یکهفته با خبر
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار!
سه شنبه 12 تا جمعه 15 مه
جنگ هفتاد و دو ملت
بخش پایانی سخنانم را در کنفرانس مرکز بینالمللی پژوهشهای آینده استراتژیک میآورم و سپس به احوال امروز خانه پدری میپردازم. انتخابات و بهرهبرداری تحفه آرادان از فضای سرد میهن، و البته سفر نایب امام زمان به کردستان پر از درد استبداد و تبعیض...
«امروز من در جمعی سخن میگویم که در میانشان شخصیتهائی حضور دارند که از سالها پیش در رابطه با سرزمین من، بسیار گفتهاند و نوشتهاند. کسانی چون بانو دکتر نیض مسعد که کتابهای ارزندهاش درباره تحولات ایران و جنبش زنان، از مراجع عمده دانشگاهی در جهان عرب است با اینهمه به گمان من 22 کشور عرب درباره همسایه غیر عرب خود ایران که قرنهاست با مردمانش در ارتباط تنگاتنگ بودهاند، بسیار کمتر از آنچه مردم ایران درباره آنها میدانند، آگاهی دارند. هفتاد میلیون ایرانی رویدادهای جهان عرب را با دقت دنبال میکنند و با آنکه در یکصد سال اخیر بیمهریهای برادران عرب بسیار شامل آنها شده و یک کشور عرب همسایه یعنی عراق، با تجاوز خود به سرزمینش باعث قتل هزاران ایرانی و مجروح و معلول شدن نیم میلیون و ویرانی دهها شهر و روستا و آثار تاریخی و نمادهای ملیاش شده است اما در آن لحظهای که مردم ایران مادری عراقی را میدیدند که به دنبال پیکر خونین فرزندش موی میکند و شیون میکند و یا کودکان غزه را بر پهنه تلویزیون مشاهده میکنند که بر جنازه مادر اشک میریختند، همراه و با شما گریستند.
شانزده سالم بود که شعرهای صلاح عبدالصبور و محمود درویش و نزار قبانی را به فارسی ترجمه کردم. یک مترجم در 22 کشور عربی به من نشان دهید که نه در شانزده سالگی بلکه در هفتاد سالگی شعری از شاملو و فروغ و سپانلو و خوئی را به عربی ترجمه کرده باشد. همه کتابهای نجیب محفوظ و طه حسین به فارسی ترجمه شده است، شما اما یک بوف کور را هجده بار ترجمه کردهاید و نزدیکترین حکایت هدایت به فرهنگ اسلامیتان یعنی «البعثه الاسلامیه...» را هرگز نخواندهاید. راستی میدانید ما نویسندهای داریم به اسم محمود دولتآبادی که با «کلیدر»ش کاری در عظمت و زیبائی «بچههای محل ما»ی نجیب محفوظ خلق کرده است. آیا او را میشناسید؟
شما وقتی صحبت از پارس و گذشته تاریخی ایران به میان میآید با رژیم حاکم بر ایران همصدا میشوید. به عبارت دیگر در حالی که ما امپراتوری بابل و سومر و اکّد را و مصر فراعنه و فاطمیها را ستایش میکنیم، از تمدن فنیقیهای سوریه و لبنان و کارتاژهای تونسی با احترام یاد میکنیم، تا سخن از پارس و پرسپولیس و کورش و کسری به میان میآید شما با گذاشتن یک انگ «مجوس» کنار تمدن ما ترکیب «الفرس المجوس» را میسازید. عزیزان من، آنجا در همسایگی شما ملتی زندگی میکند که طی سی سال گذشته، 8 سال جنگ و مصیبت، سرکوبی و وحشت، اعدام و شکنجه و خفقان، حکومت سیاهکار دینی و... هیچیک نتوانسته لبخند امید را از لبانش قیچی کند. ملتی سربلند که ثروتش را رژیم جفاکار در جیب حزبالله و جهاد و حماس