید.
بخش نخست کنفرانس تحت عنوان «مشکلات در روابط ایران و عرب» تحت اداره دکتر علی الدین هلال از اساتید برجسته علوم سیاسی در دانشگاه قاهره در ساعت ده و نیم صبح چهارشنبه آغاز میشود. نخستین سخنران دکتر نواف عبید تحلیلگر و کارشناس ارشد امنیت ملی در شورایعالی امنیت ملی عربستان سعودی است. که بحث و سخنش بیرنگ مذهبی نیست و اینکه رژیم مذهبی ایران با استفاده از سلاح مذهب به جنگ اکثریت سنی مذهب مسلمانان آمده است. او هشدار میدهد که نباید در برابر توطئهها و طرحهای رژیم ایران ساکت ماند.
سخنران دوم خانم دکتر نیفن مسعد استاد برجسته علوم سیاسی دانشگاه قاهره و یکی از محققان آگاهی است که چندین کتاب در رابطه با ایران نوشته است و اثر تحقیقی او درباره جنبش زنان ایران حقاً یک کتاب مرجع آگاه کننده است. او در سخنرانی خود اظهار لطفی به صاحب این قلم و نشریه «الموجز» داردکه سالهاست مرکز پژوهشهای ایران و عرب آن را منتشر میکند و پس از درگذشت استادم مرحوم جعفر رائد، سردبیری آن را عهدهدار بودهام. دکتر مسعد میگوید الموجز کمک بسیاری به او در شناختن جامعه ایران و جنبش مدنی و مبارزات زنان ایرانی، کرده است. (دنباله این گزارش از جمله سخنان خود را به هفته آینده وا میگذارم. تنها این را بگویم که چهارشنبه شب برنامه تفسیر خبر صدای آمریکا را در خدمت جمشید چالنگی از استودیوی مجهزی در کنار مرکز رادیو تلویزیون مصر برگذار میکنیم. نیل بخشنده زیبا، زیر پای ما است و از فاصله هزاران کیلومتری دکتر محسن سازگارا از واشنگتن همراه ما، از قاهره به ایران سلام میکنیم. لابد آواره یمگان هم آرزو داشته از قاهره به وطنش سلام کند.)
شنبه 2 تا دوشنبه 4 مه
و سرانجام رضائی آمد
گو اینکه سه هفته طول کشید تا ژنرال دکتر حاج محسن رضائی بیاید و آمدنش به حال تعلیق درآید و سپس شنبه اعلام کند که این بار واقعاً به مصاف تحفه آرادان آمده است اما حضور او بیش از هر نشانهای، وجود شکاف بزرگ در جبهه ذوب شدگان در ولایت را آشکار میکند. آمدن رضائی به صحنه مبارزه ریاست جمهوری، سپاه را که رضائی جزء بنیانگذاران آن است از صورت تابعی گوش به فرمان ولی فقیه در جهت حمایت از احمدینژاد، بیرون خواهد آورد. به معنای دیگر حداقل سپاه و بسیج دو شقه خواهد شد. در این زمینه در هفته آینده بیشتر خواهم نوشت.
May 8, 2009 10:05 PM