و مقتدی صدر ضد ایرانی میریزد و گلبدین حکمتیار ضد فرهنگ و زبانش را تقویت میکند با اینهمه به امید فردای آزادی، فردای حاکمیت ملی و نظام سکولار مبارزه میکند، قربانی میدهد، شعلهور میشود و از خاکسترش ققنوسوار بر میخیزد. آقایان، خانمها، ایران جمهوی ولایت فقیه نیست، ایران فرس مجوس نیست، بزرگترین علمای اسلامی از سرزمین من برخاستهاند. ابن مقفع هموطنم، اسحق موصلی هجرت کرده از سرزمینم، شمس قیس رازی زاده رِی من، دستور زبان و موسیقی و عروض شما را نظم و نسق دادهاند و وقتی در مجامع جهانی به فرهنگ اسلامی میبالید انگشت به سوی پورسینا و پسر فاراب و ابوریحان و امام غزالی هموطنم میکشید و به نظامیهای میبالید که خواجه بزرگ توس من آن را برپا داشت. حتی صلاح الدین که بیت مقدس شما را از چنگ صلیبیها به در آورد کرد پهلوانی بود که اجدادش نخستین امپراتوری جهان را در سرزمین آریائی من برپا داشتند و نام «ماد» را سرلوحه سلالههای شاهی ایرانی کردند. وقتی از ایران سخن میگوئید اینقدر انگشت به سوی خمینی و خامنهای و رفسنجانی و احمدینژاد نکشید، کمی هم به یاد حافظ شیرازی باشید که آوازش از پس قرنها به گوش میرسد که ساقی را میخواند «أدِر کاساً و ناولها»، به یاد خیام باشید که میگفت «سمعت صوتاً هاتفاً نادی من الغیب» ـ آمد سحری ندا ز میخانه ما... ـ به جای آنکه نگران توطئههای آخوندها باشید، جرعهای از چشمه معرفت مولانای بلخی ما بچشید. راستی میدانید که چند میلیون ایرانی با آواز ام کلثوم و عبدالوهاب و عبدالحلیم حافظ عاشق شدند و با صدای جادوئی «فیروز» به معراج عشق رفتند؟ درست است که جوانترهای ما مبهوت راغب علامه و هیفا وهبی و جورج وسوف و نانسی عجرم شدهاند اما نسل ما هنوز با ورده و نجوی کرم و کاظم الساهر حال میکند. حالا شما به من بگوئید غیر از «گوگوش» که در حاشیه خلیج فارس و لبنان و مصر از دیرباز محبوب جوان و پیر بوده، بانوی آواز ما «مرضیه» را میشناسید؟ آیا وقتی همراه با بنان از جوی مولیان وضو گرفت و نماز عشق را رو به قبله بخارا خواند صدایش را شنیدید؟ از طاووس مست او خبر دارید که چگونه بر پهنه موسیقی سرزمینم بال گسترد و آسمانی از زیبائی را پیش چشم و گوشمان نهاد؟
متأسفم که ما را نمیشناسید. بگذارید واقعیت تلخی را باز گویم. رژیم حاکم بر وطن من، هم اکنون با داشتن دهها شبکه رادیو تلویزیون و خبرگزاری و روزنامه و سایت به زبان عربی و چاپ صدها عنوان کتاب به زبان عربی که مجانی بین مردم 22 کشور عرب توزیع میشود، ایدئولوژی مسموم خود را وارد خون شماها میکند. از حسن نصرالله و احمدینژاد قهرمان میسازد و سپید را سیاه و دروغ را حقیقت مطلق میکند و به خورد شما میدهد. در مقابل آیا شما یک ساعت برنامه تلویزیونی یا یک روزنامه به زبان فارسی دارید تا با 70 میلیون ایرانی به زبان خودشان سخن گوئید. در دو سه کشوری که چیزی به نام برنامه رادیوئی فارسی حداکثر روزی دو ساعت وجود دارد آنقدر این برنامهها مسخره است که غیر از کارکنان رادیو که اغلب از برادران افغانی ما هستند این برنامهها را کسی نمیشنود. نیمی از برنامه در ستایش و تقدیر حکومتهایتان، و نیم دیگر برنامههای مذهبی ملالآور ضد شیعه است. این فقط رژیم ایران نیست که با شیطنت عقل و دل تودههای شما را با شعارهای ضد اسرائیلی و ضد آمریکائی تسخیر میکند، بلکه شما با بیتوجهی به ملت ایران و آرمانها و خواستها و ارزشهای این ملت، و بعضاً بیحرمتی نسبت به تاریخ و جغرافیا و حدود و ثغورش و نداشتن کانال گفتگو با مرم ایران، عملاً رژیم را در به اجرا درآوردن توطئهها و طرحهای خطرناکش یاری میکنید. من اینجا آمدهام نه برای ملامت کردن شما، که در دلم نکتهها و تصویرها و نمادهای درخشان فرهنگ و ادب و تاریخ شما را برای همیشه حفظ کردهام. اما آرزو دارم که حال که چشمانداز آینده روابط ایران و جهان عرب مورد بحث قرار گرفته است، روابط خود را تنها بر اساس خنده خاتمی و سخنان مهرآمیز اصلاح طلبان و یا قهر و اخم ولی فقیه و خط و نشان کشیدنها و تهدیدهای احمدینژاد و سران سپاه، تنظیم نکنید بلکه یادتان باشد حکومتها میروند اما ما ملتها میمانیم. پس تلاش کنیم با شناخت یکدیگر پایهگذار روابطی استوار بر پایه دوستی، احترام متقابل و عدم مداخله در امور یکدیگر باشیم. از فضای فرهنگ و هنر و ارزشهای ملی یکدیگر برای تفاهم و دوستی بهره ببریم...
بعد از سخنان من، فضا تغییر میکند. حداقل دیگر کسی از خلیج عربی سخن به میان نمیآورد و اگر مجبور به ذکر شد تنها به خلیج بسنده میکند. ساعتی به سوال و جواب میگذرد و در پایان برگذارکنندگان با اظهار قدردانی و شادمانی از نشستی که در آن فراتر از روابط حکومتها با هم، روابط انسانها نیز مورد بحث قرار گرفته است، از نشست به عنوان گامی مهم در راه بازسازی روابط بین ملت ایران و ملتهای عرب یاد میکنند.
شنبه 16 تا دوشنبه 18 مه
انتخابات کویت، پیشدرآمدی خوش
آنچه روز شنبه در کویت رخ داد بسیار فراتر از پیشبینی تحلیلگران سیاسی حتی آنها که نظر مساعدی به اهالی اسلام ناب انقلابی محمدی در دو وجه سنی و شیعه آن ندارند، بود. حقاً کسی گمان نداشت بازار پررونق سلفیهای سنی و شیعیان ولائی چنین از سکه بیفتد و ریشوهای زشت اخوانی و کمتر زشت ولائی بی آبرو شوند. در دو مجلس قبلی که امیر بعد از درگیریهای دولت و مجلس و استیضاح نخستوزیر، شیخ ناصر محمد الاحمد (برادرزاده امیر و دولتمرد کویتی آشنا با ایران و زبان و فرهنگ فارسی که سالها در ایران سفیر بود و در مقام شیخ السفرائی، معمولاً در سلامهای رسمی تهنیت گو به پادشاه ایران بود) از سوی اسلامیها، از اختیارات خود بهره جست و پارلمان را منحل کرد، اسلامیها 21 کرسی در اختیار داشتند و تنها کافی بود پنج شش نماینده نیمه اسلامی یا مخالف دولت به آنها اضافه شوند تا کار دولت را مختل کنند. پارلمان کویت 50 نماینده دارد و اعضای هیأت دولت نیز با تشکیل دولت حق نمایندگی پیدا میکنند. و معمولاً تعداد نمایندگان حداکثر تا 65 نفر بالا میرود. مطابق قانون فعلی انتخابات که زنان و نیروهای لیبرال و ملی کویت خواستار تغییر آن هستند، کویت به پنج حوزه انتخاباتی تقسیم میشود و در هر حوزه ده تن به نمایندگی انتخاب میشوند. معمولاً در کویتی که دارای احزاب سیاسی رسمی نیست (تشکیل حزب غیرقانونی است و طرفداران ایدئولوژی یا اندیشه سیاسی خاص، در چهارچوب انجمنها، نهادهای فرهنگی و اجتماعی و دینی، و جمعیتهای گوناگون فعالیت میکنند) قبیله و نهادهای مدنی و دینی و اقتصادی و روزنامهها و در سالهای اخیر تلویزیون تعیین کننده واقعی رنگ و طعم سیاسی پارلمان هستند. از سال 1962 تا سال 1975 سه گروه در پارلمان کویت همیشه حاضر بودند، نخست نمایندگان خاندانهای تجار بزرگ که بعضاً صاحب روزنامه نیز بودند (مثل خاندان الصقر و یا الخرافی و یا بهبهانی که اصلاً ایرانی هستند) دوم نمایندگان قبایل بزرگ و سوم گروه قومیها و لیبرالهای سکولار که در رأس آنها شخصیتهائی مثل احمد الخطیب، عبدالله الینباری، احمد السعدون، ـ که سالها رئیس پارلمان کویت بود ـ قرار داشتند. پیش از انقلاب ایران و سپس شروع جنگ با عراق، زندگی سیاسی در کویت زیر و رو شد، امیر پارلمان را منحل کرد. (انحلال پارلمان به دو شکل انجام میگیرد، نخست دستوری یا در چهارچوب قانون اساسی که با انحلال پارلمان ظرف دو ماه باید انتخابات جدید انجام گیرد. و نوع دوم انحلال غیردستوری است که میتواند دوران تعلیق پارلمان سالها ادامه یابد.) بعد از اشغال کویت امیر سابق شیخ جابر الاحمد قول داد بعد از آزادی پارلمان را احیا کند. او ابتدا یک شورای مشورتی تعیین کرد و دو سال بعد در انتخابات کویت پس از چند سال اسلامیها با بهرهگیری از فضای پس از آزادی کویت توانستند نیمی از کرسیها را از آن خود کنند. در دوران نخست وزیری شیخ ناصر محمد الأحمد، بعد از درگذشت امیر قبلی و به امارت رسیدن شیخ صباح الاحمد دولتمرد باسابقه کویت که سه دهه وزیر خارجه و معاون نخست وزیر و سپس نخست وزیری را عهدهدار بود، امیر جدید ناچار شد دو بار پارلمان را منحل کند. (در سالهای 1975 به مدت پنج سال و در 1986 تا اشغال و آزادی کویت به مدت شش سال امیر پارلمان را به صورت غیردستوری منحل کرد. یعنی پارلمان به حال تعلیق درآمد. اما انحلال پارلمان توسط شیخ جابر الاحمد هر دو بار دستوری بود و دو ماه بعد از انتخابات جدید انجام شد.) امیر پیشین کویت علیرغم مخالفت پارلمان در سال 2005 به زنان حق انتخاب کردن و انتخاب شدن داد اما دردو دوره پیشین مجلس زنان نتوانستند در انتخابات به پیروزی برسند. مهمترین دلیل این امر نخست تبعیت زنان اسلامیها و زنان عشایر از مردانشان و رأی دادن به مردان بود. به قول دوست کویتیام جاسم الصقر رئیس سابق کمیسیون روابط خارجی پارلمان و رئیس بینالمجالس عرب، که ماه پیش اعلام کرد در انتخابات جدید شرکت نمیکند چون به ترکیب پارلمان و بازیهای اسلامیها اعتراض دارد و ترجیح میدهد فعلاً به کار روزنامهاش «الجریده» بپردازد، اسلامیها اغلب سه چهار زن و ده پانزده دختر دارند که خود لشگری را تشکیل میدهند اینها همه به مردان سلفی و قبیلهای رأی میدهند. این بار اما وضع فرق میکرد. مردم که از اطوارهای سه چهار ریشوی سلفی به تنگ آمده بودند و در عین حال در همین دو ماهه روزنامهها فاش ساختند که یکی از سران سلفی خالد السلطان در لبنان صاحب کارخانجات آبجو، کالباس سازی و صدور گوشت خوک است، در روز رأیگیری با انتخاب 4 بانوی سرشناس و 17 نماینده جدید مرد از لیبرالها و مستقلها، کمر سلفیها را شکستند. در بین نمایندگان شیعه نیز که تعداد خود را از پنج به نه تن رساندند، ذوب شدگان در ولایت و طرفداران حزبالله در اقلیت قرار گرفتند (شیعیان لیبرال و مستقل معصومه المبارک ـ که در دولت قبلی مقام وزارت داشت ـ حسین القلاف ـ روحانی طرفدار دولت ـ ، فیصل الدویسان، عدنان المطوع و خانم رولا دشتی و حسن جوهر به عنان شیعیان لیبرال و مستقل در برابر یوسف الزلزله و صالح عاشور و عدنان عبدالصمد حزب اللهی قرار گرفتند.).
در مجموع ترکیب دوره جدید پارلمان کویت به این شکل است. از 50 نماینده، سلفیها و اسلامیهای سنی رادیکال تنها به 11 کرسی دست یافتند در حالی که دردوره قبلی 21 کرسی را در دست داشتند. تعداد نمایندگان لیبرال و ملی و سکولار 9 کرسی، وابستگان عشایر و قبایل که در میانشان مستقلها و ملیها و لیبرال مسلکها اکثریت را دارند 21 کرسی را به دست آوردند. 4 نماینده زن رولا دشتی، معصومه المبارک، سلوی الجسار و اسیل العوضی همگی از لیبرالها هستند.
جاسم الخرافی رئیس لیبرال مسلک پارلمان سابق این بار نیز انتخاب شد. از 4 نماینده دو تن شیعه و دو تن سنی مذهبند. در عین حال دو تن روسری بر سر دارند و دو تن بیحجابند. قبلاً اسلامیها تهدید کرده بودند اگر زنان نماینده بیحجاب وارد پارلمان شوند آنها پارلمان را تحریم خواهند کرد اما حالا معلوم نیست با کاسته شدن از وزن سیاسیشان چکار خواهند کرد؟
کویت سرشار از شادمانی است. به دور و برمان نگاه کنیم: در افغانستان و عراق 25 درصد از نمایندگان زن هستند و در ایران که 74 سال پیش زنان صاحب حقوق مساوی سیاسی با مردان شدند برای زینت المجالس چند سکینه و رقیه خانم اسلامی را از نوع عشرت خانم شایق در مجلس نشاندهاند که بنا بر قواعد اسلام ناب محمدی ولائی، صدایشان هم در نمیآید مبادا برادران نماینده دچار هیجان شوند و... به گمان من نتایج انتخابات کویت برای لبنانیها نیز میتواند با اهمیت باشد. آنها در ماه ژوئن پای صندوقهای رأی میروند تا نمایندگان پارلمان را انتخاب کنند. یکسو جبهه 14 مارس به رهبری سعد الحریری و حضور شخصیتهای ملی چون امین جمیل، ولید جنبلاط، نجیب میقاتی، فواد سینیوره، سمیر جعجع و احزابشان با حمایت مفتی لبنان و کاردینال اعظم مارونیها صفیر و روحانیون شیعه مستقل هم چون حجت الاسلام سید علی الأمین، و نیز خاندانهای شیعه سرشناس مثل خاندان الاسعد و الخلیل و الکاظم قرار دارند، و سوی دیگر حزبالله و میشل عون و سلیمان فرنجیه و جمعی از نوکران سرشناس سوریه. نتیجه این انتخابات نه فقط لبنان را زیر و رو خواهد کرد (اگر اقلیت 8 مارس اکثریت را به دست آورد) بلکه در سوریه و جمهوری اسلامی نیز بازتاب آن مشهود خواهد بود به ویژه اگر اکثریت موسوم به جبهه 14 مارس اکثریت را به دست آورد.
حقوق اقلیتها2 ـ
این هفته در باب انتخابات خودمان به این نکته بسنده میکنم که برخلاف دورههای پیشین این بار نامزدها زیر فشار افکار عمومی و مشاورانشان ناچار شدهاند درباره مسائل حساسی هم چون حقوق اقلیتها، ابعاد آزادیهای سیاسی و فرهنگی، تغییر بعضی از اصول قانون اساسی و نقش زنان در اداره کشور به صراحت نظر دهند. کروبی نخستین فردی بود که یک طرح نسبتاً شفاف در مورد اقلیتهای قومی و مذهبی انتشار داد. طرحی که حتی احزاب سرشناس کرد مثل حزب دمکرات کردستان به صورت مشروط از آن استقبال کردند. میرحسین موسوی نیز در آغاز این هفته طرح خود را ارائه داد. وعده سپردن مسئولیتهای بالا به اهل سنت و اقلیتهای قومی و مذهبی، و گفته محسن رضائی بر این که دو وزیر زن در کابینهاش خواهد بود و وزارت خارجه را به یک زن میسپارد که در برابر خانم هیلاری کلینتون بتواند با آزادی بیشتری از حقوق ایران دفاع کند در کنار حمایت ادوار تحکیم از کروبی و نیمه حمایت تحکیم از او، همچنین ظهور صادق طباطبائی برادر همسر احمد خمینی در کنار خانم بروجردی نوه آیتالله خمینی در کنار محسن رضائی، از جمله تحولات عمده در صحنه انتخابات در هفته اخیر بود. و همزمان ظهور روزنامه «یاس نو» ارگان جبهه مشارکت بعد از 5 سال توقیف و دستورالعمل سعید مرتضوی به توقیف مجدد آن پس از یک روز انتشار نیز آشکار ساخت حاکمیت حقاً از شکست احمدینژاد وحشت دارد به همین دلیل نیز حتی تحمل یک روزنامه را که نقطهنظرهای مشارکتیها را منعکس کند نداشتند.
در این هفته حضور مجتبی خامنهای در کنار پدر در سفر به کردستان و کوهپیمائی او با آقا و همچنین حضورش در جلسه هیأت دولت در کردستان در حضور رهبر، نوعی پردهبرداری از نقش ولیعهد آقا در زندگی سیاسی کشور بود.
با آزادی رکسانا صابری (که حقاً همه ما را شاد کرد) آشکار شد انسان اگر خانهاش در نظام آباد باشد و هرگز از آمریکا دیدار نکرده باشد، اسمش امیدرضا میرصیافی و جرمش نوشتن نامهای به رهبر در وبلاگش باشد از زندان اوین افقی و در تابوت بیرون میآید اما اگر رئیس جمهوری آمریکا پیگیر کارش باشد، عدلیه ولی فقیه جرم جاسوسیاش را بدل به خطا میکند و زندان قطعی 8 ساله تبدیل به تعلیقی دو ساله میشود بعد هم با سلام و صلوات به خارج بر میگردد و جهانی به ورودش لبخند میزند.
و سرانجام این که آیتالله محمد تقی بهجت فومنی که به سال قمری 96 سال داشت بر اثر سکته قلبی درگذشت. مردی که هزاران مقلد و مرید داشت و طی سی سال اخیر آب آفتابهاش را برای شفا میبردند و از کراماتش افسانهها میپرداختند، حتی حاضر نشد یک جمله بر علیه عملکرد جمهوری اسلامی بر زبان آورد. حال آن که خود در پنهان اذعان داشت لطمهای که رژیم به دین و مذهب وارد کرده در تاریخ ایران بیسابقه بوده است.
May 22, 2009 07:09 PM